eitaa logo
「بہ‌‌سـٰــآزِ؏‌ـشّْـ♡ـق‌🎶🎼」
3.1هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
296 ویدیو
5 فایل
¦ـبسـم‌رب‌عـین‌شیـن‌قـاف🕊 ز سۅز ؏ـشـق لیݪۍ دࢪ جہان مجـنۅن شد افسانہ تۅ مجـنۅن سـاز از ؏ـشـقـت مࢪا افسـانہ‌اش با‌من 🎼 ح‌ـرف‌هاے‌در‌گوش‌ـی↓ @Fh1082 ‹ #شنوای‌‌ِنگفته‌هاتونم.! › https://harfeto.timefriend.net/16625436547089 تبلیغاتموטּ↓ @tabligh_haifa
مشاهده در ایتا
دانلود
♧•••﴿فـࢪیــ𝓯𝓻𝓲𝓫ــٖب﴾•••♧ ♡•••┄┅┄┅┄┅♥️🖇┅┄┅┄┅┄•••♡ 🖋️ مادر و آیلار کنار در اتاق مینو به من خیره شده بودند . -چی شده دانیال جان ؟چرا اینجوری می کنی ؟ .... تمام اتاق بچه ام روبهم ریختی ! مادر اینرا گفت و من نگاهم روی برگه میان دستم زوم شده بود . صیغه نامه موقت مینو و نیکان بود . انگار انفجاری اتمی در وجودم پا گرفت .چنان فریادی زدم که مادر سکته کرد قطعا : -زنگ بزنید مینو همین حالا بیاد خونه . رنگ از رخ مادر پرید .چرخیدم سمتش و دوباره فریاد کشیدم : _نشنیدی چی گفتم ؟ مادر فوری دوید سمت پله ها و آیلار که از نگاهش ترس را می خواندم خیره ام ماند . -دانیال جان ...توروخدا آروم باش ... من از دیدن این عصبانیتت می ترسم . دراتاق مینو قدم می زدم . و بی توجه به حرف آیلار داشتم توی سرم ، دنبال علت اینمار مینو میگشتم که پایم مدام به ریخت و پاش وسط اتاق ، که خودم عاملش بودم ، گیر می کرد . ایستادم و همراه با نفس بلندی که انگار اکسیژن بیشتری برای آتش درونم بود ، برگه ی صیغه نامه را با حرص بین انگشتان دستم مچاله کردم . و حرصم به زبان جاری شد : _دختره ی احمق ...می کشمت ... زنده ات نمی زارم . ••• ✿❥••به قݪم: ﴿مࢪضیہ‌یگـانہ﴾ (‌حࢪام‌)‼️ ♡•••┄┅┄┅┄┅♥️🖇┅┄┅┄┅┄•••♡