eitaa logo
کانال نوای عاشقان
23.3هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
2.1هزار ویدیو
604 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات مدیر کانال نوای عاشقان کربلایی هادی صالحی @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
بی سرپناهم، سرپناه از دست دادم بی تکیه‌گاهم، تکیه‌گاه از دست دادم من روسپیدی بهار مغفرت را پاییز با روی سیاه از دست دادم  من هرچه را با دل به دست آورده بودم با یک نظر، با یک نگاه از دست دادم من اشک‌هایم، این قدیمی همسفر را همچون رفیقی نیمه‌راه از دست دادم  هی رزق، هی روزی مقدر کردی اما هی با خطا، هی با گناه از دست دادم سهم من از مهمانی‌ات شد نانِ حسرت این ماه را هم غرق آه از دست دادم @navaye_asheghaan
Haj Meysam MotieeMisaq-Haftegi980905[05].mp3
زمان: حجم: 4.24M
🏴 یک عده در آغوش زهرا جان سپردند ▪️بانوای: حاج میثم مطیعی 🌹 ویژه یک عده روی خاک صحرا جان سپردند یک عده در اعماق دریا جان سپردند یک عده مانند کبوتر های عاشق رفتند و بین آسمانها جان سپردند یک عده بی سر عده ای با درد پهلو یک عده دیگر اربا اربا جان سپردند یک عده روی دست ارباب دو عالم یک عده روی پای مولا جان سپردند یک عده هم بی دست، لب تشنه ولی مرد دور از وطن مانند سقا جان سپردند شاعر:
شعله‌های کینه از هر سو به سویش آمدند در دل حجره دل پروانه را آتش زدند زهر بهر بردن نوری دگر مأمور شد زهر یک‌بار دگر هم‌دست با انگور شد داغ او هم مثل داغ مجتبی مرهم نداشت آه صاحب‌خانه بین خانه‌اش مَحرم نداشت ظهر بود و هلهله بود و هیاهو بود و درد آه کاری کرد ام الفضل که جعده نکرد از سر شادی کنار پیکر او کف زدند تا صدایش در دل حجره نپیچد دف زدند پایکوبی کنیزان حرمتش را بد شکست کِل کشیدند و نگفتند او عزیز فاطمه ست آه جا دارد تمام عمر از داغش گریست پشت‌بام خانه که شأن امام شیعه نیست گرچه قرآنِ تنش از زهر آیه‌ آیه شد لااقل بال کبوترها برایش سایه شد لااقل جمع کثیری از محبین آمدند وقت تشییعِ جنازه گل به تابوتش زدند در دل گودال جسمش نامرتب شد؟ نشد پیکر پاکیزه‌اش مهمان مرکب شد؟ نشد او ندیده لحظه‌ای دروازه‌ی ساعات را کوچه و پرتاب سنگ و عمه‌ی سادات را تازه بعد از این که لشکر از دل گودال رفت شمر با آن خنجر کندش به استقبال رفت می‌کشد مِی خواره‌ای فریاد، فکرش را بکن ریش و قیچی دست شمر افتاد، فکرش را بکن @navaye_asheghaan
هزار شکر ز دامان پاک آل عبا به قدر ثانیه‌ای دستمان نگشته جدا مرو ز راه نبی راه دیگری هرگز که کور پشت سر کور می‌رود به فنا قسم به خلوت نورانی پر اعجازش قسم به چله نشینی میان غار حرا قسم به اوج ملاحت به قاب رخسارش قسم به شوکت بی‌حد گنبد خضرا به آن اشاره دستی که ماه را بشکافت قسم به هر قدمش بین مسجد الاقصی قسم به کوثر و انسان، به مریم و طاها قسم به واژه‌ی بطحا، قسم به انزلنا قسم به آنکه شبی خفت جای پیغمبر به سَبّحِ اسْم پر از نور ربّکَ الاَعْلی به اشک دخترکان غریب زنده به گور به ناله‌های یتیمان بی‌کس و تنها به عزت و شرف لا اله الا الله به انتظار گنهکار، روز وانفسا خدا به حق لَقَد جاءَکُم رسولُ الله مگیرد از سر ما سایه‌ی محمد را ✍ @navaye_asheghaan
. به روح بلند و آسمانی مجاهد شهید پس از آرامش ما خفته طوفانی‌ست باور کن پس از این روزهای سخت، آسانی‌ست باور کن بشارت داده یوسف خواب ما تعبیر خواهد شد یقیناً بعد این قحطی، فراوانی‌ست باور کن مخواه از من که راحت بگذرم از خون یارانم میان عاشق و معشوق پیمانی‌ست باور کن برادرجان! برادرجان! بخوان اَلْمُوْمِنونْ اِخْوَه هواداری ما شرط مسلمانی‌ست باور کن هنیّه، حاج قاسم، مغنیه، یا سید بهای فتح عظما چیست؟ قربانی‌ست باور کن ببین دارد صدای جاءنصرالله می‌آید پسِ این ابر تیره، ماه تابانی‌ست باور کن یقین دارم که پشت او نماز صبح می‌خوانم در آن قدسی که دور از درد و ویرانی‌ست باور کن خدایا کاش می‌شد غزه بودم، ضاحیه بودم دلم آنجا، دلم آنجاست، اینجا نیست باور کن ✍ . @navaye_asheghaan
آسمان غباری از، لطف عام زینب است خاکِ زیر سایه‌ی، مستدام زینب است دین حق قوام یافت، از قیام غالبش پس کمال راه ما، از کلام زینب است ما کجا و درک او، ما کجا و وصف او کوهپایه‌ایم ما، کوه نام زینب است نخلِ پُر ثمر شدن، خواهر قمر شدن زینت پدر شدن، این مقام زینب است گر ز غم جدا شدیم، مست کربلا شدیم از دعای روشنِ، صبح و شام زینب است خوش به طالع پدر، خوش به حال مادرم این کنیز فاطمه، آن غلام زینب است @navaye_asheghaan
‏‬‏ خودت را در میان صحنه‌ی محشر تصور کن خودت را بی کس و بی یارو بی یاور تصور کن خودت را در میان شعله‌ها، در موجی از آتش خودت را در میان دود و خاکستر تصور کن تصور کن خودت را در میان کوچه‌ی تنگی و در آن کودکی را پیش یک مادر تصور کن و بعدش مادری را که گرفته دست کودک را و آن‌ها را میان خیل یک لشکر تصور کن و در ذهنت تجسم کن چهل نامرد جنگی را که صف بستند پشت خانه‌ی حیدر؛ تصور کن- چهل نامرد جنگی و رخ ناموس پیغمبر خودت تا انتهای قصه را دیگر تصور کن بیا و بعد از این مثل علی فردای زینب را تو از امروز با ساقی بی کوثر تصور کن و این یعنی به یادآور دوباره بیت اول را خودت را در میان صحنه‌ی محشر تصور کن :: بیا یک بار در عمرت فقط یک بار در عمرت تمام نخل‌ها را در سرت بی سر تصور کن تصور کن تو هم در گودی مقتل زمین خوردی و حالا شمر را با چکمه‌اش بهتر تصور کن بیا مِنْ بعد قاسم را علی اکبر تصور کن بیا مِنْ بعد اکبر را علی اصغر تصور کن بماند داستان شام و مهمانی و بزم می خودت تا انتهای قصه را دیگر تصور کن ✍ @navaye_asheghaan
ما میهمان روضه ایم و میزبان زهراست ما کارمان گریه ست صاحب کارمان زهرا ست آنجا که آیات از بحبل الله می گویند منظور رب العالمین از ریسمان زهراست فرمود مرد از دامن زن میرود معراج آنکه نبی را برد تا هفت آسمان زهراست هر چند نامش را موذنها نمی‌گویند اما شهادت می دهم اصل اذان زهراست عباس امان نامه ز نامحرم نمی‌گیرد چون خوب می داند که در واقع امان زهراست فرمود پیغمبر به او یا بضعه منی یعنی به جان احمد محمود جان زهراست ای کاش قدری شأن او را حفظ می کردند این زن که تنها مانده با نامحرمان زهراست شاعر: @navaye_asheghaan
نیست ما را جز در لطف تو امیدی، ببخش ای که بر این سینه‌ها یک ماه تابیدی، ببخش رفت تا یکسال دیگر باز مهمانت شوم جمع شد سفره، اگر خوبی بدی دیدی ببخش ما پشیمانیم جان فاطمه ما را ببین این شب آخر اگر ما را نبخشیدی، ببخش فطر ما خوشنودی پیغمبر و آل علی‌ست مرحمت فرما و‌ ما را این شب عیدی ببخش از رخت شرمنده‌ایم این روزها یابن الحسن پای هر عصیان ما چون ابر باریدی ببخش ✍ @navaye_asheghaan
غریبانه قدم میزد میان کوچه ها تنها سفیر افتاد بین کوفیان بی وفا تنها نماز خویش را خواند و نگاهی پشت سر انداخت نمیشد باورش خوانده ست تعقیبات را تنها به جز آن زن که مردانه رسید و میزبانش شد رها کردند مسلم را غریبه، آشنا تنها دلش می‌خواست بهر دلبرش پیغام بفرستد میا کوفه اگرهم آمدی تنها بیا تنها میا اینها به فکر انتقام حیدراند از تو که کینه از علی دارند ای خون خدا، تنها ... بمیرم ای عزیز فاطمه در گودی گودال تو ماندی و سنان و زجر و شمر بی حیا تنها سر پیراهنت دعوا شد اما رأس پاکت را سرفرصت رسید و ذبح کردَش از قفا تنها یکی تیر و یکی تیغ و یکی سنگ و یکی نیزه شنیدم پیرمردی گفت من دارم عصا تنها چه سرهایی که روی نیزه ها سر برد طاقت را چه تن هایی که جا ماندند زیر دست و پا تنها بمیرم آنکه آدم آن که عالم زیر دینش بود از این دنیا نصیبش شد فقط یک بوریا تنها @navaye_asheghaan
. حرارتی ست درون دلم ز داغ حسین فراق، میکشد آخر مرا فراق حسین حسین در دوجهان بهترین رفیق من است دلم بگیرد اگر، میروم سراغ حسین به روی نیزه سرش رفت تا چهل منزل که روشن است زمین از چهلچراغ حسین بهای گریه بر او پر زدن به معراج است به عرش میبرد این اشک را براق حسین چه میشود دم محشر دوباره گریه کنیم برای غربت مولا، به اتفاق حسین شاعر: ✍ . @navaye_asheghaan
؛ گل و آیینه و اسپند این‌جاست غمِ اشک و دمِ لبخند این‌جاست همان جایی که فرقی نیست بینِ تهی دستان و ثروتمند این‌جاست ز یک سو گنبد خورشید خاتم ز یک سو مرقد ماه مجسم همان جایی که مخلوقات عالم به سویش باز می‌گردند، این‌جاست شده دست خدا پشت و پناهش که راه جنت الاعلاست راهش همان جایی که هر دو پادشاهش به یک اقلیم می‌گنجند، این‌جاست حرم نه، بلکه باب عشق و حاجات حرم نه، بلکه آفاق عنایات بهشتی را که یک عمر است آیات به خلق الله می‌گویند، این‌جاست حرم نه، بلکه اقیانوسِ رحمت حرم نه، بلکه دریایِ محبت حرم نه، بلکه بحر نور و نعمت سرای هر سعادتمند این‌جاست حریمی که سر از هفت آسمان است حریمی که پناه این و آن است حریمی که شفیع شیعیان است به زهرا می‌خورم سوگند این‌جاست همان‌جا که عموی با وفا را همان‌جا که امید مرتضی را همان‌جا که عمود خیمه‌ها را عمودی بر زمین افکند، این‌جاست همان‌جا که یکی تیر سپر داشت همان‌جا که یکی شوق پسر داشت همان‌جا که یکی تا نیزه برداشت پدر ماند و غم فرزند، اینجاست ✍ @navaye_asheghaan