|⇦•ای درود، وصلوات...
#روضهوتوسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجراشده#شب_اول ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۱به نفس کربلایی حنیف طاهری •
ای درود و صلوات از احدِ دادگرت
ای امامان و نبیّین و خدا مفتخرت
خازِن باغ جنان، خادمِ کوی کرمت
حامل وحی خدا، طوطی شاخِ شجرت
میکند ناز ببوی خوشِ فردوس، نسیم
گر به همراه غباری بَرَد از خاکِ درت
دختران در همه جا دستِ پدر میبوسند
تو که هستی که زند بوسه به دستت، پدرت
تو که هستی که به فرمانِ خداوندِ مجید
قد به تعظیم برافراشته خیرُالبَشرَت
*وحی شد بر پیغمبر! فرمان داده خداوند، یا رسول الله! هر وقت فاطمه آمد جلو پاش تمام قد می ایستی، جای خودت رو به او میدی، دست فاطمه رو می بوسی، خم میشی دستش رومی بوسی...*
زهرا! تونجات بخش ابراهیمی
پس مادر، بر آتش در چرا نگفتی خاموش؟
توکه سر تا به قدم احمد مرسل بودی
زِچه خم گشت در ایّام جوانی کمرت
تو که مِرآت خدایی به چه جرم و گُنهی
نیلگون گشت زسیلی رخ همچون قمرت
به نگاهِ علی و ناله ی زینب سوگند
پسرت دید در آن کوچه چه آمد به سرت
خانه ات نه که همه هستی عالم می سوخت
گر نمی ریخت بر آن شعله سرشتِ بَصرت
*همچینکه بین در و یوار قرار گرفت ناله اش بلند شد: فضه بیا به خدا محسنم رو کشتن..*
کشته شد محسن و آنان که تماشا کردند
سندِ تیر به اصغر زدن امضا کردند
*مدینه هیچکس نگفت: چرا محسن رو کشتن؟ یه داد برا این بی حرمتی نزدن، که نتیجه اش این شد کربلا تیر به حلقوم علی اصغر نشست. عوض اینکه حسین رو سر سلامتی بِدن شروع کردن هلهله کردن ...حسین.....*
کربلایی رضاابوالحسنی
@navaye_asheghaan
|⇦•چهجوری زدنت...
#روضهوتوسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجراشده#شب_اول ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۱به نفس حاج مهدی رسولی •
امام رضا می فرمودند: مادرم فاطمه، شب اول ماه که میشد، می اومدن بیرون خانه، زیر سقف آسمان ماه رو ببینند. مادر ما تا می اومد بیرون مردم ماه آسمان رو نمی دیدند، نور فاطمه، غلبه ی بر نور ماه داشت. مادرم که ماه رو می دیدند وقتی وارد حجره می شدن تازه مردم ماه رو تو آسمون می دیدند...
فاطمه چراغ خانه ی علی بود، فاطمه نور خانه ی علی بود...
ما توی دنیا بعد مادرمون فاطمه دیگه روز خوش ندیدیم، دنیا دیگه بعد فاطمه دنیا نیست... مگه مولا نفرمود: فاطمه دیگه بعد تو دنیا، دنیا نمیشه. خدا کنه عُمر علی بعد تو زیاد نباشه "نفسي علی زَفَراتها محبوسةً" دیگه بعد فاطمه دنیا تاریکه، فقط امیدمون اینه پسرش مهدی بیاد، با پسرش بریم مدینه قاتلینش رو از خاک بیرون بکشیم...
«نیه وِردیز» نانجیبلر نه ضُلمین اوستونه وردین،نه گناهینه وردون،منم ننم سیزَ نی المیشدی وردین، سیلی وردیز نیه بله بس؟مولا غسلو ورنده بیر باخدو سَسلندی... فاطمه!...*
من صف اول هر غزه به میدان رفتم
ولی اندازه ی تو زخم ندارم زهرا
کربلایی رضاابوالحسنی
@navaye_asheghaan
|⇦•سِرُّالله توگوداله
#روضهوتوسل به حضرت عبدالله بن حسن سلام الله علیه اجراشده#شب_پنجم ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۱به نفس کربلایی حنیف طاهری
سِرُّالله تو گوداله، پنهونه تیر و نیزه
لاله، لاله، لاله از خونِ تیر و نیزه
هوای ابریِ چشمام، امونم نمیده
تا پیدا کنم عمومو، قاتلش رسیده
دیر شد بَسِّه گریه
دیر شدبَسِّه ناله
دیر شد ای خدا جون
دیر شد تو گوداله
دامنها پُر از سنگه، دستا گرمه نبردن
زخمی گیرت آوردن، گودال و دوره کردن
خدایا تو کمک کن که عمه جون نبینه
حالا که قاتل نشسته، دیگه روی سینه
ای وای غرق خون، زخمه بی حسابش
تا گفت تشنه هستم، نیزه شد جوابش
آغوش عموجونم، آخر شد قتلِگاهم
توی گودال اما سمت خیمه است نگاهم
نیا ای عمهجون برگرد برو توی خیمه
دارن این بی حیاها میرن سمت و سوی خیمه
لب هات گرمه ذکره
چشمات نیمه بازه
میریم هر دو باهم
زیرِ نعل تازه
*عبدالله تو بغل عمو افتاد.دست به پوست آویزان، از چند قدمیِ عبدالله حرمله نشست.ابی عبدالله داشت حرف میزد یه وقت خون گلوی عبدالله پاشید توصورت حسین......
کربلایی رضاابوالحسنی
@navaye_asheghaan
|⇦•روایت است که چون
#روضهوتوسل به حضرت سیدالشهدا سلام الله علیه اجراشده#شب_ششم ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۱به نفس کربلایی حنیف طاهری •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
روايت است كه چون تنگ شد بر او ميدان
فتاد از حركت ذوالجناح و زِ جولان
نه سيد الشهدا بر جدال طاقت داشت
نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
هوا زِجورِ مخالف چو قيرگون گرديد
عزيز فاطمه از اسب سرنگون گرديد
بلند مرتبــــه شاهــي زصـــدر زين افــــتاد
اگــر غلط نكـــنم، عــرش بر زميــن افتاد
@navaye_asheghaan
|⇦•توکاظمین آقا...
#روضهوتوسل به حضرت موسی بنجعفر علیه السلام اجراشده#شب_هفتم ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۱به نفس حاج مهدی رسولی •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
تو کاظمین آقا، حاجتمو داده
مرغ دلم امشب پنجره فولاده
چه حرمی چه گنبدی
حس میکنی تو مشهدی
زهرا میگه خوش اومدی
«به اون ناله های رِبِّ خَلِّصْنی موسی بن جعفر
ما گُنه کارا رو از سیاه چال نفسمون نجات بده»
آهسته گذارید روی تخته تنش را
تا میخ اذیت نکند پیرُهنش را
اصلا بگذارید روی خاک بماند
زشت است بیارند غلامان بدنش را
این ساقِ بهم ریخته کتمان شدنی نیست
دیدند روی تخته ی در تا شدنش را
این مرد الهی مگر اولاد ندارد
بردند چرا مثل غریبان بدنش را
این مردِ نگهبان که حیا هیچ ندارد
بد نیست بگیرد جلوی آن دهنش را
* میگن: شیعیان آمدند در جِسر بغداد بدن مبارک رو تحویل گرفتن، میگن: ا ینقدر تو جِسر بغداد گل ریختن روی این بدن، شیعیان فهمیدن موسی بن جعفر کفن نداره براش کفن آوُردن....
امام رضا فرمود:إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ.....«شیعه لر یقشیدیلار دییلر آقا موسی بنجعفری یِدی دانه کفنه بوشدولَ...»*
«این هفت کفن روضه ی گودال حسین است»
دولانور علی قیزی مقتلی
قان ایچنده بیر بدن آختارور
یولون اوسته قافله لنگ اولوب
باجی قارداشا كفن آختارور
نه پیرَهنی داشت حسین نه کفنی داشت
مدیون حصیرند مرتب شدنش را
*زین العابدین چولا باخدی کفن تاپولمادی گوردوله گلدیِله او یامان خیمه لراین ایچیند بیر کهنه حصیر دوشموشدُ یره. زین العابدین حصیری چِکچِکه گتدی،بدن مُتلاشی اولموشدو دیری زین العابدین بوحصیری بیر گوجن بدنی آلتینان رد الدی ...حسین ....*
@navaye_asheghaan
|•گمان مدار کهگفتم برو ...
#روضهوتوسل به امام رضا علیه السلام اجراشده#شب_هشتم ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۱به نفس حاج مهدی رسولی
ددی اباصلت گدرم ایچری،قیدندگوردون عباموباشوما چکمشم منی دیندیرم.اباصلت دیی ساعتی منتظر اوتوم گوردوم قاپی آچیلدی آقام قاپودان خارج اولدو .گوردوم عبانی علی بن موسی الرضا چکیب باشینه، آقامی دیندیرمدم ،گوردومگوجودن یول گدیر اما نامتعادل یول گدیر،اووقارینن یول یرین آقا هردم دایانی،اوتورور،دیی آقا گلده یتیشدی قاپونو آشدوم وارد اولدو، اله حجره گچنده سسلدی ابا صلت قاپلاری باقلا گینان.من قاپولارو باقلایانا گوردوم اوحالینن حصیر خانه انی یقیشدریر آقا نی الیسیس؟ ابا صلت! جان ورررم، اباصلت جان ورن لحظه امدی ،اباصلت ایستیرم جدیمحسین تکی قورو یرده جان ورم. گوردوم آقاحالدان منقلب او لحظهرد باشیمی دولاندوردوم گوردوم بیر آقا زاده ای وارد حجره اولدو. چیخدیم قاباقونا آقاسیز، کیم سیز؟بویوردو من جواد الائمه ایم. آقا بوردا نی ایلیسیس ؟ قاپولار باقلودونجه وارد اولدیز؟ بیر منه باخدو بویوردو ابا صلت ایمانین کامل اله.بواللهی که بیر گوز ووراندا منی مدینَدَن بورا یتیریب، قاپلارودا اوزون آچوب،اله دانشاندا بیردن گوردوم گوزلرین آشدی اباصلت یوباندورما جوادمی.گوردوم آقازادهگلدی دیزلرینی وردی یره بابانی باشونوآلدو دیزینه جواد الائمه ال آتوب امام رضانی محاسینه. امام رضا زحمتینن اللرنی گتریب جواد الائمه چکیر اوزونه، عزیزیم..
"لَا یَوْمَ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِالله"امام رضا آتانیریر باشی بالانی گوجاقینده ..نهگولن وار، نه هولیان وار، سلام اولا اوآقاما علینی باشینی زحمتینن یردن آلدی قوجاقینه، النی آتو بالانینن باشونا،باشونو.گویدودیزینه
گمان مدار که گفتم برو دل از تو بریدم
نفس شمرده زدم هم رمق پیاده دویدم
محاسنم به کفِ دست واشک به چشمم
گهی به خاک فتادم، گهی زجای پریدم
دو چشم خود بگشا و سؤال کنکه بگویم
ز خیمه تا سرجسمِ تو من چگونه رسیدم
نه تیغ شمر مرا میکُشد نه نیزه ی خولی
زمانه کُشت مرا لحظه ای که داغ تو دیدم
کربلایی رضاابوالحسنی
@navaye_asheghaan
|⇦•ای سائل سائلت کرامت..
#روضهوتوسل به حضرت جواد سلام الله علیه اجراشده#شب_نهم ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۱به نفس کربلایی حنیف طاهری •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
ای سائلِ سائلت کرامت
مرهون تو جود تا قیامت
ای ثبت به خط و خال و حُسنت
توحید و نبوت و امامت
مانندِ نهال در بَرت خم
خوبانِ همیشه راست قامت
هم کوچَکِ کوچکت بزرگی
هم بنده بنده ات زِعامَت
تا هست خدای را خدایی
تو جود کنی و ما گدایی
*نامه نوشت امام رضا علیه السلام به میوه ی دلش جوادش گفت: عزیزم شنیدم از در کوچک خانه خادمها بیرونت میارن، اینا نمیخوان از تو خیری به مردم برسه، عزیزِ دلم! از در بزرگ خانه بیرون برو، همیشه همراه خودت پول برای تصدق داشته باش، به همه برسون خیرت رو ...*
دردا که گشت با من بیگانه یارِ جانی
با دست خود مرا کُشت، لب تشنه در جوانی
من از نفس فِتادم بر خاک رخ نهادم
او میزند به مرگم لبخندِ شادمانی
آه عُمرم! چو عُمر یک آه کوتاه بود کوتاه
شد اولِ حیاتم پایانِ زندگانی
لب تشنه ام ثوابی، ای اُمِّ فضل! آبی
بِالله این نباشد پاداش مهربانی
برون حجره همه پای کوب و افشان
ولی درون حجره یکی بود و دست و پا میزد
*یه کنیزی میگه: دلم سوخت گفتم یه جرعه آب ببرم برا جواد الائمه، اونقدر که میگفت جگرم میسوزه. نزدیک که شد ملعونه اُمِّ فضل! دوید ظرف آب رو گرفت جلو چشای جواد الائمه هی آب رو به زمین ریخت...
قبل از اینا این صحنه یه بار دیگه کربلا تکرار شده بود... ده نفر شدن، مشکارو پر از آب کردن، ارباب ما امامحسین میگفت جگرم از تشنگی میسوزه، هی آبارو دور گودی قتلگاه میریختن......حسین ....*
@navaye_asheghaan
|⇦•افتخار دین و آیین ....
#روضهوتوسل به حضرت خدیجه سلام الله علیه اجراشده#شب_دهم ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۱به نفس کربلایی حنیف طاهری •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
افتخارِ دین و آیین را اگر میشد سرود
شعر، اول از خدیجه لب به گفتن میگشود
ای که بر شأن بلندت، کوهها زانو زدن
وی که بر خاک های قدم هایت فلک دارد سجود
تو که هستی که شدی همراه ختم الانبیا
در نزول وحی یا در جاده ی قوسِ صعود
حق تعالی گر که احمد را ستایش کرده است
تو که هستی که مقامت را پیمبر می ستود
از مقاماتِ تو بس که مادرِ زهرا شدی
غیر تو بانو کسی شایسته کوثر نبود
اولین فردی که هر چه داشته بخشیده است
جودِ تو شد مبدأ تاریخی هجریِ جود
هر شب از چادر نمازت رنگ و بوی نور داشت
هر سحر با دیدنِ تو بختِ خود را می گشود
آبرو جبریل از آبِ وضویت میگرفت
در پی این بحر میشد هر اقیانوس رود بود
با چُنین شأن و مقامی در زمانِ احتضار
غیر زهرای سه ساله کس به بالینت، نبود
بی کفن بودی عبای همسرت را خواستی
*حضرت خدیجه به دخترش فرمود: فاطمه جان! من هر چه داشتم برای خدا بخشیدم، هیچی نمونده برام، حتی برام کفنی هم نمونده، به بابات رسول الله بگو همون عبایی که با اون نماز شب میخوندی اون رو کفنِ من قرار بده...*
بی کفن بودی عبای همسرت را خواستی
آهِ پیغمبر، زِدل برخواست تا ربِّ وَدود
ناگهان از سوی حق، بر دست های جبرییل
پنج پیراهن برای پنج تن آمد فرود
* از عرش ندا شد: کفن خدیجه با خود ماست یا رسول الله...
کنار این کفن کفن های دیگه هم اومد...*
اما پنجمین پیراهن این پنج تن شد قسمتت
بر تو سهمش را حسین از عرش حق هدیه نمود
فاطمه که دید که می ماند حسینش بی کفن
بافت پیراهن، برای یوسفش یاسِ کبود
بافت تا عریان نماند بین صحرای بلا
بافتش تا اشک تار و بافتش با آهِ پود
از حریر کهنه ای آن پیروهن را بافت تا
وقتِ غارت درنیاید از تنش؛ اما چه سود
وقت غارت گشت یک لشکر به آن گودال ریخت
یک نفر باخود زره را برده یک نامرد خود
*ابا عبدالله لباس رو به تن کرد، با خنجری هم پاره پاره کرد. زینب سلام الله علیها عرضه داشت: برادر جان! این پیراهن خودش کهنه است چرا دیگه داری با خنجر پاره پاره میکنی؟ فرمود: خواهرم میخوام این ها حیا کنن این پیراهنِ پاره پاره رو از بدنم بیرون نیارن...*
لباسِ کهنه چه حاجت که زیرِ سُمِّ سُتور
تنی نماند که پوشند جامه یا کفنت..
@navaye_asheghaan
|⇦•هرچند غیر ناله...
#روضهوتوسل به حضرت خدیجه سلام الله علیه اجراشده#شب_یازدهم ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۱به نفس کربلایی حنیف طاهری •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
دیروز یا امروز تو بستر بیماری مادر حرفاش رو و با دختر میزنه، از رفتار فاطمه با پیغمبر معلومه سفارش پیغمبر رو به فاطمه کرد. حواست به بابات باشه، بابات غریبه... لذا بعضی موقع ها که پیغمبر از جنگ برمیگشت پرستارِ پیغمبر فاطمه بود. سر و صورت پیغمبر رو می شست...
امیرالمؤمنین در جنگ اُحد نود زخم کاری بر داشت... پیغمبر بعد از جنگ اُحد یه پرستار برای امیرالمؤمنین در نظر گرفت که زخمهای امیرالمؤمنین رو التیام ببخشه و مولا در یک خانه ای ساکن شد...
پرستار پرسید چرا نمیری خونه ات؟ مولا گفت: فاطمه من رو با اینحال ببینه اذیت میشه...
تو همین ماه رمضان، چند روز دیگه فرق اميرالمؤمنين شکافته میشه لذا شاید به امام حسن علیه السلام وصیت کرد که :
ببند آن گونه فرقم را که در قبر
نببیند فاطمه زخمِ سرم را
*وصیت کرد خدیجه اون دم آخر به فاطمه اش که حواست به بابات باشه...
روزای آخر هم فاطمه تو بستر بیماری زینب روصدا زد، دخترم!..*
هر چند غیر ناله به بستر نداشتم
دردی به غیرِ غربتِ حیدر نداشتم
زینب! دیگر برای ماندن مادر دعا مکن
من هم عروس گشتم و مادر نداشتم
مادر نداشتم که زدم فضّه را صدا
نزدیک تر از او به پَسِ در نداشتم
*اما...*
اكنون دو سرو قد، دو برادر كنار توست
من پشتوانه ای ز برادر نداشتم
"صَل اللهُ عَلیک یا ابا عَبدالله" این برادرا کجا بودن صبح یازدهم؟ دستاش رو زد زیر بغلش...*
چون چاره نیست میروم و میگذارمت
ای پاره پاره تن به خدا میسپارمت
@navaye_asheghaan
rasouli-roze_11.mp3
757.8K
•بس کن رباب...
#روضهوتوسل به حضرت علی اصغر سلام الله علیه اجراشده#شب_یازدهم ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۱به نفس حاج مهدی رسولی
*دییلر بالانی باسدی باغرینا عبانی چکدی بالانین اوزونه حسین بیر حالاقالیب. نه علی اکبر شهید اولاندا ندا گلدی نه عباسین یانیندا ال بله اتدی بله ندا گلدی نه گودی قتلگاه، فقط علی اصغر اللرینده وراندا بیردن گوردوسس گلدی، دَعهُ یا حسین ،حسین الله تسلیت دییر اُزوی ایتیرمه حسین، بالانی بوشلا حسین....*
بالام اوخلانوب الیمده
سِپه ضَلامَه یارب
نه یوزیله بو بالانی
آپاریم خیامه یا رب
خیره نشو به نیزه علی را نشان نده
گهواره نیست دستِ خودت را تکان نده
بس کن رباب حرمله بیدار میشود
سهمت دوباره خنده ی انظار میشود
بس کن رباب زخم گلو را نشان نده
قندانه نیست دستِ خودت را تکان نده
کربلایی رضاابوالحسنی
@navaye_asheghaan
|⇦•ای پدر جان! عجب دلی داری...
#روضهوتوسل به امیرالمؤمنین علیه السلام وحضرت رقیه سلام الله علیه ویژهٔ شبهای قدر اجرا شده #شب_بیست_و_یکم یکم ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۱به نفس حاج مهدی سلحشور •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
امامحسن و امامحسین از تشیع جنازه ی بابا که برگشتن، غریبانه، نیمه ی شب گذرشون افتاد به خرابه دیدن صدای جانسوزی از خرابه میاد.. یه پیرمردی داره ناله میزنه گریه میکنه: خدایا! امشب آقای من رو نفرستادی؟ غمخوار من رونفرستادی؟ سنگ صبورم رونفرستادی؟ امامحسن وامام حسین علیه السلام همدردی کردن باهاش...
پیرمرد! چه کسی رو داری میگی؟ وقتی نشانه ها رو داد، با پیرمرد نشستن، باهم شروع کردن گریه کردن...
فرمودن: این نشانه هایی که میدی نشانه های بابای غریب ما علی است. پیرمرد شروع کرد گریه کردن. گفت: این آقا هرشب میومد به من سر میزد خودش لقمه درست می کرد تو دهانم میذاشت...
آقای من! مولای من! مرام شما این بود به بیچاره ها سر می زدید. مرام شما این بود به خرابه نشین ها سر می زدید. غم خوار خرابه نشین ها بودید. شما که مرده و زنده ندارید حتما توخرابه ی شام هم اومدی آقاجان...
اون وقتی که صدای دردانه ی حسین بلند شد، عمهجان این سر مُنوّر را کمکم میکنی که بَردارم؟ شامیان ای حرامیان دیدید که من راست گفتم پدر دارم...*
گفت: ای پدر جان! عجب دلی دارم
ای پدرجان عجب سری داری
گیسویم را به پات میریزم
تا ببینی چه دختری داری
هر بلایی که بود یا میشد برسر زینبِ تو آوردند
قاری من! چرا نمیخوانی چه به روز لب توآوردند؟
*گفت: بابا جان! بذار برات درد و دل کنم ... وقتی چشم تو را دور دیدند. وقتی دیدند بابا ندارم، برادر ندارم، عموندارم، غریب گیر آوردن..*
دستی از پشت خیمه ها آمد
لاجرم راه چاره ام گم شد
در هیاهوی غارتِ خیمه
ناگهان گوشواره ام گم شد
*وقتی بین راه که این سرهارو حمل میکردن، این نانجیبها در یکی از این منازل اتراق کردند زن وبچه یه طرف، سرها یه طرف. ایننانجیبها به مِی گُساری مشغولند...
میگه دیدم نیمه ي شب یه بچه ی سه، چهار ساله ای آروم آروم با دست و پاش اومد سمت نیزه ای که سر ابی عبدالله بالا نیزه است... از پایین داره التماس می کنه به سرِ بالای نیزه... گفت: بابا! یا تو بیا پایین، یا من و ببر پیش خودت...
میگه دیدم یه وقت نیزه خمشد سر اومد توي دامن این بچه، سر رو شناخت رفت سمت سر، اما چه کرده بودن با این سر...
وقتی تو خرابه سر رو گذاشتن مقابلش با تعجب نگاه کرد گفت: عمه جان! "هذا رَأسُ مَن؟" این سر کیه عمه جان؟ تا گفت این سر بابات حسینه..."وضعت فمها على فمه الشّریف " این لبهارو گذاشت به لبهای بابا.. یه وقت زینب نگاه کرد دید سر یه طرف... سه ساله یه طرف...*
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#ماه_مبارک_رمضان
#حاج_مهدی_سلحشور
#شب_قدر
#روضه_امیرالمومنین_علیه_السلام
#روضه_حضرت_رقیه_علیه_السلام
@navaye_asheghaan
|⇦•یا برسر من از سر نی....
#روضهوتوسل به حضرت سیدالشهدا علیه السلام ویژهٔ شبهای قدرا جرا شده #شب_بیست_و_سوم ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۱به نفس حاج مهدی سلحشور •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
یا بر سر من از سرِ نی سایبان بده
یا بر بلند نیزه مرا آشیان بده
جانم به لب رسیده ولی جان نداده ام
گفتم به دل که صبر کن و امتحان بده
نیزه سوار گشته ای و تند می روی
جا مانده ام برای رسیدن زمان بده
*مگه نمی بینی همه ی ما رو با یه طناب بستند؟ مگه نمی بینی با زنجیر و شلاق می زنند؟ هی می خوریم زمین،بلند میشیم...
حضرت زینب سلام الله علیها شروع کرد با داداش صحبتکردن گفت: داداش ...*
پایم دگر برای خودم نیست، باغبان
بر ساقه های مرده ی من باز جان بده
دیدم که گفت چَشم ربابت به نیزه دار
گهواره ی عزیزِ دلم را تکان بده
*نانجیبی صدا زد: هر چی میتونید این خونواده رو اذیت کنید.... گفت این سرا رو از بین این محملا ببرید... چپ چپ به اهل و عیال پیغمبر نگاه کنید... نانجیب لج کردگفت: سرها رو بین محملا تقسیم کنید. سر هر شهیدی رو بردند کنار ناقه ی خانواده اش. اما علی الظاهر اُم لیلا که کربلا نیامده... سرِ علی اکبر کنار محملِ زینب... ام البنین هم که نیامده... سر عباس هم کنارِ محملِ زینب... سر عون و محمد هم کنارِ محملِ زینب... سر ابی عبدالله هم کنار محملِ زینب قرارگرفت...
گفت: داداش! یه خورده قرآن بخون از ما رفع تهمت کن... سر برادر بالای نیزه شروع کرد قرآن خوندن...
"أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکهْفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَبا"یه احترامی از این قاری قرآن نگه داشتند... زینب سلام الله گفت : داداش! دیگه بسه قرآن نخوان...*
اینقدر قرآن نخوان این چوب ها نامحرمند
شب بیا ویرانه هر چه خواستی قرآن بخوان...
#شاعر:محسن عرب خالقی
@navaye_asheghaan