eitaa logo
کانال نوای عاشقان
13.7هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.1هزار ویدیو
313 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
زمینه مصائب شام بعد غم و رنج شهر کوفه رسیده کاروان سوی شام پذیرایی اینها ز مهمان شده با سنگ‌های روی بام خدایا کجائه اينجا که داره دلا می لرزه اینجا مرکز فساده داره چشم هیز و هرزه شامی و، بغض و کینه شامی و، زخمِ سینه شامی و، کابوس های سکینه حسین... وای... هوای خرابه های اینجا روزا گرم و شب‌هاش سرده اینجا کوچه‌هاش مثل مدینه راویِ خاطراتِ درده فرموده امام سجاد با دلی چو کوه غم ها اینجا شد هفتا مصیبت روا به گل‌های زهرا شامی و، اشک و گریه اینجا دق، کرد رقیه می‌دادند، نون خشک به ما هدیه حسین... وای... @navaye_asheghaan
چه كربلا، عزيزان خدا نصيب كند خدا نصيب به عرش و هم، گدا بكند رفتم به كربلا به سر قبر هر شهيد ديدم كه تربت شهدا مشك و عنبر است هر يك شهيد مرقدشان چارگوشه داشت شش گوشة مزار، در آن هفت كشور است پرسيدم از يكي سببش را به گريه گفت پايين پاي قبر حسين، قبر اكبر است پايين پاي قبر علي‌اكبر جوان هفتاد و يك شهيد چو خورشيد خاور است در سمت راست، قبر يكي پير جلوه‌ كرد زان گوشة رواق كه نزديكي در است پرسيدم از خادمان كه اين مزار كيست؟ گفتا حبيب، نور دو چشم مظاهر است
سلام چه کربلا ست که آدم به هوش می آید هنوز ناله زینب به گوش می آید چه کربلاست کز آن بوی سیب می آید صدای ناله ی مردی غریب می آید چه کربلاست کز او بوی مشک می آید هنوز ناله زلب های خشک می آید چه کربلاست که بوی گلاب می آید صدای گریه طفل رباب می آید چه کربلاست که بوی عبیر می آید صدای کودک نا خورده شیر می آید چه کربلاست که بانگ صفیر می آید هنوز ناله طفل صغیر می آید چه کربلاست از آن ناله ی رباب آید صدای ناله لالایی علی بخواب آید جواب طفلک ششماه داده شد باتیر عد و به تیر جفا داده بود اورا شیر چرا نگفته کسی آب مهر مادر اوست برای چیست که عطشان علی اصغر اوست چه کربلاست که سقای آن شده بیدست عدو زکینه سرش با عمود کین بشکست چه کربلاست که آبش به قیمت جان است به گوش جان همه جا ناله های طفلان است مگر به کرببلا آب قیمت جان است چرا نگفته کسی این حسین مهمان است چرا به تشنه لبان هیچ کس جواب نداد به کام تشنه شان یک دو جرعه آب نداد چه کربلاست علی اکبر اربا اربا شد شهید کینه به پیش دو چشم بابا شد چه کربلاست که چون نام کربلا ببرند فلک به ناله ملک در خروش می آید
سالها زوّاریت را آرزو کردم حسین (ع) هر کجا رفتم تو را من جستجو کردم حسین تا خراسان تا به قم تا حضرتِ عبدالعظیم پای هر مرقد تو را چون لاله بو کردم حسین سالها هر زائری می آمد از کرببلا تا که بوی تو بگیرم بوی او کردم حسین هر کجا نام تو بود آنجا بهشتم بود و هست من بهشتت را دو عالم آرزو کردم حسین همچنان در کربلا جاریست خون سرخِ تو مقتلت را من ز اشکم شستشو کردم حسین جسمِ خونینِ تو را دیدم میانِ قتلگه لعنتِ بسیار بر جانِ عدو کردم حسین واردِ صحن تو گشتم در شبستانِ ولا ای همه آمالِ من، من بر تو رو کردم حسین آنقدر شوقِ هوای صحن تو دارم به سر با تو در تنهاییِ خود گفتگو کردم حسین سالها با یا حسین از شورِ عشقت دم زدم تا سرِ خوانِ تو کسبِ آبرو کردم حسین قرهً العین نبی ای روح و جانِ فاطمه من دگر با روَضه ات عمری ست خو کردم حسین شاهِ بطحا از کرم این رو سیه را کن قبول این زبان را وقف تو در گفتگو کردم حسین جان اصغر روزیم کن تربت شش گوشه ات در فراق تو ز خونِ دل وضو کردم حسین(ع)
باز این مرغِ دلم کرده هوای کربلا باز پیچیده سرم عِطر فضای کربلا باز می خواهد دلم دارالشٌَفا ی کربلا باز می خواند مرا گلدسته های کربلا می زند بوسه به خاک با صفای کربلا می رسد از تربتش بوی گلاب و بوی سیب می رسد هر دم مشامم عطر گلزار حبیب کربلا باشد بهشت و قبّه ی شاهِ غریب از دلِ خاکش بر آید ناله ی ام یجیب جان فدای صحن و ایوانِ طلای کربلا کربلا و مرقد شش گوشه ی شاهِ شهید کربلا و آن علمدار و دو دستان امید کربلا و اکبر و آن قد رعنا و رشید کربلا و اشک و آهِ زینب گیسو سفید می رسد بوی عبیر از هر کجای کربلا ای خوشا آن سر زمین و دجله و آب فرات ای خوشا آن روضه ها و آن نسیم و رایحات از همه صحن و سرایش می وزد باد حیات ای خوشا یاد حسین و کشتیِ کوی نجات شاکر آنیم بنا کرده بنای کربلا ای خوشا حالِ کسی که گشته زوٌار حسین کربلا شد زائر یاران و انصار حسین شد غلام و نوکرِ وادی دربار حسین سر نهاده بر ضریح و قبر خونبار حسین ذکر ایامش شده مدح و ثنای کربلا !
مداحی آنلاین - وصیت شهیدان - رمضانی.mp3
5.82M
🔳 🌴وصیت شهیدان روی زمین نمونه 🌴وقتش که قول بدیم ولی قول مردونه 🎙 👌بسیار دلنشین @navaye_asheghaan
4_5924840022564932101.mp3
5.67M
‍ ❣﷽❣ ‍🔸 🛑 🔸 🛑 👌👌 گنبدت از دور تماشائیه این شبا کربلا چه غوغائیه نمیدونم چه سِریه آقاجون هرکی میاد میگه عجب جائیه این شبا کار من فقط زاریه کربلا جای هر کی دوس داریه همه دارن میان زیارت ولی منو نبُردی آخه چه کاریه چه کاریه بندازی رومو زمین بدون که دیوونتم آقا همین چیز زیادی من نخواستم آقا منم دلم میخواد بیام اربعین حسین، امون از شبای جدایی حسین، نذاشتی بشم کربلایی 🔸حسین، (حسین جان)3 باورکن این حرفمو آقای من دروغکی نبوده اشکای من خوش باشی آقا با همه زائرات خالی نمیمونه آقا جای من منو نخواستی خب چه اصراریه اینم خودش یه جور گرفتاریه تو که میبینی روزگار منو نخواستی مارو آقا چه کاریه چه کاریه حالمو آقا ببین رسوا نکن منو تو بیشتر از این میرم به مادرت میگم یا حسین  منم دلم میخواد بیام اربعین😭 حسین، بیا و بخر آبرومو😭 حسین، ببین بغض توی گلومو 🔸 حسین، (حسین جان)3 فکر زیارت تو توی سرم یادش بخیر شلوغیای حرم یادش بخیر پیاده تا کربلا میمیرم امسال اگه آقا نرم😭 میدونم حرفام همه تکراریه قاتل من دوریِ اجباریه همه رفیقامون میرن کربلا تنها میمونیم آخه چه کاریه چه کاریه آقا منه کمترین نیام تو صحن یل اُمُ البَنین خدا خودش شاهده یا اباالفضل منم دلم میخواد بیام اربعین حسین، دلم گیر صحن و سراته حسین، همه حاجتم کربلاته 🔸 حسین، (حسین جان)3 🌹هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)🌹 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ @navaye_asheghaan
خوش آمدی عزیزم، بابای مهربانم تا پیش من بیایی...، بر لب رسید جانم ترسیدم اول کار، از این سر بریده با این سر بریده، هستی تو میهمانم بد سوخته سر تو، بین تنور خولی من هم میان انظار، بد سوخت گیسوانم همرنگ ارغوان است، رنگِ رُخ تو بابا با این رُخ کبودم، همرنگ ارغوانم لکنت گرفتن من، تقصیرِ دستِ زجر است با پای ناتوانم، سربارِ کاروانم جای نوازش تو، خولی نوازشم کرد مثل بهار بودم، اما کنون خزانم تفسیر " اَم حَسِبتَ..." امشب به چشم دیدم زخمی شده لبانت، شاکی ز خیزرانم عادت ندارم انقدر از تو جدا بمانم من را ببر عزیزم، دیگر نمی‌توانم... ✍ @navaye_asheghaan
؛ غبار کوی تو را توتیای دیده کنم شِکَر کلام تو را نقش صد قصیده کنم اگرچه بر جگرِ دیده، داغِ دیدن توست ولی خیالِ جمالِ تو قابِ دیده کنم دلم چو میوه‌ی کالی‌ست در فراق رُخت به وصل، عاقبت این میوه را رسیده کنم تو شهریاری و عالم گدای درگهِ تو به آستانِ تو عمری قدم خمیده کنم برای اینکه مرا فتنه با خودش نبرد به دور پیله‌ی دل، مِهر تو تنیده کنم منم چو شام سیاه و تویی چو صبح سپید به ماه روی تو این تیرگی، سپیده کنم برای اینکه به قلب تو جا کُنم خود را قسم به چادر خاکیِ آن شهیده کنم منم شبیه تو عمری میان خلوت خود چو ابر، گریه برای سرِ بُریده کنم ** منم شبیه تو دارم عزای زینب را همیشه یادِ غمِ آن بلا کشیده کنم چه روضه‌ای! دَخَلَت زینبُ علیَ ابنِ زیاد به جایِ اشک بر این روضه، خون چکیده کنم ✍ @navaye_asheghaan
. حرم شاه کجا این‌همه اشرار کجا ما کجا شام کجا این‌همه آزار کجا آن که در رو به همه عالم و آدم وا کرد میشود پشت در بسته گرفتار کجا همه دم بال ملک فرش قدمهامان بود پای این دسته‌ی حوریه کجا خار کجا دست شیطان و نقاب روی خورشید کجا دختر فاطمه و معرض انظار کجا طفل معصوم کجا قوم نظر شوم کجا تنگی کوچه و جمعیت بسیار کجا سربلند آمده بودیم و سرافکنده شدیم دوش عباس کجا سکوی بازار کجا داخل تشت اگر گریه کنی حق داری دختر سَبْیِه کجا مجلس اغیار کجا ✅وحید عظیم پور - محرم۱۴۰۲ از تا .@navaye_asheghaan
یک دلِ بی قرار سهمش شد دوریِ از نگار سهمش شد بی علی اکبر و عمو عباس سیلیِ آبدار سهمش شد روی بالِ فرشته می‌خوابید یک بغل سنگ‌و‌خار سهمش شد در بیابان و نیمه‌های شبش دلهره، اضطرار سهمش شد تا که آورد اسم بابا را مُشت‌ها بی شمار سهمش شد از لگدهای زجر، پهلو درد از سنان، چشم تار سهمش شد پای پُر آبله که جای خودش رعشه، بی اختیار سهمش شد در هیاهوی کوچه و بازار صحبت طعنه‌دار سهمش شد دخترِ حرمله چه می‌خندید! تا از او گوشوار سهمش شد ارثِ زهراست بر زمین خوردن چادرِ پُر غبار سهمش شد یک سه ساله کجا و مویِ سپید پیریِ روزگار سهمش شد آخرِ سر خرابه روشن شد ماهِ نیزه سوار سهمش شد بویِ نانِ تنور پیچید و سوخته زلفِ‌یار سهمش شد ✍ @navaye_asheghaan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. حرم شاه کجا این‌همه اشرار کجا ما کجا شام کجا این‌همه آزار کجا آن که در رو به همه عالم و آدم وا کرد میشود پشت در بسته گرفتار کجا همه دم بال ملک فرش قدمهامان بود پای این دسته‌ی حوریه کجا خار کجا دست شیطان و نقاب روی خورشید کجا دختر فاطمه و معرض انظار کجا طفل معصوم کجا قوم نظر شوم کجا تنگی کوچه و جمعیت بسیار کجا سربلند آمده بودیم و سرافکنده شدیم دوش عباس کجا سکوی بازار کجا داخل تشت اگر گریه کنی حق داری دختر سَبْیِه کجا مجلس اغیار کجا ✅وحید عظیم پور - محرم۱۴۰۲ از تا @navaye_asheghaan
بسم الله الرحمن الرحیم زبان حال امام سجاد علیه‌السلام تمام عمر یادت کرده‌ام با هر دعا حتی تمام عمر با هر گریه با هر ربنا حتی پس از تو روضه‌های هفتگی نه  لحظه‌ای دارم پس از تو گریه‌ام  در جمع‌ها در انزوا حتی تمام داغهای چارشنبه از  دوشنبه بود* تمام عمر خواندم روضه‌ها را بی صدا حتی میانِ آتش خیمه  صدای دومی آمد که آتش می‌زنم با اهل آن  این خانه را حتی نه در بازارِ قصابان نه از آهنگران شهر که می‌ریزد دلم با دیدن قدری عبا حتی که می‌افتم کنارِ راهِ دختر بچه‌ها بر خاک که آتش می‌شوم با دیدن مُشتی طلا حتی دو دست و گردنم درگیرِ غُل بود و سرم می‌سوخت نمی‌شد تا که بردارم کمی از شعله را حتی.... به سی و پنج سالی که برایت سوختم سوگند وداع تو به یادم هست  دادِ عمه‌ها حتی نمی‌آمد به جز جان بر لبم وقتی که می‌رفتی نمی‌شد تا بمانم لحظه‌ای بر روی پا حتی تمام عصر  جان می‌کندم  اما جان نمی‌دادم  نمی‌شد تا کشم جسمِ تو را از زیرِ پا حتی حجاب خیمه را بالا زدم دیدم عجب وضعیست نمی‌شد دید حجم نیزه‌ها را در هوا حتی به سختی بر عصایی تکیه دادم دیدم از خیمه... شیوخِ شام و کوفه می‌زدندت با عصا حتی چه‌ها کردند جمعا آن جماعت در سه ساعت که نشد جمعت کنم بابا میان بوریا حتی *بنابر بررسی تقویمی چهارشنبه روز عاشورا دوشنبه روز سقیفه (حسن لطفی) @navaye_asheghaan
بسم الله الرحمن الرحیم مسیر راه شام تا دروازه ساعات کارِ ما گرچه به جز گریه‌ی پیوسته نبود کارِ این قوم ولی خنده‌ی آهسته نبود آنقدر ضربه‌ی نیزه همه را ساکت کرد بِینِ ما در پِیِ تو  یک سرِ نشکسته نبود پشت دروازه‌ی ساعات معطل شده است آن کریمی که درِ خانه‌ی او بسته نبود خسته از زخمِ زبانیم و جسارت به لبت پایِ ما با تو در این راه ولی  خسته نبود فقط از دور تو را دخترکانت دیدند نیزه‌ای کاش به تو اینهمه وابسته نبود گرچه از دور ولی باز زمین می‌اُفتند زخمِ حلقومِ تو ای کاش که برجسته نبود گرمِ تزئین و پذیرایی شام‌اند همه ورنه دروازه‌ی این شهر چنین بسته نبود (حسن لطفی ۴۰۰/۰۶/۱۶) امام صادق (ع) از زبان امام زین‌العابدین (ع) نقل کرده‌اند که: «مرا بر شتری لنگ، بدون روپوش و جهاز سوار کردند. سر سیدالشهداء (ع) بر نیزه‌ی بلندی بود و زنان بر شتران پالان دار پشت سر من بودند. جماعتی که ظلم و ستم را از حد گذرانده بودند ، با نیزه‌ها در جلو ، عقب و اطراف ما بودند. هرگاه یکی از ما گریه می‌کرد، بر سرش می‌زدند.» @navaye_asheghaan
بسم الله الرحمن الرحیم برای شانه‌یِ اُفتاده‌ام پَری بدهید دلِ شكسته‌ی ما را به دلبری بدهید محبتی بكنید و مرا حرم ببرید نشان راه به چشم كبوتری بدهید كجاست خیمه‌ی سبزت؟ مسافرم برگرد برای درکِ شما كاش باوری بدهید شنیده‌ایم كه شب پای روضه‌ها هستی برای آنکه بنالیم حنجری بدهید چقدر مثل شما می‌شویم با گریه به چشمِ ما هم از آن مهرِ مادری بدهید برای شور گرفتن بهشت هم تنگ است چه می‌شود كه به ما جایِ بهتری بدهید نمی‌رود به خدا جای دور  جانِ شما اگر براتِ حرم را به نوكری بدهید خبر رسیده خرابه  شكسته‌ای میگفت : چه می‌شود كه به ما چند روسری بدهید  (حسن لطفی) @navaye_asheghaan
بسم الله الرحمن الرحیم بازهم اشکِ مرا آهِ تو در آورده باز این شال زِ حالِ تو خبر آورده دست دارم به دعا کار به مژگان نرسد ریخت این سیل و سرِ راه جگر آورده چشمِ تو زخم شده چشم مرا باز کند خوانده‌ای روضه‌ای و باز ثمر آورده بال و پَر ریخته بودم که مرا فُطرس بُرد بالِ اُفتاده‌ام از لطفِ تو پَر آورده تُربتت تربیتم کرد و بلا را بُرده خاکِ تو همرَهِ خود چشم نظر آورده مادرت گفت حسین و جگرت ریخت بهم باز پیراهنی از عرش مگر آورده کوه هم موقع این روضه زمین می‌اُفتد داغِ سنگینِ شما دردِ کمر آورده عمه‌ی کوچکت از خواب پرید و نالید از سفر کرده‌ی من نیزه خبر آورده خیزران کارِ تماشایِ مرا مُشکل کرد وای در پیشِ لبت تَرکه‌ی تَر آورده (حسن لطفی) @navaye_asheghaan
بسم الله الرحمن الرحیم آهش فضای هر سحرش را گرفته است داغی تمامیِ جگرش را گرفته است از کوچه‌ها رسیده تنش تیر می‌کشد از بس که سنگ دور و برش را گرفته است بر حال و روزِ چشم نحیفش نکرد رحم دستی نگاهِ مختصرش را گرفته است جا مانده از حرارتِ خیمه به پیکرش آتش کمی زِ بال و پرش را گرفته است از بعد غارت حرم و گوشواره‌اش با آستینِ پاره سرش را گرفته است جانی نمانده تا دو قدم راه می‌رود زینب بیا کمک ، کمرش را گرفته است (حسن لطفی) @navaye_asheghaan
بسم الله الرحمن الرحیم نیمه شب در خرابه وقتی که ربنایِ قنوت پیچیده بعدِ زاری و هِق هق و گریه چه شده این سکوت پیچیده عمه‌اش گفت خوب شد خوابید چند شب بوده تا سحر بیدار کُمَکم کُن رُباب جای زمین سرِ او را به دامنت بگذار آمد از بینِ بازویش سر را تا که بردارد عمه‌اش ای داد سرِ دختر به یک طرف خم شد سرِ بابا به یک طرف اُفتاد شانه‌اش را گرفت با گریه به سرِ خویش زد تکانش داد تا که شاید دوباره برخیزد سرِ باباش را نشانش داد دید نیلوفری است در مهتاب زخمهای شکفته‌اش را بست دید چشمانِ نیمه بازش را پلک آتش گرفته‌اش را بست می‌کشید از میانِ آبله‌ها خارها را یکی یکی آرام یادش اُفتاد شِکوه‌هایش با پدر ، یواشکی ، آرام از سفر آمدی و روشن شد چشمهایی که تار تَر شده‌اند از سفر آمدی به بَزمی که همگی دست بر کمر شده‌اند زخمهای تو را شمردم که یک به یک نذرِ بوسه‌ای دارم چقدر زخم در بدن داری چقدر بوسه من بدهکارم بعد از این دستِ بادها ندهم گیسوان تو را که شانه کنند من نَمُردم که سنگها هر بار زخمِ پیشانی‌ات نشانه کنند دختری که مقابلم انداخت بازهم نانِ پاره‌ی خود را به خدا رویِ گوش او دیدم هر دوتا گوشواره‌ی خود را گیسوانی که داشتم روزی کربلا تا به شام کَمکَم سوخت خواستم تا که شعله بردارم نوکِ انگشتهای من هم سوخت لُکنتم بیشتر شده خوب است لُکنتِ دخترانه شیرین است لهجه‌ام را ببین عوض کرده چقدر دستِ زجر سنگین است تا به سختی زِ عمه پرسیدم که تو هم دردِ استخوان داری گریه کرد و به گریه با من گفت چقدر لکنت زبان داری گرچه پیرم نموده‌ای اما دیدنت باز جای خوشحالی است باید از خیزران کسی پُرسَد جای دندانِ تو چرا خالی است ساربان آمد و به رویم ماند اثراتِ کبودی از دستش چشمِ من تار شد ولی دیدم خاتمت را میانِ انگشتش با همان پیرهن همان زنجیر دخترک زیرِ خاک مهمان بود داغِ اصغر بس است ، تدفینش فقط از ترس نیزه داران بود حلقه‌های فشرده‌ی زنجیر بسکه چسبیده‌اند بر بدنش تا که زنجیر باز کرد عمه غرقِ خون شد تمام پیرهنش پنجه بر خاک میزد و میگفت نیمه جانی به دستها داریم با رُبابش زیر لب میگفت به گمانم که بوریا داریم کفنش کرد عمه خاکش کرد پیکری که نشانِ آتش داشت یادگاری ولی به دستش ماند معجری که نشان آتش داشت (حسن لطفی) @navaye_asheghaan
بسم الله الرحمن الرحیم خوابم نمیبَرد که دستِ تو بالشم نیست بابا یتیم یعنی دستِ نوازشم نیست باید بگیرم امشب دیوار را نیاُفتم عمه حواس جمع است اینجاست تا نیاُفتم حتی توانِ ماندن از بالِ من نیاید گفتی به زجر دیگر دنبالِ من نیاید من دوست دارم این را این زخم را که اینجاست رَدّی که بر رُخم هست نقشِ عقیقِ باباست دیدم چقدر رویَت تغییر کرده بابا دیدی چه با گلویم زنجیر کرده بابا از رویِ بام وقتی تکبیر را کشیدند وقتی به گردنم بود زنجیر را کشیدند بابا تمام کردند وقتی غذایشان را انداختند پیشم نان خُشکهایشان را کوچکتر از من اینجا این دختران ندیدند دائم بلند کردند بر من صدایشان را من رویِ خاک بودم تو رویِ خاک بودی زحمت به خود ندادند هر بار پایشان را... انگار می‌شود خوب خون زخمهای زنجیر وقتی که عمه بوسید آرام جایشان را من روسریِ خود را محکم گرفته بودم در مجلسی که دیدم هر بی حیایشان را دندانِ تو که اُفتاد لبهایِ من تَرَک خورد لبهای تو که خون شد کردم هوایشان را بابا سرت زِ نیزه هرجا که گشت اُفتاد حتی میانِ مجلس از رویِ طشت اُفتاد پیشِ لبانِ خُشکَت آن کَس که آب میریخت دیدم کنارِ طشت است وقتی شراب میریخت ما بارِ شامیان را بر دوش خسته بُردیم با ما عمو نبود و چوبِ حراج خوردیم برخاست گرد و خاکی تا نیزه خورد بر خاک دیدم عمویِ خود را با نیزه خورد بر خاک این خار‌ها بزرگ‌اند رفتیم و بی هوا رفت... از رویِ پا در آمد خاری که زیرِ پا رفت سنگی به سویم آمد اما به زینبت خورد اُفتاد پیشِ پایم سنگی که بر لبت خورد خاکسترِ تنوری مویِ تو را گرفته این سنگِ بی مُرُوَت بویِ تو را گرفته (حسن لطفی) @navaye_asheghaan
بسم الله الرحمن الرحیم یا رقیه سلام الله علیک دردِ غروب گریه‌ی ما را بلند کرد این گریه آهِ طشتِ طلا را بلند کرد در خوابِ ناز بودم و من را صدا نزد در بینِ خواب بودم و پا را بلند کرد در راه  کارِ زجر فقط این دو کار بود یا پشتِ دست یا که صدا را بلند کرد همسایه‌ی یهودی ما صبح تا غروب هنگام پخت بویِ غذا را بلند کرد او را شناخت عمه به گودال دیده بود وقتی که پیرمرد عصا را بلند کرد این خونِ تازه  رنگِ حنای مرا که بُرد عمه گریست تا کفِ پا را بلند کرد دیدی میان مجلس نامحرمانِ شام طفلت نشست و دستِ دعا را بلند کرد از من گرسنه‌تر که رُباب است عمه جان آنجا کباب بعد کباب است عمه جان شانه نکش به موی سرم میخورَد گره با خارهای دور و برم میخورَد گره "خیلی یواش"لاله‌ی خود را بغل بگیر آرامتر سه ساله‌ی خود را بغل بگیر گلبرگ‌های لاله کبودی ندیده بود این دخترِ سه ساله یهودی ندیده بود پا را گذاشت روی پرِ من پرم شکست نوشید آب و کاسه‌ی آنهم سرم شکست زنجیر را که بست النگوی من کشید زنجیر را گشود به پهلوی من کشید از لابه لای گیسویِ من خار را بکِش من خورده‌ام به در نوکِ مسمار را بکِش خوردم زمین و دخترِ شامی نگاه کرد بال و پَرم که سوخت حرامی نگاه کرد حتی به یک سلام محلم نمی‌دهند این دخترانِ شام محلم نمی‌دهند اصلا صدا کنند مرا هم ،  نمیرَوَم من جز به روی دوش عمویم نمیرَوَم عمه به گریه گفت که راضی نمی‌شود با زخمهای آبله بازی نمی‌شود دیدم که باز هدیه‌ای از خود گرفته بود عمه برام جشن تولد گرفته بود باید کشید پارچه از  رویِ این طبق بویِ تنور می‌رسد از بویِ این طبق بابا رسیده پاره گلو رویِ دامنم عمه چقدر ریخته مو رویِ دامنم این هدیه خوب  گریه‌ی ما را بلند کرد این زخمِ چوب  گریه‌ی ما را بلند کرد (حسن لطفی) @navaye_asheghaan
بسم الله الرحمن الرحیم راحت‌تر است بابا خار از جگر کشیدن تا که برای دختر  یک شب پدر ندیدن گفتم که بوسه‌ای و اُفتادی از نوکِ نِی دیدی که کار من نیست  از نیزه بوسه چیدن بر دورِ گردن ما با این طناب سخت است تنها نه راه رفتن  حتی نفس کشیدن دیروز با عمو و امروز با حرامی فرق است از عمو‌جان  تا ناسزا شنیدن من را کدام کشته  در دورِ قتلگاهت بر خارها کشاندن بر تیغ‌ها دویدن ماکه گرسنه بودیم هرشب کباب خوردند خنده نداشت اما طفل گرسنه دیدن بوی شراب می‌داد دست و دهان این زجر لکنت زبان به من داد تا قافله رسیدن ترسانده است من را با خونِ دامنش  شمر بعد از تو سهم من شد از خواب هِی پریدن از وضعِ حنجر تو  پیداست قاتل تو... هِی کرده استراحت هنگام سر بریدن (حسن لطفی ۴۰۱/۰۶/۱۰) @navaye_asheghaan
2. دردانه تو.mp3
5.31M
( سلام الله علیها ) دُردانه ی تو افسرده شده ریحانه ی تو پژمرده شده چون مادر تو شد نقشِ زمین شد دختر تو ویرونه نشین ... ؟ کُلِ پیکرم بابا هم کبوده هم نیلی نازمو خریدن با تازیانه و سیلی ... ؟ ( ای حسین مظلومم ) تکرار دستام نداره ، دیگه رَمَقی بابایی چرا ، بین طبقی ؟ امشب تو شدی مهمون خودم با سر اومدی ، شرمنده شدم ... میکُشی منو آخر ای سرِ پُر از روضه داری خون و خاکستر از تنور و از نیزه ( ای حسین مظلومم ) تکرار شد روضه ی شام بغض توو گلوم یادم نمیره اون مجلس شوم تو بینِ یه تشت من خیره به تو بوسه میگرفت چوب از لب تو ... ؟ جای لطمه ی امروز یادگاری اونجاست بد نگاهمون کردن چون نبود عموم عباس ( ای حسین مظلومم ) تکرار
3. صوتی منتظرت بودم.mp3
7.27M
( سلام الله علیها ) شب به بیابان تنها منتظرت بودم (2) باده ی ناکامی در هجر تو پیمودم ( منتظرت بودم ) 2 آن شب جان فرسا من بی تو نیاسودم وه چه شدم پیر از غم آن شب و فرسوم منتظرت بودم بودم همه شب ، دیده به ره تا به سحرگاه ناگه چو پری ، خنده زنان آمدی از راه ( بابای غریبم ) تکرار آمده جانم ، بر لب پُر شده پیمانه آمده مهمان امشب گوشه ی ویرانه منتظرش بودم سر بگذار ای جانا بر روی دامانم فرشِ قدم های تو زلف پریشانم منتظرت بودم نزدیک سحر ،شام غم من به سر آمد ای عمه بیا ، از سفر آخر پدر آمد ( بابای غریبم ) تکرار غرق یِ سیلابم در موج بلا رفتم با خبری آیا من بی تو کجا رفتم ؟ منتظرت بودم دخترت امشب باشد مَرهم و تسکینت بوسه طلب دارم من از لب خونینت منتظرت بودم میسوزم و جان بر لبم و لب نگشودم بنگر که گواهی بدهد روی کبودم منتظرت بودم ...