eitaa logo
༅࿇༅🇮🇷نوای ذاکرین🇮🇷 ༅࿇༅
10.7هزار دنبال‌کننده
39 عکس
47 ویدیو
80 فایل
گلچین تخصصی اشعارونواهای مذهبی،روضه،نوحه وگریزوآموزش (ختم خوانی )باحضورمادحین وشعرای آئینی راه اندازی کانال درتلگرام سال ۱۳۹۴ خادم و بانی و مداح چه فرقی دارد من فقط حاجتم این است که نوکرباشم Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
بند اول تو اومدی بگیری از دلامون غبارو تو اومدی بگی بیاید ببینید خدا رو تو اومدی به ما نشون بدی نعمتا رو نعمت یعنی ولایت علی نعمت یعنی محبت علی نعمت یعنی یه شب بری نجف زیارت علی الحمدلله عشق منی یا رسول الله اسم توئه روشنی راه گفتی بگم اشهد ان علیاً ولی الله اشهد ان علیاً ولی الله بند دوم روزیِ همه رو رحمت تو می‌رسونه با آدما کیه که مثله تو مهربونه کتاب خدا رو کی شبیه تو میخونه قرآن یعنی فضائل علی قرآن یعنی خصائل علی قرآن یعنی که باطلن همه، مقابل علی الحمدلله، هستی برام یاور و همراه با تو نمیشم ديگه گمراه گفتی بگم اشهد ان علیاً ولی الله اشهد ان علیاً ولی الله بند سوم دلی که باتو باشه از بدی ها به دوره شروع رسالتت شروع فصل نوره ادامۀ راه تو زمینهٔ ظهوره بعثت یعنی شروع انتظار بعثت یعنی یه روز میاد بهار بعثت یعنی امید به اونی که،میاد با ذوالفقار الحمدلله؛ مبعث پیغمبره این ماه دست ستم شد دیگه کوتاه گفتی بگم اشهد ان علیا ولی الله اشهد ان علیاً ولی الله کارگاه_خوشدل ✍ بزن روش واردشو⏬ ↙️خادم الذاکرین آرامش↙️ 💠کانال وابرگروه نوای ذاکربن💠
🩸حکایت کنیز زیبارویی که آمد «دلربایی» کند اما دلش گرفتار موسی بن جعفر علیهماالسلام شد ... در نقل‌ها آمده است: هارون الرشید ملعون، کنیز زیبا و خوش‌رویی را با پیکی به نزد حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام فرستاد...(تا به بهانه خدمت، آن حضرت را مشغول این کنیز کرده و او را بدنام کند) 🥀 وقتی که کنیز را در زندان برای آن حضرت بردند، امام کاظم عليه‌السّلام آن را قبول نکرده و پیک برگشت؛ هارون با مشاهده این صحنه، سراسر خشم شد و به پیک گفت: پیش او برگرد و به او بگو: ما تو را با رضایت خودت دستگیر ننموده و زندانی نکرده‌ایم! کنیز را پیش او بگذار و بازگرد. پیک رفت و کنیز را در زندان گذاشت و برگشت. مدتی بعد هارون ملعون، خادم خود را پیش ایشان فرستاد تا از وضع کنیز خبر بیاورد؛ 📋 فَرَآهَا سَاجِدَةً لِرَبِّهَا لَا تَرْفَعُ رَأْسَهَا تَقُولُ قُدُّوسٌ سُبْحَانَکَ سُبْحَانَکَ ▪️خادم دید کنیز به درگاه الهی به سجده افتاده و سر بلند نمی‌کند و دائماً می‌گوید: «قُدُّوسٌ سُبْحَانَکَ سُبْحَانَکَ» 🥀 هارون گفت: به خدا قسم موسی‌بن‌جعفر علیهماالسلام او را به سحر خود جادو کرده است؛ بروید کنیز را بیاورید. او را آوردند … کنیزک می‌لرزید و چشمش به طرف آسمان بود. 🥀 هارون گفت: تو را چه شده است؟ کنیز گفت: حال جدیدی پیدا کرده‌ام؛ ایشان شب و روز نماز می‌خواندند و من همین طور پیش ایشان ایستاده بودم، وقتی نمازشان تمام شد و مشغول تسبیح و تقدیس شدند، عرض کردم: سرور من! چیزی احتیاجی دارید بیاورم؟! 🥀 اما آن حضرت فرمود: من چه احتیاجی به تو داشته باشم!؟ گفتم: مرا پیش شما آورده‌اند تا کارهای شما را انجام دهم. فرمودند: پس این‌ها چه کاره‌اند!؟ نگاه کردم و باغی پر از گل دیدم که از هیچ طرف انتهایش دیده نمی‌شد، و نشیمن‌هایی مفروش از فرشهای رنگارنگ و دیبا که بر آن‌ها کنیزان و غلامانی حاضرند که در زیبایی مانند آن‌ها را ندیده بودم و لباسی چون لباس آن‌ها را ندیده بودم ... 🥀 با مشاهده این صحنه به سجده افتادم تا وقتی که این خادم آمد و مرا صدا زد و دیدم در میان زندان هستم. هارون گفت: ای زن خبیث! شاید در سجده خوابت برده و این‌ها را در خواب دیده‌ای؟ گفت: نه؛ به خدا! همه این‌ها را قبل از سجده دیدم و بعد از دیدن آن‌ها به سجده افتادم. 🥀 هارون الرشید ملعون به خادم گفت: این خبیث را بگیر و نگه دار تا کسی این حرف‌ها را از او را نشنود. از آن پس کنیز شروع به نماز خواندن کرد؛ وقتی به او گفته می‌شد: چرا این قدر نماز می‌خوانی، می‌گفت: عبد صالح را در چنین حالی دیدم... آن کنیز تا هنگام مرگ پیوسته در همین حال بود.... 📚المناقب، ج۳ ص۴۱۴ ✍ ای کاش هماهنگونه که این کنیز، از شادی و رقاصی، در محضر حجت خدا، دست کشید، زنان رقّاصه شامی هم دست می‌کشیدند و «مقاتل» این جملات دردناک را برای ما نقل نمی‌کردند: 📜 ثمّ استَقبَلتْهم مِْن أهلِ الشّامِ زِهاءَ خمس مائة ألف مِن الرّجال و النّساء ... ▪️قريب پانصد هزار مرد و زن از مردم شام، به استقبال کاروان اسرای آل الله بيرون آمدند ... 📜 و كانَ فيهِم ألوفٌ مِنَ … النّسوانِ يَرقصونَ و يَضربونَ بالدّفّ و الصّنج و الطّنبور ▪️در بین جمعیت ،چند هزار زن، می‌رقصیدند و در پیش پای سر های به نیره، بر دف و چنگ و طبل‌ می‌زدند و می‌نواختند. 📜 و قد تزيّنَ جميعُ أهلِ الشّام بِألوانِ الثّيابِ و الكُحل و الخَضاب ▪️همه اهل شام، دست و پاى خود را از خوشحالی خضاب كرده و سُرمه در چشم كشيده و لباس‌های زیبا و رنگارنگ پوشيده بودند. 📚كامل بهايى،ج۲ ص۲۹۲ 📚نفس المهموم،ص۴۳۲ 📝 وای از شام، اسیران غم بی‌حد دیدند خاک از بام به فرق سرشان پاشیدند بر غم و غصه ی اولاد علی خندیدند پای سرهای بریده همگی رقصیدند بغض دیرینه‌ی خود را به علی نو کردند بی حیاها همه‌ی قافله را هوْ کردند پیش چشم اسرا چنگ و دف و تار زدند کعب نی بر بدن عابد بیمار زدند دختران را به سر کوچه و بازار زدند سخت تر از همه در پیش علمدار زدند دختر فاطمه را جا ملأ عام دهند دسته دسته به اسیران همه دشنام دهند شامیان ظلم به ذریه.ی زهرا کردند خنده بر بی کسی زینب کبری کردند خون به قلب علی و احمد و زهرا کردند اسرا را سر هر کوچه تماشا کردند خون عباس سر نیزه به‌جوش آمده بود دور ناموس خدا بَرده فروش آمده بود بزن روش واردشو⏬ ↙️خادم الذاکرین آرامش↙️ 💠کانال وابرگروه نوای ذاکربن💠
🩸امان از دشنام‌هایی که به حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام دادند ... در صلواتی که مرحوم‌ سید بن طاووس نقل کرده است، در وصف امام کاظم علیه‌السلام اینگونه در آن وارد شده است: 📜 صَبَرَ عَلیٰ غَلیظِ المِحَنِ، وَتَجَرَّعَ غُصَصَ الکُرَبِ ▪️«در برابر داغ هایی سنگین شکیبایی ورزید، و غصه هایی گلوگیر را اندک اندک فرو بُرد.»(۱) ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ 🥀 مرحوم‌ شیخ عباس قمی، جریان دستگیری آن حضرت و بُردنِ آن إمام مظلوم به نزد هارون الرشید لعین را این‌گونه نقل می‌کند: 📋 فَلَمّا حُمِلَ إلیٰ بَینَ یَدَيِ الرَّشیدِ سَلَّمَ عَلَی الرَّشیدِ فَلَم یَرُدَّ عَلَیهِ السَّلامَ وَ شَتَمَهُ ▪️هنگامی که امام کاظم علیه‌السلام را نزد هارون بردند، حضرت به او سلام کرد؛ ولی او پاسخ سلام حضرت را نداده، به حضرت دشنام داد!(۲) ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ 🥀 در نقلی دیگر نیز آمده است: 📋 وَ ما رَآهُ إلّا سَبَّهُ وَ شَتَمَهُ ... ▪️هر گاه سِندی بن شاهک ملعون، امام کاظم صلوات‌الله‌علیه را می‌دید، به آن حضرت‌ ناسزا می‌گفت.(۳) 📚(۱) مصباح الزائر، ابن طاووس، ص۳۸۲. 📚(۲) الأنوار البهیة، ص۱۶۳ 📚(۳) حیاة الإمام موسی بن جعفر علیه‌السلام، قُرَشی، ج۲، ص۷۵۱ ✍ ناگهان خلوت من با زدنی ریخت به هم سفرۀ ذكر مرا بد دهنی ریخت به هم رویِ این ساقِ ترك خورده بلندم كردند استخوانم پَسِ هر پا شدنی ریخت به هم كار من از همه مجذوبِ خدا ساختن است نظری كرده‌ام و قلب زنی ریخت به هم دید حساس شدم آمد و دشنامم داد پسر فاطمه را با سخنی ریخت به هم كار تشییع مرا لنگه دری عهده گرفت از غم من دلِ هر سینه زنی ریخت به هم بزن روش واردشو⏬ ↙️خادم الذاکرین آرامش↙️ 💠کانال وابرگروه نوای ذاکربن💠
🩸شرح گوشه‌ای از مصیبتِ « وَ الْمُعَذَّبِ في قَعْرِ السُّجوُنِ، وَ ظُلَمِ الْمَطامير » در صلوات بر حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام، این فراز معروف آمده است: 📋 « ... وَ الْمُعَذَّبِ في قَعْرِ السُّجوُنِ، وَ ظُلَمِ الْمَطامير » ▪️ سلام و دورد خدا بر آن امامی که در کنج زندان ها و در تاریکی سیاهچال ها، عذاب کشید ... 🥀 در برخی از نقل‌ها آمده است: در آن طاموره‌ای (سیاهچال) که امام علیه‌السلام در آن زندانی بود، به راحتی امکان نفس‌کشیدن نبود ... 📋 وَ كانَ عليه‌السلام إذا ضاقَ نَفَسُهِ لِضيقِ الطامُورَة يَأتي إلىٰ بابِها و یَستَنشِقَ الهَواء ▪️هرگاه که نفس‌کشیدن، بر آن حضرت سخت می‌شد، خود را به کنار درب آن سیاهچال می‌رساندند تا اندکی تنفس کنند. 📋 فإذٰا رآه السِنديّ لَطَمَ الإمامَ عليه‌السلام عَلَى وَجهِهِ وَ رَجَعَهُ إلىٰ داخلِ الطامُورة. ▪️اما همینکه که سِندی بن شاهک ملعون، آن حضرت را در کنار در می‌دید، می‌آمد و با دست نحسش بر صورت مبارک امام علیه‌السلام سیلی می‌زد و آن حضرت را به داخل سیاهچال برمی‌گرداند. 📚مجمع مصائب اهل‌البیت, ج۴ ص۲۴۷ 📚المجالس المعصومیه, ص۲۴۹ 📚العبرة الساکته, ج۳ ص۴۹۷ ✍ به شاخهٔ گلِ احساس من لگد می‌زد ز روی دشمنی و كينه و حسد می‌زد مرا به جرم خطايی كه مرتكب نشدم هزار مرتبه با تازيانه حدّ می‌زد درون سينهٔ خود عقده‌ها ز خيبر داشت به استناد همان مدرك و سند می‌زد هميشه موقع سيلی‌زدن‎‏‏‎‎، به لبخندی به اهلبيت نبی حرف های بد می‌زد اگر اجل به سراغم نمی‌رسيد آنجا گمان كنم كه مرا تا إلی الأبد می‌زد بزن روش واردشو⏬ ↙️خادم الذاکرین آرامش↙️ 💠کانال وابرگروه نوای ذاکربن💠
ارث از نَبی برده پيمبر بودنش را مانند زهرا مثل حيدر بودنش را از يوسف مصری زندانی بپرسيد از ماه رويان٬ علت سَر بودنش را دارد فقط از نام فرزندان اين مرد ايران تمام فخر كشور بودنش را با اِبْنِ موسی ها فقط تثبيت كرده شيراز با مشهد برادر بودنش را آقا نبودی تا ببينی به برادر معصومه ثابت كرده خواهر بودنش را با اين همه زنجير خواهد برد در گور مرگ،آرزوی بين بستر بودنش را آن لِنگه ی در كه تن او را به تن كرد تاييد كرده مثل مادر بودنش را هم درد مادر بودنش توجيه كرده يك عُمر در زندان پسِ در بودنش را از بازتاب نور در اين شيشه ی سبز فهميده ام عمق مُشَجَّر بودنش را می شد بفهمی در سكوت سرد زندان از خِش خِش شلاق٬ لاغر بودنش را موسی بن عمران هم نمی آورد طاقت يك لحظه از موسی بن جعفر بودنش را ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ =صَــــدَقِہ جاریِہ 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 ↙️↙️ 💠کانال وابرگروه نوای ذاکربن💠 Eitaa.com/navayehzakerin2 ⬇️ https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9 @Aaramesh42 مدیرکانال ╚═══💫💎═╝
  بر سر تخته پاره دریا رفت ناله از تخت سینه بالا رفت چهار حمّال و آفتابِ فلك چه بساطیست اینكه با ما رفت جبرئیل از فلك اذان سر داد عجّلوا عجّلوا كه آقا رفت شجر طور ساقه اش بشكست یا كه بشكسته ساق، موسی رفت یك تن و این همه كفن چه كند؟ ناله از بوریا به بالا رفت ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ =صَــــدَقِہ جاریِہ 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 ↙️↙️ 💠کانال وابرگروه نوای ذاکربن💠 Eitaa.com/navayehzakerin2 ⬇️ https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9 @Aaramesh42 مدیرکانال ╚═══💫💎═╝
بی مروت در نمازم ساق پایم را شکست عاقبت در سجده مُهرِ کربلایم را شکست نیمه شب آمد مرا از خواب بیدارم کند در دعا بودم، ولی قلب دعایم را شکست کُنده و زنجیر، اعضاء مرا لِهْ کرده بود باز هم هر استخوان جا به جایم را شکست گریه می‌کردم برای مادرم، افسوس که... با لگد این بار هم آمد صدایم را شکست پنجه‌اش را باز کرد و موی من را می‌کشید مجلس اشکم میانِ نینوایم را شکست با سلاح بد زبانی مادرم را یاد کرد اینچنین در گوشه‌ی زندان بهایم را شکست بارها با تازیانه رو به روی من نشست ظالمانه می‌زد و دست عطایم را شکست ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ =صَــــدَقِہ جاریِہ 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 ↙️↙️ 💠کانال وابرگروه نوای ذاکربن💠 Eitaa.com/navayehzakerin2 ⬇️ https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9 @Aaramesh42 مدیرکانال ╚═══💫💎═╝
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
باب الحوائج...باب الحوائج... یارب به حق مادرم خَلِّصنی یارَب یارب به جدّ اطهرم خَلِّصنی یارَب او هم نوا با چاه شد من با سیه چال من از علی تنهاترم خَلِّصنی یارَب باب الحوائج...باب الحوائج... یارب به آن زندانیِ زندان کوفه به عمه جانِ مضطرم خَلِّصنی یارَب تا کی از این زندان به آن زندان خدایا ذکر و دعای آخرم خَلِّصنی یارَب باب الحوائج...باب الحوائج... تا کی نبینم ای خدا معصومه‌ ام را دل تنگِ روی دخترم خَلِّصنی یارَب زندان تاریک و نمورم مثل قبر است خاک سیه شد بسترم خَلِّصنی یارَب باب الحوائج...باب الحوائج... بین قفس بسته چرا صیاد بی رحم زنجیر بر بال و پرم خَلِّصنی یارَب زیر غل و زنجیر و ضرب تازیانه چیزی نماند از پیکرم خَلِّصنی یارَب باب الحوائج...باب الحوائج... شلاق خون گرید به حال غربت من زخمی شده پا تا سرم خَلِّصنی یارَب تا کی زند سیلی به رویم این یهودی شد تار چشمان ترم خَلِّصنی یارَب باب الحوائج...باب الحوائج... راضی به مرگ خود شدم از بس که گوید او ناسزا بر مادرم خَلِّصنی یارَب هر لحظه خون می ریزد از زخم گلویم یاد گلوی اصغرم خَلِّصنی یارَب باب الحوائج...باب الحوائج... ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ =صَــــدَقِہ جاریِہ 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 ↙️↙️ 💠کانال وابرگروه نوای ذاکربن💠 Eitaa.com/navayehzakerin2 ⬇️ https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9 @Aaramesh42 مدیرکانال ╚═══💫💎═╝
زمین به جهل مرکب اسیر بود و گرفتار زمان نهان شده در شب شبی مخوف و شبی تار تن زمانه پر از تب، ولی نبود پرستار خلاصه شهر معذب از این سیاهی بسیار _ به سوی نور گریزان به فکر چاره‌ی خود بود در آن سیاهی مطلق پیِ ستاره‌ی خود بود ستاره‌ای که درخشید و‌ ماه مجلسمان شد درخششی که سرآغاز راه یک جرَیان شد زمین به لرزه درآمد زمان پر از هیجان شد ستاره نور خدا بود در رسول عیان شد خدا تشعشعی از نور خود نشان جهان داد گلِ محمدی‌اش را برای خلق فرستاد چه منّتی به سر اهل دین گذاشته اینک برای خاتم هستی نگین گذاشته اینک خدا اراده‌ی خود را بر این گذاشته اینک و آخرین عَلمش را زمین گذاشته اینک خدا نوشت: محمد! بخوان به نام خدایت بخوان و سجده کن آن‌دم به احترام خدایت به کام خشک بنوشان ز جرعه جرعه‌ی قرآن لباس نور بپوشان به جسم این‌همه عریان بشر درست کن آسان به دست سوره‌ی انسان به دست عشق مسلمان بساز از دل سلمان بخوان به "نون و قلم" دست جهل را تو قلم کن محمدم! به تمام جهان معرفی‌ام کن بگو خدای خطاپوش و چاره‌ساز جهانم بگو که خالق جودم، بگو که خالق جانم قسم به عشق! بگو که همیشه عاشقشانم اگر از عالم و آدم کسی گرفت نشانم علیست آینه‌ی من، نشانشان بده اورا در او ودیعه نهادم تمام راز مگو را بگو خلاصه‌ی قرآن، ملاک سنجش ایمان بگو تجسم رضوان و رَوح و رحمت و ریحان بگو نمونه‌ی انسان، بگو عیار مسلمان بگو هرآنچه که گفتیم و گفته‌اند رسولان خلاصه کرد خدا و علی از آب درآمد و دین ز گوشه‌ی چشم ابوتراب درآمد بدان که هیچ پیمبر نمی‌رسد به نبوت مگر به اذن علی، با قبول اصل ولایت ولایت علوی بوده شرط اول بعثت اگر نگویی از او، ناتمام مانده رسالت برای اهل زمین از علی بخوان و صفاتش بگو که خلق بداند علیست راه نجاتش رسول، غرق خدا بود و مات و واله و مضطر علی رسید همان‌دم، نشست پیش پیمبر علیست خیره به احمد، رسول خیره به حیدر علی دو دست نبی را گرفت و گفت برادر! بگیر دست مرا یاعلی بگو نبی‌الله حساب کن روی من، از شروع تا تهِ این راه شاعر: ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ =صَــــدَقِہ جاریِہ 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 ↙️↙️ 💠کانال وابرگروه نوای ذاکربن💠 Eitaa.com/navayehzakerin2 ⬇️ https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9 @Aaramesh42 مدیرکانال ╚═══💫💎═╝
فارغ از هر گونه اما و اگر آورده ای برکتِ اسلام را سمتِ بشر آورده ای صبحِ بعثت فتح کردی قلهٔ توحید را از خدایِ «لاشریکَ لَه» خبر آورده ای گنجِ عالم را به تو دادند با پیغمبری در دلِ غار حرا یک کوهِ زر آورده ای نورِ «إقرأ بسم ِ ربکْ» باغ را آباد کرد نوبرانه بر درختِ دین ثمر آورده ای وحی نازل شد! رسالت های تو جریان گرفت موجِ دریا را به خاکِ شعله ور آورده ای جبرئیل از لطفِ دستت باز هم شد نونَوار چون برایش با محبت بال و پر آورده ای می‌شود با دستهایِ تو بساطِ کفر جمع از برایِ مشرکان بارِ سفر آورده ای می‌خورَد امشب تبر بر قامتِ لات و هُبل خیرِ مطلق را برای اهلِ «شر» آورده ای با شجاعت جاهلیت را سپردی دستِ گور دختران را سمتِ آغوش پدر آورده ای شرط بعثت بود تبلیغِ ولایت در غدیر اینچنین نام علی(ع) را بیشتر آورده ای بر درِ خیبر هراس افتاد چونکه با خودت حیدرِ کرار را نه! شیرِ نر آورده ای بی‌ در و پیکر شد آری قلعه با دستِ علی(ع) در میانِ معرکه شور و شرر آورده ای در غدیرخم علی(ع) را جانشینَت کردی و یک أمیرالمؤمنینِ معتبر آورده ای! شاعر: ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ =صَــــدَقِہ جاریِہ 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 ↙️↙️ 💠کانال وابرگروه نوای ذاکربن💠 Eitaa.com/navayehzakerin2 ⬇️ https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9 @Aaramesh42 مدیرکانال ╚═══💫💎═╝
میرَود از کربلا زهرا به سوی کاظمین تا عزای موسیِ جعفر بگیرد با حسین گرم تو در نگشایی کجا توانم رفت به راستان که بمیرم بر آستان ای دوست چه بنویسم از آن گودال ازآن قعر السجون از زخم از آن زندان  که حکم  روضه های قتلگاهی  داشت تمام کشور من کاظمین کوچک مردی ست که در هر گوشه ای از خاک ایران بارگاهی داشت   احساس از هفت آسمان می‌بارد، احساس بوی گل سرخ است يا  بوی گل ياس؟ عالم همه تفسير لبخند تو ای عشق از بای بسمِ اللَّه بخوان تا سينِ وَ النّاس باب الحوائج تشنه‌تر از ديگران است اين راز را تنها تو می‌دانی و عباس تاريخ را هر جا ورق زد باد، ای داد پايی به زنجير است يا دستی به دستاس امّا تو می‌بخشی، تو بابای رضايی والكاظمينَ الغيظ وَ العافينْ عنِ النّاس... ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ =صَــــدَقِہ جاریِہ 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 ↙️↙️ 💠کانال وابرگروه نوای ذاکربن💠 Eitaa.com/navayehzakerin2 ⬇️ https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9 @Aaramesh42 مدیرکانال ╚═══💫💎═╝