eitaa logo
༅࿇༅🇮🇷نوای ذاکرین🇮🇷 ༅࿇༅
16.5هزار دنبال‌کننده
33 عکس
32 ویدیو
162 فایل
گلچین تخصصی و بروز اشعارونواهای مذهبی روضه،غزل مرثیه،نوحه وگریز،دودمه،ختم خوانی باحضورمداحان وشعرای آئینی👌آرامش راه اندازی کانال درتلگرام سال ۱۳۹۴ خادم و بانی و مداح چه فرقی دارد من فقط حاجتم این است که نوکرباشم Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42
مشاهده در ایتا
دانلود
|⇦•معصومه اگر بر سرم‌ آید.. به حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه اجراشده ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۱به نفس کربلایی حنیف طاهری ⚡🌹⚡🌹⚡🌹⚡🌹 معصومه اگر بر سرم‌ آید‌ نشناسد از جانِ بر لب آمده، بر جان‌ گله دارد *طبق وصیت موسی بن جعفر که فرمود: من و با همین غل و زنجیرها دفن کنید قیامت با همین غل و زنجیرها محشور بشم. ولی شیعیان اینقدر گل روی این بدن ریخته بودن، ادب کردن به بدن موسی بن جعفر... ولی این بدن کجا و اون بدنی که عمه سادات اومد تو‌ی گودال، نگاه کرد دید‌ گودال پره نیزه و شمشیره، هرکاری کرد حسین رو‌ پیدا نکرد. دست آخر از گلوی بریده صدا بلند شد..أُخیَّ اِلَیَّ..... ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتیدبه‌:کانال ماندگاروبروز ایتا↙️↙️ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aramesh113
|⇦•توکاظمین آقا... به حضرت موسی بن‌جعفر علیه السلام اجراشده ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۱به نفس حاج مهدی رسولی ⚡🌹⚡🌹⚡🌹 تو کاظمین آقا، حاجتمو داده مرغ دلم امشب پنجره فولاده چه حرمی چه گنبدی حس میکنی تو مشهدی زهرا میگه خوش اومدی «به اون ناله های رِبِّ خَلِّصْنی موسی بن جعفر ما گُنه کارا رو از سیاه چال نفسمون نجات بده» آهسته گذارید روی تخته تنش را تا میخ اذیت نکند پیرُهنش را اصلا بگذارید روی خاک بماند زشت است بیارند غلامان بدنش را این ساقِ بهم ریخته کتمان شدنی نیست دیدند روی تخته ی در تا شدنش را این مرد الهی مگر اولاد ندارد بردند چرا مثل غریبان بدنش را این مردِ نگهبان که حیا هیچ ندارد بد نیست بگیرد جلوی آن دهنش را * میگن: شیعیان آمدند در جِسر بغداد بدن مبارک رو تحویل گرفتن، میگن: ا ینقدر تو جِسر بغداد گل ریختن روی این بدن، شیعیان فهمیدن موسی بن جعفر کفن نداره براش کفن آوُردن.... امام رضا فرمود:إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْ‏ءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ.....«شیعه لر یقشیدیلار دییلر آقا موسی بن‌جعفری یِدی دانه کفنه بوشدولَ...»* «این هفت کفن روضه ی گودال حسین است» دولانور علی قیزی مقتلی قان ایچنده بیر بدن آختارور یولون اوسته قافله لنگ اولوب باجی قارداشا كفن آختارور نه پیرَهنی داشت حسین نه کفنی داشت مدیون حصیرند مرتب شدنش را *زین العابدین چولا باخدی کفن تاپولمادی گوردوله گلدیِله او یامان خیمه لراین ایچیند بیر کهنه حصیر دوشموشدُ یره. زین العابدین حصیری چِک‌چِکه گتدی،بدن مُتلاشی اولموشدو دیری زین العابدین بو‌حصیری بیر گوجن بدنی آلتینان رد الدی ...حسین ....* ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتیدبه‌:کانال ماندگاروبروز ایتا↙️↙️ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aramesh113
|⇦•ای سائل سائلت کرامت.. به حضرت جواد سلام الله علیه اجراشده ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۱به نفس کربلایی حنیف طاهری 🌹🌹🌹🌹🌹 ای سائلِ سائلت کرامت مرهون تو جود تا قیامت ای ثبت به خط و خال و حُسنت توحید و نبوت و امامت مانندِ نهال در بَرت خم خوبانِ همیشه راست قامت هم کوچَکِ کوچکت بزرگی هم بنده بنده ات زِعامَت تا هست خدای را خدایی تو جود کنی و ما گدایی *نامه نوشت امام رضا علیه السلام به میوه ی دلش جوادش گفت: عزیزم شنیدم از در کوچک خانه خادمها بیرونت میارن، اینا نمیخوان از تو خیری به مردم برسه، عزیزِ دلم! از در بزرگ خانه بیرون برو، همیشه همراه خودت پول برای تصدق داشته باش، به همه برسون خیرت رو ...* دردا که گشت با من بیگانه یارِ جانی با دست خود مرا کُشت، لب تشنه در جوانی من از نفس فِتادم بر خاک رخ نهادم او میزند به مرگم لبخندِ شادمانی آه عُمرم! چو عُمر یک آه کوتاه بود کوتاه شد اولِ حیاتم پایانِ زندگانی لب تشنه ام ثوابی، ای اُمِّ فضل! آبی بِالله این نباشد پاداش مهربانی برون حجره همه پای کوب و افشان ولی درون حجره یکی بود و دست و پا میزد *یه کنیزی میگه: دلم سوخت گفتم یه جرعه آب ببرم برا جواد الائمه، اونقدر که میگفت جگرم میسوزه. نزدیک که شد ملعونه اُمِّ فضل! دوید ظرف آب رو گرفت جلو چشای جواد الائمه هی آب رو به زمین ریخت... قبل از اینا این صحنه یه بار دیگه کربلا تکرار شده بود... ده نفر شدن، مشکارو پر از آب کردن، ارباب ما امام‌حسین میگفت جگرم از تشنگی میسوزه، هی آبارو دور گودی قتلگاه میریختن......حسین ....* ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتیدبه‌:کانال ماندگاروبروز ایتا↙️↙️ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aramesh113
|⇦•افتخار دین و آیین .... به حضرت خدیجه سلام الله علیه اجراشده ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۱به نفس کربلایی حنیف طاهری ⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️ افتخارِ دین و آیین را اگر میشد سرود شعر، اول از خدیجه لب به گفتن میگشود ای که بر شأن بلندت، کوهها زانو زدن وی که بر خاک های قدم هایت فلک دارد سجود تو که هستی که شدی همراه ختم الانبیا در نزول وحی یا در جاده ی قوسِ صعود حق تعالی گر که احمد را ستایش کرده است تو که هستی که مقامت را پیمبر می ستود از مقاماتِ تو بس که مادرِ زهرا شدی غیر تو بانو کسی شایسته کوثر نبود اولین فردی که هر چه داشته بخشیده است جودِ تو شد مبدأ تاریخی هجریِ جود هر شب از چادر نمازت رنگ و بوی نور داشت هر سحر با دیدنِ تو بختِ خود را می گشود آبرو جبریل از آبِ وضویت میگرفت در پی این بحر میشد هر اقیانوس رود بود با چُنین شأن و مقامی در زمانِ احتضار غیر زهرای سه ساله کس به بالینت، نبود بی کفن بودی عبای همسرت را خواستی *حضرت خدیجه به دخترش فرمود: فاطمه جان! من هر چه داشتم برای خدا بخشیدم، هیچی نمونده برام، حتی برام کفنی هم نمونده، به بابات رسول الله بگو همون عبایی که با اون نماز شب میخوندی اون رو کفنِ من قرار بده...* بی کفن بودی عبای همسرت را خواستی آهِ پیغمبر، زِدل برخواست تا ربِّ وَدود ناگهان از سوی حق، بر دست های جبرییل پنج پیراهن برای پنج تن آمد فرود * از عرش ندا شد: کفن خدیجه با خود ماست یا رسول الله... کنار این کفن کفن های دیگه هم اومد...* اما پنجمین پیراهن این پنج تن شد قسمتت بر تو سهمش را حسین از عرش حق هدیه نمود فاطمه که دید که می ماند حسینش بی کفن بافت پیراهن، برای یوسفش یاسِ کبود بافت تا عریان نماند بین صحرای بلا بافتش تا اشک تار و بافتش با آهِ پود از حریر کهنه ای آن پیروهن را بافت تا وقتِ غارت درنیاید از تنش؛ اما چه سود وقت غارت گشت یک لشکر به آن گودال ریخت یک نفر باخود زره را برده یک نامرد خود *ابا عبدالله لباس رو به تن کرد، با خنجری هم پاره پاره کرد. زینب سلام الله علیها عرضه داشت: برادر جان! این پیراهن خودش کهنه است چرا دیگه داری با خنجر پاره پاره میکنی؟ فرمود: خواهرم میخوام این ها حیا کنن این پیراهنِ پاره پاره رو از بدنم بیرون نیارن...* لباسِ کهنه چه حاجت که زیرِ سُمِّ سُتور تنی نماند که پوشند جامه یا کفنت.. ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتیدبه‌:کانال ماندگاروبروز ایتا↙️↙️ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aramesh113
|⇦•از درد غربت داشت كوثر... به حضرت خدیجه سلام الله علیه اجراشده ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۱به نفس حاج مهدی رسولی ⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️ *بدون مقدمه روضه بخونم، دلاتون رو از همین جا ببرید شِعبِ ابی طالب، خیلی سوت و کورِ مثل قبرستانِ بقیع، قبر خانوم حضرت خدیجه سلام الله علیها تو همون شعب ابی طالب زیرِ آفتابه، تصور کن شعب ابی طالب پیغمبر در محاصره است، اینقدر سخت شده بود بر پیغمبر که از گرسنگی بعضی وقت ها یه هسته ی خرما رو چند نفر توی دهان میگذاشتن، حضرت خدیجه هر چه داشت رو فدای پیغمبر کرد، روزای آخر زیر یه چادر مریض احوال افتاده توی بستر، پیغمبر باید بره بیرون مراقبت از مسلمان ها بکنه، بار و فشارِ همه ی ماجرا رویِ دوشِ پیغمبرِ، اینقدر پیغمبر رو اذیت می کردن، هر وقت می اومد خانه خدیجه ی کبری یه جوری ازش استقبال می کرد پیغمبر همه ی غصه هاش از دلش می رفت، هر روز راه طولانی غارِ حرا رو برای بردن غذا برا پیغمبر طی می کرد، حالا این خانوم توی بستر بیماری افتاده، توی همون حال هر وقت پیغمبر رو میبینه خنده روی لبش میاد، پیغمبر شرمنده میشه، سرش پایین میاد... این روزای آخر دیگه حال خانوم خراب شد، خانومی که همه ی ثروتش رو داده، حالا میخواد جون بده یه کفن نداره با خودش ببره...* از دردِ غربت داشت كوثر گريه ميكرد زهرا به روي قبر مادر گريه ميكرد خاك مزار مادرش را ميگرفت و با دست خود ميريخت بر سر گريه ميكرد ياد گذشته ياد آينده برايِ اين مادر و دختر، پيمبر گريه ميكرد گرم تماشاي عزاداري آنها يك گوشه اي آرام حيدر گريه ميكرد تكرار شد اين قِصه اما در دلِ شب اين بار زينب زار و مضطر گريه ميكرد بر روي قبر مخفي مادر به يادِ آن شعله ها و ياس پرپر گريه ميكرد * چقدر این شبِ آخر هی صدا میزنه: اُمِّ سلمه! بعد از من برا دخترم مادر کن، اُمِّ سلمه! دختر شبِ عروسی نیاز به مادر داره، اُمِّ سلمه! یادت نره زهرایِ منو... اون شبِ عروسی پیغمبر فرمود: همه برن فقط علی و فاطمه بمونن، وارد حجره شد، دستِ علی رو گذاشت تو دستِ زهرا، یهو دید اُمِّ سلمه داره نگاه میکنه، صدا زد: اُمِّ سلمه! نشنیدی گفتم همه برن؟ صدا زد: آخه من به خدیجه قول دادم، میگن تا اسم خدیجه اومد پیغمبر گریه کرد، فرمود: خدا رحمت کنه خدیجه رو... دختر اون موقعی که میخواد مادر بشه خیلی به مادرش احتیاج داره، خانوم خدیجه! کجا بودی اون موقعی که...* وقتي كه خون تازه از مسمار ميريخت انگار بر حالِ علي در گريه ميكرد صيادها با تازيانه حمله كردند كوچه قفس بود و كبوتر گريه ميكرد علی صالحی *این هایی که اومدن دَرِ خون رو شکستن خیلی هاشون سر سفره ی خدیجه نشسته بودن، ای کاش اگه به خاطر علی نرفتید برا خاطر خدیجه در رو نمی شکستید... وقتی خدیجه فاطمه رو میخواد به دنیا بیاره، همه ی زن های قریش خدیجه رو تنها گذاشتن...* وقتی که زنهای قریشی تنها گذاشتن تو رو مادر مونسِ تنهاییت شدم من تا خاطرت نشه مُکَّدر *زهرا از توی بطنِ مادر با مادرش خدیجه صحبت می کرد، میگفت: مادر غصه نخور خودم کنارت هستم... اما حالا زهرا داره میگه: مادر! بیا ببین حالِ من چطوره...* مسافر من ولی حرفاش از دوری و هجرونه مسافر من ولی حرفاش دلم رو میلرزونه مسافر من ولی برام روضه میخونه *مادر! من آرومت میکردم، اما این بچه ببین چه جوری من رو میریزه بهم، چی میگه مگه؟ روضه میخونه: "یُومّاه! اَنَا المَظلوم ، یُومّاه! اَنَا العُریان، یُومّاه! اَنَا الغَریب، یُومّاه! اَنَا العَطشان" مادر! من تشنه هستم... یه جای دیگه هم فاطمه داره با مادرش خدیجه حرف میزنه، میگه مادر یادت میاد:..* وقت ولادتِ من اومد، هودجی روی فرش چهار تا بانو که رسیدن، برای یاریِ تو از عرش *وقتی زنها قریش نیومدن برای زایمان خدیجه، خدا به پیغمبرش فرمود: نگران خدیجه نباشی، موقع زایمان چهار تا بانوی بزرگ از بهشت اومدن کمک حالِ خدیجه... فاطمه میگه: مادر یادت میاد؟ حالا بیا ببین همون بانوها دوباره اومدن، اما کجا؟ کی؟...* باز هم اومدن ولی اینبار کنار رأسِ بی سرن با من باز هم اومدن ولی اینبار دورِ تنورن با من باز هم اومدن ولی اینبار سینه میزنن با من ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتیدبه‌:کانال ماندگاروبروز ایتا↙️↙️ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aramesh113
@babolharam_net/حاج مهدی رسولیrasouli-roze_10.mp3
زمان: حجم: 4.76M
|⇦•از درد غربت داشت كوثر... به حضرت خدیجه سلام الله علیه اجراشده ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۱به نفس حاج مهدی رسولی ⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️ علما فرموده‌اند: برای نوکری امام زمان (علیه‌السلام) ریاست جمهوری و فراش بودن فرقی ندارد... ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتیدبه‌:کانال ماندگاروبروز ایتا↙️↙️ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aramesh113
|⇦•بس کن رباب... به حضرت علی اصغر سلام الله علیه اجراشده ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۱به نفس حاج مهدی رسولی ⚡⚡⚡⚡⚡ *دییلر بالانی باسدی باغرینا عبانی چکدی بالانین اوزونه حسین بیر حالاقالیب. نه علی اکبر شهید اولاندا ندا گلدی نه عباسین یانیندا ال بله اتدی بله ندا گلدی نه گودی قتلگاه، فقط علی اصغر اللرینده وراندا بیردن گوردو‌سس گلدی، دَعهُ یا حسین ،حسین الله تسلیت دییر اُزوی ایتیرمه حسین، بالانی بوشلا حسین....* بالام اوخلانوب الیمده سِپه ضَلامَه یارب نه یوزیله بو بالانی آپاریم خیامه یا رب خیره نشو به نیزه علی را نشان نده گهواره نیست دستِ خودت را تکان نده بس کن رباب حرمله بیدار میشود سهمت دوباره خنده ی انظار میشود بس کن رباب زخم گلو را نشان نده قندانه نیست دستِ خودت را تکان نده ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتیدبه‌:↙️ ایتا↙️ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aramesh113
|⇦•هرچند غیر ناله... به حضرت خدیجه سلام الله علیه اجراشده ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۱به نفس کربلایی حنیف طاهری ⚡⚡⚡⚡⚡ دیروز یا امروز تو بستر بیماری مادر حرفاش رو با دختر میزنه، از رفتار فاطمه با پیغمبر معلومه سفارش پیغمبر رو به فاطمه کرد. حواست به بابات باشه، بابات غریبه... لذا بعضی موقع ها که پیغمبر از جنگ برمیگشت پرستارِ پیغمبر فاطمه بود. سر و صورت پیغمبر رو می شست... امیرالمؤمنین در جنگ اُحد نود زخم کاری بر داشت... پیغمبر بعد از جنگ اُحد یه پرستار برای امیرالمؤمنین در نظر گرفت که زخم‌های امیرالمؤمنین رو التیام ببخشه و مولا در یک خانه ای ساکن شد... پرستار پرسید چرا نمیری خونه ات؟ مولا گفت: فاطمه من‌ رو با این‌حال ببینه اذیت میشه... تو همین ماه رمضان، چند روز دیگه فرق اميرالمؤمنين شکافته میشه لذا شاید به امام حسن علیه السلام وصیت کرد که : ببند آن گونه فرقم را که در قبر نببیند فاطمه زخمِ سرم را *وصیت کرد خدیجه اون دم آخر به فاطمه اش که حواست به بابات باشه... روزای آخر هم فاطمه تو بستر بیماری زینب روصدا زد، دخترم!..* هر چند غیر ناله به بستر نداشتم دردی به غیرِ غربتِ حیدر نداشتم زینب! دیگر برای ماندن مادر دعا مکن من هم عروس گشتم و مادر نداشتم مادر نداشتم که زدم فضّه را صدا نزدیک تر از او به پَسِ در نداشتم *اما...* اكنون دو سرو قد، دو برادر كنار توست من پشتوانه ای ز برادر نداشتم "صَل اللهُ عَلیک یا ابا عَبدالله" این برادرا کجا بودن صبح یازدهم؟ دستاش رو زد زیر بغلش...* چون چاره نیست میروم و میگذارمت ای پاره پاره تن به خدا میسپارمت ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتیدبه‌:↙️ ایتا↙️ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aramesh113
|⇦•لاله ی خشکی و از خون ... به حضرت قاسم سلام‌الله علیه اجراشده ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۱به نفس کربلایی حنیف طاهری 💞💞💞💞💞 لاله ی خشکی و از خون خودت تر شدی بی سبب نیست که اینگونه معطر شدی سنگ بر آیینه ات خورده و تو پخش شدی مثلِ غم های دلم چند برابر شدی دست و پا میزنی و من جگرم میسوزد خیلی امروز شبیه علی اکبر شده ای ماه دامادِ کفن‌ پوش هِلالم‌ کردی شاخِ شمشاد عمو، قدِ صنوبر شده ای *بدن رو برگردوند خیمه دارالحرب، بدن قاسم رو گذاشت کنار علی اکبر خودش نشست بین این دوتا بدن گاهی میگفت: پسرم علی! گاهی میگفت: عزیزم قاسم! هر بدنی رو برگردوند امر فرمود: به خانم ها آرام گریه کنید. ولی وقتی این بدن رو برگردوند یه نگاه به نجمه کرد دید داره دق میکنه، گفت خانما بلند گریه کنید آخه دید قاسم هم قد علی اکبر شده...* ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتیدبه‌:↙️ ایتا↙️ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aramesh113
|⇦•تیرِ محبّت تو را... به امیر المؤمنین علیه السلام ویژهٔ اجرا شده ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۱به نفس حاج مهدی سلحشور ⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️ تیر محبّت تو را منم نشانه یا علی گرفته بر زیارتت دلم بهانه یا علی بار ولایتِ تو را به دوش دل گذاشتم کوه معاصیم فتاد از سرِ شانه، یا علی ای ز دو دیده ام روان خون سَرِ شکسته ات ای ز دلم گُل غمت زده جوانه، یا علی تو قهرمانِ خیبری چرا کنار بَستری هما چگونه سر کند در آشیانه، یا علی تو کَز عطوفتِ دلت شیر دهی به قاتلت دستِ تُهی کجا مرا کنی روانه، یا علی ای پدرِ یتیم ها، دو چَشمِ خود زِ هم گشا طفلِ یتیمت آمده بر درِ خانه، یا علی فدای دیدۀ ترت، چه شد که مثل همسرت شد بدنِ مُطّهرت دفن شبانه یا علی؟ قسم به خون پاک تو، به قلبِ چاک چاک تو که کُشته بارها تو را تیغِ زمانه، یا علی مرگ تو بود آن زمان که بینِ خانه دشمنان زدند همسرِ تو را به تازیانه یا علی *سرو صدا ها که پشت در زیاد شد، امیرالمؤمنین فرمود:حسن‌جان! بگو‌ همه برن‌ دیگه پشت در خانه کسی نمونه... یه بار حضرت اومد همه رو از پشت در خانه پراکنده کرد. بعدِ دقایقی دید هنوز صدای گریه میاد، اومد دید اَصبغ بن نَباته سرش و گذاشته به دیوار، های های داره گریه میکنه، حضرت فرمود: اصبغ مگه نگفتم برو بابام‌ ممنوع الملاقاته؟ اصرار کرد، گفت: آقاجان من تا علی رو‌نبینم نمیرم... از امیر المؤمنین برا اصبغ اجازه ی ملاقات گرفت. اصبغ میگه امدم‌ تو‌ اتاق آقا رو‌ دیدم‌ حالم‌ خراب شد، دیدم یه دستمالی به سر آقا بستن صورت آقا زرد شده دیگه نای حرف زدن نداره... بعد ساعتی دوباره صدای جمعیت از پشت در می اومد. امام‌حسن اومد دید یه عده بچه یتیم کاسه ی شیر به دست گرفتن، همین‌ که شنیدن شیر برا علی خوبه، بچه یتیما، ندارا، فقرا، این نون شبشونه، ولی همه گرسنه موندن و این شیرها رو آوردن برا علی... میگن خبر پیچید شیر برا علی خوبه، بعضیا میگن چهل تا بچه یتیم کاسه ی شیر آوردن... اما من یه علی رو سراغ دارم‌ کربلا، مادرش از این خیمه به اون‌خیمه دنبال آب بود.میگفت...* علی جان هرچقدر چنگ بزنی شیر نمیاد دیگه بعد از عمو آب گیر نمیاد اونی که تشنه هارو آب میداده حالا دستش توی صحرا افتاده ‍┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتید: به کانال ماندگاروبروز ایتا↙️ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aramesh113
|⇦•ای پدر جان! عجب دلی داری... به امیرالمؤمنین علیه السلام وحضرت رقیه سلام الله علیه ویژهٔ شبهای قدر اجرا شده یکم ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۱به نفس حاج مهدی سلحشور ⚫️⚫️⚫️⚫️ امام‌حسن و امام‌حسین از تشیع جنازه ی بابا که برگشتن، غریبانه، نیمه ی شب گذرشون افتاد به خرابه دیدن صدای جانسوزی از خرابه میاد.. یه پیرمردی داره ناله میزنه گریه میکنه: خدایا! امشب آقای من رو نفرستادی؟ غم‌خوار من رو‌نفرستادی؟ سنگ صبورم رو‌نفرستادی؟ امام‌حسن وامام حسین علیه السلام همدردی کردن باهاش... پیرمرد! چه کسی رو داری میگی؟ وقتی نشانه ها رو‌ داد، با پیرمرد نشستن، باهم شروع کردن گریه کردن... فرمودن: این نشانه هایی که میدی نشانه های بابای غریب ما علی است. پیرمرد شروع کرد گریه کردن. گفت: این آقا هرشب میومد به من سر میزد خودش لقمه درست می کرد تو‌ دهانم میذاشت... آقای من! مولای من! مرام شما این بود به بیچاره ها سر می زدید. مرام شما این بود به خرابه نشین ها سر می زدید. غم خوار خرابه نشین ها بودید. شما که مرده‌ و زنده ندارید حتما تو‌خرابه ی شام‌ هم اومدی آقاجان... اون‌ وقتی که صدای دردانه ی حسین بلند شد، عمه‌جان این سر مُنوّر را کمکم میکنی که بَردارم؟ شامیان ای حرامیان دیدید که من راست گفتم‌ پدر دارم...* گفت: ای پدر جان! عجب دلی دارم ای پدرجان عجب سری داری گیسویم‌ را به پات‌ میریزم تا ببینی چه دختری داری هر بلایی که بود یا میشد برسر زینبِ تو آوردند قاری من! چرا نمیخوانی چه به روز لب توآوردند؟ *گفت: بابا جان‌! بذار برات درد و دل کنم ... وقتی چشم تو را دور دیدند. وقتی دیدند بابا ندارم، برادر ندارم، عمو‌ندارم، غریب گیر آوردن..* دستی از پشت خیمه ها آمد لاجرم راه‌ چاره ام‌ گم شد در هیاهوی غارتِ خیمه ناگهان گوشواره ام‌ گم شد *وقتی بین راه که این سرهارو حمل میکردن، این نانجیبها در یکی از این منازل اتراق کردند زن وبچه یه طرف، سرها یه طرف. این‌نانجیبها به‌ مِی گُساری مشغولند... میگه دیدم نیمه ي شب یه بچه ی سه، چهار ساله ای آروم آروم با دست و پاش اومد سمت نیزه ای که سر ابی عبدالله بالا نیزه است... از پایین داره التماس می کنه به سرِ بالای نیزه... گفت: بابا! یا تو‌ بیا پایین، یا من و ببر پیش خودت... میگه دیدم یه وقت نیزه خم‌شد سر اومد تو‌ي دامن این بچه، سر رو شناخت رفت سمت سر، اما چه‌ کرده بودن با این سر... وقتی تو خرابه سر رو‌ گذاشتن مقابلش با تعجب نگاه کرد گفت: عمه جان! "هذا رَأسُ مَن؟" این سر کیه عمه جان؟ تا گفت این سر بابات حسینه..."وضعت فمها على فمه الشّریف " این لبهارو‌ گذاشت به لبهای بابا.. یه وقت زینب نگاه کرد دید سر یه طرف... سه ساله یه طرف...* ‍┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتید: به کانال ماندگاروبروز ایتا↙️ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aramesh113
|⇦•یا برسر من از سر نی.... به حضرت سیدالشهدا علیه السلام ویژهٔ شبهای قدرا جرا شده ماه مبارک رمضان سال ۱۴۰۱به نفس حاج مهدی سلحشور ⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️ یا بر سر من از سرِ نی سایبان بده یا بر بلند نیزه مرا آشیان بده جانم به لب رسیده ولی جان نداده ام گفتم به دل که صبر کن و امتحان بده نیزه سوار گشته ای و تند می روی جا مانده ام برای رسیدن زمان بده *مگه نمی بینی همه ی ما رو با یه طناب بستند؟ مگه نمی بینی با زنجیر و شلاق می زنند؟ هی می خوریم زمین،بلند میشیم... حضرت زینب سلام الله علیها شروع کرد با داداش صحبت‌کردن گفت: داداش ...* پایم دگر برای خودم نیست، باغبان بر ساقه های مرده ی من باز جان بده دیدم که گفت چَشم ربابت به نیزه دار گهواره ی عزیزِ دلم را تکان بده *نانجیبی صدا زد: هر چی میتونید این خونواده رو اذیت کنید.... گفت این سرا رو از بین این محملا ببرید... چپ چپ به اهل و عیال پیغمبر نگاه کنید... نانجیب لج کردگفت: سرها رو بین محملا تقسیم کنید. سر هر شهیدی رو بردند کنار ناقه ی خانواده اش. اما علی الظاهر اُم لیلا که کربلا نیامده... سرِ علی اکبر کنار محملِ زینب... ام البنین هم که نیامده... سر عباس هم کنارِ محملِ زینب... سر عون و محمد هم کنارِ محملِ زینب... سر ابی عبدالله هم کنار محملِ زینب قرارگرفت... گفت: داداش! یه خورده قرآن بخون از ما رفع تهمت کن... سر برادر بالای نیزه شروع کرد قرآن خوندن... "أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکهْفِ وَ الرَّقِیمِ کانُوا مِنْ آیاتِنا عَجَبا"یه احترامی از این قاری قرآن نگه داشتند... زینب سلام الله گفت : داداش! دیگه بسه قرآن نخوان...* اینقدر قرآن نخوان این چوب ها نامحرمند شب بیا ویرانه هر چه خواستی قرآن بخوان... :محسن عرب خالقی ‍┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتید: به کانال ماندگاروبروز ایتا↙️ ‌╔═💎💫═══╗ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aramesh113 ╚═══💫💎═╝