#حضرت_مسلم_بن_عقیل_ع
#محاوره
خدا شاهده به هر دری زدم
تا یه جور بهت خبر بدم: نیای
یا اگر تقدیره که کوفه بیای
دیگه با رقیه دستکم نیای
واسه مسلمت حلالیت بگیر
خیلی شرمندهی خواهرت شدم
نمیشه! چطور ببخشم خودمُ
باعث گریهی مادرت شدم
نخلای علی اسیرِ عطشن
قطره آبی به شکوفه نرسه
با دلی شکسته از خدا میخوام
پایِ بچههات به کوفه نرسه
به غم نبودن و ندیدنت
یه روزه هزار تا غم اضافه شد
به غریبْکُشی که رسم کوفیاس
رسم مهمون کُشیام اضافه شد
کاری با زخم لبم نداشته باش
باز میخوام فقط تو رو صدا کنم
غصهم اینه سر دروازه میای
نتونم توی چشات نگا کنم
خُلقشون مثل قدیمه، به سلام
یه جواب واسه ثوابم نمیدن
دینشون گمون کنم عوض شده
دیگه به قربونی آبم نمیدن
نمیرم توو بازار آهنگرا
چون سروصداش کلافم میکنه
شمرُ دیدم که داره بی حوصله
بند چکمههاشُ محکم میکنه
سرشون شلوغه خنجر فروشا
رونقی گرفته کاروکسبشون
شنیدم ده تا حرومزاده دارن
نعلِ تازه میزنن به اسبشون
داره پشت سرِ اولاد علی
حرفایی رو که نباید... میزنه
دیگه از سنان نذار بگم برات
برق نیزهش چشمامُ بد میزنه
✍ #وحید_قاسمی
#حضرت_زینب_س_اربعین
پیری زمین گیرم، صبوری ناخوش احوال
حس میکنم افتادهام از شیب گودال
یادم نرفته ذوالجناح بی سوارت
یادم نرفته دختران بی قرارت
یادم نرفته سنگ بر آیینهات خورد
یادم نرفته چکمهای بر سینهات خورد
یادم نرفته گریهام سیلاب میشد
طفلی رقیه پابهپایم آب میشد
زهرا شدم، در تنگنا آتش گرفتم
من زودتر از خیمهها آتش گرفتم
از کربلایت زخمی و بی بال رفتم
با چشمهایی تار از گودال رفتم
از حال و روزم بی خبر بودم برادر
با شمر و خولی همسفر بودم برادر
با دست خالی جنگ آن اغیار رفتم
با چادر خاکی سرِ بازار رفتم
زخم زبان از شهرِ پُر نیرنگ خوردم
در کوفه از شاگردهایم سنگ خوردم
از ازدحام کوچهها رنجید زینب
از هم محلی، کم محلی دید زینب
همسایهای داغ دلم را تازه میکرد
چادر نمازم را سرش اندازه میکرد
خاکستر غم، بر سر من ریخت کوفه
خورشید را از شاخهای آویخت کوفه
از راههای سخت و بی برگشت رفتم
با دستهایی بسته پای طشت رفتم
پیراهنت را سوختم تا پس گرفتم
با خونِ دل عمامهات را پس گرفتم
در قتلگاهِ غم، زمین گیرم برادر
دارم به قتل صبر میمیرم برادر
✍ #وحید_قاسمی
@navaye_asheghaan
#آغاز_امامت_امام_زمان_عج
عالم امکان سراسر نور شد
شیعه بعد از سال ها مسرور شد
پور زهرا تاج بر سر می نهد
بر همه آفاق فرمان می دهد
حکم تنفیذش رسیده از سما
نامه ای با مُهر و امضاء خدا
می نشیند بر سریر عدل و داد
آخرین فرمانروای ابر و باد
پادشاه کشور آیینه ها
تک سوار قصه ی آدینه ها
امپراتور زمین و آسمان
حُکمران سرزمین بی دلان
پهلوان نامی افسانه ها
تحت امرش لشگر پروانه ها
لشگری دارد بزرگ و بی بدیل
افسرانش نوح و موسی و خلیل
×××
عرشیان و قدسیان فرمان برش
مردمان مهربان کشورش
ساحران مصر مبهوت اند و مات
از نگاه نافذ و افسون گرش
ساقیان و می فروشان جملگی
مست لایعقل شدند از ساغرش
عالمان حوزه های علم عشق
درس ها آموختند از محضرش
نام های شاعران شیعه را
ثبت کرده ابتدای دفترش
×××
خیمه ای سبز و محقر قصر او
پایتختش شهر سبز آرزو
خادمان بارگاهش اولیاء
کاتبان نامه هایش اوصیاء
یوسف مصری سفیر دولتش
پیر کنعان هم وزیر دولتش
در حریمش قدسیان هو می کشند
فطرس و جبریل جارو می کشند
خیمه اش دارالشفای خاکیان
قبله گاه اصلی افلاکیان
عطر سیب و یاس دارد خیمه اش
گرمی و احساس دارد خیمه اش
بیرق عباس پیش تخت او
تکیه گاه لحظه های سخت او
چادری خاکی درون گنجه اش
گوشواری سرخ بین پنجه اش
نیمه شب ها عقده ها وا می کند
مخفیانه گنجه را وا می کند
بوسه باران می شود با شور و شین
گوهر انگشتر جدش حسین
#وحید_قاسمی
@navaye_asheghaan
.
#نهم_ربیع
عالم امكان سراسر نور شد
شیعه بعد از سال ها مسرور شد
پور زهرا تاج بر سر می نهد
بر همه آفاق فرمان می دهد
حكم تنفیذش رسیده از سما
نامه ای با مُهر و امضاء خدا
می نشیند بر سریر عدل و داد
آخرین فرمانروای ابر و باد
پادشاه كشور آیینه ها
تك سوار قصه ی آدینه ها
امپراتور زمین و آسمان
حُكمران سرزمین بی دلان
پهلوان نامی افسانه ها
تحت امرش لشکر پروانه ها
لشکری دارد بزرگ و بی بدیل
افسرانش نوح و موسی و خلیل
#وحید_قاسمی ✍
#عید_بیعت
#آغاز_امامت_امام_زمان
.
@navaye_asheghaan
#پیامبر_اعظم_ص_مدح_و_ولادت
زمین به لرزه درآمد، شکست کنگرهها
رها شدند خلائق ز بند سیطرهها
شبی که آتشِ آتشکده فروکش کرد
شبی که خاتمه مییافت رقص دایرهها
صدای همهمهی موبدان زرتشتی
هنوز مانده به گوش تمام شب پرهها
شب ولادت فرخندهی بهاری سبز
شب وفات زمستان سرد دلهرهها
دوباره نور و طراوت به خانهها آمد
نسیم آمد و وا شد تمام پنجرهها
جهان به یُمن حضورش، بهشتی از برکات
نثار مَقدم پُر خیر و برکتش #صلوات
ستارهها به نگاهی شدند سلمانش
منجمانِ مسلمانِ برق چشمانش
از انبیاء الهی که رفته تا معراج؟
به غیر از او که ملائک شدند حیرانش
مقام بندگیاش را کسی نمیداند
پیمبران اولوالعزم ماتِ ایمانش
بساط ذکر سماوات را به هم میریخت
نماز نیمه شب و شور صوتِ قرآنش
اویسهای قَرن را ندیده عاشق کرد
تبسم لبِ داوودیِ غزل خوانش
شفیع روز جزا گشت و حضرت حق داد
به دستِ پاک محمد، کلید رضوانش
امیر و قافله سالار کاروانِ نجات
نثار مقدم پُر خیر و برکتش صلوات
مسیح مکه شد و نبض مرده را جان داد
به مرگ دخترکان قبیله پایان داد
خرافههای عرب را اسیر حکمت کرد
به جای تیغ جهالت، به عشق میدان داد
نمازِ شکرِ سپیدارها چه دیدن داشت!
همان شبی که سپیده اذانِ باران داد
نبیست پیر خرابات و ساقیاش حیدر
در ابتدا به علی او شرابِ عرفان داد
تبسمش به کسی چون بلال عزت داد
مسیر اصلی دین را نشانِ انسان داد
چه قدر فاصلهمان تا بهشت کمتر شد!
برات مردم ری را به دست سلمان داد
شب تجلیِ مهتابِ روشنِ عرصات
نثار مقدم پُر خیر و برکتش صلوات
کبوترم نشدم، تا کبوترش باشم
دخیل گنبد سبز و مطهرش باشم
زمان نداد اجازه، که مشقِ عشق کنم
غلام مسئله آموز منبرش باشم
چه قدر دیر رسیدم سرِ قرارِ وصال!
چه شد؟ نخواست که عمار محضرش باشم!
قبول، شیعهی خوبی نبودهام اصلاً
نشد که حلقه به گوش برادرش باشم
خدا کند که مرا از قلم نیندازد
بهشت مستِ مِی جام کوثرش باشم
به حال و روز خودم فکر می کنم، انگار
قرار بوده که گریانِ دخترش باشم
شب گرفتن برگِ زیارتِ عتبات
نثار مقدم پُر خیر و برکتش صلوات
✍ #وحید_قاسمی
@navaye_asheghaan
حرف از وصیت است!؟ چرا خوب می شوی
چشم و چراغ خانه ی ما خوب می شوی
نبضت اگر چه فاطمه جان کُند می زند!
جدی نگیر بغض مرا، خوب می شوی
جانِ حسن سفارش تابوت را نده!
کوری چشم....... خوب می شوی
کافور و سدر دست علی می دهی چرا!؟
عطرخوش بهشت خدا خوب می شوی
حرف مرا دو تا نکنی پیش بچه ها!
من قول داده ام که شما خوب می شوی
《عجل وفاتی》 تو غرور مرا شکست
در شهر گفته ام همه جا خوب می شوی
گفتم که کار می دهد این زخم دست ما!
گفتی که بی طبیب و دوا خوب می شوی
مویت اگر چه سوخت، عروس منی هنوز
افتاده ای به گریه چرا؟ خوب می شوی
غصه نخور جواب سلامم نمی دهند
با غربتم کنار بیا خوب می شوی
کمتر بگو حسین، صدایت گرفته است
ای روضه خوان خانه ی ما خوب می شوی
#وحید_قاسمی
#حضرت_زهرا_س
@navaye_asheghaan
از بارگاه قدسی و افلاکی خدا
آمد به گوش اهل سماوات این ندا:
فرموده کردگار که ای آسمانیان
آمد عزایِ فاطمه «حی علی العزا»
مویه کنان و ناله کنان جبرئیل گفت:
برتن کنید رخت عزا ای فرشته ها
یکماه گفته حضرت حق در تمام عرش
برپا کنند حور و ملک خیمه ی عزا
واعظ نبی اکرم و مداح مرتضی
چشم زمان ندیده چنین روضه هیچ جا
بال ملائکه شده فرش حسینیه
خدام هیئت اند شهیدان و اولیاء
جارو کشی نصیب بزرگان دین شده
سینه زنان هیئتشان خیل انبیاء
شیرخداچه روضه سختی بیان نمود
طفلی برای مادر خود می شود عصا
ختم رسل به گریه فقط داد می زند
«ای مردمان شهر مدینه چرا چرا؟»
این رسم هیئت ست که مداح می زند
از روضه های کوچه گریزی به کربلا
#وحید_قاسمی
#حضرت_زهرا_س
@navaye_asheghaan
غصه بی انتهاست مادرجان
آه ! قبرت کجاست مادرجان؟
شرح این درد را توانی نیست
از مزارت چرا نشانی نیست؟
حقت این نیست بی حرم باشی!
حسرتِ دیده ی ترم باشی
حقت این ست محترم باشی
صاحب بهترین حرم باشی
گنبدی پُر فروغ می خواهی
صحن های شلوغ می خواهی
کاش قانونِ عشق حاکم بود
جایِ هر شُرطه، چند خادم بود
شُرطه های مدینه بدبین اند
دلشان سنگ و دست سنگین اند
کارشان بی گناه را زدن است
زائر بی پناه را زدن است
حرف زخم ست و استخوان مادر
بشکند دستهایشان مادر
#وحید_قاسمی
#حضرت_زهرا_س
@navaye_asheghaan
#حضرت_زهرا_س_مدح
شُکوه خلقت نوری او زبانزد شد
در آسمانِ علی زهرهی محمد شد
قلم کشید به تقدیر شوم باورها
عزیز قلب پدرها شدند دخترها
برای شب زدگان یک پیام روشن داشت
نزولش از لب روح الامین شنیدن داشت
زمین از آن تب ظلمت نجات پیدا کرد
طلوع آیهی تطهیر را تماشا کرد
صفات قدسیه تقدیم پیشگاهش شد
پَر فرشته به هر گام، فرش راهش شد
به قاب آینهاش انکسار ننشیند
به دامنش سر سوزن غبار ننشیند
شدهست صبح ازل جلوهدار لبخندش
نیامده است و نیاید زنی همانندش
نه آسیهست! نه مریم! نه هاجر و حوا!
شبیه هیچ کسی نیست جز خودش زهرا
خرد به درک حضورش خیال خام کند
به احترام مقامش نبی قیام کند
قسم به بضعة منی، قسم به اعطینا
فراتر از شب قدر است حرمت زهرا
حقیقت ملکوت خداست ساحت او
کمال طاعت معبود در اطاعت او
روایت است قیامت، قیامتِ زهراست
رضای حضرت حق در رضایت زهراست
نگو که محشر کبریست، عرصه آسان نیست
محب فاطمه در روز حشر، گریان نیست
سوار ناقهای از نور میرسد مادر
به داد این دل رنجور میرسد مادر
نجات اهل یقین ریشههای چادر اوست
چه قدر نام وزینِ شفیعه درخور اوست
ثنای حضرت صدیقه کار هر کس نیست
در این حریم که هر واژهای مقدس نیست
چگونه عرضه نمایم بر آفتاب، چراغ
تبلوری که ندارد در آفتاب، چراغ
خدا کند که ببخشد بضاعت ما را
چگونه شرح دهد قطره وصف دریا را
حبیبهایست که محبوبهی خدا باشد
یگانهایست که همکفو مرتضی باشد
به هل اتی شده تجلیل از کرامت او
به وجد آمده جبریل از کرامت او
سعادت همه سر منزل صراطش بود
بهشت، باغچهی کوچک حیاطش بود
ملیکه بود، ولی خانهای محقر داشت
نبود اهل تجمل، به عشق باور داشت
ملیکه بود ولیکن قبول زحمت کرد
که با ندیمهی خود، کار خانه قسمت کرد
عفاف سیرهی او را به خط ناب نوشت
حجاب فاطمه را برترین حجاب نوشت
اگر که فضهی او خاک را طلا سازد
نگاه فاطمه از خاک، فضهها سازد
نداشت خواب خوش از غصههای همسایه
قنوت بسته چه شبها برای همسایه!
دعای او که به دست علیست آمینش
خدا نیاورد آن روز را که نفرینش...
هراسِ از غضبش، ختم کرد غائله را
نگاه کن سند محکم مباهله را
برآرد از شب ظلمت، دمار، خطبهی او
گرفته است دم از ذوالفقار، خطبهی او
به حکم خیر کثیرش، به حکم احساسش
هنوز فاطمه در گردش است دستاسش
به مهر مادریاش تا ابد دلم گرم است
تنور خانهی زهرا هنوز هم گرم است
مرا مباد که دست تهی روانه کند
چه مادرانه برایم انار دانه کند
✍ #وحید_قاسمی
@navaye_asheghaan
#امام_زمان_عج_مناجات_فاطمی
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
آهِ دلم به آینه زنگار میزند
پیراهن وصال تنش زار میزند
عمرم، جوانیام، همه خرج گناه شد
این گریهها زیان مرا جار میزند
دیگر چرا اجل، به خدا که همین فراق
عکس مرا به سینهی دیوار میزند
حالم شبیه حالِ بدِ مجرمیست که
سیلی نخورده دست به اقرار میزند
چون ورشکستهای شدهام که به هستیاش
چوب حراج از سرِ اجبار میزند
بر روی من حساب نکن جمعهی ظهور
سنگت به سینه، نوکر غمخوار میزند
با اینکه رو به قبله شدم، دلخوشم هنوز
گاهی سری طبیب به بیمار میزند
شرمندهام نمردهام از رنج روضهها
خیلی بد است کارگر از کار میزند
* *
لعنت به نانجیب مدینه که بیهوا
سیلی به پابهماه عزادار میزند
چون روز، روشن است از امروز کوچهاش
فردا سهساله را سر بازار میزند
پنجاه سال بعد به اسم سهشعبهای
مسمار را به چشم علمدار میزند
✍ #وحید_قاسمی
@navaye_asheghaan
.
#حضرت_زهرا سلام_الله_علیها
#فاطمیه
#مدح
#غزل
#تک
«باز این چه شورش است که در خلق عالم است»
ماه عزای فاطمه روح مُحرم است
خون گریه کن ز غم،که عقیق یمن شوی
رخصت دهد خدا که تو هم سینه زن شوی
در فاطمیه از دل و جان گریه می کنیم
همراه با امام زمان گریه می کنیم
در فاطمیه رنگ جگر سرخ تر شود
آتش فشان غیرت ما شعله ور شود
شمشیر خشم شیعه پدیدار می شود
وقتی که حرف کوچه و دیوار می شود
لعنت به آنکه پایگذار سقیفه شد
لعنت به هر کسی که به ناحق خلیفه شد
لعنت بر آنکه برتن اسلام خرقه کرد
این قوم متحد شده را فرقه فرقه کرد
تکفیر دشمنان علی رکن کیش ماست
هر کس محب فاطمه شد،قوم وخویش ماست
ما بی خیال سیلی زهرا نمی شویم
راضی به ترک و نهی تبرا نمی شویم
قرآن و اهل بیت نبی اصل سنت است
هر کس جدا ز این دو شود،اهل بدعت است
ما همکلام منکر حیدر نمی شویم
«با قنفذ و مغیره برادر نمی شویم»
ما از الست طایفه ای سینه خسته ایم
ما بچه های مادر پهلو شکسته ایم
امروز اگر که سینه و زنجیر می زنیم
فردا به عشق فاطمه شمشیر می زنیم
ما را نبی «قبیله ی سلمان» خطاب کرد
روی غرور و غیرت ما هم حساب کرد
از ما بترس،طایفه ای پر اراده ایم
ما مثل کوه پشت علی ایستاده ایم
از اما بترس، شیعه ی سرسخت حیدریم
جان برکفان جبهه ی فتوای رهبریم
از جمعه ای بترس که روز سوارهاست
پشت سر امام زمان ذوالفقارهاست
از جمعه ای بترس،که دنیا به کام ماست
فرخنده روز پر ظفر انتقام ماست
از جمعه ای بترس،که پولاد می شویم
از هرم عشق مالک ومقداد می شویم
#وحید_قاسمی ✍
طفلی حسن كه شاهد رازی مگو شده
رازی كه باعث غم و بغض گلو شده
زانو بغل گرفته و خون گریه می كند
از بعد ماجرای فدك زیرو رو شده
در خانه می نشیند و بیرون نمی رود
در كوچه با چه حادثه ای روبرو شده؟
آتشفشان غیرت او شعله می كشد
شاید كسی مزاحم ناموس او شده؟
حس می كنم كه باز زمین خورده مادرم
دیدم كه چادرش دو سه جایش رفو شده
#وحید_قاسمی
@navaye_asheghaan
#حضرت_زهرا_س_بعد_از_شهادت
#زبان_حال_امیرالمومنین_ع
در خانه مانده عطر خوش ربنای تو
امروز زندهام به هوایِ دعای تو
همسایهها به مجلس ختمت نیامدند
من بودم و همین دو سه تا بچههای تو
خیلی به مجتبایِ تو برخورد فاطمه!
فامیل کم گذاشت برایِ عزای تو
جایِ تمام شهر، خودم گریه میکنم
از بسکه خالی است در این خانه جای تو
زهرا مرا ببخش که نگذاشت غربتم
یک ختم باشکوه بگیرم برای تو
دیگر به تیغِ فتنهی کوفه نیاز نیست
خونِ مرا نوشته مدینه به پای تو
✍ #وحید_قاسمی
@navaye_asheghaan
#حضرت_فاطمه علیهاالسلام
فرازی از یک #مثنوی
🔹طلوع آیۀ تطهیر🔹
شُکوه خلقت نوری او زبانزد شد
در آسمانِ علی زهرۀ محمد شد
قلم کشید به تقدیرِ شومِ باورها
عزیز قلب پدرها شدند دخترها...
زمین از آن تب ظلمت نجات پیدا کرد
طلوع آیۀ تطهیر را تماشا کرد
صفات قدسیه تقدیم پیشگاهش شد
پر فرشته به هر گام فرش راهش شد...
خرد به درک حضورش خیال خام کند
به احترام مقامش نبی قیام کند
قسم به «بضعة مِنّی»، قسم به «اَعطَینا»
فراتر از شب قدر است حرمت زهرا...
روایت است قیامت، قیامت زهراست
رضای حضرت حق در رضایت زهراست...
سوار ناقهای از نور میرسد مادر
به داد این دل رنجور میرسد مادر...
ثنای حضرت صدیقه کار هر کس نیست
در این حریم که هر واژهای مقدس نیست...
خدا کند که ببخشد بضاعت ما را
چگونه شرح دهد قطره، وصف دریا را
حبیبهایست که محبوبۀ خدا باشد
یگانهایست که همکفو مرتضی باشد...
ملیکه بود، ولی خانهای محقر داشت
نبود اهل تَجمُّل، به عشق باور داشت...
عفاف، سیرۀ او را به خط ناب نوشت
حجابِ فاطمه را برترین حجاب نوشت
اگر که فضۀ او خاک را طلا سازد
نگاه فاطمه از خاک، فضهها سازد
نداشت خواب خوش از غصههای همسایه
قنوت بسته چه شبها برای همسایه...
به مهر مادریاش تا ابد دلم گرم است
تنور خانۀ زهرا هنوز هم گرم است...
📝 #وحید_قاسمی
@navaye_asheghaan
#امام_باقر_ع_مدح
با وضو باید از مقامت گفت
خاتم الأنبیا سلامت گفت
مهربانیِ بی حدی داری!
خلق و خوی محمدی داری
تا ابد علم را شکافنده
دستِ مِهر خدای بخشنده
دیدنت آرزویِ جابرهاست
شیعه مدیونِ قال باقرهاست
پندهایت فراتر از پندار
معدن العلم، مخزن الأسرار
واژهها بر لبت زلال شدند
فاتح قلهی کمال شدند
عقل شد کودک دبستانت
پای منبر نشست حیرانت
مشق از کیمیایِ عشق بِده
درس جغرافیایِ عشق بِده
قلمت کی قرار میگیرد!؟
جوهر از ذوالفقار میگیرد
ماندهام چند جبهه میجنگی!؟
رهبر انقلاب فرهنگی
مکتبت اجتهاد علمی شد
کربلایت جهاد علمی شد
*
"کربلا" گفتم و دلت لرزید
مشک آبی مقابلت لرزید
تشنگی، از بهار سیرت کرد
گریههای رباب پیرت کرد
✍ #وحید_قاسمی
@navaye_asheghaan
#حضرت_زينب_س_در_مسير_كوفه_و_شام
باور نمیکنم سرِ بازار بردنت
نامحرمان به مجلس اغیار بردنت
از سینهی حسین، تو را چکمهای گرفت
از کربلا به کوفه، به اجبار بردنت
پایِ سفر نداشتی، ای داغدار درد!
با یک سرِ بریده به اصرار بردنت
فهمیده بود شمر، غرورت شکسته است
از سمتِ قتلگاهِ علمدار بردنت
تو از تمام کوفه طلبکار بودی و...
در کوچههاش مثلِ بدهکار بردنت
✍ #وحید_قاسمی
@navaye_asheghaan
#سالگرد_پیروزی_انقلاب_اسلامی
خدا میخواست از سر رد کند این قوم طوفان را
به دستِ مرد دریایِ حوادث داد سکان را
نجات کشتی از گردابها، زحمت فراوان داشت
خدا خیرش دهد آن مرد را، پیر جماران را
نگاهش فجر صادق بود، فجرِ انقلاب نور
به پایان بُرد بعد سالها شام غریبان را
به امر او فرشته دیو را از شهر بیرون کرد
گواهی میدهد تاریخ رسوایی شیطان را
ازاین اعجاز بالاتر!؟ بهار آورد در بهمن
گرفت از چشمِ گندمزارها خوابِ زمستان را
صدایِ انفجار نور او لرزاند یکباره
قَطیف و قدس را، حتی بلندیهای جولان را
هزاران شاه دید این مُلک، اما سیزده قرن است
به رویِ چشم خود بگذاشته شاه خراسان را
شاعر: #وحید_قاسمی
@navaye_asheghaan
#امام_زمان_عج_ولادت
#نیمه_شعبان
مژده بیداردلان! پیک سحر در راه است
شب دلواپسیِ منتظران کوتاه است
همهجا صحبت درمان تب سختیهاست
همهجا حرفْ سرِ نسخهی خوشبختیهاست
گوش کن! زمزمهی خاتمهی تاریکیست
خیمهی حضرت خورشید، همین نزدیکیست!
گوش کن لایحهی دولت خوشعهدی را
بر دماوند بزن پرچم یا مهدی را
شوق دیدار رساندهست به لب جانها را
بوی اسپند قرق کرده خیابانها را
خبر اینبار دقیق است! میآید منجی
وعدهی عهد عتیق است، میآید منجی
لوح محفوظ بشارت به ظهورش داده
دل به آن لهجهی آرام و صبورش داده
میرسد بت شکنی! چون بت و نمرودی هست
قول قرآن و زبور است که موعودی هست
گفته انجیل که فریادرسی میآید
صبح آدینه مسیحا نفسی می آید
دو قدم مانده فقط! خسته شدن بی معناست
پشت این گردنهی سخت، بهشتی پیداست
عمر دجال به فردا نرسد، کوتاهست
باخبر باش! خبرهای خوشی در راهست
ذوالفقار خِردش مصلح کژ تابیها
برسد کاش به گوش کر وهابیها
کعبه آمادهی اثبات مسلمانیهاست
نوبت بستن پروندهی سفیانیهاست
✍ #وحید_قاسمی
@navaye_asheghaan
🏴#ورود_حضرت_مسلم_به_کوفه
🏴#پنجم_شوال
🏴#روضه
🎤مداح :حاج حسین سازور
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
کوفه دلبستگی اش را به تو ابراز نکرد
در زدم خانه به خانه، احدی باز نکرد
خسته از راه، دعا کن به دو راهی نخورد
هیچ مردی به در بسته الهی نخورد
غیر از این طوعه در این شهر ندیدم مردی
کاش می شد به تو پیغام دهم برگردی
کاش می شد به تو پیغام دهم: کوفه نیا
به علی اصغر شش ماهه قسم کوفه نیا
دیدن حرمله دلشوره به جانم انداخت
جملۀ «کوفه نیا» را به زبانم انداخت
پینۀ مُهر به پیشانیِ شان توطئه بود
قول این طایفۀ چرب زبان توطئه بود
پشتِ پایِ بدی از دوست نماها خوردم
زخم از نیزۀ تکفیر به فتوا خوردم
ان شالله بریم کنارِ حرمش اونجا عرض ادب کنیم ..
سر به دیوار غریبی نگذارم چه کنم!؟
دست دشمن پسرانم نسپارم چه کنم!؟
کوچه گردی شده کارم،همه رفتند حسین!
راه برگشت ندارم،همه رفتند حسین!
حقِ اولاد علی نیست چنین بی مِهری
گریه ام بند نمی آید از این بی مِهری
روضه هایم به تو بسیار شباهت دارد
اشکم از غربت گودال شکایت دارد
در دلِ خاک،دلم خون جگرت می ماند
سرِ دروازه سرم منتظرت می ماند
سرِ دروازه رسیدی،طلب باران کن
با لب تشنه مرا فاتحه ای مهمان کن
غم نخور ! چون که شنیدی به پرم سنگ زدند
به فدای سر زینب به سرم سنگ زدند
شاعر: #وحید_قاسمی
وقتی میان گودال افتاد از هر طرف نیزه بارانش کردن .. اما تفاوت از اینجا به بعدِ .. مسلم رو دست بسته و خاک آلود از گودال بیرون آوردن اما ابی عبدالله دیگه از گودال بیرون نیامد .. وقتی وارد دارالاماره شد، سلام نکرد؛ گفتن چرا به امیر سلام
#ازدواج_حضرت_زهرا_و_امیرالمومنین_ع
ترانهی لب داوود خوشصدا این است:
علی و فاطمه! پیوندتان مبارک باد
✍ #وحید_قاسمی
@navaye_asheghaan
#تنور_خولی
بوی بهشت میوزد از داخل تنور
موسی گمان كنم كه رسيده به كوه طور
شبنم كنار ساحل آتش چه میكند؟
اين سيب سرخ داخل آتش چه میكند؟
آتش گرفته شهپر ققنوس در تنور
نفرين آسمان و زمين باد بر تنور
نمرودها و ابرههها عهد بستهاند
آيينهی تجلي حق را شكستهاند
سوزاندهاند قسمتي از باغ سيب را
فهميدهاند معنی شيب الخضيب را
اينجا خليل راهي رضوان نمیشود
آتش در اين بلاد گلستان نمیشود
خورشيد گُر گرفته درون تنور، وای
موسي سرش جدا شده دركوه طور، وای
جاي عزيز فاطمه كنج تنور نيست
مطبخ محل شأن نزول زبور نيست
ديشب تمام دشت برايش گريسته
یحیی درون طشت برايش گريسته
زخم عميق لعل لبش گريهآور است
چشمان نيمهباز شفقگونهاش تر است
رخت سياه بر تن حوا و آسيه
مريم برای فاطمه میخواند مرثيه
كروبيان به چنگ عزا زخمه ميزنند
دور تنور حور و ملك لطمه ميزنند
افلاكيانِ آينهرو سينه میزنند
با نوحههای مادر او سينه میزنند
تا بين دست فاطمه خورشيد جلوه كرد
در شهر كفر، مشعل توحيد جلوه كرد
زهرا نهاده دست سر زانوان خويش
قامت خميدهتر شده از چند روز پيش
زهرا به ناله، شعله به پروانه میزند
بر گيسوان سوختهاش شانه میزند
دستی كشيد بر سر گيسوش، گريه كرد
در سوگ زخم گوشهی ابروش گريه كرد
زهرا به اشك، مقنعه نم ناك میكند
خاكستر از محاسن او پاك میكند
بر زخم دست و سينهی زهرا زده نمك
پيشاني شكسته و لبهای پُر ترك
امشب نه آنكه ارض و سما گريه میكند
حتی ميان عرش خدا گريه میكند
✍ #وحید_قاسمی
@navaye_asheghaan
#حضرت_زينب_س_در_مسير_كوفه_و_شام
باور نمیکنم سرِ بازار بردنت
نامحرمان به مجلس اغیار بردنت
از سینهی حسین، تو را چکمهای گرفت
از کربلا به کوفه، به اجبار بردنت
پایِ سفر نداشتی، ای داغدار درد!
با یک سرِ بریده به اصرار بردنت
فهمیده بود شمر، غرورت شکسته است
از سمتِ قتلگاهِ علمدار بردنت
تو از تمام کوفه طلبکار بودی و...
در کوچههاش مثلِ بدهکار بردنت
✍ #وحید_قاسمی
@navaye_asheghaan
.
#شور_امام_زمان
#عید_بیعت امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
عالم امكان سراسر نور شد
شيعه بعد از سالها مسرور شد
پور زهرا تاج برسر مينهد
بر همه آفاق فرمان ميدهد
حكم تنفيذش رسيده از سما
نامه اي با مُهر و امضای خدا
مينشيند بر سرير عدل و داد
آخرين فرمانرواي ابرو باد
پادشاه كشور آيينهها
تك سوار قصۀ آدينهها
امپراتور زمين و آسمان
حُكمران سرزمين بيدلان
پهلوان نامي افسانهها
تحت امرش لشگر پروانهها
لشگري دارد بزرگ و بيبديل
افسرانش نوح و موسي و خليل
عرشيان و قدسيان فرمانبرش
مردمان مهربان كشورش
ساحران مصر مبهوتند و مات
از نگاه نافذ و افسونگرش
ساقيان و مي فروشان جملگي
مست لايعقل شدند از ساغرش
عالمان حوزههاي علم عشق
درس ها آموختند از محضرش
نامهاي شاعران شيعه را
ثبت كرده ابتداي دفترش
خيمهاي سبز و مُحقّر قصر او
پايتختش شهر سبز آرزو
خادمان بارگاهش اولياء
كاتبان نامههايش اوصياء
يوسف مصري سفير دولتش
پير كنعان هم وزير دولتش
در حريمش قدسيان هو ميكشند
فطرس و جبريل جارو ميكشند
خيمهاش دارالشفاي خاكيان
قبلهگاه اصلي افلاكيان
عطرسيب و ياس دارد خيمهاش
گرمي و احساس دارد خيمهاش
بیرق عباس پيش تخت او
تكيه گاه لحظههاي سخت او
چادري خاكي درون گنجهاش
گوشواري سرخ بين پنجهاش
نيمه شبها عقدهها وا ميكند
مخفيانه گنجه را وا ميكند
#وحید_قاسمی ✍
#استادمجیدطاهری 🎤
🎼 گوشواره:اباصالح اباصالح
#نهم_ربیع #تاجگذاری
#امامت_امام_زمان_عج
.👇
شکوهِ لایزال
تیغ ابرویت غزل را در خطر انداخته
پیشِ پایت از تغزل بسکه سر انداخته
مرد این میدانِ جنگِ نابرابر نیستم
تیرِ مژگانت ز دستِ دل سپر انداخته
بنده ای؟ پروردگاری؟ این شکوهِ لایزال
شاعرانت را به اما و اگر انداخته!
نامی از میخانه ها نگذاشت باقی نام تو
باده را چشم خمارت از اثر انداخته
ساقیِ معراج، عرش گنبد خضرایی ات
جبرئیل مست را از بال و پر انداخته
کار دیگر از ترنج و دست هم، یوسف گذشت
تیغ، سرها را به اظهارنظر انداخته
سود بازار نمک انگار چیز دیگری ست!
خنده ات رونق ز بازار شکر انداخته
عاشق و معشوق ها ازهجر رویت سوختند
عشق تان آتش به جانِ خشک و تر انداخته
این تنورِ داغ مدح چشمهایت؛ مهربان
نان خوبی دامنِ اهل هنر انداخته
مهربانیِ نگاهت، ای صبورِ سربه زیر
دولت شمشیر را از زور و زر انداخته
تا سبکباریِ دل، چوبِ حراجت را بزن
چین زلفت در سرم شوقِ سفر انداخته
آمدم بر آستانت در زنم، یادم نبود!
میخ سرخی کوثرت را پشت در انداخت...
وحید قاسمی
#شعر_ولادت_پیامبر_اکرم #شعر_ولادت_حضرت_رسول_اکرم #شعر_ولادت_خاتم_النبیین #شعر_ولادت_رسول_الله #وحید_قاسمی
@navaye_asheghaan
#مناجات_با_حضرت_معصومه_س
◾️◾️◾️◾️◾️◾️
دلم سهشنبه شبی باز راهی قم شد
کنار درب حرم، بین زائران گم شد
نگاه چشم ترم تا به گنبدت افتاد
دوباره شیفتهی رنگ زرد گندم شد
به یاد مشهد و باب الجواد افتادم
سرود عاشقیام "یا امام هشتم" شد
به محض بردن نام امام آینهها
لبان آینههایت پر از تبسّم شد
سلام بر تو و بر خاندان اطهارت
سرم به زیر قدوم تمام زوّارت
::
از آب شور حرم، شوق و شور میگیرم
وضو برای تشرّف به طور میگیرم
ستارهام، که در این آسمان ظلمانی
از آفتاب حضور تو نور میگیرم
چه قدر زائر عاشق! شبیه کودکیام
ضریح مرقدتان را به زور میگیرم
چه افتخار عظیمیست آمدی اینجا
عجیب نیست که حسّ غرور میگیرم
برای رد شدنم از پل صراط جزا
ز دست لطف تو برگ عبور میگیرم
سلام بر تو و بر خاندان اطهارت
سرم به زیر قدوم تمام زوّارت
::
نسیم مرقدتان عطر کوچهباغ بهشت
بَرَد ز خاطرهها غصّهی فراق بهشت
رواقهای حریمت بهشت نور و بلور
بلند گنبد نورانیات، چراغ بهشت
مدام روز قیامت پی تو میگردم
نمیروم به جهنّم، و یا سراغ بهشت
شکسته باد دو پایم، اگر که روز حساب
بدون تو بگذارم قدم به باغ بهشت
سلام بر تو و بر خاندان اطهارت
سرم به زیر قدوم تمام زوّارت
✍ #وحید_قاسمی
@navaye_asheghaan