❀ ﴾﷽﴿ ❀
🌤 انگار دوباره روزِ دلخواه رسید
نور از پسِ تاری شبانگاه رسید
برخیز و بخند و زندگی کن با عشق
صبح دگری دوباره از راه رسید
🌸🍂 سلام صبحتون بخیر و شادی
حلول ماه ربیع الاول مبارک
امروزتون پر از اتفاقهای خوب🍃
🔻#پيامبر صلي الله عليه و آله:
🔅 مَن عامَلَ النّاسَ فَلَم يَظلِمهُم و َحَدَّثَهُم فَلَم يَكذِبهُم وَ وَعَدَهُم فَلَم يَخلِفهُم فَهُوَ مِمَّن كَمُلَت مُرُوءتُهُ وَ ظَهَرَت عَدالَـتُهُ وَ وَجَبَت اُخُوَّتُهُ وَ حَرُمَت غيبَتُهُ؛
هر كس در معاشرت با مردم به آنان ظلم نكند، دروغ نگويد و خلف وعده ننمايد، جوانمرديش كامل، عدالتش آشكار، برادرى با او واجب و غيبتش حرام است.
🗓 یکشنبه
۲۷ مهر ۱۳۹۹
۱ ربیع الاول ۱۴۴۱
۱۸ اکتبر ۲۰۲۰
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
🍂
🔻 عملیات رمضان 4⃣
پیروزی بزرگ اخلاق و جوانمردی
🔅 شرح جلسات فرماندهان
در عملیات رمضان
┄┅═✼✿✵✦✵✿✼═┅┄
سپس، احمد کاظمی، فرمانده تیپ نجف اشرف، گفت: در انجام عملیات رمضان، سرمایه گذاریهای بسیار زیادی را شاهد بودیم. واقعأ، فرماندهان و مسئولان لشکرها برای انجام این عملیات سرمایه گذاری و فعالیت کردند. بعد که عملیات به این شکل پیش رفت و نیروها به مواضع پیشین برگشتند و آن سخنان شما بعد از برگشتن در قرارگاه فتح همه را به فکر فرو برد و مسائلی را مطرح کرد که در جلسه ای بررسی شد. سپس، برادر رحیم صفوی صحبت کردند و این تصور به وجود آمد که برداشت ایشان این است که ما از جنگیدن خسته شده ایم؛ در صورتی که این طور نبود.
نظرمان این بود که مسئولان هر واحد، افراد خودشان را جمع کنند و در مورد مسائل موجود با آنها صحبت کنند و از آنها بپرسند آیا امروز، همان طور هستید که در نخستین روزهای عملیات آبادان و فتح المبين بودید یا فرق کرده اید؟ بدین ترتیب، در کل، در ملاقاتهایی که با بچه ها و مسئولانمان داشتیم، مشخص شد بیشتر افراد با توکل صد در صد پیش نمی روند و بیشتر به اسلحه، مهمات و تجهیزات تکیه دارند. عملیات اخیر، به رغم سرمایه گذاریها و تلاشهایی که انجام شد به نتیجه نرسید.
نمی دانم چرا این طور شد و نیروها عقب نشینی کردند؟ به نظر من، باید یک مقدار در برنامه هایمان تجدید نظر کنیم. اگر ده تا عملیات دیگر هم به همین شکل انجام بگیرد، نتیجه به همین صورت خواهد بود. با این حال، ما همچنان ایستاده ایم و تا روح در بدن داریم می جنگیم و هیچ گاه، از آن فرار نمی کنیم. در واقع، تنها از آن می ترسیم که ما را از جبهه و جنگ بیرون کنند یا پس از جنگ، در حالی که هر یک از محله های پانصد یا ششصد نفری ما ۳۶ نفر شهید داده اند، سالم به خانه هایمان باز گردیم. من با نوزده نفر دیگر به جبهه آمدم که اکنون، از آن جمع تنها من زنده ام. در واقع، همگی ما چنین چیزهایی را شاهد بوده ایم، حال چگونه و با چه وجدانی می توانیم بگوییم که خدای نکرده، نمی خواهیم بجنگیم.
ادامه دارد
#تاریخ_شفاهی
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 #نکات_تاریخی_جنگ
🔻 مقایسه موقعیت ایران و عراق
از کتاب ویرانی دروازه شرقی
وفیق السامرایی
┄┅═✼✿✵✦✵✿✼═┅┄
🔅 مساحت برتر ایران
مساحت ایران حدود ۳/۷ برابر مساحت عراق است. با توجه به دلایل زیر، اختلاف در مساحت برای ایران، یک نقطه قوت واقعی تلقی می شد:
١. توانایی گسترش اهداف حیاتی در مناطق مختلف و گزینش شده بر اساس اصل دفاع برتر.
٢. امکان توزیع هواپیماها، انبارهای مهمات و ذخایر در مناطق خارج از برد هواپیماهای ما.
٣. در هنگام نزدیک شدن هواپیماهای ما، ایران وقت کافی برای هشدار در اختیار دارد..
۴. دور بودن اهداف استراتژیک جمعیتی و صنعتی و ... ایران، از مرزها. [به شکلی که] شهرهای اصلی، خارج از تیررس ما بودند..
۵. مناطق غربی ایران دارای شرایط زمینی متضادی است. هم مناطق کوهستانی و بسیار صعب العبور ..و وجود موانع آبی و گلوگاهها و تنگه های متعدد کوهستانی که در به کارگیری نیروها در عمق مناطق، تأثیر به سزایی داشت. این کار مستلزم به کار بردن نیروهای زیادی به منظور کنترل تقاطع ها، گلوگاهها، عوارض، معابر و جاده های فرعی بود که از توان ما خارج بود؛ به ویژه که طرف مقابل ما از اراده قوی و روحیه جنگی برخوردار بود.
ادامه دارد
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
💐 کشکول(99/144):👇
🎆﷽🎆
🌹اگر یک روز از زندگیِاَم باقی مانده باشد
آن یک روز را هم برایِ استقلال و حفظِ
کرامتِ ایران خواهم جنگید؛ حتی اگر
لقبِ شورشی و ضدِ مملکت به من داده شود.
🚩 ستارخان در خاطراتش می گوید: من هیچ
وقت گریه نکردم چون اگر گریه می کردم آذربایجان شکست می خورد واگر آذربایجان شکست می خورد ایران شکست می خورد.
📍اما در زمان مشروطه یک بار گریستم وآن زمانی بود که 9 ماه در محاصره بودیم بدون آب و بدون غذا از قرارگاه آمدم بیرون، مادری را دیدم با کودکی در بغل، کودک از فرط گرسنگی به سمت بوته علفی رفت و بدلیل ضعف شدید بوته را با خاک ریشه می خورد، با خودم گفتم الان مادر کودک مرا فحش می دهد و می گوید لعنت به ستارخان اما مادر، فرزند را در آغوش گرفت و گفت:👈 «اشکالی ندارد فرزندم، خاک می خوریم، اما خاک نمی دهیم»
آنجا بود که اشک از چشمانم سرازیر شد ...
زنده و جاویدان باد نام کسانی که بخاطر عزت این مملکت و آب و خاک، جانانه ایستادند ...
امروز ۲۸ مهر ماه زادروز ستارخان سردار ملی است.امروز ۲۸ مهر ماه، زادروزِ «ستار خان»
سردارِ ملی و از آزادیخواهان و مبارزانِ
راستینِ ایرانزمین است؛ کسی که از او به عنوانِ نمادِ غیرت و شجاعت و شرافت یاد میکنند، کسی که ماندن و جنگیدن در زیرِ پرچمِ ایران را به پرچمِ بیگانه که وعدهیِ در امان ماندن و بهرهمند شدن از امتیازاتِ فراوانی را داشت، ترجیح داد و به سمبل و پیشرو جریانی که خواستارِ ساختنِ کشوری آزاد و آباد بود، تبدیل شد....
#ستار_خان
#شهید بهنام محمدی
📍 بهنام در تاریخ ۱۲/۱۱/۱۳۴۵ در منزل پدر بزرگش در خرمشهر بهدنیا آمد. ریزه بود و استخوانی اما فرز چابک بازیگوش و سرزبان دار. شهریور ۵۹ بود که شایعه حمله عراقیها به خرمشهر قوت گرفته بود؛ خیلیها داشتند شهر را ترک میکردند. باور نمیکرد که خرمشهر دست عراقیها بیفتد، اما جنگ واقعاً شروع شده بود. بهنام تصمیم گرفت بماند؛ بمباران هم که میشد بهنام ۱۳ ساله بود که میدوید و به مجروحین میرسید. از دست بنیصدر آه میکشید که چرا وعده سر خرمن میدهد؛ مدافعین شهر با کوکتل مولوتف و چند قبضه سلاح (کلاش و ژ۳) مقابل عراقیها ایستاده بودند، بعد رئیسجمهور گفته بود که سلاح مهمات به خرمشهر ندهید.
📍به سقوط خرمشهر چیزی نمانده بود. بهنام میرفت شناسایی. چند بار او گفته بود: «دنبال مامانم میگردم، گمش کردم.» عراقیها فکر نمیکردند بچه ۱۳ ساله برود شناسایی؛ رهایش میکردند. یکبار رفته بود شناسایی، عراقیها گیرش انداختند و چند تا سیلی آبدار به او زدند؛ جای دست سنگین مأمور عراقی روی صورت بهنام مانده بود. وقتی بر میگشت دستش را روی سرخی صورتش گرفته بود؛ هیچچیز نمیگفت فقط به بچهها اشاره میکرد عراقیها کجا هستند و بچهها راه میافتادند.
یک اسلحه به غنیمت گرفته بود؛ با همان اسلحه ۷ عراقی را اسیر کرده بود. احساس مالکیت میکرد. به او گفتند که باید اسلحه را تحویل دهی؛ میگفت به شرطی اسلحه را تحویل میدهم که به من حداقل یک نارنجک بدهید یا این یا آن. دست آخر به او یک نارنجک دادند. یکی گفت:
«دلم برای عراقیهای مادر مرده میسوزد که گیر بیفتند.» بهنام خندید. برای نگهبانی داوطلب شده بود؛ به او گفتند: «به تو اسلحه نمیدهیمها» بهنام هم ابرو بالا انداخت و گفت: «ندهید خودم نارنجک دارم.» با همان نارنجک دخل یک جاسوس نفوذی را آورد.
📍شهر دست عراقیها افتاده بود. در هر خانه چند عراقی پیدا میشد که کمین کرده بودند یا داشتند استراحت میکردند. خودش را خاکی میکرد. موهایش را آشفته میکرد و گریهکنان میگشت خانههایی را که پر از عراقی بود بخاطر میسپرد. عراقیها هم با یک بچه خاکی نق نقو کاری نداشتند. گاه میرفت داخل خانهها پیش عراقیها مینشست مثل کرولالها از غفلت عراقیها استفاده میکرد و خشاب و فشنگ و کنسرو برمیداشت...
📍شجاعت بهنام در تعویض پرچمها:
یک روز بهنام وقتی که پرچم عراق را بالای یکی از ساختمانهای بلند خرمشهر میبیند، بهطور نامحسوسی خود را به ساختمان رسانده و به دور از چشم بعثیها پرچم ایران را جایگزین پرچم عراق میکند؛ واقعا دیدن پرچم ایران بر فراز آن قسمت اشغال شده خرمشهر روحیه مضاعفی را در بچهها ایجاد کرده بود، و جالبتر اینکه عراقیها تا 18 آبان متوجه این موضوع نشده بودند.سرانجام چند روز قبل از سقوط خرمشهر، شیر بچه دلاور خوزستانی بالاخره در ۲۸/مهر/۱۳۵۹ پرکشید.
#کتاب_کشکول_دفاع_مقدس #ناصرکاوه
اگر شهید باشی🌹
در جبهه شهید می شوی
و می شوی ...
*شهید_حاج_حسین_خرازی ابراهیم_همت و مهدی_باکری و...
اگر شهید باشی🌹
در قلب تهران به شهادت می رسی
و می شوی ...
*شهید_صیاد_شیرازی*
اگر شهید باشی🌹
در بازار تهران به شهادت می رسی
و می شوی ...
*شهید_اسداله_لاجوردی*
اگر شهید باشی🌹
در کوچه پس کوچه های تهران به شهادت می رسی
و می شوی ...
*شهید_مصطفی_احمدی_روشن*
اگر شهید باشی🌹
و شهیدانه زندگی کنی ، آنگاه در کنار فرودگاه بغداد ، بدست پلیدترین افراد به شهادت میرسی
و می شوی ...
*شهید_حاج_قاسم_سلیمانی*
و
*شهید_ابومهدی_مهندس*
اگر شهید باشی🌹
در حال خدمت به راهیان نور در طلائیه به شهادت می رسی
و می شوی ...
*شهید_حجت_اله_رحیمی*
اگر شهید باشی🌹
در حال خدمت به مریضان کرونایی در بیمارستانهای کشور به شهادت می رسی
و می شوی ...
*شهیده نرجس خانعلی زاده*
مهم این است که ...
اول *شهید*_باشی ...
آنگاه *شهید*_می_شوی ...
🌹شهید حاج قاسم سلیمانی فرمودند: «تا کسی شهید نبود، شهید نمی شود. شرط شهید شدن، شهید بودن است. اگر امروز بوی شهید از رفتار و اخلاق کسی استشمام شد، شهادت نصیبش می شود. تمام شهدا دارای این مشخصه بودند»...
🌹طنز جبهه!😜 (3)
🌿... مدتی بعد، صبح و ظهر و غروب صدای رعبآور اذان آقا مصطفی شیپور قورت داده قطع نمی شد! 😄 پس از پرسوجو و بررسی های مخفیانه فهمیدم که فریبرز به او گفته که حاج آقا از اذان گفتنت خیلی خوشش آمده و به من سپرده به شما بگویم که باید مؤذن همیشگی گردان باشید!😇😖
🌿...و این یکی از برکات فریبرز بود که دامن ما را گرفته بود. مدتی نگذشته بود که فریبرز یک بلندگوی دستی از جایی کش رفت و آن را به مؤذن بد صدا داد که بگذار عراقیها هم از صدایت مستفیض شوند، 😵(قبلا گفته بودم, فریبرز به عنوان متخصص جنگ روانی در گردان بود) اینطوری حیفه!😖 و از آن به بعد هر وقت که صدای اذان از بلندگو بلند میشد، علاوه با ما دشمن هم از صدای مصطفی گوش خراش فیض می بردند👈 و آتش دیوانهوار دشمن هم شروع میشد؛😊 نهتنها ما بلکه عراقیها😎 هم دچار جنون شده بودند😄😍
🌿...گذشت و گذشت تا این که یه روزی فرمانده لشکر به همراه چند مسئول نظامی دیگر به خط مقدم و پیش ما آمدند... 😵قرار شد که نماز جماعت را با هم بخوانیم. 😏مصطفی شیپور قورت داده مشغول اذان گفتن بودو رنگ از صورت فرمانده لشکر و همراهانش پریده بود!ما که کمکم داشتیم عادت میکردیم، فقط کمی گوش مان سنگینی میکرد و زنگ میزد!😍 عراقیها هم مثل سابق دیگر جنی نشده و فقط چند تا توپ و خمپاره روانه خط ما کردند!😄
🌿...من عبا و عمامه را گوشه سنگر گذاشتم و رفتم وضو بگیرم. بیرون سنگر فریبرز را دیدم که وضو گرفته بود و داشت به طرف سنگر حسینیه میرفت.😆 مرا که دید، سلام کرد.😠 وبا خنده ائی موذیانه مرا بدرقه می کرد😵 جوابش را سرسنگین دادم. ولی سراسر بدنم از نگاهش لرزید😳😖 وضو گرفتم و برگشتم طرف سنگر.😔 اما ای دل غافل. خبری از عبا و عمامهام نبود! هر جا که بگویید، گشتم. اما اثری از عبا و عمامهام پیدا نکردم. یکهو یک صدایی به گوشم خورد:😳 اللهاکبر، سبحان الله! برای لحظهای خون در مغزم خشکید.😔 تنها امام جماعت آنجا من بودم!😠 پس نماز جماعت چهطوری برگزار میشد؟😎
🌿...شلنگ تخته زنان با سرعت دویدم به طرف حسینیه. 😏 صفهای نماز بسته، همه مشغول نماز بودند. اول فکر کردم که بچهها وقتی دیدهاند من دیر کردهام، فرمانده لشکر را جلو انداخته و او امام جماعت شده.😆 اما فرمانده که آنجا در صف دوم بود! 😇 با کنجکاوی جلوتر رفتم و بعد چشمانم از حیرت گرد شد 😵 و نفسم از تعجب و وحشت بند آمد؛ 🎩 بله، جناب فریبرزخان، عمامه👳 بنده بر سر و عبای نازنینم روی دوشش بود وجای مرا غصب کرده بود!😠
🌿...خودتان را بگذارید جای من، 😭چه میتوانستم بکنم؟😢 سری تکان دادم. در آخر صف ایستادم و اللهاکبر گفتم و خودم را به رکعت سوم رساندم. 😵 لااقل نباید نماز جماعت را از دست میدادم؛ نماز جماعتی که امام جماعتش عبا و عمامه مرا کش رفته بود! و امام جماعت قلابی بود...😊😖😠
#کتاب_گلخندهای_آسمانی #ناصر_کاوه
🍂 #نکات_تاریخی_جنگ
🔻 مقایسه موقعیت ایران و عراق
از کتاب ویرانی دروازه شرقی
وفیق السامرایی
┄┅═✼✿✵✦✵✿✼═┅┄
🔅 منابع اقتصادی برتر ایران
ایران دارای منابع اقتصادی متعددی است:
١. منابع آبی بسیار، از جمله: رودخانه ها، آب های عمقی و شبه سطحی،
دریاچه ها، ذخایر آب موجود در پشت سدهای عظیم، آب های سیل و
باران، آب های محلی و آب هایی که از بیرون به سوی ایران سرازیر است.
٢. بیش از ۲۵۰ هزار کیلومتر مربع از اراضی ایران، زمین های حاصلخیز
کشاورزی است.
٣. مناطق توریستی و باستانی مهم
۴. ذخایر نفتی قابل توجهی در ایران وجود دارد و ایران دارای سهمیه ای
مشابه عراق برای صدور نفت است. (این مقایسه تا پیش از جنگ کویت است.) همچنین ایران دارای قدرت پالایش نفت در سطحی بیش از نیاز محلی است.
۵. تولیدات صنعتی قابل توجهی در زمینه های صنایع حیاتی و بسیار
پیشرفته تر از صنایع ما [در ایران وجود دارد.] صنایع نظامی نیز رو به
گسترش تدریجی است.
۶. ایران تجربه خوبی در زمینه تجارت خارجی و بازاریابی و همکاری های
منطقه ای دارد.
۷. برنامه ریزی خوب در زمینه مصرف و یا مصرف بهینه در سطح فرد، جامعه و دولت با وجود اینکه درصد بیسوادی تا پیش از سرنگونی شاه حدود ۵۰ درصد بود، ولی اکنون سطح علمی و آموزشی و فنی و حرفه ای ایران در مقایسه با کشورهای منطقه، در شرایط خوبی قرار دارد. ما از سال ۱۹۷۴ آموزش فنی و حرفه ای ایران را با دقت تحت کنترل داشتیم و آن را به عنوان یکی از معیارهای اساسی پیشرفت مورد توجه قرار می دادیم.
ادامه دارد
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂