eitaa logo
༅࿇༅🇮🇷نوای ذاکرین🇮🇷 ༅࿇༅
13.4هزار دنبال‌کننده
51 عکس
42 ویدیو
109 فایل
گلچین تخصصی و بروز اشعارونواهای مذهبی روضه،غزل مرثیه،نوحه وگریز،دودمه،ختم خوانی باحضورمداحان وشعرای آئینی👌آرامش راه اندازی کانال درتلگرام سال ۱۳۹۴ خادم و بانی و مداح چه فرقی دارد من فقط حاجتم این است که نوکرباشم Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42
مشاهده در ایتا
دانلود
😢😢😢 صدا زد هر کس که قصد توبه داره خدا توو نسلش خیر کثیر میذاره آقای ما که داشت حرف میزد نامردا هلهله میکردن اما مولا هنوزم میخواس، اونا برگردن گفتن حسین بس کن که وقت جنگه جواب حرفای تو تیر و سنگه تمومه کارت سرت رو تشنه می‌بریم و میریم غنیمت از اهل حرم می‌گیریم تمومه کارت «برای تنهاییت بمیرم مولا، بمیرم واست» *شب چهارمه... روز عاشورا حرفای دیگه ای هم زد... "مُتَوَکِّاً عَلَی سَیْفِهِ..." به شمشیرش تکیه زد... "فَنادی بِاَعلی صوتِه..." با صدای بلند فریاد زد... اینکه گفتن حسین بس کن که وقت جنگه جواب حرفای تو تیر و سنگه صدا زد: "انْشَدُکُمُ اللَّهِ هَلْ تَعْرِفُونی؟! " به خدا قسمتون میدم:من رو میشناسید؟ "قالُوا نَعَمْ اَنْتَ إبْنُ رَسُولِ اللَّهِ وَ سِبْطُهُ..." تو پسر پیغمبری...تو نوه پیغمبری... " قالَ اَنْشَدُکُمُ اللَّهَ هَلْ تَعْلَمُونَ اَنَّ جَدّی رَسُولُ اللَّهِ ؟! " میدونید جد من پیغمبره؟! "قالُوا اللَّهُمَّ نَعَمْ..." به خدا قسم می دونیم. " قالَ اَنْشَدُکُمُ اللَّهَ هَلْ تَعْلَمُونَ اَنَّ اُمّی فاطِمَهَ بِنْتَ مُحَمَّدٍ؟! " شما رو به خدا قسم میدم: میدونید مادرم فاطمه زهراست؟! " قالُوا اَللَّهُمَّ نَعَمْ..." بله.. "قالَ اَنْشَدُکُمُ اللَّهَ هَلْ تَعْلَمُونَ اَنَّ ابی عَلِیُّ بْنِ ابی طالِبٍ ؟! " میدونید بابای من علی بن ابیطالبه؟ "قالُوا اَللَّهُمَّ نَعَمْ..." " قالَ انْشَدُکُمُ اللَّهَ هَلْ تَعْلَمُونَ اَنَّ جَدَّتی خَدیجَهَ بِنْتِ خُوَیْلِدٍ اَوَّلُ نِساءِ هذِهِ الْاُمَّهِ إِسْلامَاً؟! " میدونید مادربزرگ من خدیجه هست؟ اولین زنانی که اسلام آوردند؟ "قالُوا اَللَّهُمَّ نَعَمْ..." "قالَ اَنْشَدُکُمُ اللَّهَ هَلْ تَعْلَمُونَ اَنْ سَیِّدالشُّهَداءِ حَمْزَهَ عَمُّ ابی؟! شما میدونید حمزه سیدالشهدا عموی پدر منه؟ "قالُوا اَللَّهُمَّ نَعَمْ.." " قالَ اَنْشَدُکُمُ اللَّهَ هَلْ تَعْلَمُونَ اَنْ جَعْفَرَ الطَّیّارِ فیالْجَنَّهِ عَمّی؟! جناب جعفر طیار که در بهشت پرواز می کنه...خدا به جای دست های بریده به او دو بال عطا کرده،عموی منه؟ "قالُوا اللَّهُمَّ نَعَمْ.." بعد شروع کرد حضرت به وسایل ظاهری خودش متوسل شدن... "قالَ اَنْشَدُکُمُ اَللَّهَ هَلْ تَعْلَمُونَ اَنْ هذا سَیْفُ رَسُولِ اللَّهِ وَ اَنَا مُتَقَلِّدُهُ..." مگه این شمشیر پیغمبر نیست؟ "قالُوا اللَّهُمَّ نَعَمْ.." "قالَ اَنْشَدُکُمُ اللَّهُ هَلْ تَعْلَمُونَ انْ هذِهِ عَمامَهُ رَسُولِ اللَّهِ اَنَا لابِسُها..." این عمامه ای که بر سر منه عمامه پیغمبر هست یا نه؟ " قالُوا اَللَّهُمَّ نَعَمْ..." گفتند به خدا قسم همینه... " قالَ اَنْشَدُکُمُ اللَّهَ هَلْ تَعْلَمُونَ انَّ عَلِیَّاً کانَ اَوَّلُهُمْ إِسْلاماً، وَ اعْلَمُهُمْ عِلْماً، و اعْظَمَهُمْ حِلْمَاً... وَ انَّهُ وَلیُّ کُلِّ مُوْمِنٍ وَ مُوْمِنَهٍ. شروع کرد از پدر خود گفتن... میدونید پدر من ولی هر مرد و زن مومنیه؟ "قالُوا اَللَّهُمَّ نَعَمْ..." " قالَ فَبِمَ تَسْتَحِلُّونَ دَمی؟! " شما چرا خون من رو حلال می شمرید؟ یه جمله دیگه هم گفتند... " قالُوا قَدْ عَلِمْنا ذَلِکَ کُلَّهُ..." گفتند همه رو خودمون می دونیم...اما یه چیزی رو تو بدون... " وَ نَحْنُ غَیْرُ تارِکیکَ..." ما از تو دست برنمیداریم "حَتّی تَذُوقَ الْمَوْتَ عَطَشاً..." ما برنامه ریختیم...ما قصد این داریم که نمیری مگر تشنه...* گفتن حسین بس کن که وقت جنگه جواب حرفای تو تیر و سنگه تمومه کارت سرت رو تشنه می‌بریم و میریم غنیمت از اهل حرم می‌گیریم تمومه کارت میخونه هل من ناصر ولی یاری نیس *"وَ بقیَ الحسین فرداََ وحیداً..‌" اون ساعتی که آقای ما تنها شد.‌‌* میخونه هل من ناصر ولی یاری نیس به جز اشک اهل خیمه غمخواری نیس اما انگار یکی جا مونده صدای هق هقِ شیرخواره‌اس... سرباز آخر ثارالله، توی گهواره‌اس... میگه اگه برات بمیرم خوبه سپر شدن قدّ یه تیرم، خوبه عجب سربازی... به روی دستای حسین رفت بالا با تیر حرمله شد إربا إربا عجب سربازی... «برای تنهاییت بمیرم مولا، بمیرم واست» صدا زد مولا، کو هانی و کو مسلم؟ کجاس عباسم؟ کو اکبر و کو قاسم؟ اصحابش رو صدا زد با آه: پاشید با غیرتا من تنهام میلرزه پیکراتون رو خاک برای اشکام من تووی قتلگاه و دورم غوغاس سر امامتون رو خاک صحراس توو راهه قاتل آسمونو شبیه دود می‌بینم شمر اومده نشسته روی سینه‌ام چه تیغ کندی... «برای تنهاییت بمیرم مولا، بمیرم واست» *و بقی الحسین فردا وحیدا.." صدای علی اصغرشم که شنید...آخرین سربازشم به میدان برد... "و نَظَرَ یمیناََ و شِمالا..." یه نگاهی به راست و چپ کرد.. "فَلَم یَریَ مِن اصحابِهِ اَحَداََ..." دیگه کسی رو ندید... صدا زد: "هل من ناصر ینصرنی؟! " "هل من مغیث یغیثنی لوجه الله؟! " "هل من معین یُعینُنا..." "هل من ذابٍّ یَذُبُّ عن حرم ر