✅ حدیث روز
لَيْسَ مِنَ الأَدَبِ إِظْهارُ الْفَرَحِ عِنْدَ الَْمحْزُونِ. / امام حسن عسکری (ع)
👈 اظهار شادی نزد غمديده، از بیادبی است.
📚 تحفالعقول ، ص ۴۸۹
-------------------------
@navaeeschool
-------------------------
#حدیث
🖌 آیا میدانستید که:
نور خورشید بهترین داروی ضد افسردگی طبیعی است. اگر افسردگی دارید قدم زدن در طبیعت در زیر نور خورشید به مدت ۲۱ روز و روزانه ۱ ساعت افسردگی شما را به صورت چشمگیری بهبود میبخشد.
-------------------------
@navaeeschool
-------------------------
#دانستنی
برخیز که جان است و جهان است و جوانی
خورشید برآمد بنگر نورفشانی
آن حسن که در خواب همی جست زلیخا
ای یوسف ایام به صد ره به از آنی
برخیز که آویخت ترازوی قیامت
برسنج ببین که سبکی یا تو گرانی
هر سوی نشانی است ز مخلوق به خالق
قانع نشود عاشق بیدل به نشانی
هر لحظه ز گردون برسد بانگ که ای گاو
ما راه سعادت بنمودیم تو دانی
برخیز و بیا دبدبه عمر ابد بین
تا باز رهی زود از این عالم فانی
او عمر عزیزی است از او چاره نداری
او جان جهان آمد و تو نقش جهانی
بر صورت سنگین بزند روح پذیرد
حیف است کز این روح تو محروم بمانی
او کان عقیق آمد و سرمایه کانها
در کان عقیق آی چه دربند دکانی
.:مولوی:.
-------------------------
@navaeeschool
-------------------------
#شعر
Arabi 9 Khordad 99 - Navaee.pdf
222.4K
📋 امتحان عربی نهم - خرداد ۹۹ - دبیرستان نوایی
-------------------------
@navaeeschool
-------------------------
#عربی_نهم_نوبت_دوم
#عربی_نهم
#نهم
Defaee 9 Khordad 97 Khorasan Razavi (a).pdf
132.2K
📋 امتحان دفاعی نهم - خرداد ۹۷ (نوبت صبح) - استان خراسان رضوی
-------------------------
@navaeeschool
-------------------------
#دفاعی_نهم_نوبت_دوم
#دفاعی_نهم
#نهم
Defaee 9 Khordad 97 Khorasan Razavi (b).pdf
157.8K
📋 امتحان دفاعی نهم - خرداد ۹۷ (نوبت عصر) - استان خراسان رضوی
-------------------------
@navaeeschool
-------------------------
#دفاعی_نهم_نوبت_دوم
#دفاعی_نهم
#نهم
Defaee 9 Mordad 97 Khorasan Razavi.pdf
147.3K
📋 امتحان دفاعی نهم - مرداد ۹۷ - استان خراسان رضوی
-------------------------
@navaeeschool
-------------------------
#دفاعی_نهم_نوبت_دوم
#دفاعی_نهم
#نهم
Defaee 9 Tir 97 Khorasan Razavi (a).pdf
152.7K
📋 امتحان دفاعی نهم - تیر ۹۷ - استان خراسان رضوی
-------------------------
@navaeeschool
-------------------------
#دفاعی_نهم_نوبت_دوم
#دفاعی_نهم
#نهم
Defaee 9 Shahrivar 97 Khorasan Razavi (a).pdf
164.4K
📋 امتحان دفاعی نهم - شهریور ۹۷ - استان خراسان رضوی
-------------------------
@navaeeschool
-------------------------
#دفاعی_نهم_نوبت_دوم
#دفاعی_نهم
#نهم
🔴 برکت در مال حلال است
امام کاظم (ع) در مورد برکت در مال حلال فرمود:
🔹گوسفند در سال یکبار زایمان میکند و هر بار هم یک بره به دنیا میآورد.
🔹سگ در سال دو بار زایمان میکند و هر بار هم حداقل ۷-۶ بچه.
🔹به طور طبیعی شما باید گلههای سگ را ببینید که یک یا دو گوسفند در کنار آن است. ولی در واقع برعکس است. گلههای گوسفند را میبینید و یک یا دو سگ در کنار آنها.
🔹 چون خداوند برکت را در ذات گوسفند قرار داد و از ذات سگ برکت را گرفت.
با اینکه مردم فراوان گوسفند را ذبح میکنند و از گوشت آن استفاده میکنند. علاوه بر اینکه تمام اجزای گوسفند قابل استفاده است بخلاف سگ ... مال حرام اینگونه است. فزونی دارد ولی برکت ندارد.
-------------------------
@navaeeschool
-------------------------
#تربیتی
برنده اونیه که بتونه چالشها رو به فرصت تبدیل کنه
-------------------------
@navaeeschool
-------------------------
#تصویر_مفهومی
ما کلاس اول دبستان بودیم. این اخویمان که اکنون دو سال از ما بزرگتر هستند، بخاطر میآوریم که در آن زمان هم، دو سال از ما بزرگتر بودند. در همه جا و در همه کار با هم بودیم. عینهو دو تا شریک.
یک روز دو نفری با هم رفتیم، نان بخریم.
نان در آن روزگار دانهای دو قران یا شاید پنج قران بود، البته نه اینکه نان آن موقع مثل همه چیز این موقع، دو نرخی و یا چند نرخی باشد بلکه ما یادمان نیست.
خلاصه! به سمت نانوایی میرفتیم که به یکباره اخوی هیجانزده گفتند: «پول، پول!».
گفتیم: «کو، کجاست، کو پول؟!».
یک دو قرانی روی زمین توی خاکها افتاده بود.
خلاصه! اخوی دو زاری را برداشتند. نان را خریدیم و به خانه برگشتیم. مرحومه مادر در زیرزمین مشغول طبخ غذا بودند.
اخوی خوش خیال ما، نان را روی میز گذاشت و گفت: «اینم پیدا کردیم» و دو قرانی را به مادر نشان داد.
مرحومه مادر پرسیدند: «از کجا؟!»
اخوی گفت: «توی خیابون، روی زمین افتاده بود. صاحب نداشت.»
مادر گفتند: «مگر پول، بیصاحب میشه؟! پول، روی زمین افتاده بود، تو هم برداشتیش؟!»
اخوی گفت: «بله برداشتم.»
مادر گفتند: «با کدوم دستت پول رو برداشتی؟!»
اخوی از همه جا بیخبر گفت: «با این دست!».
آقا! این دست داداش ما که بالا آمد -خدا بیامرزد رفتگان شما را- این مرحومه مادرمان مثل اینکه دزد گرفته باشند، جوری این مچ دست اخوی را در دست گرفتند گویی دزدی، در چنگ یک عدالتی گرفتار آمده که اصلاً عدالتش اهل پارتی بازی و سفارش و حق حساب نیست.
از ترس مجازات و سوز کیفر یک، رعشهای به تن ما اخوان افتاد، کانهو هر دو به بیماری پارکینسون مادرزادی مبتلا هستیم.
مرحومه مادر این اخوی نگونبخت ما را همینطور که به سمت چراغ گاز میبردند، فرمایش میکردند: «الان یک قاشق داغ میکنم، پشت دستت میذارم تا یادت بمونه پولی که مال تو نیست را بهش دست نزنی».
عزم مرحومه مادر برای مبارزه با هرگونه فساد اقتصادی (اعم از دانه ریز و یا دانه درشت آن) یک جزمی داشت، بیا و ببین!
چشمتان روز بد نبیند، مادر شعله چراغ گاز را که روشن کردند، این اخوی ما زد زیر گریه. مثل ابر بهار اشک میریخت.
از همان فاصله چند متری ما هم سوزش آن داغ را زیر پوستمان حس کردیم و زدیم زیر گریه. محشر کبری به پا شده بود. با کم و زیادش حداقل پنجاه دفعه این اخوی ما هی گفت: «غلط کردم مادر! مادر غلط کردم!»
بالاخره دل مادر به رحم آمد و گفتند: «این دفعه اول و آخرت بود؟!» اخوی هم به جمیع کائنات در عالم هستی، قسم یاد کرد که دفعه اول و آخرش باشد. مادر دست اخوی را که رها کردند.
نگاه پر جذبه مادر به ما دوخته شد. قلبمان آمد توی دهنمان. فهمیدیم که به عنوان مشارکت یا معاونت در برداشتن دو زاری مردم، متهم ردیف دوم پرونده هستیم.
در کسری از ثانیه تجزیه تحلیل کردیم که باید به یک جایی پناه برد. آن موقع امکانات نبود و ما نمیتوانستیم به کانادا پناهنده شویم، پس هیچ جا بهتر از گوشه حیاط به ذهنمان نرسید.
مثل تیری که از چله کمان رها شده باشد، پلههای زیرزمین را دو تا یکی کردیم. رفتیم داخل حیاط و -گلاب به رویتان- به مستراح گوشهحیاط پناهنده شدیم. در را هم از داخل به رویخودمان قفل کردیم.
صدای هر تپش قلبمان را دو بار میشنیدیم که صدای دومش مربوط به پژواک صدای قلبمان از دیوارهای مستراح بود.
مادر به پشت درب اقامتگاه ما رسیدند و گفتند: «بیا بیرون!» ولی ما فقط عاجزانه التماس میکردیم: «غلط کردم مادر! مادر غلط کردم!».
مرحومه مادر دریافتند با توجه به محل پناهندگی ما، این «غلط کردم!» خیلی فراتر از یک «غلط کردم» معمولی استن و حواشی زیادی بر آن مترتب است!
بالاخره با کلی عجز و لابه، مادر امان دادند. اکنون ما از یک حبس خود خواسته مستراحی و یک کیفر داغ، رهایی جسته بودیم.
ندایی از درون به ما نهیب زد که: «استثنائاً همین یک بار جستی ملخک!».
از آن زمان تا امروز بیش از چهل و چهار سال میگذرد. شما الان کل بودجه جاری و عمرانی ایالات متحده آمریکا را بسپار
به این اخوی ما. دور از جان، اگر از گرسنگی بمیرد به پول دشمنش هم دست نمیزند.
حالا هم هر از چندگاهی خبر میرسد که پولی گم شده که البته این پولها هم ممکن است که دو حالت داشته باشد یا پولهای گمشده را برادران فکر کردهاند که بیصاحب است و برداشتهاند اما به مادرشان نگفتهاند و یا پول را برداشته و به مادرشان هم گفتهاند ، اما مادر ایشان، عزم جدی در مبارزه با مفاسد اقتصادی نداشتهاند!
.:محمدرضا فتحی نجفی:.
-------------------------
@navaeeschool
-------------------------
#دلنوشته