eitaa logo
مکتب شهدا_ناصرکاوه
1.1هزار دنبال‌کننده
24.7هزار عکس
20.8هزار ویدیو
744 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 پشت پرده فتنه انگیز های اخیر منافقان نام #آشنا و غربگرایان چیست ؟! 🔹برای پاسخ به این سوال فقط کافیست بدانید که بعد از دی ماه نوبت بهمن زیبا ‌و جشن #چهل_سالگی_انقلاب ماست! 🔹یادمان باشد دی ماه ۹۷ آخرین تیر ترکش فتنه گران ضد انقلاب است که با هوشیاری ملت به سنگ خواهد خورد! #میدان_انقلاب #دانشگاه_تهران #USAregimechange 🔴به کمپین #بیداری_ملت بپیوندید👇 http://eitaa.com/joinchat/963837952Cb758f6bd13
🍂 🔻 آخرین شب در خرمشهر 5⃣ 🔸خاطرات سرهنگ عراقی، کامل جابر ▫️▪️▫️▪️ 🔸پیشروی نیروهای اسلامی ساعت هشت بامداد ۱۹۸۲/ ۵ / ۲۳ (دوم خرداد 61) نیروهای اسلامی از دو محور اصلی در خاکریز میانی پیشروی کردند: محور اول، جاده اهواز - خرمشهر و محور دوم، شیخ خزعل - اروندرود. آنها از اول صبح مهمات و تجهیزاتشان را به منطقه منتقل کرده بودند. دهها هواپیما به دفعات بر فراز این خاکریز مهم و حیاتی و راه عبوری شماره يك پرواز کردند. به گردان هایی که آسیب دیده بودند - از جمله گردان ما - دستور داده شد که به واحدهای مستقر در خرمشهر بپیوندیم. عده ای از افراد گردان ما قادر به حرکت بودند؛ اما عده ای هم به دلیل جراحات وارد شده خونریزی داشتند و نمی توانستند حرکت کنند. من که شب قبل، درجه نظامی ام را از روی لباس در آورده بودم، صبح آن را به لباسم زدم. يك کامیون ایفا ما را از میان آتش انواع سلاح ها به خرمشهر منتقل کرد. تمام واحدها در آماده باش بودند؛ نه فقط به خاطر محاصره ایرانی ها که به دلیل از دست دادن قسمت راست خاکریز میانی بود. این قسمت، قلب دفاعی خرمشهر محسوب می شد. فرماندهی خرمشهر، نیروهایی را که گردان هایشان نابود شده بود، بین دیگر گردانها تقسیم کرد. من هم به تیپ ۱۱۳ به فرماندهی سرهنگ احمد زیدان پیوستم. در پیشروی نیروهای ایرانی، پل نظامی یی را که واحدهای مهندسی ما روی اروندرود نصب کرده بودند، به تصرف در آمد. ایرانی ها با این کار توانستند دیواری آهنین - به صورت زاویه قائمه - در اطراف شهر به وجود آورند. ساعت هشت و نیم، ایرانی ها مواضع خود را در خاکریز میانی و پل نظامی تقویت کردند. هواپیماهای ما در تلاش بودند مواضع آنها را بمباران کنند؛ اما کاری از پیش نبردند؛ چرا که مجبور بودند از فاصله دور شليك كنند. برای همین، تعدادی از موشك ها به پشت منطقه خاکریز میانی اصابت کرد. روی پل هم ایرانی ها ضدهوایی کار گذاشته بودند. توپخانه ما که شب و روز بمباران می کرد، تأثیری در پیشروی ایرانی ها نداشت. البته ایرانی ها تلفاتی هم داشتند؛ چون مدام آمبولانس هایشان در حرکت بود. بسیاری از قسمت های خاکریز میانی در آتش می سوخت؛ این نشان می داد که ایرانی ها دچار خسارات زیادی شده اند؛ اما این مانع از پیشروی آنها نبود.. ▫️▪️▫️▪️ دنبال کنید... @defae_moghadas 5 🍂
🍂 🔻 آخرین شب در خرمشهر 6⃣ 🔸خاطرات سرهنگ عراقی، کامل جابر ▫️▪️▫️▪️ سرهنگ احمد زیدان فرمانده تیپ ما بود؛ تیپ ۱۱۳. او می خواست فرماندهی خرمشهر را کاملا از آن خود کند؛ برای همین با قرارگاه لشكر یازده» به طور مستقیم تماس می گرفت. يك روز به من گفت: «من به خودم اجازه نمیدهم به این قرارگاههای ضعیف و بی اساس مراجعه کنم.» دانش نظامی نداشت؛ با پارتی بازی به رده های بالا رسیده بود. او به دروغ نزد ستاد فرماندهی در بصره تضمین داده بود که نیروهای ما در دفاع از خرمشهر تا پای جان ایستادگی خواهند کرد. روز ۱۹۸۲/ ۵ / ۲۳ (دوم خرداد) رأس ساعت چهار بعداز ظهر، نیروی کمکی که شامل نیروی زرهی و تانك بود، به منطقه رسید. ساعت چهار و نیم نیز يك هلیکوپتر حامل مدیر اطلاعات نظامی و تعدادی از افسران رده بالا به محور خرمشهر آوردند؛ سعدالدين شاذلى - افسر بازنشسته مصری - و چند افسر رده بالای اردنی هم میان آنها بودند. آنها با فرماندهان مستقر در خرمشهر جلسه گذاشتند و سپس آمادگی خود را برای دفاع از شهر به هر قیمتی اعلام کردند. سرلشکر شاذلی وقتی تجهیزات دفاعی عراق را دید، با تعجب گفت: «امکان ندارد هیچ نیرویی بتواند واحدهای دفاعی شما را با این عظمت نابود کند!» ساعت پنج عصر آن روز، مرا به عنوان فرمانده نیرو تعیین کردند. سرهنگ احمد زیدان، دستورهای لازم را به من ابلاغ کرد. ساعت هشت شب ۱۹۸۲/ ۵ / ۲۳ نیروهای اسلامی به پیشروی خود از چند سمت ادامه دادند. ساعت هشت و نیم، درگیری شدیدی در آپارتمانهای مسکونی نزديك خرمشهر روی داد. در این مجتمع، تیپ های ۲۳ و ۳۴ نیروهای ویژه مستقر بودند. سرهنگ ستاد نزار ابوسعید برای من توضیح داد: - در مجتمع آپارتمانی، نبرد سنگینی بین نیروهای ما و نیروهای اسلامی روی داد. ما سعی داشتیم آنها را از مناطق مسکونی دور نگه داریم؛ اما شدت حمله آنها مانع بود، این درگیری بیشتر به جنگ خیابانی شباهت داشت. با این که منطقه مقابل مجتمع آپارتمانی پوشیده از مین و سیم های خاردار و... بود، اما نیروهای اسلامی توانستند از میان این زمینها پیاده نظام خود را به منطقه گسیل کنند و از آپارتمان ها به عنوان مخفیگاه استفاده کنند. بعد، تك تیراندازهایشان برای اسیر کردن سربازان و افسران اعزام شدند. ▫️▪️▫️▪️ دنبال کنید... @defae_moghadas 6 🍂
🍂 🔻 آخرین شب در خرمشهر 7⃣ 🔸خاطرات سرهنگ عراقی، کامل جابر ▫️▪️▫️▪️ آتش همه جا را فراگرفته بود و توپ و خمپاره بود که بر سر ما فرود می آمد. آخرین شب در خرمشهر سرهنگ احمد زيدان - فرمانده تیپ ۱۱۳ - با سرهنگ ستاد نزار ابوسعید که نیروهایش در مجتمع آپارتمانی در حال جنگ بودند، تماس گرفت و گفت: «نیروهای ما با وجود از دست دادن تعدادی از مواضع گردان یکم تیپ ۳۳ همچنان میجنگند. ما کمبود نیرو را با استفاده از نیروی ذخیره مستقر در آپارتمانها حل خواهیم کرد.» سرهنگ احمد زیدان به من گفت: «برای رفتن به مجتمع آپارتمانی آمادگی داری؟» - چقدر نیرو باید با خودم ببرم؟ - يك گروهان. - غير ممكن است ؛ وقتی در آپارتمان ها به اندازه يك لشکر نیرو وجود دارد و کاری از پیش نمی برد، چگونه ممکن است ما به اندازه يك گروهان نیروی کمکی بفرستیم؟ - در این صورت، امشب با ما در این منطقه خواهید ماند تا دستوری از طرف فرماندهی صادر شود. رأس ساعت نه شب، نیروهای ایرانی حمله وسیعی را علیه آپارتمانهای مسکونی در شمال خرمشهر انجام دادند؛ طوری که نیروهای ما مجبور به عقب نشینی به داخل خرمشهر شدند. آنها تمام مجتمع را به تصرف خود در آوردند. اجساد سربازان و مجروحان ما نیز در همان جا ماند. تمام تجهیزات و سلاح های سنگین نیز باقی ماند و ما به سمت خرمشهر عقب نشینی کردیم. منظره عقب نشینی بسیار تکان دهنده بود. سربازان ما با پای برهنه و لباس های گلی و بدون کلاه دنبال سوراخ موش می گشتند؛ تا جایی که سرهنگ خمیس بر صورت آنها تف انداخت. افسران درجه نظامی خود را کنده بودند؛ چون فکر می کردند اسیر خواهند شد، وضع بسیار آشفته بود. در همان حال، فرماندهی از ما می خواست حتی اگر جوی خون در شهر جاری شود، خرمشهر را از دست ندهیم. عده ای از افسران به فرماندهی گفته بودند که جان خود را فدای صدام خواهند کرد و فرماندهی هم این حرفها را باور کرده بود. در این هنگام، صدام حسين، عدنان خيرالله - وزیر دفاع - را به منطقه فرستاد. هنگام فروپاشی محور دفاعی مجتمع آپارتمانی، عدنان خيرالله با عبدالجواد ذنون سوار هلیکوپتر شد تا اوضاع را از بالا زیر نظر داشته باشد. خلبانی که همراه آنها بود، برایم چنین تعریف کرد: - عدنان خیلی ناراحت به هشام صباح الفخری و عبدالجواد ذنون گفت: امشب خرمشهر از دست می رود.» عبدالجواد گفت: «من این طور فکر نمیکنم؛ چون نیروهای ذخیره قادرند تا چند ماه دیگر بجنگند.» عدنان گفت: «شما با وجود این وضع هنوز هم از روی احساسات حرف میزنید.» خلبان هلیکوپتر که پسرخاله من سرگرد صفاء العلی بود، بعدها به همراه عدنان خيرالله در سقوط هواپیمای حامل عدنان پس از پایان جنگ تحمیلی کشته شد. براثر حملات پیاپی نیروهای اسلامی، قسمت شمالی شهر نیز به تصرف آنها در آمد. ▫️▪️▫️▪️ دنبال کنید... @defae_moghadas 7 🍂
👈 #گام_اول_انقلاب ... رو جوانان ۵۷ برداشتند ... 👈 #گام_دوم_انقلاب ؛ رو جوانان ۹۷ باید بردارند پ.ن: سردمدار حرکت جوانان 57 طلاب بودند و در گام دوم انقلاب نیز طلاب جوان و انقلابی باید سردمدار حرکت به سمت اهداف گام دوم باشند. #مرجعیت_انقلابی #چهل_سالگی_انقلاب #رسالت_حوزه_انقلابی #رحا #تلنگر #صلوات دفاع همچنان باقیست Eitaa.ir/Defa_baghist