.
.
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_عليها
دخترِ شیر علی جلوه ی حیدر دارد
مثل زینب بخدا هیبتِ صفدر دارد
غرّش اش مثلِ پدر ..آینه ی وجه الله
بی سبب نیست چنین رزمِ دلاور دارد
ارث ها برده ز مادر..نَفَس اش زهرایی
رزقِ بی حدّ وحساب از سوی کوثر دارد
خطبه هایش همه کوتاه ولی جانسوزند
هرکجا پای نهد شورشِ محشر دارد
زینبِ دوم مولاست..پر از پویایی
اسدالله ِ جهان زینت و زیور دارد
اُمِّ کلثوم بُود اُمِّ شرف.. اُمِّ وفا
صحبت از مدحتِ او رحمتِ دیگر دارد
در اسارت به سر و سینه زد و نالان شد
بسکه در سینه ی خود داغِ برادر دارد
شانه در شانه ی زینب همه جا غوغا کرد
بسکه بانوی جهان..اِرق به خواهر دارد
@emame3vom
#محسن_راحت_حق
.
.
#حضرت_ام_کلثوم
#دوبیتی
#حاج_رضا_یعقوبیان
زینبی خصلت وزهرا جلوات
جان تقوا تویی و روح صلات
ام کلثوم ،گل باغ جنان
بر تو و آل محمد صلوات
تو گل گلشن دینی کلثوم
شیعه را حبل متینی کلثوم
همچوزینب گل باغ حیدر
زینت خلدبرینی کلثوم
ما همه ریزه خور خوان توایم
تو کرم کردی و مهمان تو ایم
ای گل باغ علی یا کلثوم
همه شرمنده ی احسان تو ایم
گل باغ ولایی ام کلثوم
عزیز مرتضایی ام کلثوم
تو همچون زینب کبرا همه عمر
سفیر کربلایی ام کلثوم
#دوبیتی_های_رحلت
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
#مشهد_مقدس
@yaghubianreza
.
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
#وفات
ام کلثوم تاج ایمان بود
دائما غرق ختم قرآن بود
فاتح قله های عرفان بود
ذکر تسبیح های باران بود
دختر شیرِشاه مردان بود
مصطفی را در او تجسم کن
مرتضی را در او تجسم کن
مجتبی را در او تجسم کن
شهدا را در او تجسم کن
تا خدا را در او تجسم کن
حیدری وار زندگی کرده
با سه سردار زندگی کرده
عاشق یار زندگی کرده
بوده غم خوار زندگی کرده
باعلمدار زندگی کرده
در حیا اسوه ی دو عالم بود
چادرش خیمه گاه مریم بود
محضرش قد آسمان خم بود
به خدا تا همیشه محرم بود
بعد زینب کفیل پرچم بود
هنر دست حضرت زهراست
دخترش تا همیشه بی همتاست
نخ تسبیح ذکر او دریاست
از نگاهش خود علی پیداست
علم عشق اوست پا برجاست
#حضرت_ام_کلثوم
#محمد_حبیب_زاده
.
نوحه حضرت ام کلثوم سلام الله علیها
ای امّ کلثوم ای دخت ولایت
ای کوثر زهرا جانم فدایت
واویلا واویلا آه و واویلا...
روشنگر مذهب یا امّ کلثوم
ای خواهر زینب یا امّ کلثوم
بودی ازین غمها دلخون و خسته
پهلوی بشکسته ، فرق شکسته
ای غصه دارِ آن بازو و سینه
پاره جگر دیدی تو در مدینه
جانم به قربان نور دو عینت
بودی کنار زینب و حسینت
اما بمیرم ، عاشورا چه ها شد
پیش تو رأس او از تن جدا شد
دیدی زِ روی مرکب سرنگون شد
گودال ماریه دریای خون شد
بعد از حسین شد بر عترت جسارت
تو بودی و داغ و رنج اسارت
ای یار ثارُا... در کوفه و شام
با خطبه ات یاری کردی زِ اسلام
#حضرت_ام_کلثوم
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
.
#ورودیه
|⇦•چه خوب آموختی تحت لوای مادرت باشی
#روضه و توسل ویژۀ ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده شب دوم محرم ۹۸ به نفس حاج حسن شالبافان
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
لا حول و لا قوة الا باالله العلی العظیم
امیرالمومنین علی (ع) فرمودند خدای متعال دو تا حبلِ متین برا من و شما قرار دادن ؛ اولین حبل وجود اقاجانمون رسول مهربانی ها نبی مکرم اسلام پیغمبرخاتم بودند که حضرت فرمودن این وجود رو از من و شما گرفتن. دومین حبلی که مولا فرموندن میدونی چیه؟ فرموندن استغفارِ .. راه نجات و رحمت " مولا فرمودن تا نفس داری به این دومی چنگ بزنید لذا هرکسی که میخواد به نسخه آقاجانم امیرالمومنین اول مظلوم عالم عمل کنه دستشو بیارِ بالا:
استغفرالله الذی لااله الا هو الحی القیوم الرحمن الرحیم ذوالجلال و الاکرام بدیع السموات والارض من جمیع ظلمی و جرمی اسرافی علی نفسی و اتوب الیه ..
امشب میخوام یه اسمی رو همه باهم صدا بزنیم اینی که گفتن اهل بیت رو اسم مادرشون خیلی حساسن تا حالا فک کردین به این موضوع : تو هیاهوی عاشورا وقتی ابی عبدالله میرفت به طرف گودال .. غرقِ در خدا و شهادته یهو دید یکی داره با نام مادر صداش میزنه .. هی میگه یابن الزهرا .. اینجا یه جا بود بی بی صدا زد یه وقتی ام تو گودال خورد زمین .. این صورتِ خون آلودش رو خاک بود امد صدا زد یابن رسول الله .. دید جواب نمیده یابن امیر المومنین .. جواب نشنید یا اباعبدالله .. جواب نشنید یهو صدا زد گفت یابن فاطمه .. ارباب ما صورت خون آلود رو برگردوند حالا میخوام آقاتُ بانام مادر صدا بزنید یابن زهرا ... یابن زهرا ...
چه خوب آموختی تحت لوای مادرت باشی
تمام عمر زیر سایۀ تاجِ سرت باشی
صدف باشیُ بی اندازه فکر گوهرت باشی
خودت میخواستی تحت الشعاع خواهرت باشی
نوشتی در کتاب فاطمیون خط به خط زینب
قدم برداشتی گفتی فقط زینب فقط زینب
*همیشه شب دوم از حضرت زینب کبری میخونیم .. امسال میخوام از زینب دوم کربلا بخوانیم . شاید خیلی کمتر از این خانم بگن ؛ بچه سیدا از عمه جانتون خانم ام کلثوم (س) میخوام چند خطی برات بخونم خیلی خانم غریبه .. بخدا همه جا بوده .. فردا میرسه کربلا با بی بی رسیده بالایِ گودال .. با بی بی وارد شهر شام شده ..
مدینه از حسن هم یک نفر مظلوم تر دارد
همان خواهر که از حال دلِ خواهر خبر دارد
فدای اُم کلوثمی که فرمان از پدر دارد
که جای خویش زینب را همیشه در نظر دارد
برای یاریِ زهرا دو تن را مرتضی آورد
علی میخواست تا زینب دوتا باشد تو را آورد
قسم بر غربت تاریخ این ترفند ممکن نیست
دروغ محضشان کافیست این پیوند ممکن نیست
علی باشد به این وصلت رضایتمند ممکن نیست
به تیغ خشمگین مرتضی سوگند ممکن نیست
در این مکتب که حفظ شان کعبه میشود لازم
تویی کعبه که گرد تو جوانانِ بنی هاشم
برادر زاده هایت از ادب پیش تو چون خادم
حجابت قامت اکبر رکابت زانویِ قاسم
چونان عباس جانت از وفاداری لبالب بود
که بعد از کربلا کارت علمداریِ زینب بود
*مثه فردا رسیدن، آقاجانمون ابی عبدالله دید ذوالجناح دیگه قدم از قدم برنمیداره تو تاریخ نوشتن تا هفتا مرکب ابی عبدالله عوض کرد بعد یه نگاه کرد تاریخ میگه زهیر و حضرت علی اکبر رفتن سراغ یه پیرمرد بادیه نشین پیرمردُ آوردن محضر ابی عبدالله . اینو بهت بگم رفیق نه این که ابی عبدالله نمیدونست سرزمین کجاست نه! بیست و پنج سال قبل با باباش امیرالمومنین از صفین که میومدن دید بابا از اسب پیاده شد ، دید مولا این خاکُ برداشته هی بو میکنه .. دید هی نگاه تو صورت حسین میکنه .. ارباب ما میدونست این سرزمین کجاست .. اما میخواد حجت رو برا خیلیا تمام کنه خیلیا از ابی عبدالله جدا شدن .. وقتی خبر شهادت مسلم رسید خیلیا راهشونُ جدا کردن .. میدونستن یه خبراییِ ..
پیرِمرده که اومد ابی عبدالله ازش پرسید اینجا کجاست؟.. همه دارن گوش میدن پیرمردِ عرضه داشت آقا به اینجا قاضریه میگن ، شط الفرات میگن حضرت فرمود اسم دیگه ای ام داره ؟.. به اینجا نینوا هم میگن .. آقا فرمود پیرمرد یه خورده فکر کن ببین اسم دیگه ام به ذهنت میرسه؟ سرش رو انداخت پایین یه خورده فک کرد گفت اقا به اینجا کربلا هم میگن .. تا گفت کربلا ابی عبدالله اول از همه یه دست به محاسن مبارکش کشید ...صدا میزنه اعوذ بک من الکرب و البلا ..
____
#حاج_حسن_شالبافان
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
#روضه_ورود_به_کربلا
#شب_دوم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
👇
|⇦•دلشوره دارم ، ابر بهارم ..
#روضه و توسل ویژۀ ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده شب دوم محرم ۹۸ به نفس حاج حسن شالبافان •✾•
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
یه نگاه کرد گفت عباسم بیا داداش ، بگو همۀ بار هارو رو زمین بزارن ... بگو دیگه همه باید پیاده بشن .. دیدن عباس ابن علی اومد به علی اکبر ، علی اکبر به قاسم قاسم به جوانهای بنی هاشمی همه رو اماده کردن دیدن همه بنی هاشم باهم دارن میرن سمت یه ناقه ای...
اجازه بدید زبانِ حال بگم شاید اینطور باشه ؛ ابی عبدالله که اومد کنار ناقه ، اول از همه پرده این ناقه رو کنار زد ؛ نگاهش افتاد تو نگاه زینب یه مکثی کردن هر دو تا خواهر و برادر؛ یه نگاه تو چشم هم شاید حرفی نزدنا .. خانم زینب یه سری تکون داد ابی عبدالله گفت اره زینب .. گفت همینجاست داداش ؟.. اره همونجا که مادرم گفته بود رسیدیم ..
حرفه ذوقی و دلیِ : میگن اینجور موقع ها یه جایی که میرسن اول از همه بچه هارو پیاده میکنن هربچه ای تو دامن مادرشه اما تاریخ میگهخانم رقیه این سه ساله تو بغل عمه جانش بود .. اول از همه گفت رقیه مُ بدید تا رقیه رو بغل کرد دیدن عمو جانش اومد یه نگاه کرد گفت برم بغل عمو جانم .. همچین که عباس بغلش کرد دیدن علی اکبر داره میاد .. اصلا نزاشتن پاهاش به زمین برسه ..
بس که دویدم بابا عقب قافله
پایِ من از ره شده پر آبله
بزار بمونه ، فردا شب باهات کار دارم .. لذا خانم زینب ، رقیه رو که داد بعد مولا اشاره کرد رفتن کنار یه ناقه ی دیگه ؛ پرده رو کنار زد میدونی که بود؟! عروس مادرش رباب بود .. علی اصغرُ گرفتن .. خلاصه یکی یکی همه پیاده شدن ..
منزل های زیادی پیاده شده بودن و سوار شدن اینجا که دیدن همه بارهارو زمین گذاشتن خانم رباب گفت علی اکبر گفت جانم گفت چرا همه بارهارو زمین گذاشتن عرضه داشت بابام گفته ما زیاد تو این سرزمین میمونیم .. خانم رباب یه نگاه دورش کرد اومد محضرِ بی بی جانم زینب ، یه نگاه تو چشماش کرد گفت خب الحمدالله اینجا آب هم زیاده .. گفت آره رباب جان اون دجله ست .. رباب نگاه کن اون فراتِ .. اما خانم ها ، دیدن چند روزِ دیگه رباب هی میدوه تو این خیمه میگه آب ندارید .. میدوه تو اون خیمه یه چکه اب نیست .. داره میمیره ...
دلشوره دارم ، ابر بهارم
نگو که اینجا کربلاست طاقت ندارم
ای کَس وکارم ، دل بی قرارم
از پیش من جایی نرو بمون کنارم
الهی ..
که کم نشه سایه ت از سرم حسین
ما با هم اومدیم ..
نگو که باید تنهایی از اینجا برم حسین
انقد نگو انا الیه راجعون میترسم
در بیار انگشترتُ حسین جان
من از نگاه ساربان میترسم
حسین .. وای ...
روز دوم مثه فردا حرف زیاده تاریخُ باید بری ورق بزنی ابی عبدالله جدا جدا با اصحاب صحبت کرده یه جا تاریخ میگه فقط مخدرات رو جمع کرده .. اینجا فقط محرماشو جمع کرد همچین که همه جمع شدن دیدن هی اروم دست رو سر رقیه میکشه ...دیدن هی اروم گشواره هاشو نگاه میکنه یه دست کشید رو معجر خانم سکینه .. یه نگاه به ربابُ بچه ش کرد .. گفت نگران نباش میدونم زینب جان
دلت غمینه ، تقدیرم اینه
چشات سرم رو از تنم جدا میبینه
بالای گودال ، میاد سکینه
وقتی که قاتل روی سینه ام میشینه
اینجا باید سرم رو روی نیزه ها ببینی
تنم رو زیر دستُ و پا ببینی
منو جدا جدا جدا ببینی
به سمت گودال از خیمه دویدم من
شمر جلوتربود دیر رسیدم من
یه گوشه از گودال مادرُ دیدم من
که رفته بود از حال دیر رسیدم من
#حاج_حسن_شالبافان
#روضه_ورود_به_کربلا
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
#شب_دوم_محرم
#ویژه_ایام_محرم
👇
روضه و توسل جانسوز ویژۀ ایام رحلت حضرت_ام_کلثوم سلام الله علیها
🏴🏴🏴
بانو زبانزد است حیایی که داشتی
تاریخ ثبت کرده وفایی که داشتی
نازل شود به وحی خدا مدحِ وصف تو
با آن مقام، پیش خدایی که داشتی
در آسمانِ حیدر و زهرا پریده ای
مهد کمال بود هوایی که داشتی
با حضرتِ عقیله شما مو نمی زدی
در خُلق و خو وفایی که داشتی
دیدند اهل کوفه که حیدر ظهور کرد
با خطبه ها و صوتِ رسایی که داشتی
دیدی مصیبتی که دگر کَس نمی رسد
به ابتدای صبر و رضایی که داشتی
عباس تا که دید نداری تو هدیه ای
سهمِ تو شد به کوهِ منایی که داشتی
*شبِ عاشورا عباس داره مثل شیر نگهبانی میده و دور خیمه ها می گرده، از هر خیمه یه نوایی میاد،خانوم زینب بچه هاش رو آماده کرده، هر کی هر چی داره میخواد برا حسین رو کنه، نجمه خاتون، قاسم و عبدالله رو نشونده و داره باهاشون اتمام حجت میکنه...الهی بمیرم براش، رباب قنداقه رو گرفته...علی جان! یکی یه دونه ی مادر... همه خودشون رو دارن آماده میکنن یه هدیه به حسین بِدن...عباس اومد از کنارِ خیمه ی اُم الکلثوم رد شد،صدایِ ناله ی بی بی اومد،میگفت: خدا! خیلی کم سعادتم که چیزی برا حسین هدیه کنم...توی همین زمزمه ها بود که عابس اومد دَمِ خیمه،گفت: بانویِ من! اجازه میدید چند لحظه ای محضر شما باشم؟ تا خانوم صدا عباس رو شنید،اشکاش رو پاک کرد...فرمود:بیا داداش...بیا همیشه مرهم دردام،بیا همه کَس و کارم...
عباس اومد دو زانو نشست،گفت: بی بی جان! گریه کردن شما فقط یه راه داره، اونم اینه که یه روز خبر مرگ عباس رو برات بیارن، مگه من مُردم داری گریه میکنی؟ چی شده؟ فرمود:عباس جان! خواهرم زینب دو تا بچه هاش رو آورده، بچه های داداش حسنم هستن، اُم لیلا علی اکبر رو فرستاده، اُم البنین تو و داداشات رو فرستاده،رُباب علی اصغر داره،من کسی رو ندارم برا حسینم قربونی کنم...یه لبخندی رو لبِ عباس نشست،گفت: بانویِ من! کی از من بهتر..؟ فردا میام دَمِ خیمه ات، دستم رو بگیر ببر پیشِ آقام حسین...بگو آقا یه غلام آوردم برات قربونی کنم...یه غلام آوردم بهت هدیه بدم...*
عباس تا که دید نداری تو هدیه ای
سهمِ تو شد به کوهِ منایی که داشتی
قربانیِ تو نزد خدایت قبول شد
یک عُمر ماند رنگ حنایی که داشتی
اُم البنین به شهر مدینه که روضه داشت
گُل می نمود آه و بکایی که داشتی
با زینب و رباب فقط ناله می زدی
با خاطرات کرب و بلایی که داشتی
تقسیم شد میانِ اسیرانِ اهل بیت
در شهر شام آب و غذایی که داشتی
*بعد از دفنِ رقیه، خانوم زینب،دید اُم الکلثوم خیلی بی قراری میکنه، فرمود: چیه خواهرم؟گفت: زینب جان! دیشب دَمِ غروب رقیه از گوشه ی خرابه رو زانوهاش،چهار دست و پا، آهسته آهسته، اومد رو پام نشست،دستش رو دور گردنم حلقه کرد، آروم دَمِ گوشم گفت: عمه! میخوام یه حرفی بهت بزنم،اما قول بده به عمه زینب نگی...چی عمه جان!گفت:عمه! تو این شهرِ به این بزرگی، زیرِ این آسمون، آیا بچه ای گرسنه تر از من هم هست؟عمه! ضعف کردم،گرسنه ام...اشک تو چشمام حلقه زد،گفتم:رقیه جان صبر کن،همه چیز درست میشه...گفت:عمه!یه چیز دیگه ای هم میخوام بهت بگم...چی عمه!گفت عمه! حسم میکنم بابام میخواد بیاد دنبالم...حس میکنم دیگه شب آخرمِ...عمه جان! خودم میدونم باعث زحمت همه ی شما بودم...خودم میدونم برا خاطر ناله های من شما هم کتک خوردید...*
تقسیم شد میانِ اسیرانِ اهل بیت
در شهر شام آب و غذایی که داشتی
حتی زنِ یزیدِ لعین گریه اش گرفت
با دیدن خرابه و جایی که داشتی
عباس بود روی نی و بست چشم خود
وقتی که دید تاولِ پایی که داشتی
شکر خدا نبود ببیند برادرت
بردند گوشوارِ طلایی که داشتی
شکر خدا نبود حسین تو بشنود
در زیر تازیانه نوایی که داشتی
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
•
مور را رخصت تمجید..
#روضه #حضرت_ام_کلثوم سلام الله علیها _ حاج محمد طاهری
●━━━━━━───────
مور را رخصت تمجید سلیمان ها نیست
پیشگاه کرمت عرصۀ جولان ها نیست
از کرامات فراوان تو خوبان ماتند
این همه حسن در اندیشۀ انسان ها نیست
باید ادیان پی اوصاف تو تحقیق کنند
گفتن از شخصیتت وسع مسلمان ها نیست
عصمت از فاطمه داری که مطهر شده ای
احتیاجی پی این امر به برهان ها نیست
شعر اگر بهر تو کم گفته شده خرده مگیر
سیر اوصاف تو در قدرت عَمّان ها نیست
نقش تو نیست کم از زینب کبری بانو
گرچه حک نام تو در صفحۀ اذهان ها نیست
شام زیر لگد خطبۀ تو جان می داد
مثل تو هیچ کسی فاتح میدان ها نیست
رمز عرفان اثر سجدۀ پیشانی توست
احتیاجی سر این سفره به عرفان ها نیست
خواستی تا همه جا صحبت زینب باشد
مدح و مرثیه اگر از تو به دیوان ها نیست
ام کلثوم شدن زینب و زهرا شدن است
حرف عشق است در آن صحبت عنوان ها نیست
ازدواج تو و نمرود مدینه ؟ هیهات
نخی از چادر تو قسمت شیطان ها نیست
نمک سفرۀ افطار پدر هستی تو
*برا همین صدا زد عزیزِ دلم کی دیدی بابات با دو جور غذا افطار کنه؟! .. آخرین افطار رو تو خونۀ اُم کلثوم، امیرالمومنین مهمان بود ..*(1)
نمک سفرۀ افطار پدر هستی تو
لذتی بی تو در این شیر و در این نان ها نیست
می شود گفت زتو از غم و درد تو نگفت ؟
مدح خوب است ولی مکفی گریان ها نیست
*دو سه خط روضه ش رو بگم :*
یوسفت در عوض چاه به گودال افتاد
چون تو دلسوخته در یثرب و کنعان ها نیست
سر و سامان تو را نیزه ای از پا انداخت
خیمۀ سوخته جایِ سر و سامان ها نیست
ناز پروردۀ دستان پر از مهر علی
شأن تو ناقۀ عریان و بیابان ها نیست
دور تا دور تو با هلهله جمعیت بود
بزم مِی، طشت طلا جای پریشانها نیست
هرچه گفتم کمی از قدر و مقام تو نشد
مور را رخصت تمجید سلیمان ها نیست
شاعر : #سید_پوریا_هاشمی
*بالاترین روضه برا بی بی جان حضرت زینب و این خانم همینه: بالای منبر بود گفت: دَخَلَتْ زَيْنَبُ عَلَي ابنِ زِيادٍ وَ عليها اَرْذَلُ ثِيابِها وَ هِيَ مُتَنَکِّرَةٌ ..(2) وارد شد زینب بر مجلس نامحرمان .. مجلسِ ابن زیاد .. اون عالم و بزرگ عمامه از سر برداشت .. فرمود بسه دیگه چی میخوای دیگه بگی ؟! آخه مگه جای عمۀ سادات تو مجلس نامحرما بود .. یه جا مجلس عبیدالله یه جا هم مجلسِ بزید .. (غیرتیا ..) نوشتن زن یزید ملعون از خواب بیدار شد شنید قافلۀ اسرا رو تو کاخ آوردن ، پریشان اومد وارد مجلس شد (3) با سر عریان یه وقت یزید سریع از جا بلند شد، عباشُ رو سرِ زنش انداخت .. گفت نانجیب بهت برخورد من با این وضع وارد شدم!! من همسرِ توام اما ببین ناموس آل الله رو با چه وضعی تو مجلس آوردی ..
منابع:
1)منتهی الآمال چاپ افست، ج 1، ص 125
2) ریاحین الشریعه، ج 3، ص 141
بحارالانوار، ج 45، ص 116.
ارشاد مفید، ص 244
تاریخ طبری، ج 6، ص 263
لهوف، ص 160
3)بحار الأنوار، ج 45، ص 196،بیروت
ابو مخنف، ص 269 – 271
ــــــــــــــــــ
#حاج_محمد_طاهری
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
#اسارت_خاندان_اهل_بیت_علیهم_السلام
•
سوخته گرچه پرش از شرر ..
#روضه و توسل به #حضرت_ام_کلثوم سلام الله و ماجرای #ام_حبیبه در کوفه_ کربلایی حسین طاهری
نذر کرده بود تا استاد قرآنش رو پیدا کنه هر کاروانی وارد کوفه بشه نان و خرما براشون ببره .. قافلهی اسرا رو که میارن نان و خرما بخش کنه بینشون .. مثل همیشه قافله که وارد کوفه شد شاگردان این زن اومدن نان و خرما پخش کردن .. دیدن یه خانم دوید بین بچه ها نان و خرما رو از دست بچه ها میگیره .. تعجب کردن آخه همیشه اسرا از این کار خوشحال میشدن، چیه این زن نان و خرما رو از دست بچه ها پس میگیره؟! .. شروع کرد نان و خرماها رو از دست بچه ها گرفتن هی زیر لب میگه ان صدقه علینا حرام ..
ای روزگار .. کل کوفه صدقه خوره علی بودن چه روزگاری شده .. نان و خرماها رو جمع کردن اومدن پیش ام حبیبه، گفتن خانم یه قافله ای وارد شد ما نان و خرما رو که پخش کردیم یه خانمی نان و خرما رو از دست همه گرفت! فرمود صدقه بر ما حرامه.. ام حبیبه تا شنید بلند شد چادر سر کرد بیرون اومد خودش رو سریع رسوند به قافله .. گفت به من بگید بزرگ قافلهتون کیه؟! دید با دست همه یه خانمی رو نشون میدن .. اومد مقابلش ایستاد گفت خانم من نذر دارم، هر قافله ای میاد تو کوفه نان و خرما پخش میکنم .. من شاگرد کلاس درس قرآن زینب بنت علی در کوفه بودم .. از موقعی که بین من و خانمم فاصله افتاده نذر کردم نان و خرما میدم به اسرا تا خانمم رو ببینم .. دیدن خانم یه نگاه کرد، گفت ام حبیبه نذرت قبول من تو رو شناختم .. اما تو حق داری منو نشناسی .. دیدن داره هی نگاه میکنه .. ام حبیبه من زینبم ..
باور نکرد .. گفت من خانمم رو خوب میشناسم، یه نشونه داره خانم من، بدون برادرش جایی نمیره !! اگه تو زینبی حسین کجاست .. دیدن زینب داره نگاه میکنه .. ام حبیبه داداشم اینجا بالای نیزه هاست ..
سوخته گرچه پرش از شرر غارت ها
پا نهاده است روی تاج ابر قدرت ها
اسکتوا گفت و عوالم همگی لال شدند
ریخت از هیبت او هیمنه ی هیبت ها
*پیرمردای کوفه گفتن این صدای آشناست .. این صدا، صدای علیِ .. *
سال ها پیش در این شهر بزرگى مى کرد
آه دیگر خبری نیست از آن عزت ها
بین این شهر بنا بود که مهمان باشد
اُف بر این رسم پذیرایى و این دعوت ها
شاهبانوى جهان باشى اگر هم ، وقتى
دست بسته برسى ، مى شکند حُرمت ها
دختر پرده نشین علی و فاطمه را
نگهش داشته کوفه سرِ پا ساعت ها
لااقل کاش اباالفضل برایش می ماند
با حضورش چه کسی داشت از این جرأت ها
خارجى زاده که گفتند دلش سوخت ولى
قارى اش آمد و برداشته شد تُهمت ها
داشت مانند علی خطبه ی غرّا می خواند
سر که آمد به سر آمد سخن و صحبت ها
دست بر شانهی طفلان حرم می گیرد
آنکه خم بود به پایش همه ی قامت ها
می دوَد تا که کسى نانِ تصدّق نخورد
آرى افتاده به دوشش همه ی زحمت ها
شد قبول اُمّ حبیبه ! همه نذرى هایش
خانمش آمده در کوفه پس از مدت ها
*چه خانمی .. قد خمیده .. صورت سوخته .. سر شکسته .. دست بسته .. آی زینب ..*
اولش هرچه نظر کرد کسی را نشناخت
تا سرِ نیزه نشین کرد عیان نسبت ها
روز از شدت گرما و شب از سرمایش
پوست انداخته بودند همه صورت ها
سَر که افتاد زمین زود برَش داشت رباب
چون دگر گیر نمى آمد از این فرصت ها
این طایفه تا به حال از کسی تمنایی نکردن .. خانم ام کلثوم سلام الله ، امام سجاد علیه السلام یه بار یه خواهش از این نانجیب ها کردن که ای کاش نمیکردن .. خانم فرمود اگه میشه اینا به هوای این سرها به ما نگاه میکنن از یه محله های خلوتی ما رو عبور بدید .. ما آل الله هستیم .. قافله رو بردن سمت بازار .. همه رو صدا زد گفت بیاید خارجی ها اومدن .. ای وای .. ای گریه کن ها برا مرد تصورش هم اذیت میکنه نگاه کسی به قد و قامت ناموسش بیفته .. میگه سر بریده چشم باز کرد تو مجلس عبیدالله، دیدن چشم ابی عبدالله داره میچرخه تو مجلس، تا رسید به زینب چشماش رو بست ..
سایهی خواهر من را زن همسایه ندید ..
زینب و کوچه و بازار خدا رحم کند
بین جمعیت و انزار خدا رحم کند
ای حسین ..
ــــــــــــــــــ
#کربلایی_حسین_طاهری
#روضه_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
#اسارت_خاندان_اهل_بیت_علیهم_السلام
.
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
در سنین کودکی بانو شما
شاهد غم های حیدر بوده ای
بعد از آن که میخ بر پهلو گرفت
همدم شبهای مادر بوده ای
گریه هایت بی امان بوده یقین
روز و شب در خاطرت رنجیده ای
بعد از آن که خانه را آتش زدند
مادرت را بین بستر دیده ای
در قنوت هر نماز فاطمه
شک ندارم بیقراری کرده ای
مثل زینب با غم و اندوه و آه
بعد مادر خانه داری کرده ای
تازه اینجا اول آوارگی است
غصه و غم های تو پایان نداشت
زندگی کردن برایت هیج وقت
لحظه ای دور از حسین امکان نداشت
کربلا با چشم هایت دیده ای
غارت انگشتر و خلخال را
نه نشد آخر فراموشش کنی
ماجرای خنجر و گودال را
روضه را بازش نمی خوانم ولی
نانجیبان بی هوایش میزدند
هرکسی هرآنچه داشت آورده بود
پیرمردان با عصایش میزدند
هر دم از غم های دشت کربلا
اشک تو جاری شده بی اختیار
هرگز از یادت نرفته لحظه ای
هتک حرمت های مرد نیزه دار
بعد سقا با رشادت های خود
تو علمداری زینب کرده ای
پابه پای کودکان در کوچه ها
سنگ از بام منازل خورده ای
یاد داری که سه ساله دختری
در بیابان بر زمین افتاده بود
تا رسیدی در خرابه بر سرش
پیش چشمان پدر جان داده بود
#علی_علی_بیگی✍
#حضرت_ام_کلثوم
...........................................................
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
میان قحطیِ انسانیت؛ دریایِ دیگر داشت
برایش زندگی در اوج غم معنای دیگر داشت
نگاهش کرد و روحش تازه شد از آن وقارِ ناب
کنارش غرقِ آرامش شد و دنیایِ دیگر داشت
حسین بن علی بعد از غم بی مادری یک عمر
کنار زینبش یک خواهر والایِ دیگر داشت
برادر را مدد میداد در روز دهم، وقتی-
تک و تنها هزاران داغِ ناپیدایِ دیگر داشت
پس از خود، پیش زینب با بصیرت أم کلثومش
به طومار قیام ِ کربلا امضایِ دیگر داشت
خیالش راحت از روشنگری بود و شبیهِ خود
میان کاروان، خورشیدِ بی همتایِ دیگر داشت
همان که دختر خیبرشکن بود و شجاعانه
زمانِ گفتن از اجدادِ خود غوغایِ دیگر داشت
کلامش موجز و نافذ، بیانش تیغِ برّنده
کنارِ خطبه اش در کوفه عاشورایِ دیگر داشت
دلش خون بود از بزم یزید و خندهٔ خولی
به یاد خیزران در گوش خود آوایِ دیگر داشت
پس از سیلابِ داغ و آه؛ در چشمش پس از گریه
نشست ابری که پشتش سیلِ باران هایِ دیگر داشت!
# مرضیه_ عاطفی
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
قسمت این بود از همان اول
عاشقان پایِ هم کنند ایثار
یک نفر صاحبِ حرم باشد
یک نفر بی نشان، بدون مزار
یک نفر شد خدیجه خانوم و
قبر او مانده خاکی و تنها
همه هستیِ خودش را ریخت
پایِ مدفونِ گنبدِ خضرا
یک نفر نیمه هایِ شب رفت و
مانده چون گوهری میانِ صدف
یک نفر قبلگاهِ عالم شد
صاحبِ صحن و بارگاهِ نجف
یک نفر سيّدِ بنی الزّهرا
در بقیع و بدون صحن و سراست
همه عزت و شکوه ِ او
همگی نذر شاهِ کرببلاست
در میانِ دو دخترِ زهرا
یک نفر پایِ ماه، کوکب شد
امِّ کلثوم با تمامِ وجود
هستی اش نذر نامِ زینب شد
در مدینه دو داغِ سنگین دید
او عزادارِ جد و مادر بود
آن دوشنبه که مادرش افتاد
شاهدِ بی حیائیِ در بود
دید مادر نفس نفس میزد
دید مسمارِ نانجیب چه کرد
دید سنگینیِ لگدها با
شاخه باردارِ سیب چه کرد
دید یک زن چگونه دوره شده
دید زیرِ قلاف بازو را
دید چادر چگونه خاکی شد
کتکِ یک شکسته پهلو را
دید وقت هجوم نامَحرم
دردسرهایِ زن چه چیزی شد
عاقبت هم رسید جایی که
پیش او صحبت کنیزی شد
پا به پایِ عقیله هر منزل
بارِ ماتم کشیده این بانو
دیده بر رویِ نیزه هجده تا
یوسفِ سربریده این بانو
با تمامِ مخدراتِ حرم
سرِ بازارِ شام گیر افتاد
پایِ راسِ بریده عباس
وسط ازدحام گیر افتاد
دید سنگی ز راه ِ دور آمد
سرِ بر نیزه را تکانی داد
بارها پیشِ چشم خواهرها
همه سرها ز نیزه ها افتاد
میشنید از کنارِ راسِ حسین
هرقدم ناله هایِ زهرا را
نالة یا بُنَی می آمد
هر چهل منزل از دل صحرا
مادری قد کمان صدا میزد
تشنه لب جان سپُردی ای پسرم
بین گودال من خودم دیدم
چِقَدَر نیزه خوردی ای پسرم
دست انداخت بر محاسن تو
جایِ حنجر زیرِ گلویت ماند
چون گلو از جلو بریده نشد
پیش چشمان من تو را چرخاند
# قاسم_ نعمتی
#واحد۳۲
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
بند ۱
دلمو غمت سوزونده
منو ماتمت سوزونده
به خدا عزیز زهرا ۲
غصه رو به دل نشونده
نیمه جونمو کشونده
یاد تو ای گل طاها ۲
یاد آخرین نگاهت
غریبیِ خیمه گاهت
هنوزم یادم نرفته ۲
اهلِ بیت بی پناهت
یاد خون قتلگاهت
هنوزم یادم نرفته ۲
( حسین غریب مادر ۴ ) ۲
بند ۲
رفتی و موند خواهر تو
روی نیزه بود سر تو
یا حسین عزیز حیدر ۲
رفتی و موند دختر تو
ناله های مادر تو
که می گفت غریب مادر ۲
من دیدم شام بلا رو
کوفه ی جور و جفا رو
غارت پیراهن تو ۲
من دیدم کرببلا رو
سرای از تن جدا رو
نعل اسب و رو تن تو ۲
( حسین غریب مادر ۴ ) ۲
#محمد_مبشری
➖➖➖➖➖➖
@navaye_asheghaan
.
#حضرت_ام_کلثوم
غزل - مدح و مرثیه حضرت اُمِّکلثوم سلام اللّه علیها
از مرتضی یک قطره خون در پیکرش باشد...
باید تمامِ نُه فَلک خاکِ دَرَش باشد
پشتِ سرِ زینب قدم برداشت با دقّت
پس حق به مریم میدهم پشتِ سرش باشد
این دخترِ مرضیه است و کوثری جاری
باید هر آن کس حیدری شد نوکرش باشد
مثلِ حسن مظلوم و چون زهراست معصومه
تصویرهایِ کـربلا در باورش باشد
در کوفه بعد از خواهرِ خود خطبه میخوانَد
یعنی همیشه خواسته همسنگرَش باشد
این اُمِّکلثوم است اِرثِ یاسِ مظلومه
با اینکه دارد مقبره چون مادرش باشد
گریهکنانِ کوچه و گودال و بزمِ شام
بانو همیشه روضهای دور و بَـرَش باشد
پایِ سرِ بر نیزه ندبهخوانِ دیدار است
در آرزویِ روزِ وصل دلبرش باشد
#غزل
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
#حسین_ایمانی ✍
.
@navaye_asheghaan
1. می افتی از پا.mp3
3.6M
|⇦•می افتی از پا...
#سینه_زنی وتوسل به حضرت امکلثوم سلام الله علیها اجرا شده به نفس حاج عبدالرضا هلالی
●━━━━━━───────
می افتی از پا ،آروم آروم
غم تو حالا ، میشه معلوم
شبیه زهرا ، بودی مظلوم
مگه میشه ، یادت بره خاطره های کربلا
تنی به زیر دست و پا سری به روی نیزه ها
«ای وای..ای وای.. ام کلثوم»
نداری زائر، تو این روزا
ناله زدم من، واویلتا
وقتی شنیدم، که دشمن ها
ضریحتون و، بردن حتی
«ای وای.. ای وای.. ام کلثوم»
صبر ما هم، سر اومده دیگه شبیه صبر تو
مُرده باشیم، بخوان بیان برای نبش قبر تو
« ای وای ...ای وای ... ام کلثوم»
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
#حاج_عبدالرضا_هلالی
#زمینه #حضرت_ام_کلثوم
.
@navaye_asheghaan
#واحد۳۲
#حضرت_ام_کلثوم_سلام_الله_علیها
بند ۱
دلمو غمت سوزونده
منو ماتمت سوزونده
به خدا عزیز زهرا ۲
غصه رو به دل نشونده
نیمه جونمو کشونده
یاد تو ای گل طاها ۲
یاد آخرین نگاهت
غریبیِ خیمه گاهت
هنوزم یادم نرفته ۲
اهلِ بیت بی پناهت
یاد خون قتلگاهت
هنوزم یادم نرفته ۲
( حسین غریب مادر ۴ ) ۲
بند ۲
رفتی و موند خواهر تو
روی نیزه بود سر تو
یا حسین عزیز حیدر ۲
رفتی و موند دختر تو
ناله های مادر تو
که می گفت غریب مادر ۲
من دیدم شام بلا رو
کوفه ی جور و جفا رو
غارت پیراهن تو ۲
من دیدم کرببلا رو
سرای از تن جدا رو
نعل اسب و رو تن تو ۲
( حسین غریب مادر ۴ ) ۲
#محمد_مبشری
➖➖➖➖➖➖
@navaye_asheghaan