eitaa logo
「بہ‌‌سـٰــآزِ؏‌ـشّْـ♡ـق‌🎶🎼」
3.1هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
298 ویدیو
5 فایل
¦ـبسـم‌رب‌عـین‌شیـن‌قـاف🕊 ز سۅز ؏ـشـق لیݪۍ دࢪ جہان مجـنۅن شد افسانہ تۅ مجـنۅن سـاز از ؏ـشـقـت مࢪا افسـانہ‌اش با‌من 🎼 ح‌ـرف‌هاے‌در‌گوش‌ـی↓ @Fh1082 ‹ #شنوای‌‌ِنگفته‌هاتونم.! › https://harfeto.timefriend.net/16625436547089 تبلیغاتموטּ↓ @tabligh_haifa
مشاهده در ایتا
دانلود
♧•••﴿فـࢪیــ𝓯𝓻𝓲𝓫ــٖب﴾•••♧ ♡•••┄┅┄┅┄┅♥️🖇┅┄┅┄┅┄•••♡ 🖋️📜 صدایم عصبی بلند شد : -کار خودتو کردی پس ؟! کارت عروسی رو واسش بردی ؟! -آره خب ...دعوته ، دوستمه . با پشت دست عرق روی پیشانی ام را پس زدم وگفتم : -ببین یه بار دیگه طرف مارال بیای ..... نگفته تهدیدم را خواند .خندید : -بیام چی می شه ؟ ... بهش می گی من بهت گفتم با مارال ازدواج کنی ؟ ... بهش می گی من بهت پول دادم تا سهام ماهان رو بخری ... بگو بهش چی میگی ؟ کلافه نفسم را فوت کردم و گفتم : -به تو ربطی نداره چی می گم ، الان مارال زنمه ... قبلا هم بهت گفتم من دوستش دارم ... صدای سرفه ی ریزی آمد که جای سئوال شد . -با کی هستی ؟ با ماهانی ؟ -خیلی پررویی پسر ... به تو چه که من با کی هستم . -به اون ماهانم بگو ، دور و بر مارال پیداتون نشه ...فهمیدید یا نه ؟ -خیلی خب بابا ...زن ندیده ! و گوشی را قطع کرد. انگار کسی سیم شارژم را از پریز کشید . خسته شدم . نه از دویدن روی تردمیل ، از افکاری که در عرض چند دقیقه همه باهم ، به سرم هجوم آورد. با آنکه آمده بودم تا چند ساعتی در باشگاه بمانم ولی بخاطر مارال به خانه برگشتم . •• ✿❥••به قݪم: ﴿مࢪضیہ‌یگـانہ﴾ (‌حࢪام‌)‼️ ♡•••┄┅┄┅┄┅♥️🖇┅┄┅┄┅┄•••♡