eitaa logo
کانال نوای عاشقان
17.4هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
402 فایل
﷽ 📚کاملترین مرجع اشعار برای مداحان 📑کپی مطالب با ذکر منبع موجب رضایت اهل‌بیت می‌باشد. 📩شاعران گرامی اگرتمایل به همکاری داشته باشید میتوانید،با بنده؛️مرتبط بشوید 🌻༎شرائط |تـبادلات @h_salehi6
مشاهده در ایتا
دانلود
بهشت، منتظر آن شکوهِ سرمد بود بهارِ دلشدگان، حضرتِ محمد بود یگانه اُسوه‌ی اخلاق، اُسوه‌ی خوبی تمامِ عمر، به آزادگی مقید بود صدای آمدنِ کیست بر بسیطِ زمین؟ خداست یا که نبی؟! یک جهان مردد بود بسی خجسته و نیکوست، روزِ آمدنش و پایکوبیِ عشاق، خارج از حد بود چقدر شأن و مقامش فراتر از دنیاست ز نسلِ نور، نِکو رو، به نامِ احمد بود همیشه و همه‌جا، صاحبِ کمال و جلال میانِ سلسله‌ی عابدان، سرآمد بود نه این‌که هم‌رده‌ی اولیای پیش از خود که پیشوای همه انبیا، محمد بود ✍ @navaye_asheghaan
خبرت هست که آن طاق معلا اُفتاد؟! ناگهان کُنگره‌یِ سنگیِ کسریٰ اُفتاد؟! خبرت هست ستون‌های یهودا اُفتاد؟! خبرت هست هُبَل خورد شد عُزّیٰ اُفتاد؟! خبر این است زمین پُر شده از آب حیات آی بر احمد و بر آل محمد یک نفر آمده تا بارِ جهان بردارد پرده از منظره‌ی باغ جنان بردارد تا که از گُرده‌ی ما یوقِ گران بردارد از کران تا به کران بانگ اذان بردارد آخر از سمتِ خدا آنکه نیامد آمد چارده تن همه با نام محمد آمد شب شکست و به زمین بارشِ مهتاب آمد عشق برقی زد و بر هر دل بی تاب آمد جبروت و ملکوتی‌است که در قاب آمد فالِ حافظ زدم و این غزل ناب آمد "گلعُزاری زِ گلستان جهان ما را بس زین چمن سایه‌ی آن سرو روان ما را بس" حق بده دیدن این معجزه حیرت دارد فقط این ابر به باریدنش عادت دارد نفسش گرم! خدایا چه حرارت دارد سایه‌اش نیست و در سایه قیامت دارد انبیا را بنویسید پیمبر این است قبله‌ی روز و شبِ حضرت حیدر این است کیستی ای نفست پاک‌تر از پاکی‌ها غرقِ تسبیح بزرگیِ تو افلاکی‌ها اَشهدُ اَنَّ که حیران تو بی‌باکی‌ها نوری و نور پراکنده بر این خاکی‌ها ای نفس‌های علی، ای همه هستِ زهرا عالمی دست تو بوسید و تو دستِ زهرا تو درخشیدی و انوار حیات آوردی سیزده رشته غنات از عرفات آوردی سیزده چشمه‌ی جوشان نجات آوردی سیزده مرتبه بانگ آوردی آخرین باده‌ات از این همه خُم می‌آید با دعایت عَلَم چاردهم می‌آید * * ششمین آینه‌ات آمد و پروانه شدیم سر زلفیم که با مرحمتش شانه شدیم مرد این راه نبودیم که مردانه شدیم شیعه‌ی جعفری خادم این خانه شدیم آسمان را کلماتش، سخنش پر کرده و خداوند بر این جلوه تفاخر کرده گرچه از عطر تو این دشت شقایق دارد چقدر دور و برت، شهر منافق دارد چه غریبی که فقط چند تن عاشق دارد دلِ زهرایی تو صحبت صادق دارد تو بشیری و به شور ازلی می‌آیی سر هر صبح به دیدارِ علی می‌آیی باز پیچیده در این شهر، پیامت آقا پشت یک خانه تو هستی و قیامت آقا عادت صبح تو شد عرض سلامت آقا و سلام‌ست فقط تکه‌کلامت آقا از تو داریم سلامی پُرِ عطر و برکات باز بر احمد و بر آل محمد صلوات @navaye_asheghaan
فروزان از دو مشرق، در سحرگاهان، دو ماه آمد دو خورشیدِ جهان‌افروز، در دو صبحگاه آمد دو موسی از دو دریا، یا دو یوسف از دو چاه آمد دو رهرو، یا دو رهبر، یا دو مشعل‌دار راه آمد دو شمع جمع بزم جان، دو رکن محکم ایمان دو بحر رحمت و غفران دو دست قادر منان دو آدم‌خو ، دو یوسف‌رو ، دو موسی‌ید ، دو عیسی‌دم دو دریا را دو رخشان گوهر یک دانه پیدا شد دو جان جان جان، دو دلبر جانانه پیدا شد دو سرو ناز یا دو نازنین ریحانه پیدا شد دو شمع آفرینش، یک جهان پروانه پیدا شد دو سِرّ داور هستی دو جان در پیکر هستی یکی پیغمبر هستی یکی روشنگر هستی یکی سر الله اکبر ، یکی وجه الله اعظم دو شمع جمع انسان‌ها دو شاه کشور جان‌ها دو باب الله احسان ها، دو بسم الله عنوان‌ها دو سرو باغ و بستان‌ها، دو باغ روح و ریحان‌ها دو واجب جاه امکان‌ها، دو مشعل دار کیهان‌ها دو خالق را نماینده، دو قرآن را سراینده دو رحمت را فزاینده، دو دل‌ها را رباینده یکی بر اولیا سادس، یکی بر انبیا خاتم بشارت ای تمام عالم هستی بشیر آمد گل بستان‌سرای آفرینش در کویر آمد نرفته ماه از بزم فلک، مهر منیر آمد بشیران را بشیر آمد، نذیران را نذیر آمد جهان گردیده آسوده، ملک رخ بر زمین سوده فلک بر زیور افزوده، محمد چهره بگشوده ز مکه تافته خورشید نورش بر همه عالم فلک امشب زمین مکه را از دور می‌بوسد ملک مهد محمد را به‌موج نور می‌بوسد به‌فرمان خدا خاک درش را حور می‌بوسد مسیح از عالم بالا کلیم از طور می‌بوسد حرم پیموده ره سویش طواف آورده بر کویش صفا چون گل کند بویش صفاها گیرد از رویش به یاد لعل لب‌هایش کند رفع عطش زمزم چو آمد آمنه کم کم بهم چشم خداجویش دو لب خاموش اما عالمی گرم هیاهویش بناگه تافت خورشید جهان آرا ز پهلویش منور ساخت شرق و غرب را از پرتو رویش سما در نور او گم شد، زمین دریای انجم شد لبش گرم تبسم شد، وجودش در تلاطم شد که ناگه چشم حق بینش دوباره باز شد ازهم ندا از عمق جان بشنید: هان ای مهربان مادر! خدایت را خدایت را بخوان مادر بخوان مادر سلامت می‌دهد امشب زمین و آسمان مادر که هستی آفرین هستیت بخشد رایگان مادر ببین لطف مؤید، را بخوان دادار سرمد را بدنیا آر احمد را، محمد را، محمد را به‌ذکر حق کن استقبال، از پیغمبر اکرم دل شب آمنه تنها، ولی تنها خدا با او نه عبدالله زنده، نه زنانِ آشنا با او دعا می‌خوانْد و بوده آفرینش همصدا با او سخن می‌گفت فرزندش محمد در خفا با او امیدش بود و معبودش، وجودش بود و مولودش محمد بود مقصودش، زهی از بخت مسعودش گرفتش در بغل مانند جان خویشتن مریم زیک سو رو به قبله مادرش حوا دعا گویش ز یک سو آسیه گل بوسه گیرد از گل رویش ز یک سو مام اسماعیل همچون گل کند بویش ز یک سو دست‌های مریم عذرا به پهلویش که کم کم درد او کم شد رها از درد و از غم شد جمال حق مجسم شد، محمد ماه عالم شد به استقبال او خیزید از جا ای بنی آدم! در آن شب بارگاه آمنه خلد مخلد شد در آن شب جلوه‌گر مرآت حُسن حی سرمد شد در آن شب آفرینش محو و مات روی احمد شد در آن شب بوسه زن مادر به رخسار محمد شد چه عبدی در سجود آمد، چه نوری در وجود آمد چه غیبی در شهود آمد، خدا را هر چه بود آمد که او با هر دمش، بر آفرینش، جان دهد هر دم 👌ادامه این شعر در پست بعدی ⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
لب نگار که باشد، رطب حرام بود زمان واجبمان مستحب حرام بود فقیه نیستم اما به تجربه دیدم بدون عشق مناجاتِ شب حرام بود اگر که هست طبیبم طبیب دوّاری به من معالجه‌ی در مطب حرام بود برآنکه دشمن اولاد توست، نیست عجب که نطفه‌اش نسب اندر نسب، حرام بود تو را کمال نوشتند یا رسول الله بزرگ آل نوشتند یا رسول الله تو آفریده شدی و سرآمدت گفتند هزار مرتبه اَحسن به ایزدت گفتند تورا به سمت زمین با نسیم آوردند توآمدی و ملائک خوش آمدت گفتند نشان دهنده‌ی معصومیِ قبیله توست اگر که قّبه‌ی خضرا به گنبدت گفتند تمام آل عبا «کُلنا محمّد» بود توعین نوری و در رفت و آمدت گفتند اگر چه یک نفری، جمع چهارده نفری تورا محمّد و آل محمّدت گفتند شب ولادتت ای یار! می‌کنم خیرات نثار مقدم خیر تو چارده صلوات برای خُلق تو باید کنند تحسینت نشد مشاهده شصت و سه سال نفرینت از آن طرف تو اگر نور آخرین هستی نوشته‌اند از این سو تو را نخستینت هزار و سیصد و هشتاد و چندمین سال است شدیم کوچه نشینت، شدیم مسکینت شدیم ریزه‌خور سفره‌های سیّدی‌ات گدای سفره‌ی هر سال چهارده سینت توآمدی که علی را فقط ببینی و بس نداده‌اند به جز دیده‌ی خدا بینت یتیم مکه‌ای اما بزرگ دنیایی اگر چه خاک نشینی، همیشه بالایی مرا اویس شدن در هوای تو کافی‌است اگر چه باز ندیدم، دعای تو کافی‌است همینکه بوی تو را در مدینه حس کردم لبم رسید به خاک سرای تو کافی‌است چه حاجتی به پسر داری ای بزرگِ قریش همینکه فاطمه داری برای تو کافی‌است همینکه اوّل هر صبح پیش زهرایی برای روشنی لحظه‌های تو کافی‌است تو آن پیمبر دنباله داری و بعدت اگر علی تو باشد به جای تو کافی‌است قسم به اشهد ان لااله الا الله تو آمدی که بگویی علی ولی الله تو آمدی و ترحّم شدند دخترها چقدر صاحب دختر شدند مادرها تو آمدی و رعیّت شکوه عبد گرفت بدین طریق چه آقا شدند نوکرها خدای خوب به جای خدای چوب نشست و با اذان تو بالا گرفت باورها بگو مدینه‌ی علمی، علی درِ آن است بگو که واجب عینی‌است حرمت درها بریز شیره‌ی پیغمبری به کام حسین که از حسین بیاید علیِ اکبرها زمان گذشت، زمانِ ظهور دیگر شد حسینُ منی أنا من حسینِ اکبر شد هزار حضرت مریم کنیز مادر توست تورا بس است همینکه بتول، دختر توست به دختران فلان و فلان نیازی نیست اگر خدیجه‌ی والامقام همسر توست علی و فاطمه دو رحمت خداوندی برای عالم دنیا و صبح محشر توست به یک عروج تو جبرئیل از نفس افتاد خبر نداشت که این تازه اوج یک پَر توست به عرش رفتی و ماندی در آن تقّرب محض خدا برابر تو یا علی برابر توست؟! تو با علی جریان‌ساز شیعه‌اید، اما شناسنامه‌ی شیعه به نام جعفر توست همیشه شکر چنین نعمتی روی لب ماست که جعفر بن محمد رئیس مذهب ماست @navaye_asheghaan
زمین به لرزه درآمد، شکست کنگره‌ها رها شدند خلائق ز بند سیطره‌ها شبی که آتشِ آتشکده فروکش کرد شبی که خاتمه می‌یافت رقص دایره‌ها صدای همهمه‌ی موبدان زرتشتی هنوز مانده به گوش تمام شب پره‌ها شب ولادت فرخنده‌ی بهاری سبز شب وفات زمستان سرد دلهره‌ها دوباره نور و طراوت به خانه‌ها آمد نسیم آمد و وا شد تمام پنجره‌ها جهان به یُمن حضورش، بهشتی از برکات نثار مَقدم پُر خیر و برکتش ستاره‌ها به نگاهی شدند سلمانش منجمانِ مسلمانِ برق چشمانش از انبیاء الهی که رفته تا معراج؟ به غیر از او که ملائک شدند حیرانش مقام بندگی‌اش را کسی نمی‌داند پیمبران اولوالعزم ماتِ ایمانش بساط ذکر سماوات را به هم می‌ریخت نماز نیمه شب و شور صوتِ قرآنش اویس‌های قَرن را ندیده عاشق کرد تبسم لبِ داوودیِ غزل خوانش شفیع روز جزا گشت و حضرت حق داد به دستِ پاک محمد، کلید رضوانش امیر و قافله سالار کاروانِ نجات نثار مقدم پُر خیر و برکتش صلوات مسیح مکه شد و نبض مرده را جان داد به مرگ دخترکان قبیله پایان داد خرافه‌های عرب را اسیر حکمت کرد به جای تیغ جهالت، به عشق میدان داد نمازِ شکرِ سپیدارها چه دیدن داشت! همان شبی که سپیده اذانِ باران داد نبی‌ست پیر خرابات و ساقی‌اش حیدر در ابتدا به علی او شرابِ عرفان داد تبسمش به کسی چون بلال عزت داد مسیر اصلی دین را نشانِ انسان داد چه قدر فاصله‌مان تا بهشت کمتر شد! برات مردم ری را به دست سلمان داد شب تجلیِ مهتابِ روشنِ عرصات نثار مقدم پُر خیر و برکتش صلوات کبوترم نشدم، تا کبوترش باشم دخیل گنبد سبز و مطهرش باشم زمان نداد اجازه، که مشقِ عشق کنم غلام مسئله آموز منبرش باشم چه قدر دیر رسیدم سرِ قرارِ وصال! چه شد؟ نخواست که عمار محضرش باشم! قبول، شیعه‌ی خوبی نبوده‌ام اصلاً نشد که حلقه به گوش برادرش باشم خدا کند که مرا از قلم نیندازد بهشت مستِ مِی جام کوثرش باشم به حال و روز خودم فکر می کنم، انگار قرار بوده که گریانِ دخترش باشم شب گرفتن برگِ زیارتِ عتبات نثار مقدم پُر خیر و برکتش صلوات @navaye_asheghaan
آفتاب از افق میمنه دل کند، آمد بر لب آینه‌ی غمزده لبخند آمد کوچه از هَمهَمه‌ی بال مَلَک بند آمد آخرین برگه‌ی پیغامِ خداوند آمد می‌رسد از پَر قنداقه‌ی سبزت، برکات مَقدَم گل‌پسر آمنه‌خاتون روح تو خون به رگِ لوح و قلم می‌انداخت چشم تو نور به اعماق عدم می‌انداخت دست تو سفره به ایوان کرم می‌انداخت نام تو لرزه به اندام ستم می‌انداخت جذبه‌ات را همه در وحشت خائن دیدیم در ترک خوردن ایوان مدائن دیدیم با تو هرگوشه‌ی این خطّه حرم خواهد شد مسجد بندگیِ خلق، علم خواهد شد غم میان دل عشاق تو کم خواهد شد کمر بتکده‌ها پیش تو خم خواهد شد جهل را یکسره از بُن بِکَنی..، کیف کنیم لات و عزیٰ و هُبَل را بزنی..، کیف کنیم اصل توحیدِ وجودی و زوالیم همه تو خودت پاسخ محضی و سؤالیم همه با تو در جاده‌ی پُر پیچ کمالیم همه برده‌ی کوی تو هستیم..، بِلالیم همه در دلِ کوله‌ی دل، حُبِّ تو را بار زدیم از سر ماذنه‌ها عشق تو را جار زدیم حرز تو بر جگر سوخته مرهم آورد عطر تو روی گل باغچه شبنم آورد مِهر تو عاطفه را در دل آدم آورد در عروج‌ات پَر جبریل امین کم آورد شب معراج در آن اوج چه حظّی بُردی سیب از دست علی جان خودت می‌خوردی هر کجا قدرت ایمان تو ابراز شود با کلام علوی دین تو ممتاز شود در دل جنگ اگر فتنه‌ای آغاز شود گره کار به دستان علی باز شود حیدرت آمد و فریاد زد و در را کَند درِ خیبر!...، نه... بگو قلعه‌ی خیبر را کند عاشقی حس عجیبی‌ست که حاشا نشود گرچه هر عاطفه در قاعده‌ای جا نشود باز هم رابطه‌ی دختر و بابا نشود مثل زهرا که کسی ام ابیها نشود من مسلمان شده‌ام پایِ همین زمزمه‌ات ای به قربان دم فاطمه یا فاطمه‌ات لحن شیرین تو شد معجزه‌ی قرآنم هل اتای تو شده کُلّیَت ایمانم عشق را من فقط این پنج نفر می‌دانم عجمی زاده‌ام و هموطن سلمانم دست ما را برسان بر نخ تسبیحِ دعات آه ای شاه عرب! جان عجم‌ها به فدات گرچه مانند اُویس تو به‌دور از قرنم در کنار تو که باشم به‌خدا در وطنم ای بزرگ بنی هاشم! بِشِنو این سخنم من حسینی شده‌ی دست امام حسنم شب میلاد تو از اشک غنی‌اند همه گریه‌کن‌های‌ حسین‌ات حسنی‌اند همه کاخ مخروبه‌ی محکوم به ویران شدنم درد دارم به‌خدا در پی درمان شدنم ابرِ لبریز منم، تشنه‌ی باران شدنم سال‌ها منتظر جابر حیان شدنم پرچم شیعه بلند است به لطف علمت صادق آل محمد! به فدای قلمت شادی بعدِ هزاران غم و اندوه تویی بین این طایفه‌ی سبزقبا ،نوح تویی آن کتابی که به منبر شده مفتوح، تویی مکتب شیعه اگر جسم شود، روح تویی خنجری کُند دلیل غم بسیار تو بود گریه بر بی کفنِ کرببلا، کار تو بود @navaye_asheghaan
هوای شهر نسیم پیمبری دارد چقدر عطر گلاب معطری دارد چه عاشقانه ملائک به هم خبر دادند که این پسر قدم عشق‌پروری دارد امیدوار به فردای بهتری شده‌ایم زمانه در سر خود فکر بهتری دارد نشسته‌اند به راهش همه پیمبرها نوشته‌اند که او قصد دلبری دارد خدا هم عاشق او شد شبیه حسی که پدر همیشه به فرزند آخری دارد خدا سند زده قلب مرا به نام رسول به نام عشق، به نام خدا، به نام رسول بزرگواری و عالیجناب یعنی تو و اوج خلقت انسانِ ناب یعنی تو نگین خلقت عالم که حضرت زهراست بر این عقیقِ بهشتی رکاب یعنی تو خدا نخواست خودش را نشانمان بدهد وگرنه نور خدا بین قاب یعنی تو خدا رسانده تورا تا به داد ما برسی دمِ خدا، نفس مستجاب یعنی تو همینکه دور و برت سایه نیست پس قطعاً تو نور باطنی و آفتاب یعنی تو تو نور باطنی و سایه هم نمی‌خواهی پیمبری، قسم و آیه هم نمی‌خواهی اویس‌وار نشستم به شوق آمدنت میان سینه قَرَن‌ را نموده‌ام وطنت برای دست گرفتن ز امتت کافی‌ست نخی ز تار عبایت، نخی ز پیرهنت بیا برای همه دلبرانه حرف بزن که شهد عشق چکیده‌ست از دل سخنت تو آیه آیه عسل را به کام ما دادی به غیر عشق نمی‌ریزد از لب و دهنت شبیه شیشه‌ی عطری که زیر باران است گلاب ناب چکیده‌ست از بهار تنت خدا نوشت که پیغمبر است و خواهد شد زمان دلبریِ حضرت محمد شد نگاه مهر تو انسان نمود انسان را چه عاشقانه مسلمان نمود سلمان را اسیر ظلمت شب بوده‌ایم تا اینکه میان چشم تو دیدیم نور قرآن را چقدر رحمت محض است ربناهایت میان دست تو دیدیم راه باران را نگیر از همه‌ی عاشقانِ خود دل را بخواه از همه‌ی عاشقان خود جان را میان اشک و تحیّر چگونه شکر کنیم طلوع نور تو این نعمت فراوان را جهانِ قبل رسول خدا امیر نداشت نگاه سبز کسی این‌همه اسیر نداشت به عرش می‌روی از جبرئیل بالاتر به آسمان بروی تا شوی شکوفاتر کلاه از سر هر چه ملائکه افتاد و چشم‌ها همه در لحظه‌ی تماشا، تر هر آنکه رنگ محبت گرفت دریا شد هر آنکه رنگ محمد گرفت، دریاتر زمان آن شده دست از ترنج بردارند برای آنکه ندیدند از تو زیباتر بیا برای همه جان تازه‌ای بفرست نشان بده که تویی از همه مسیحاتر تو آمدی برسانی به تشنه آبِ حیات نثار مقدم خیرت چهارده @navaye_asheghaan