.
بسم الله الرحمن الرحیم
#شب_دوم_محرم
#اول_جلسهای
همه است گفتگویم که فقط حسین عشق است
نتوان جز این بگویم که فقط حسین عشق است
نشود تو را نجویم که فقط حسین عشق است
کَسِ من تویی و بی تو سرِ بی کسی سلامت
زده آتشی جگر را نفَسِ عَلَی الدَّوامت
منم و همین علامت که فقط حسین عشق است
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
من و عاشقی و مستی که فقط حسین عشق است
همگی سیاه مستیم دم آستان نشستیم
اگرَم سری شکسته تو بگو سبو شکستیم
سرِ حرف خویش هستیم که فقط حسین عشق است
همه کس کشیده محمل به جناب کبریات
به کجا برم سری را که نکردهام فدایت
سرِ ما و این هوایت که فقط حسین عشق است
من و این جنونِ این سر به کجا روم جز این در
من و بوی سیبِ دلبر به حرم ببر که دیگر
زدهام به سیمِ آخر که فقط حسین عشق است
دل و دین و عقل و هوشم همه را به آب دادی
زِ کدام باده ساقی به منِ خراب دادی
چه شراب ناب دادی که فقط حسین عشق است
دگر استحالهام کن بشکن مچالهام کن
چو مرا شراب دادی تو خودت پیالهام کن
و حرم حوالهام که فقط حسین عشق است
به قمار خانه رفتم همه پاکباز دیدم
چو به صومعه رسیدم همه در نماز دیدم
همه غرق راز دیدم که فقط حسین عشق است
به جز از علی که آرَد پسری ابوالعجائب
نبوَد بعید از ما که تهی کنیم قالب
که جنون به ماست غالب که فقط حسین عشق است
به مُلازمانِ سلطان که رساند این دعا را
که به شکر پادشاهی زِ نظر مران گدا را
بنواز این نوا را که فقط حسین عشق است
سوی آستانه تو به روی جبین بیایم
همه شب به خیمهی تو به همین یقین بیایم
که به اربعین بیایم که فقط حسین عشق است
تضمینی از سعدی ، بیدل ، دهلوی ، فیضکاشانی ، شهریار ، عراقی و حافظ
(حسن لطفی ۹۹/۰۵/۳۱)
#یاشبیر
#_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
─┅══༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅══┅─
#فاطمیه
#اول_جلسهای
#در_و_دیوار
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
هزاران سالِ نوری راه ِدرکِ ماست تا زهرا
خدا حق داشت فرماید وَ ما اَدراکَ ما زهرا
ملالش نیست از برزخ خیالی نیست از دوزخ
هرآنکه کار و بارِ او گره خوردهاست با زهرا
اگر دستاس میچرخاند در فکرِ من و تو بود
مراقب بوده از اول به آب و نانِ ما زهرا
و ما منظورِ او بودیم و ما همسایهاش بودیم
اگر قبل از خودش کرده به همسایه دعا زهرا
یهودی را پَرِ چادر سیاهِ او مسلمان کرد
برای بچههای خود چهها کرده چهها زهرا
به ما آموخت پیروز است هرکس فاطمی باشد
به ما آموخت جان دادن به پای مقتدا زهرا
چهل سال است میبینیم لطف مادریاش را
نمیسازد رها ما را در این آشوبها زهرا
خودش اصلِ ولایت بود و در پای ولایت سوخت
نزن که بر نخواهد داشت دست از مرتضی زهرا
مُغیره از نفس اُفتاد و قُنفد هم نفس میزد
علی را حفظ کرد اما به زیرِ دست و پا زهرا
سرِ مویی نشد کم از علی اما سرش را زد به در نامرد
به در خورد و زمین خورد و... مکرر ، بی هوا زهرا
زمین اُفتاد اما هیچکس یاری نکرد او را
حواسش هست بعد از آن زمین اُفتاده را زهرا
شعر: حسن لطفی
─┅═࿇༅࿇༅ ❃༅࿇༅❃ ༅࿇༅࿇═┅─