eitaa logo
「بہ‌‌سـٰــآزِ؏‌ـشّْـ♡ـق‌🎶🎼」
2.9هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
295 ویدیو
5 فایل
¦ـبسـم‌رب‌عـین‌شیـن‌قـاف🕊 ز سۅز ؏ـشـق لیݪۍ دࢪ جہان مجـنۅن شد افسانہ تۅ مجـنۅن سـاز از ؏ـشـقـت مࢪا افسـانہ‌اش با‌من 🎼 ح‌ـرف‌هاے‌در‌گوش‌ـی↓ @Fh1082 ‹ #شنوای‌‌ِنگفته‌هاتونم.! › https://harfeto.timefriend.net/16625436547089 تبلیغاتموטּ↓ @tabligh_haifa
مشاهده در ایتا
دانلود
♧•••﴿فـࢪیــ𝓯𝓻𝓲𝓫ــٖب﴾•••♧ ♡•••┄┅┄┅┄┅♥️🖇┅┄┅┄┅┄•••♡ 🖋️📜 سه نقطه‌ای که باید با کلمه‌ی مناسب پر می‌شد و نشد را با اخمی و نگاه پر جذبه‌ای پر کرد! حلقه‌های نگاهم را به کاسه‌ی حلیم پیش رویم دوختم که نفس را با صدا فوت کرد. _ناهار دعوتیم . جمله‌ی خوبی بود برای گذاشتن از آن جای خالی . _کجا ؟ _رسم داریم که روز بعد از عروسی خانواده‌ی داماد ، عروس و خانواده‌اش رو دعوت کنند. چه رسم مزخرفی ! اصلا دلم نمی‌خواست با نگاه سرد مهین خانم، مادر نیکان، برخورد کنم . دستم روی قاشق و قاشق درون کاسه‌ی حلیم ماند و نیکان با ضرب، تکیه زد به پشتی صندلی میز ناهارخوری و نگاهم کرد. اصلا نه به ذوق دیروزش و نه به این رفتار امروزش ! اصلا این بشر واقعا عاشق بود!؟ آهسته سرم را نم‌نمک بالا آوردم و خیره‌اش شدم . اخم نداشت . نگاهش بدون هیچ ترحمی روی صورتم بود که زبانم به یک جمله لغزید : _یعنی باید باور کنم که واقعا تو تمام مدت دوستم داشتی و نمی‌گفتی ؟ ••• ✿❥••به قݪم: ﴿مࢪضیہ‌یگـانہ﴾ (‌حࢪام‌)‼️ ♡•••┄┅┄┅┄┅♥️🖇┅┄┅┄┅┄•••♡