#اربعین
#روضه_اسارت_اهلبیت_علیهم_الس
لسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداًما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ"
*مثل اونایی که الان رسیدن کربلا،مثل زائرایی که با پاهای آبله زده الان رسیدن روبرو حرمش،مثل جابر که اومد کربلا سلام کرد؛مثل زینب که هر طرف رو که نگاه میکنه یاد یه خاطره می افته؛دستت رو روی سینه بگذار
"اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ"
✨بسوز ای دل که امروز اربعین است
دل مادر پی آن کاروان است
✨عزای پور ختم المرسلین است
✨قیام کربلایش تا قیامت
✨سراسر درسْ بهر مسلمین اس
✨که از کرب و بلا، با غم روان است
✨چه زنجیری به دست و بازوان است
✨که گریان دیده روح الامین است
✨به یاد کربلا دلها غمین است
✨دلا خون گریه کن چون اربعین اس
روز اربعین ، امام حسین دو زائر دل شکسته داشته ، یکی زینب و دیگری جابر است اما عاشقان ابی عبدالله جابر برای اولین بار قبر ابی عبدالله را زیارت می کند .
ولی عمه سادات اولین بار در گودال قتلگاه بدن بی سر برادر را در آغوش گرفت بوسه بر رگهای بریده برادر گذاشت . سر به طرف آسمان بلند کرد گفت : خدایا این قربانی را از آل الله قبول بفرم
یکی از زایران ابی عبدالله جابر بن عبدالله انصاری...
اومد کربلا...
با آب فرات غسل کرد...
با خضوع و خشوع...
اومد کنار قبر ابی عبدلله نشست...
دست گذاشت روی قبر مبارک...
صدا زد...
السلام علیک یا اباعبدالله
دید جوابی نیومد...
دوباره صدا زد
جواب نیومد...
صداش به ناله بلند شد...
ا حبیب لا یجیب حبیب
آیا دوست جواب دوست رو نمیده...
یدفعه خودش جواب خودش رو داد گفت...
جابر جواب سلام از آقایی میخواهی که بین سر و بدنش جدایی افتاده...
جابر داره عزاداری میکنه...
یدفعه صدای قافله ای رو شنید...
یه قافله ای...غريبانه...
داره به کربلا نزدیک میشه...
🔸ز جا برخیز جابر، دلبر جانانه می آید
🔸قدم از خانه بیرون نه، که صاحب خانه می آید
جابر... بلند شو...
بلاکش دوران زینب داره میاد...
🔸ره واکنید قافله سالار میرسد
🔸یک قافله اسیر ،عزادار میرسد
🔸برخیز یا حسین سری دست و پا نما
🔸دلبر برای دیدن دلدار میرسد
نميدونم این زن و بچه ها چه حالی داشتند...
وقتی رسیدند کربلا...
عقده های دلشون باز شد...
صدای ناله از هر طرف بلند شد...
اما صدای ناله یک خواهری از همه جانسوزتره...
🔸رسیدم کربلا اى داد بى داد
🔸حسین سر جدا، اى داد بى داد
🔸چهل روز است گریانم حسین جان
🔸چو موى تو پریشانم حسین جان
🔸چهل روز است میخوانم حسین جان
🔸حسین جانم حسین جانم حسین جان
خدایا همین جا بود عزیزان ما رو سر بریدند...
همین جا بود اطفال ما رو کشتند...
همین جا بود تیر به گلوی اصغر زدند...
🔸همین جا شیر خواره گریه میکرد
🔸رباب بى ستاره گریه میکرد
🔸گهى بر گاهواره گریه میکرد
🔸گهى بر مشک پاره گریه میکرد
🔸خدایا از چه طفلم دیر کرده؟
🔸مرا بیچاره کرده پیر کرده
خدایا خیلی برام سخت گذشت...
🔸همین جا دور اکبر را گرفتند
🔸ز ما شبه پیمبر را گرفتند
🔸ولى از من دو دلبر را گرفتند
🔸هم اکبر هم برادر را گرفتند
همین جا بود جلو چشمانم علی اکبرم رو قطعه قطعه کردند...
دستهای عباسم قطع کردند
خودم دیدم نانجیب با خنجر برهنه روی سینه برادرم حسین...
جلو چشمانم حسینم رو پرپر کردند
🔸خودم دیدم ز بالای بلندی
🔸که محبوب خدا را سر بریدند
🔸خودم دیدم کبوترهای معصوم
🔸همه، سر زیر پرها کرده بودند
الا لعنه الله علی القوم الظالمین.