🏴#شهادت_امام_جعفر_صادق_ع
🏴#روضه
🎤مداح :حاج عباس طهماسب پور
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
🔥نمیخوام اول روضه، تیر خلاصو بزنم
آخه روضه ی امام صادق، میمونی بین کربلا و مدینه
☑️شیخ جعفر میگه حسنین دنبال باباشون میدویدن
نمیدونم همون صحنه بود..
☄مادرمون یه دست به پهلو یه دست به دیوار اومده
کمربند آقا رو گرفته
😭هرچی غلاف زدن، نشد
تازیانه زدن نشد جداش کنن
فاطمه س
☑️یه بی حیایی گفت من میدونم
این خونواده رو عفت خیلی حساسه
گرفتی دیگه ها؟؟
#بی_حیا_پا_رو_چادر_مادر_گذاشت
😭😭😭
🔸زِ هُرم شعله ي در ياس را كه پژمردند
🔸در آن هجوم علي را به ريسمان بردند
🔹ميان تلخي آن صحنه ي غبارآلود
🔹شكست قامت مرد و مدينه شاهد بود
🔰از اینجا میتونم گریز بزنم
نوشتن برا امام صادق، 4هزارتا شاگرد بود تو مدینه
4هزارتا شوخی نیست
☑️از یه طرف میگی 72تن یاران امام حسین، غوغا کردن تو کربلا...
💠اون لحظه ای که دستای آقارو بستن
این پیرمرد رو میبردن
این 4هزارتا شاگرد کجا بودن
ارث برد از جد غریبش امیرالمومنین
☑️کجا بودن اوناییکه سر سفره ی پیغمبر بزرگ شدن
نون و نمک علی رو خوردن
کجا بودن اون صحنه ای که جلو چشم مولا...
😭😭😭
🍃از آن غروب غم انگير، چند سال گذشت
🍃كه باز خاطره ي كوچه از خيال گذشت
🔘مدينه همدم اندوه دودمان #عليست
🔘و باز شاهد مردي ز خاندان #عليست
◀️كه باز آمده آتش در آستانه ي او
💠همچین که آتیش زدن در خونه ی آقارو، نازدانه های امام صادق،،، زن و بچه های امام صادق تا دیدن آتیش زبانه میزد مث بید میلرزیدن
😭😭😭
🔰آی قربون دلت برم
اما کسی آسیب ندید
کسی جراحتی بهش وارد نشد
خیمه ها میسوزن و معجرا میسوزنو دامنا ...
😭😭😭
🔹كه باز آمده آتش در آستانه ي او
🔹هزار شكر كه محسن نداشت خانه ي او
رسيده اند كه از باغ، لاله را ببرند
☑️گفت با هرحالی که هست، آقارو بیارید
امشب میخوام کارو تموم کنم
رسيده اند كه از باغ، لاله را ببرند
امام صادق هفتاد ساله را ببرند
🔸تصورش چقدر سخت مي شود اي واي
🔸بزرگ طايفه در كوچه مي دود اي واي
🔹كسي نگفت مگر پيرمرد بُردن داشت؟
🔹تَن نحيف مگر تازيانه خوردن داشت؟
🔸ميان گريه ي آرام او بلند نخند
🔸به دست بي رمقش لااقل طناب مبند
😭😭😭😭😭
☑️من دارم میگم پیرمرد هفتاد ساله رو پشت ناقه میکشوندن
✔️آقامون سن و سالی داشت... درست
اما مرد بوده
یه دختر سه ساله،چهل منزل پشت ناقه دَووندنش
✔️یه دختر سه ساله ی یتیم، با تازیانه میزدنش
😭😭
از آقایی داریم میخونیم، میگفت روضه بخون ما گریه کنیم
دلم برا روضه ی جد غریبم حسین، تنگ شده
این همه آوازه ها از شهر بود
گرچه از حلقوم عبدلله بود
@navaye_asheghaan
#امام_صادق_ع_شهادت؛ #بصیرت
وقتِ نالهست و آهِ طوفانی
فرصتِ گریههای بارانی
وقتِ تکرارِ چند جمله شده
باز بر بیتِ وحی حمله شده
خاطراتِ هجوم تازه شدند
واردِ خانه بی اجازه شدند
باز دیوار و در، سپس آتش
ریخت بر هم کسی مناجاتش
دود و آتش دوباره شعله کشید
وسطِ کوچه کارِ "قبله" کشید
وای از اِزدحام، در کوچه
شد قنوتِ امام، در کوچه
قلبِ دین را دوباره افسردند
رهبری را ز خانه میبُردند
سَرورِ شیعه در اسارت شد
سختْ دشمن پیِ جسارت شد
باز در ریسمان، دو دستِ ولیست
صادقِ فاطمه، شبیهِ علیست
شد دوباره امامِمان بی یار
بی عبا، بی عمامه، بی دستار
روضه تکرار شد دوباره چرا؟
او پیاده، عدو سواره چرا؟
پیرِ هفتاد ساله، جا میماند
پا برهنه، سه ساله را میخواند
گرچه، اُمُ الائمه را خوانده
زیرِ سمِّ ستور کِی مانده؟
اهلِ بیتش به سرزنان، اما
کس نزد تازیانه بر آنها
هتکِ حرمت ز او فراوان شد
لیک آخر، رها ز عدوان شد
بود اگر نالهی حزینهی او
نَنِشستند روی سینهی او
نَرُبودند کهنه پیرهنش
نشده هیچ نیزه در دهنش
□ □ □
بود اما شبیهِ جدِ غریب
بی مددکار و بی معین و حبیب
با وجودیکه بود گِرداگِرد
پای درسش، هزارها شاگرد
هیچکس یاریاَش به او نرسید
در گرفتاریاَش به او نرسید
آنهمه گفته بود، از تاریخ
از غمِ زخمِ سینه و سرِ میخ
گفته بود از امامِ کَت بسته
از تهاجم، به مادری خسته
گفته بود از سقیفه و شورا
از علی، تا امامِ عاشورا
گفته بود از حرامیانِ سخیف
از نظر، بر مُخدّراتِ شریف
گفته بود از غمِ پس از گودال
از خیام و ربودنِ خلخال
باز هم ماند این ولی تنها
مثلِ مظلومِ دین، علی، تنها
□ □ □
چرخِ گردون، رسانده نوبتِ ما
کربلا هست و درسِ عبرتِ ما
بشنو از مکتبِ سلیمانی
حرفِ حق از لبِ سلیمانی
ای عزیزان من، حرم اینجاست
دوستان! اَرضِ محترم اینجاست
این زمین در خودش حرم دارد
این حرم صاحبِ کرم دارد
این دیار از شلمچه تا به دمشق
صد هزاران شهید داده ز عشق
طاعت از رهبرِ جمارانی
هست تا سید خراسانی
نگذارید او شود تنها
در میانِ هجومِ دشمنها
امتحانی سترگ در پیشست
پس جهادی بزرگ در پیشست
جبهه را میتوان به دست و زبان
یار باشیم تا امامِ زمان
تا ظهور این جهاد، تمرینست
درسِ عبرت ز روضه شیرینست
همه جا غرقِ روضه باید شد
تا سفیر حسین، شاید شد
خطی از انتظار باید داد
روضه را انتشار باید داد
یارِ مهدی ببین که چون گِریَد
همچو او جای اشک، خون گِریَد
ایکه گویی: حسین نعم الامیر
زینبِ او هنوز مانده اسیر
✍ #محمود_ژولیده
@navaye_asheghaan
1_2631655298.mp3
3.3M
💎چه قدر سخت است حال عاشقی که نمی داند محبوبش نیز هوای او را دارد یا نه ...
🎙#شهید_سید_مجتبی_علمدار
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
#امام_صادق_ع_شهادت
حضرت صادق مگر فرزند پیغمبر نبود؟
یا مگر ریحانهی صدّیقهی اطهر نبود؟
با چه تقصیر و گنه بر خانهاش آتش زدند؟
اجر نشر دانش او شعلهی آذر نبود
اجر و پاداش رسول و عترت مظلوم او
در دل شب حمله بر بابُ اللَهِ اکبر نبود
نیمهشب کز خانه میبردند صاحب خانه را
بر روی دوشش عبا، عمامهاش بر سر نبود
از برای بردن مولا، کس از ابن ربیع
سنگدلتر، بیحیاتر، بلکه ظالمتر نبود
او پیاده میدوید و این به اسب خود سوار
گوئیا در سینهی تنگش نفس دیگر نبود
دیدن بابا در آن حالت پسر را میکُشد
خوب شد همراه بابا موسیِ جعفر نبود
از شرارِ زهر مثل شمع سوزان آب شد
غیر تصویری به جا زآن نازنین پیکر نبود
پاره پاره قلبش از انگور زهر آلوده شد
از بنی العبّاس جز این شیعه را باور نبود
بعد عمری سوختن بر قلب او آتش زدن
این ستم باللَه روا بر آل پیغمبر نبود
«میثم» آن روزی که شد آن پیکر پاکیزه دفن
محشر شهر مدینه کمتر از محشر نبود
✍استاد #غلامرضا_سازگار
@navaye_asheghaan
#امام_صادق_ع_شهادت
چون لحظهای که صیاد در کف گهر بگیرد
ای صبح! شب برآن است از تو خبر بگیرد
دزدان ز روی دیوار حمله به خانه کردند
میخواست هرکس از تو خونِ جگر بگیرد
زهراست پشت این در، یا که عزیز زهرا؟!
بار دگر قرارست خانه شرر بگیرد
من اعتقادم این است تو ناجی خلیلی
راضی مشو که این بار شعله به در بگیرد
دور سرت بگردم خیلی تورا کشیدند
ای کاش یک نفر بود راه گذر بگیرد
گفتند پُشت مَرکب خیلی تورا دواندند
شیعه دگر چه خاکی زین غم به سر بگیرد
با اینهمه مصیبت صدجای شکر باقیست
قسمت نشد دلت را داغی دگر بگیرد
ناموس تو به خانه در حجرههای بسته
کس نیست این زنان را تحت نظر بگیرد
ترسیدهاند امشب این دخترانت اما
آیا کسی قرار است درد کمر بگیرد؟
فرقست بین آنکه در خانه گریه کرده
با آنکه در خرابه یاد پدر بگیرد
فرقست بین آنکه رفته به مجلس مِی...
با آنکه پشت پرده حس خطر بگیرد
✍ #سیدپوریا_هاشمی
@navaye_asheghaan
#امام_صادق_ع_مدح_و_شهادت
آسمان در سجده افتادست پیش پای تو
عرش آرامست زیر سایهی طوبای تو
بادها را مسخ کرده عطر جانْافزای تو
ماه، فانوسی برای شبنشینیهای تو
تو تجلّیِ اصولی، تو بنایِ منطقی
تو امام راستینی، تو امامِ صادقی
خط ابروی تو سرمشق شب هر فاضلست
خواندن املای گیسوی سیاهت مشکلست
کسب علم از غیر باغ دانشت بی حاصلست
طفل ابجدخوانِ دَرسَت هم فقیه کاملست
نور علمات را به ژرفای جهان تاباندهاند
بعد از آن مردم تو را شیخ الائمه خواندهاند
حالِ عاشق نیمهشب با چشم بارانی خوشست
پس سحر لطفی کنی من را بگریانی، خوشست
یک نظر تنها، به سمتم سَر بگردانی خوشست
در تنور عشق، من را هم بسوزانی خوشست
خواب شیرینی به چشم خیسِ فرهادم بده
مثل "هارون" راه و رسم عاشقی یادم بده
میچکد عطر خدا از اَلسّلامِ آخرت
شش قدم میخواست تا معراج، چشمان ترت
جبرئیل افتاد وقتی باز شد بال و پرت
بندگیات شیعه را انداخت یاد مادرت
اشک را مانند مادر میکنی آب وضو
آنقدر مولای من، زهراخِصالی که نگو
فصل کوچ عاشقی دل را پرستو میکنم
شالِ ممسوسِ به اشک روضه را بو میکنم
دست چشمم را کنار قبر تو رو میکنم
بارگاه خاکیات را آب و جارو میکنم
کاش در خاک بقیعِ تو حرم میساختیم
چارتا گنبد در آنجا دستِکم میساختیم
بارها گفتی که اشک روضهها مشکلگشاست
دردمندان! گریه بر هر درد بی درمان دواست
ختم منبرهایت آغاز گریز کربلاست
قاتلِ جان تو آقا روضهی طشت طلاست
اشکهای گریهکنها را شمارش کردهای
گریه بر جدِّ غریبت را سفارش کردهای
آه از آن شب که کوچه باز بوی غم گرفت
آسمان، قلبش شکست و بارشی نمنم گرفت
روضهخوان "دیوار" شد، "در" پابهپایش دم گرفت
دخترت از ترس، دامان تو را محکم گرفت
نیمهشب بال و پر پروانه را آتش زدند
پیش چشم دختر تو، خانه را آتش زدند
پیش پایات اشکهای همسرت افتاده است
جایجایِ این گذر بال و پرت افتاده است
تکهای از شعله بر روی سرت افتاده است
رد میخ آیا به روی پیکرت افتاده است؟
ریسمانِ بی مروّتها اسیرت کرده است
ناسزای بی حیا در کوچه پیرت کرده است
بین این کوچه تو را در نیمهی شب میکِشند
بی عمامه، بی عبا در پشت مرکب میکشند
تا گذر از جمعیت میشد لبالب، میکشند
ذهنِ ما را سمت شام و داغ زینب میکشند
سوخت در بین گذر، بال و پَرِ پروانهها
عمهجانت سنگ خورد از پشتِبامِ خانهها
گیسوان کودکی با پنجه شانه میخورد
پیش چشمانش رقیه تازیانه میخورد
طفلکی از زجر سیلی بی بهانه میخورد
دستِ سنگینی به رویِ کودکانه میخورد
دورِ تو شکر خدا انبوه شامیها نبود
معجر ناموسِ تو دست حرامیها نبود
✍ #بردیا_محمدی
@navaye_asheghaan