♧•••﴿فـࢪیــ𝓯𝓻𝓲𝓫ــٖب﴾•••♧
♡•••┄┅┄┅┄┅♥️🖇┅┄┅┄┅┄•••♡
🖋️#ورقهفدهم📜
مقابلش نشستم و درحالیکه برای خودم پیالهی کوچکی از حلیم میکشیدم ،نگاهم سمت او رفت .
داشت کاچی مخصوص عروس را میخورد !
شاید جای من و او عوض شده بود!
از این تفکر خندهام گرفت که سرش فوری با اخم بالا آمد و نگاهم را شکار کرد .
اشتباه کردم .
با دیدن آن نگاه پر از خشم و تعجب ،
ترجیح دادم مثل دیشب مهربان باشد تا مثل امروز عصبی و اخمو .
_خب تو که گرسنه بودی چرا منتظر من شدی ،خودت مینشستی پشت میز ، صبحانتو میخوردی ؟!
کمی از گره ابروانش با سوالم باز شد :
_وقتی یه اسم توی شناسنامهی منه، یعنی من با دوران مجردیم فرق دارم ...
دیگه اونطوری نیست که هر وقت بیای خونه و گرسنه باشی بری سرتو تا کمر بکنی تو یخچال و یه چیزی بخوری ...
باید با اونی بشینی پای سفره که قبول کردی باهاش یه عمر سر سفرهی زندگیت باشی .
لبخند زدم ...
فقط برای آنکه آن یه نیمچه گره ابروانش را هم باز کند و مرا از ترس نجات دهد :
_آفرین ...
فلسفهی خوبی واسه زندگی مشترک داری ولی حیف ...
_حیف چی ؟
ترجیح دادم نگاهش نکنم .
تُن صدایم پایین آمد و با ترس گفتم :
_بد کسی رو واسه زندگی مشترک انتخاب کردی...
کسی که شاید یه عمر ...
و نگفتم "سرسفرهی زندگیت نمیمونه" چون نمیشد .
#ادامه_دارد•••
✿❥••به قݪم: ﴿مࢪضیہیگـانہ﴾
#ڪپۍممـنۅع(حࢪام)‼️
#امـانٺداࢪبـاشیـم❌
♡•••┄┅┄┅┄┅♥️🖇┅┄┅┄┅┄•••♡