#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
چون جبرئیل، حکم خدای مبین گرفت
در زیر پر بساط زمان و زمین گرفت
احمد ازو، پیام جهان آفرین گرفت
یعنی: برای فاطمه، یک اربعین گرفت
شکر خدا، که گلبن احمد به گُل نشست
ز انفاس دوست، باغ محمد به گُل نشست
روزی که مکه، عطر پر جبرئیل داشت
در سر، اَمین وحی، هوای خلیل داشت
بهر خدیجه، مژده رب جلیل داشت
صبر جمیل، وه که چه اجری جزیل داشت
بر خاتم رسل، سخن از سلسبیل گفت
بس تهنیت ز جانب حق، جبرئیل گفت
گفتا که حق، دعای تو را مستجاب کرد
شام تو را ، جبینهکش آفتاب کرد
نامی برای دختر تو انتخاب کرد
و آن را ز لطف، زیور و زیب کتاب کرد
ز آن در نُبی خدای تو نامید کوثرش
تا بی وضو کسی نبَرد نام اطهرش
ای گلبُنی که یاس تو، عطر بهشت داشت
سر بر خطَت مُدام، خط سرنوشت داشت
مریم، کمی ز مِهر تو را در سرشت داشت
کآن قدر اعتبار به دیر و کنشت داشت
تو عصمت خدا و بهشت محمدی
تو مفتخر به امابیهای احمدی
ای اسوه محبت و، ای مظهر عفاف!
ای روز و شب فرشته به کوی تو در طواف
ای بوده با صفات خدایی در اتّصاف
نامی اگر بهجاست ز سیمرغ و کوه قاف،
درک مقام توست که امکانپذیر نیست
ورنه تو را به عالم امکان، نظیر نیست
شادابی حیات، ز انفاس فاطمهست
دور فلَک، ز گردش دستاس فاطمهست
فضه، خجل ز دست پر آماس فاطمهست
از گل لطیفتر دل حساس فاطمهست
قلب رسول، شیفته زندگانی اش
جان علی، فریفته مهربانی اش
گفتی از او مدینه مُنوّر شود که شد
از عطر ناب یاس، معطر شود که شد
جاری به دهر، چشمه کوثر شود که شد
میخواست حق که خصم تو اَبتر شود که شد
دنیا پر از ذَراری زهرای اطهر است
والله، جای گفتن الله اکبر است!
روزی که یاس فاطمه تکثیر میشود
اسلام در زمانه فراگیر میشود
عالم پر از شمامه تکبیر میشود
دنیایی از مکاشفه تصویر میشود
آید ندا که کعبه مقصود میرسد
از گرد راه، مهدی موعود میرسد
#محمدعلی_مجاهدی #پروانه
#امام_زمان_مناجات
#رباعی
ما حلقه اگر بر در مقصود زدیم
از بندگی حضرت معبود زدیم
این الفت ما به دوست امروزی نیست
یک عمر دم از مهدی موعود زدیم
محمدعلی_مجاهدی #پروانه
@navaye_asheghaan
(بسم رب الفاطمه)
#فاطمیه
#غزل_فاطمی
#شهادت_حضرت_زهراعلیهاسلام
#سروده_رقیه_سعیدی_کیمیا
استقبال از #مطروحه حضرت استادمحمدعلی مجاهدی#پروانه👇
(به دعا دست خود که برمیداشت
بـذر آمیـن ، در آسمــان میکاشت)
𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇
بر زبان هر زمان که یاسین داشت
آسمان را به سجـده وا می داشت
خــانه را عطــــر یاس پر می کرد
مــادر آن را بهشـــت می پنداشت
ســــورهٔ قــدر و نـــور می بــارید
تا قدم سمت عرش بر می داشت
اســـتجابت میـــان دسـتـش بود
در میان قنــوت ، گــل می کاشت
دست گلچین به سمت گل چرخید
آن گلـــی کـه جــوانه در بر داشت
سوخت یاس علــی ، ولــی هــرگز
پرچــم عشــق را زمیــن نگـذاشت
ماه حیــدر خمیده می شــد چون
در دلـش بار غصـــــه می انباشت
خانه را دســت زینبــش مــی داد
چونکه کوچکتــرش نمی انگاشت
پیش چشــمش قیــام زینب بود
پرچم نهضـــتی که می افراشت
در شبی رفت و بعد از آن هر شب
خانه اش عطریاس ویاسین داشت
𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇
✍رقیه سعیدی(کیمیا)
۱۴۰۲/۹/۶
𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇𖠇
@navaye_asheghaan