eitaa logo
مکتب شهدا_ناصرکاوه
880 دنبال‌کننده
20.7هزار عکس
15هزار ویدیو
502 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
(146)👇 زمان آمدنی نیست، آوَردَنیست" ✨ حاج اسماعیل دولابی میفرماید: ظاهرا می گوییم آقا می آید ولی در حقیقت ما به خدمت حضرت میرویم. ما به پشت دیوار دنیا رفتیم و گم شدیم، باید از پشت دیوار بیرون بیاییم تا ببینیم که حضرت از همان ابتدا حاضر بودند. امام زمان گم و غائب نشده است. ما گم و غائب شده ایم...📚 مصباح الهُدی ص ۳۱۹ از حضرت روایت شده که پیامبر اکرم (ص) فرمودند: امام همچون کعبه است که (مردم) باید به سویش روند، نه آن که (منتظر باشند تا) او به سوی آنها بیاید. 📚 بحار الانوار، ج ۳۶، ص ۳۵۳ تا ما نخواهیم، او نمی آید... کافیست از خودمان شروع کنیم.. 📜 ✍"در زمان غیبت زمان (عج) بهترین مردم کسانی اند که دیگران را به سمت زمان (عج) راهنمایی (آشنا) می کنند!" 💭 امام محمد باقر(ع) 💥 فتنه های آخر الزمان 🌷امام صادق (ع)، درباره شدت فتنه‌های زمان غیبت می‌فرماید: به خدا سوگند شما خالص می شوید؛ به خدا سوگند شما از یکدیگر جدا می‌شوید؛ به خدا سوگند شما غربال خواهید شد؛ تا اینکه از شما شیعیان باقی نمی‌ماند جز گروه بسیار کم و نادر... دراین روایت شریفه امام صادق(ع) هشدار می‌دهد که خداوند شیعیان را در زمان غیبت دچار آزمایش بسیار سختی خواهد کرد و بسیاری از اشخاصی که منتسب به شیعه هستند غربال می‌شوند و خالص می‌شوند و از این میان گروه بسیار اندکی از شیعیان باقی می‌مانند... ♦️دراین میان کسانی نجات خواهند یافت که 🌟خود را در زمان غیبت به امام زمان (عجّ) نزدیک و نزدیک تر کنند... 🌟خود را از رذایل اخلاقی پاک کنند و به صفات حسنه نیکو گردانند (تزکیه نفس کنند). 🌟شناخت امام زمان (عجّ)و دعای فراوان برای فرج ایشان، تنها راه نجات در این دوران پر از فتنه است. بحارالانوار ، ج ۵ ص ۲۱۶ 🌷 شهيد ، محمد رضا تورجی زاده 🌷 بیشتر مناجات ها و مداحی های محمد در مورد امام زمان بود... خیلی دلتنگش بودم ؛ تا اینکه یک شب محمد را در خواب دیدم ... خوشحال بود و با نشاط ؛ یاد مداحی هاش افتادم ، پرسیدم : محمد این همه در دنیا از آقا خوندی ، تونستی آقا را ببینی ؟ محمد در حالی که میخندید گفت : "من در آغوش آقا امام زمان(عج) جان دادم..." -شهدا-و-اهل-بیت-کاوه دعوتید به کانال کتاب👇 https://t.me/nasserkaveh44 Www.naserkaveh.com
🔸اكنون كه فهميدى بقيه نبوت و عقيله رسالت و وديعه مصطفى و زوجه ولى الله و كلمه تامه الهى ، #فاطمه (س ) حائز مقام عصمت است ، پس مانعى ندارد كه در فصول اذان و اقامه به عصمت آن حضرت شهادت دهيد و مثلا چنين بگوييد: 💢 اءشهد اءن #فاطمة بنت رسول الله عصمة الله الكبرى💢 يعنى شهادت مى دهم كه #فاطمه دختر رسول خدا عصمت كبراى خدا است . 📒فص حكمة عصمتيه فى كلمة فاطميه 🌿 علامه حسن زاده آملی @samad1001
💢 اءشهد اءن بنت رسول الله عصمة الله الكبرى💢 ۱_قول اول : 🔸 او را نامیده ام زیرا که خداوند او را و دوستدارانش را از آتش باز داشته است و دور ساخته است. 📒شرح فص فاطميه ۲_قلم دوم 🔸تمام ابعادی که برای زن متصور است و برای یک انسان متصور است، در زهرا (س) جلوه کرده و بوده است ۳_ قول سوم امام 🔸 زهرا س محدّثه بود. یعنی فرشتگان بر او فرود می آمدند و با او سخن می گفتند ۴_ قلم چهارم 🔸حضرت (س)، بانویی که محبت او و خاندان او مزد رسالت است. ۵_ قلم پنجم 🔸حضرت (عليها السلام ) آن كوثرى است كه همه اَنهار علوم و معارف از آن كوثر جارى است. 🔸 حضرت س گوهری قدسی در تعیّن و صورت انسی بوده است، پس آن حضرت انسیه حوراء و عصمتِ کبرای الهی است. 🔸انسان نخستين بار از حديث فرات منتقل میشود كه قرآن درشب قدرنازل شده،و انسان كامل قرآن ناطق است، و حضرت (س) مادر يازده قرآن ناطق است،بدين مناسبت آن حضرت ليلة القدرباشد. 🔸قلبی که گنجینه حقایق و بطون آیات قرآنی است لیلةالقدر است و ثمره نبوت حضرت فرمود: حمد خدای را که مرا منکر هیچ چیزی از کتابش نگردانیده است 📒شرح فص فاطمیه ۶_ قلم ششم 🔸 تمام شیعیان به منزله ی اولاد (س) هستند ولی خدا میداند که چه کارهایی که شاید سبب شود آن حضرت از ما و کار؛ما ناراضی شود. 💢💢توجه💢💢 ✍ 🔸اكنون كه فهميدى بقيه نبوت و عقيله رسالت و وديعه مصطفى و زوجه ولى الله و كلمه تامه الهى ، (س ) حائز مقام عصمت است ، پس مانعى ندارد كه در فصول اذان و اقامه به عصمت آن حضرت شهادت دهيد و مثلا چنين بگوييد: 💢 اءشهد اءن بنت رسول الله عصمة الله الكبرى💢 يعنى شهادت مى دهم كه دختر رسول خدا عصمت كبراى خدا است . 📒فص حكمة عصمتيه فى كلمة فاطميه @samad1001
#شهید_قاسم_سلیمانی 👈همه زندگیش رنگ و بوی #حضرت_زهرا(س) داشت... در ایام #فاطمیه به #شهادت رسید و سرانجام هم مثل #فاطمه(س) شبانه به خاک سپرده شد... #یا_فاطمه_الزهرا_(س)
⚘﷽⚘ 💥شهید برونسی یک بار خیلی دیر از منطقه به خانه آمد، شب همه خوابیده بودیم که متوجه شدم صدای شهید می‌آید. در خواب با کسی صحبت می‌کرد و می‌گفت، "یا زهرا(س)"، چند بار صدایشان کردم اما اصلاً متوجه نمی‌شدند. در حال و هوای خودشان بودند وقتی توانستم بیدارشان کنم ناراحت شد، به سمت اتاق دیگری رفت من نیز پشت سرش رفتم دیدم گوشه‌ای نشست، اسم حضرت فاطمه (س) را صدا می‌زد و از شدت گریه شانه‌هایش می‌لرزد. آرام‌تر که شدبه من گفت: چرا بیدارم کردی داشتم اذن شهادتم را از بی بی فاطمه (س) می‌گرفتم. راوی:همسر شهید 💥گفت: اسمش رو بگذارم👇 🍀 قنداقه‌اش را گرفت و بلندش کرد. یکهو زد زیر گریه!مثل باران ازابر بهاری اشک می‌ریخت... گریهٔ او برایم غیر طبیعی بود. کمی آرامتر که شد، گفتم: خانمِ قابله می‌خواست که اسمش رو بگذاریم....😇 🍂با صدای غم آلودی گفت: منم همین کارو می‌خواستم بکنم، نیّت کرده بودم که اگه دختر باشه، اسمش رو بگذارم.... 🍁گفتم: راستی ، ما چای و میوه، هر چی که آوردیم، هیچی نخوردن... گفت: اونا چیزی نمی‌خواستن... بعد از آن شب هر وقت بچه‌ها را بغل می‌کرد، دور از چشم ماها گریه می‌کرد... هر وقت ازش می‌پرسیدم جوابم رو نمی‌داد. یک روز که از جبهه برگشته بود، سرّش را فاش کرد البته نه کامل و آن طوری که من می‌خواستم.... 🌹 گفت: اون روز غروب که من رفتم دنبال قابله، یادت که هست؟ گفتم: آره، که ما رفتیم خونه خودمون.... سرش را رو به پایین تکان داد. پی حرفش را گرفت. گفت: همین طور که داشتم می‌رفتم، یکی از دوست های طلبه رو دیدم. اون وقت، تو جریان پخش اعلامیه، یک کار ضروری پیش اومد که لازم بود من حتماً باشم؛ یعنی دیگه نمی‌شد کاریش کرد. توکل کردم به خدا و باهاش رفتم ... 🔥جریان اون شب مفصله. همین قدر بگم که ساعت دو، دو و نیم شب یکهو یاد قابله افتادم... با خودم گفتم: ای داد بیداد! من قرار بود قابله ببرم! می‌دونستم که دیگه کار از کار گذشته و شما خودتون هر کار بوده کردین. زود خودم رو رسوندم خونه. وقتی مادر شما گفت قابله رو می‌فرستی و میری دنبال کارت؛ شستم خبردار شد که باید سرّی توی کار باشه، ولی به روی خودم نیاوردم... ساکت شد. چشم هاش خیس😰 اشک بود. آهی کشید و ادامه داد: می‌دونی که اون شب هیچ کسی از جریان ما خبر نداشت، فقط من می‌دونستم باید برم دنبال قابله که نرفتم. یعنی اون شب من هیچ کی رو برای شما نفرستادم، اون خانم هر کی بود، خودش اومده بود خونهٔ ما...😰😇 کتاب_شهدا_و_اهل_بیت, ناصر_کاوه منبع: خاکهای نرم کوشک‌، با اقتباس ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
میگن برای دست امام رضا علیه السلامه میگن باید به امضای برسه میگن ائمه خیلی مادری هستند میگن اگه ائمه رو به مادرشون قسم بدیم حتما جواب میدن میگم بحق شهادتمونو امضا کنین🥀 💚 ➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇 [🇮🇷] [ @rahiankhuz ] [🇮🇷]
⚘﷽⚘ 💥شهید برونسی یک بار خیلی دیر از منطقه به خانه آمد، شب همه خوابیده بودیم که متوجه شدم صدای شهید می‌آید. در خواب با کسی صحبت می‌کرد و می‌گفت، "یا زهرا(س)"، چند بار صدایشان کردم اما اصلاً متوجه نمی‌شدند. در حال و هوای خودشان بودند وقتی توانستم بیدارشان کنم ناراحت شد، به سمت اتاق دیگری رفت من نیز پشت سرش رفتم دیدم گوشه‌ای نشست، اسم حضرت فاطمه (س) را صدا می‌زد و از شدت گریه شانه‌هایش می‌لرزد. آرام‌تر که شدبه من گفت: چرا بیدارم کردی داشتم اذن شهادتم را از بی بی فاطمه (س) می‌گرفتم. راوی:همسر شهید 💥گفت: اسمش رو بگذارم👇 🍀 قنداقه‌اش را گرفت و بلندش کرد. یکهو زد زیر گریه!مثل باران ازابر بهاری اشک می‌ریخت... گریهٔ او برایم غیر طبیعی بود. کمی آرامتر که شد، گفتم: خانمِ قابله می‌خواست که اسمش رو بگذاریم....😇 🍂با صدای غم آلودی گفت: منم همین کارو می‌خواستم بکنم، نیّت کرده بودم که اگه دختر باشه، اسمش رو بگذارم.... 🍁گفتم: راستی ، ما چای و میوه، هر چی که آوردیم، هیچی نخوردن... گفت: اونا چیزی نمی‌خواستن... بعد از آن شب هر وقت بچه‌ها را بغل می‌کرد، دور از چشم ماها گریه می‌کرد... هر وقت ازش می‌پرسیدم جوابم رو نمی‌داد. یک روز که از جبهه برگشته بود، سرّش را فاش کرد البته نه کامل و آن طوری که من می‌خواستم.... 🌹 گفت: اون روز غروب که من رفتم دنبال قابله، یادت که هست؟ گفتم: آره، که ما رفتیم خونه خودمون.... سرش را رو به پایین تکان داد. پی حرفش را گرفت. گفت: همین طور که داشتم می‌رفتم، یکی از دوست های طلبه رو دیدم. اون وقت، تو جریان پخش اعلامیه، یک کار ضروری پیش اومد که لازم بود من حتماً باشم؛ یعنی دیگه نمی‌شد کاریش کرد. توکل کردم به خدا و باهاش رفتم ... 🔥جریان اون شب مفصله. همین قدر بگم که ساعت دو، دو و نیم شب یکهو یاد قابله افتادم... با خودم گفتم: ای داد بیداد! من قرار بود قابله ببرم! می‌دونستم که دیگه کار از کار گذشته و شما خودتون هر کار بوده کردین. زود خودم رو رسوندم خونه. وقتی مادر شما گفت قابله رو می‌فرستی و میری دنبال کارت؛ شستم خبردار شد که باید سرّی توی کار باشه، ولی به روی خودم نیاوردم... ساکت شد. چشم هاش خیس😰 اشک بود. آهی کشید و ادامه داد: می‌دونی که اون شب هیچ کسی از جریان ما خبر نداشت، فقط من می‌دونستم باید برم دنبال قابله که نرفتم. یعنی اون شب من هیچ کی رو برای شما نفرستادم، اون خانم هر کی بود، خودش اومده بود خونهٔ ما...😰😇 منبع: خاکهای نرم کوشک‌، با اقتباس ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ https://eitaa.com/joinchat/4212850690C6651aa4497
✨🔹✨🔹✨🔹✨🔹✨ ✨ ⭕️سیره قرآنی حضرت فاطمه (س) - (بخش اول) 🔹 (س) در آموزشگاه شخصیت ساز رسالت درس خواند و از دانشگاه وحی و نبوت فارغ التحصیل شد. از آنجا که طول عمر گل یاس پیامبر (ص) بسیار کوتاه، ولی او بسیار عمیق است، هنوز جز معصومان کسی نتوانسته به ژرفای وجودی آن حضرت پی‌ببرد و فضایل او را بشناسد. (س) فرزند پدری است که نظام هستی به خاطرش پدید آمد «لو لاک لما خَلَقْتُ الأفلاک» [۱] و مادرش اولین زن است که شهد اسلام را چشید و در میان نامردان، با مال و جان خود از اسلام و آورنده آن دفاع کرد. نطفه پاک حضرت صدیقه‌ی طاهره (س)، پس از چهل روز عبادت شبانه روزی و بهره‌مندی پدر بزرگوارش از فیوضات غیبی و تناول میوه‌های بهشتی منعقد گشت. 🔹نور پاک آن حضرت قبل از خلقت آسمان و زمین خلق شده بود. حدیث از پیامبر اکرم (ص) است که فرمود: «خُلِقَ نور فاطمه قَبْلَ أن یخْلُقَ الارضَ و السماء؛ [۲] نور قبل از آفرینش زمین و آسمان آفریده شد». (س) در دورانی قدم به عرصه این جهان نهاد که پدرش به رسالت مبعوث گشته بود. او از مادری گران‌قدر شیری آمیخته با ارزش‌ها و فضیلت‌ها نوشید و در خانه‌ای که محل نزول قرآن بود، مراحل رشد و کمال را پیمود. معلم و مربی او پیامبر گرامی اسلام بود که در معارف الهی و آشنایی با اصول تربیتی، پیشوای همه انسان‌هاست و در عمل، الگوی همه جهانیان به شمار می‌آید؛ چنان که قرآن کریم می‌فرماید: «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِی رَسُولِ اللهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ...». [انبیاء، ۲۱] 🔹 (س) در کنار پدر و مادر ایثارگرش شایسته‌ترین درس‌های توحیدگرایی و برترین دانش‌های ایمان و یقین را فرا گرفت و از هر فرصتی برای آشنایی و انس با عالم غیب و معارف قرآنی استفاده کرد. بین او و پدر چنان انس و الفتی بود که پیامبر اکرم (ص) وقتی به سفر می‌رفت، (س) آخرین کسی بود که از پیامبر جدا می‌شد و وقتی از سفر بازمی‌گشت، فاطمه (س) اولین کسی بود که پدر با او دیدار می‌کرد. او نور چشم و میوه دل پدر و عزیزترین فرد در نزد پیامبر(ص) بود. پیامبر در بارگاه الهی در مورد دخترش می‌فرمود: «اللهم هذا ابنَتی وَ اَحبُّ الخَلق إلَّی؛ [۳] بار خدایا! این دخترم  است و محبوب‌ترین خلق در نزد من». ... پی نوشت‌ها؛ [۱] خداوند به پیامبرش فرمود: ای احمد! اگر تو نبودی، کران هستی را خلق نمی‌کردم و اگر علی نبود، تو را نمی‌آفریدم و اگر به خاطر عظمت  فاطمه نبود، شما دو نفر را نمی‌‌آفریدم. [مستدرک سفینة البحار، ماده خلق و قطم؛ ملتقی البحرین، ص۱۴] [۲] بحارالانوار، ج۴۲، ص۲۲ [۳] همان، ج۴۳، ص۹۶ منبع؛ وبسایت عرفان به نقل از پایگاه حوزه @tabyinchannel
انتشار؛ به بهانه ، سالروز حضرت امیرالمومنین علیه السلام و حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها 》  به معنی تلاقی دو دریا؛ با موضوع شب عروسی حضرت ابوتراب علی علیه اسلام و صدیقه کبری فاطمه زهرا سلام الله علیها. عید همه شیعیان مبارک
⚘﷽⚘ 💥شهید برونسی یک بار خیلی دیر از منطقه به خانه آمد، شب همه خوابیده بودیم که متوجه شدم صدای شهید می‌آید. در خواب با کسی صحبت می‌کرد و می‌گفت، "یا زهرا(س)"، چند بار صدایشان کردم اما اصلاً متوجه نمی‌شدند. در حال و هوای خودشان بودند وقتی توانستم بیدارشان کنم ناراحت شد، به سمت اتاق دیگری رفت من نیز پشت سرش رفتم دیدم گوشه‌ای نشست، اسم حضرت فاطمه (س) را صدا می‌زد و از شدت گریه شانه‌هایش می‌لرزد. آرام‌تر که شدبه من گفت: چرا بیدارم کردی داشتم اذن شهادتم را از بی بی فاطمه (س) می‌گرفتم. راوی:همسر شهید 💥گفت: اسمش رو بگذارم👇 🍀 قنداقه‌اش را گرفت و بلندش کرد. یکهو زد زیر گریه!مثل باران ازابر بهاری اشک می‌ریخت... گریهٔ او برایم غیر طبیعی بود. کمی آرامتر که شد، گفتم: خانمِ قابله می‌خواست که اسمش رو بگذاریم....😇 🍂با صدای غم آلودی گفت: منم همین کارو می‌خواستم بکنم، نیّت کرده بودم که اگه دختر باشه، اسمش رو بگذارم.... 🍁گفتم: راستی ، ما چای و میوه، هر چی که آوردیم، هیچی نخوردن... گفت: اونا چیزی نمی‌خواستن... بعد از آن شب هر وقت بچه‌ها را بغل می‌کرد، دور از چشم ماها گریه می‌کرد... هر وقت ازش می‌پرسیدم جوابم رو نمی‌داد. یک روز که از جبهه برگشته بود، سرّش را فاش کرد البته نه کامل و آن طوری که من می‌خواستم.... 🌹 گفت: اون روز غروب که من رفتم دنبال قابله، یادت که هست؟ گفتم: آره، که ما رفتیم خونه خودمون.... سرش را رو به پایین تکان داد. پی حرفش را گرفت. گفت: همین طور که داشتم می‌رفتم، یکی از دوست های طلبه رو دیدم. اون وقت، تو جریان پخش اعلامیه، یک کار ضروری پیش اومد که لازم بود من حتماً باشم؛ یعنی دیگه نمی‌شد کاریش کرد. توکل کردم به خدا و باهاش رفتم ... 🔥جریان اون شب مفصله. همین قدر بگم که ساعت دو، دو و نیم شب یکهو یاد قابله افتادم... با خودم گفتم: ای داد بیداد! من قرار بود قابله ببرم! می‌دونستم که دیگه کار از کار گذشته و شما خودتون هر کار بوده کردین. زود خودم رو رسوندم خونه. وقتی مادر شما گفت قابله رو می‌فرستی و میری دنبال کارت؛ شستم خبردار شد که باید سرّی توی کار باشه، ولی به روی خودم نیاوردم... ساکت شد. چشم هاش خیس😰 اشک بود. آهی کشید و ادامه داد: می‌دونی که اون شب هیچ کسی از جریان ما خبر نداشت، فقط من می‌دونستم باید برم دنبال قابله که نرفتم. یعنی اون شب من هیچ کی رو برای شما نفرستادم، اون خانم هر کی بود، خودش اومده بود خونهٔ ما...😰😇 , ناصر_کاوه منبع: خاکهای نرم کوشک‌، با اقتباس ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
4_5780922823891490289.mp3
12.89M
سلام: قبل از شروع مراسم احیای شب قدر حتما. حتما این سخنرانی کوتاه 5 دقیقه را گوش کنید... 👈 یکسال احیا گرفتن 💐 امام صادق (ع) در فضیلت حضرت فاطمه و تعبیر <لیلة القدر> مے فرمایند: ☘️ «لیلة، فاطمه و قدر، اللّه اسٺ. هر ڪس به درستے را شناخٺ، شب را درڪ ڪرده اسٺ. 🌹 «انا انزلنا فے لیلة القدر؛ «اللیلة»، فاطمة و «القدر»، الله فمن عرف فاطمة حق معرفتها فقد ادرک لیلة القدر» یک سال شب ها را احیا می گرفت تا حقیقت شب قدر را درک کرده باشد... از ایشان پرسیدند در این یک سال چه از خداوند متعال طلب کردی؟ فرمودند: 🌷 شهید حججی به امام رضا(ع) می گوید ای امام رئوف من همه چیزم را از شما دارم، شغل, همسر و جایگاهم را، اگر می شود راه شهادت را هم برایم باز کنید!... 🚩محسن جان در شب قدر در حرم امام رضا (ع) موقع قرآن به سر گرفتن, لحظه ای که خدا را به علی ابن موسی قسم دادی... به خدایت چه گفتی, که این طور خریدارت شد