6f01974bef-5bfea92cc2fbb81c008b949c.mp3
2.7M
اي کوکب اقبال من، آشفته ببین حال من
ای بال و پر پروازم،بشکسته پر و بال من
منی که دختر تو بودم
همیشه در بر تو بودم
چنین شدم اسیر غمها
فقط به جرم آنکه من هم
شبیه مادر تو بودم
چنین شدم اسیر غمها
آه ای سر بر دامن من آرمیده
دیده بگشا و ببین قدم خمیده
در این دل شب ای بابا،دردانه تو دلتنگ است
هم بستر من از خاک و هم بالش خوابم سنگ است
به طعنه می کنند اشاره
به این لباس پاره پاره
امان ز دختران شامی
بیا برای دختر خود
بخر دوباره گوشواره
امان ز دختران شامی
#روضه درد دل #حضرت_رقیه (س) با سر پدر در #خرابه_شام
#سبک:ای قافله سالار من
#اجرای سبک:حاج حسن #خلج
#فارسی
@emame3vom
دلِ دلداده را دلبستهی دلبر تصور کن
کمال عشق را عشقِ پدر _دختر تصور کن
دمِ صبح از سفر برگشتهای..،بابای عطشانم!
نمِ چشم مرا سرچشمهی کوثر تصور کن
بیا جای طَبَق سر رویِ پای دخترت بُگذار
لباسِ پاره ام را بالِشی از پَر تصور کن
شبیه پیرزن ها خَم شدم..،از بس لگد خوردم
بیا این دردِ پهلو دیده را مادر تصور کن
رسیده هر که دستش تاری از زُلف مرا کَنده
خودت این مختصر را جایِ موی سر تصور کن
ببین ردِّ کبودِ گونه ام را !..،زجر بَد می زد
شب و روز مرا اینگونه زجرآور تصور کن
سنان از خنده غش می کرد ، تا خولی هُلَم می داد
مرا بازیچه ی دستانِ مُشتی شَر تصور کن
نگو آن گوشواری که خریدی کو؟!..،کشید و بُرد
همین خونلختهی گوش مرا زیور تصور کن
ادای لکنتم را دختر شامی درآورده...
زبانم را زمان ترس از این بدتر تصور کن
شرارِ پشت بام خانه ای روی سرم می ریخت...
کبوتر را درون دود و خاکستر تصور کن
میان ازدحام کوچه صدها بار افتادم...
گُلی را زیرِ دست و پای یک لشگر تصور کن
حجاب عمّهام زینب،عمو عباسِ من را کُشت...
برایش آستین پاره را معجر تصور کن!
چهها دیدند در بزمِ شرابِ شام،دخترهات...
میان مست ها بابا..،خودت دیگر تصور کن!
من از دنیای بی بابایِ فردا سخت می ترسم
همین شب را برای من شبِ آخر تصور کن
#شعر_شهادت_حضرت_رقیه
#خرابه_شام
#کوفه_و_شام
#بردیا_محمدی
@navaye_asheghaan