eitaa logo
•🇮🇷 نَـسْلِ‌جَدیــٖـدِ‌اِنْقِلـٰابْ 🇵🇸•
1.3هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
22 فایل
•• بِسمِ ࢪبِّ الصُّمود •• همھ با یڪدیـــگࢪ، گوش بھ فࢪمان ࢪهبࢪ، بابصیـــࢪٺ دࢪوݪایٺ، تاشهـــادٺ، ظهوࢪمهدئ بن زهرا✨ ࢪاخواهیم دید. #ان‌شاءَاللّٰه🤲 شࢪوط: @shorote_samedoon مدیࢪیٺ: @Montazereh_delaram
مشاهده در ایتا
دانلود
‼️حمله کننده به زائران شاهچراغ تنها بوده است! ⭕️ فرمانده انتظامی استان فارس: 🔻یک تروریست هنگام نماز مغرب از باب الرضا (ع) وارد حرم شده که بلافاصله بعد از تیراندازیاش بسمت مردم توسط مامورین مجروح و دستگیر شده و در حال بازجویی است. (@nasle_jadideh_Englab|) (🌸⚡️☄✨✨)
برایِ توی کوچه رقصیدن ..‼️ برایِ زن .. زندگی آزادی ..‼️ (@nasle_jadideh_Englab|) (🌸⚡️☄✨✨)
•🇮🇷 نَـسْلِ‌جَدیــٖـدِ‌اِنْقِلـٰابْ 🇵🇸•
#بے_تو_هࢪگز سکوت عمیقی کل سالن رو پر کرده بود. چند لحظه مکث کردم .. - یادم نمیاد برای اومدن به انگ
این رو گفتم و از جا بلند شدم. با صدای بلند خندید .. - دزد؟؟ از نظر شما رئیس دانشگاه دزده؟؟! - کسی که با فریفتن یه نفر، اون رو از ملتش جدا می کنه، چه اسمی میشه روش گذاشت؟! هر چند توی نگهداشتن چندان مهارت ندارن .. بهشون بگید، هیچ کدوم از این شروط رو قبول نمی‌کنم.! از جاش بلند شد .. - تا الان با شخصی به استقامت شما برخورد نداشتن؛ هر چند .. فکر نمیکنم کسی، شما رو برای اومدن به اینجا محبور کرده باشه .. نفس عمیقی کشیدم .. - چرا، من به اجبار اومدم .. به اجبار پدرم .. و از اتاق خارج شدم. برگشتم خونه .. خسته تر از همیشه .. دل تنگ مادر و خانواده .. دل شکسته از شرایط و فشارها .. از ترس اینکه مادرم بفهمه این مدت چقدر بهم سخت گذشته .. هر بار با یه بهانه ای تماس ها رو رد میکردم! سعی می کردم بهانه هام دروغ نباشه .. اما بعد باز هم عذاب وجدان می گرفتم. به خاطر بهانه آوردن ها از خدا حجالت می کشیدم! از طرفی هم، نمی خواستم مادرم نگران بشه .. حس غذا درست کردن یا خوردنش رو هم نداشتم .. رفتم بالا توی اتاق و روی تخت ولو شدم. - بابا .. میدونی که من از تلاش کردن و مسیر سخت نمی ترسم؛ اما .. من، یه نفره و تنها .. بی یار و یاور .. وسط این همه مکر و حیله و فشار .. می‌ترسم از پس این همه آزمون سخت برنیام .. کمکم کن تا آخرین لحظه زندگیم، توی مسیر حق باشم .. بین حق و باطل دو دل و سرگردان نشم .. همون طور که دراز کشیده بودم، با پدرم حرف می زدم و بی اختیار، قطرات اشک از چشمم سرازیر می شد. برعکس قبل، و برعکس بقیه دانشجوها، شیفت های من، از همه طولانی‌تر شد.! نه تنها طولانی، پشت سر هم و فشرده! فشار درس و کار به شدت شدید شده بود .. گاهی اونقدر روی پاهام می ایستادم که دیگه حس شون نمی کردم.! از ترس واریس، اونها رو محکم می بستم! به حدی خسته می شدم که نشسته خوابم می برد. سخت تر از همه، رمضان از راه رسید.! حتی یه بار، کل فاصله افطار تا سحر رو توی اتاق عمل بودم .. عمل پشت عمل .. انگار زمین و آسمان، دست به دست هم داده بود تا من رو به زانو در بیاره؛ اما مبارزه و سرسختی توی ژن و خون من بود.! از روز قبل، فقط دو ساعت خوابیده بودم. کل شب بیدار! از شدت خستگی خوابم نمی برد. بعد از ظهر بود و هوا، ملایم و خنک .. رفتم توی حیاط .. هوای خنک، کمی حالم رو بهتر کرد .. توی حال خودم بودم که یهو دکتر دایسون از پشت سر، صدام کرد و با لبخند بهم سلام کرد. - امشب هم شیفت هستید؟ - بله - واقعا هوای دلپذیری شده! با لبخند، بله دیگه‌ای گفتم و ته دلم التماس میکردم به جای گفتن این حرف ها، زودتر بره.! بیش از اندازه خسته بودم و اصلا حس صحبت کردن نداشتم .. اون هم سر چنین موضوعاتی .. به نشانه ادب، سرم رو خم کردم .. اومدم برم که دوباره صدام کرد! - خانم حسینی .. من به شما علاقه مند شدم .. و اگر از نظر شما اشکالی نداشته باشه .. می خواستم بیشتر باهاتون آشنا بشم ... ادامه دارد ... (@nasle_jadideh_Englab|) (🌸⚡️☄✨✨)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از منــ🇮🇷ــھاج | ᴍᴇɴʜᴀᴊ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ݪا خیـــࢪ فِےاݪحیوة ..❣ مـِــن دونِ هَواڪَ ..✨ وَاݪعیـــنُ فِداڪَ ..❣ یا شاغِݪَ ࢪوحـٖـے .. هݪ ݪے اَن اَࢪاڪَ✨😔 ╭─┈┈ │☫ @M_enhaj ☫ ╰───────────
مثل نورۍ ڪھ به سو؎ اَبَدیَت جـٰاری اسـ‌ت، قـِصه‌اۍ با تـُو شد آغـٰاز که پایان نگرفت...♥️ https://eitaa.com/joinchat/2644967615Cfb5e201d9c تجمع‌بروبچ‌بسیجی
✡ زمانی که ما خوابیم؛ جهان فراماسونری همچنان به حیات دنباله‌دار خویش ادامه می‌دهد و به برنامه‌های خود امّیدوار است‼️ ⚠️برگزاری همایش بزرگ فراماسون‌ها شب گذشته در آمریکا. .. ! (@nasle_jadideh_Englab|) (🌸⚡️☄✨✨)
51.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌دیروز داشتم از خیابون رد میشدم دیدم دخترخانومی کشف حجاب تا منو دید بلند گفت «منم باید برم».......منم با روش دختران انقلاب بهش گفتم.... 🙏خواهشاً این روزها که کشف حجاب ها به هر دلیلی زیاد شده بی تفاوت رد نشید و امر به معروف کنید 📢به نیابت از شهدا و برای ترویج امر به معروف پر قدرت انتشار دهید فیلم های امر به معروف دختران انقلاب در کانال زیر دنبال کنید @sedaye_dokhtarane_enghelab
•🇮🇷 نَـسْلِ‌جَدیــٖـدِ‌اِنْقِلـٰابْ 🇵🇸•
#بے_تو_هࢪگز این رو گفتم و از جا بلند شدم. با صدای بلند خندید .. - دزد؟؟ از نظر شما رئیس دانشگاه دز
برای چند لحظه واقعا بریدم.! - خدایا، بهم رحم کن .. حالا جوابش رو چی بدم؟؟! توی این دو سال، دکتر دایسون، جزء معدود افرادی بود که توی اون شرایط سخت ازم حمایت می کرد؛ از طرفی هم، ارشد من .. و رئیس تیم جراحی عمومی بیمارستان بود .. و پاسخم، می تونست من رو در بدترین شرایط قابل تصور قرار بده.! - دکتر حسینی، مطمئن باشید پیشنهاد من و پاسخ شما .. کوچک ترین ارتباطی به مسائل کاری نخواهد داشت. پیشنهادم صرفا به عنوان یک مرده! نه رئیس تیم جراحی.. چند لحظه مکث کردم تا ذهنم کمی آروم تر بشه .. - دکتر دایسون .. من برای شما به عنوان یه جراح حاذق و رئیس تیم جراحی، احترام زیادی قائلم؛ علی الخصوص که بیان کردید، این پیشنهاد، خارج از مسائل و روابط کاریه. اما این رو در نظر داشته باشید که من یه مسلمانم و روابطی که اینجا وجود داره، بین ما تعریفی نداره! اینجا ممکنه دو نفر با هم دوست بشن و سال ها زیر یه سقف زندگی کنن .. حتی بچه دار بشن و... این رفتارها هم طبیعی باشه! ولی بین مردم من، نه .. ما برای خانواده حرمت قائلیم و نسبت بهم احساس مسئولیت می کنیم .. با کمال احترامی که برای شما قائلم، پاسخ من منفیه! این رو گفتم و سریع از اونجا دور شدم .. در حالی که ته دلم، از صمیم قلب به خدا التماس می کردم .. یه بلای جدید سرم نیاد.! روزهای اولی که درخواستش رو رد کرده بودم، دلخوریش از من واضح بود. سعی می کرد رفتارش رو کنترل کنه و عادی به نظر برسه! مشخص بود تلاش می کنه باهام مواجه نشه! توی جلسات تیم جراحی هم، نگاهش از روی من میپرید .. و من رو خطاب قرار نمیداد! اما همین باعث شد، احترام بیشتری براش قائل بشم. حقیقتا کار و زندگی شخصیش از هم جدا بود .. سه، چهار ماه به همین منوال گذشت. توی سالن استراحت پزشکان نشسته بودم که از در اومد تو .. بدون مقدمه و در حالی که اصلا انتظارش رو نداشتم، یهو نشست کنارم .. - پس شما چطور با هم آشنا می شید؟! اگر دو نفر با هم ارتباط نداشته باشن، چطور می تونن همدیگه رو بشناسن و بفهمن به درد هم می خورن یا نه؟؟! همه زیرچشمی به ما نگاه می کردن.! با دیدن رفتار ناگهانی دایسون، شوک و تعجب توی صورت شون موج می زد. هنوز توی شوک بود اما آرامشم رو حفظ کردم. - دکتر دایسون، واقعا این ارتباطات به خاطر شناخت پیش از ازدواجه؟! اگر اینطوره چرا آمار خیانت اینجا، اینقدر بالاست؟! یا اینکه حتی بعد از بچه دار شدن، به زندگی شون به همین سبک ادامه میدن .. و وقتی یه مرد، بعد از سال ها زندگی، از اون زن خواستگاری می کنه .. اون زن از خوشحالی بالا و پایین می پره و میگن این حقیقتا عشقه؟!! یعنی تا قبل از اون عشق نبوده؟! یا بوده اما حقیقی نبوده؟! خیلی عادی از جا بلند شدم و وسایلم رو جمع کردم. خیلی عمیق توی فکر فرو رفته بود. منم بی سر و صدا و خیلی آروم، در حال فرار و ترک موقعیت بودم. در سالن رو باز کردم و رفتم بیرون .. در حالی که با تمام وجود به خدا التماس می کردم که بحث همون جا تموم بشه. توی اون فشار کاری .. که یهو از پشت سر، صدام کرد ... ادامه دارد ... (@nasle_jadideh_Englab|) (🌸⚡️☄✨✨)
••• ❣شبٺـون‌مـهـدوۍ‌✨ •••
وضـــو قبݪ خواب فࢪاموش نشه‍ هروقت‌میری‌رختخوابٺ یه‌سلامۍ‌هم‌به‌امام‌زمانٺ‌بده ۵دقیقه‌باهاش‌‌حرف‌بزن چه‌میشودیه‌شبی‌به‌یاد‌کسی‌باشیم‌که هرشب‌به‌یادمان‌هست... (@nasle_jadideh_Englab|) (💔🏴✨🏴💔)
❣بِسم‌ِ ࢪَبِّ اݪشهداء و الصدیـقیــن🕊✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داعشی اینه ... زنت رو چند میفروشی؟! دخترت رو چند میفروشی؟! خواهرت چند؟؟! 🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤 (@nasle_jadideh_Englab|) (🌸⚡️☄✨✨)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا