eitaa logo
༅࿇༅🇮🇷نوای ذاکرین🇮🇷 ༅࿇༅
16.5هزار دنبال‌کننده
32 عکس
32 ویدیو
162 فایل
گلچین تخصصی و بروز اشعارونواهای مذهبی روضه،غزل مرثیه،نوحه وگریز،دودمه،ختم خوانی باحضورمداحان وشعرای آئینی👌آرامش راه اندازی کانال درتلگرام سال ۱۳۹۴ خادم و بانی و مداح چه فرقی دارد من فقط حاجتم این است که نوکرباشم Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42
مشاهده در ایتا
دانلود
و توسل به حضرت عباس علیه السلام اجرا شده نفسِ سید رضا نریمانی 🥀🥀🥀 همچین که کار تموم شد آب مشک خالی شد امیدی به چیزی نداره دستها قطع شده رو اسب نشسته با پاهاش محکم اسب رو‌گرفته تیر به سینه خورده تیر به چشم خورده دیگه جایی رو هم نمیبینه دستم نداره افسار اسب رو بگیره هی کنه به سمت خیمه ها. یهو اون نامرد اومد جلو گفت: عباس عباس میگفتن تویی! گفت نامرد یه موقعی اومدی من دست در بدن ندارم اگه دست می داشتم بهت نشون می دادم، عباس! تو دست نداری من که دارم عمود رو برد بالا چنان با عمود به فرق عباس زد. خودش تاکید کرده شب تاسوعا این روضه رو بخونید. هر شخصی میخواد از بالا بلندی بیفته دستاشو سپربدنش می کنه، صورتش آسیب نبینه، تیر تو سینه فرو رفته، تیر تو چشم فرو رفته، همچین که رو اسب نشسته دید این تیر داره اذیتش می کنه تیر رو بین دو زانو قرار داد تا سرو خم کرد کلاهخود ازسر عباس زمین افتاد فرق عباس مشخص شده اون نامرد اومد جلو چنان با عمود به فرق عباس زد. از بالای اسب‌ چنان زمین خورد این تیر تا نیمه تو چشم فرو رفته بود ولی همچین که زمین افتاد دیگه تا ته تیر تو چشم فرو رفت. دیگه چشم عباس جایی رو نمیبینه فقط یه بویی به مشامش میرسه چقدر این بو برام آشناست. دید یه خانمی میگه عباسم مادر، آخه مادر من که اینجا نبوده ام البنین که کربلا نبوده. این صدای کیه،عباسم منو نشناختی مادر؟ نه بی بی جان نشناختمت ،چشمامم که نمیبینه ،خدا رو شکر که چشماش ندید آخه دست به کمر گرفته،عباسم قربونت برم ، دستاتو که بریدن تازه مثل من شدی ، عباسم درد که نداری قربونت برم؟ نه خانم جان! نمیخواید معرفی کنید خانم جان؟ آخه بین اینهمه لشکر کی هستید شما؟ چقدر صداتون مثل خواهرم زینبه، صدا زد عباسم من مادر حسینم، انقدر عباس خجالت کشید من جلو حسینم پاهامو تا حالا دراز نکردم جلو مادر حسین، دیگه آبرو برا عباس نمونده که هی پاها رو رو زمین می کشید. مادرم چته؟ خانم جان ببخشید منو طاقت ندارم بلند شم والا باید جلو شما بایستم. گفت: قربونت برم عباسم منم مثل تو سه ماه تو بستر افتاده بودم تو یه ضربه خوردی عباسم من انقدر اون نامرد به بازم زد..... ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 ┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅ 🌹 🌹 💠💠 🌹=صَــــدَقِہ جاریِہ ↙️ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42 ⬅️مدیر ╚═══💫💎═╝
و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین اجرا شده ۱۴۰۳به نفسِ سید رضا نریمانی 🥀🥀🥀 *بریم ببینیم تو این لحظه ها و ساعتها کربلا چه خبره؟ کسی خبر داره؟ بچه بودم یادمه شام غریبان بعضیا با شمع میومدن تو‌روضه ، برام سوال بود،بعد فهمیدم آخه امشب این بچه ها نه جا داشتن نه سر پناه داشتن، همه جای صحرا تاریکه ، نه نور و چراغ داشتن فقط دو سه تا خیمه ی نیم سوخته بود که بی بی همه رو جمع کرد زیر این خیمه ها ، همه ی بچه ها رو بی بی یکی میخوابونه، دست سر همه میکشه همه رو نوازش می کنه، همه رو یکی یکی رو‌پاهاش می خوابونه، همچین که خوابیدند یه آماری گرفت دید یکی دو تا از این بچه ها کمند.صدا زد خواهرشو، ام کلثوم بیا خواهرم، ببین این بچه ها کم‌شدن یا چشمای من ضعیف شده میشه تو هم بشماری؟ آدم که داغدیده ست حواسش نیست.حواسم نیست همه ی حواسم به گوداله، ببینم کسی میره روی داداشم یه چیزی بندازه؟ بی بی هم شمرد دید یکی دو تا از بچه ها کمند. تازه با همه ی خستگیش، اینهمه از صبح تا حالا داغ دیده،اینطرف و اونطرف دویده، خسته شده، زنه.. زنها ضعیف تر از مردان، گرچه اگر مرد هم بود دیگه از پا می نشست ، تازه وقتی دید بچه ها کمند گفت بلند شو خواهرم بریم تو این صحرا بگردیم تو این تاریکیها؟ آره بریم ببینم این بوه ها کجا رفتن.تو این تاریکیا هی دارن صدا میزنن، بچه هارو نمیتونن پیدا کنن تا اومدن دیدن زیر بوته ها دوتا بچه دست گردن هم انداختن.همچین که یه تکونشون داد دید دوتایی با هم افتادن، هر جفتشون جون داده بودن، نمیدونم زیر دست و پای اسبها جون داده بودن،نمیدونم از ترس جون دادن، یا وقتی گوشوارشونو‌ کشیدن جون دادن. ولی یکی دیگه از بچه ها هنوز کمه تو تاریکیها دنبالش میگشتن یه مرتبه بی بی صدا زد خواهرم من میدونم این بچه کجا رفته، کجا رفته خواهرم؟ از صبج هی نگاهش به گودال بود. همچین که باباش لبهاش بهم میخورد هی میگفت جگرم، به من میگفت عمه کاش می شد یکم برا بابام آب میبردیم. اومدن تو تاریکیها با هزار مکافات گودالو پیدا کردن دیدن این بچه خودشو انداخته رو بدن بی جان باباش، دست گذاشت رو شونه ی این بچه، دخترم عزیز دلم! اینجا چی کار میکنی؟تو این دل شب گودالو از کجا یادگرفتی اومدی،صدا زد عمه خیلی دلم هوا بابامو کرد. خیلی دلم برا بابام تنگ شده، چجوری گودالو پیدا کردی؟ عمه جان! هی زیر لب میگفتم أبه، تو این صحرا هی صدا می زدم بابا، این طرف میرفتم میگفتم بابا، یه مرتبه دیدم یه صدای آشنایی میاد میگه داره میگه إلیّ ، دیدم صدای آشناست. دی م صدا، صدای بابامه بیا دخترم، تا اومدم جلو دیدم از حنجر بریده ی این بدن داره صدا میاد دخترم بیا تو بغل بابا. اما کار اینجا تموم نشد اینجا بهونه ی باباشو گرفت خودشو هرجوری بود رسوند به باباش، اما یه جای دیگم من سراغ دارم، اینجا دختر خودشو رسوند به باباش، یه جا هم تو‌ خرابه، هی صدا می زد بابا، بابا...یه مرتبه دیدن یه سربریده تو طبق گذاشتن جلوی دختر، این سر و مقابلش گرفت ...* نکنه روبرومی خودتی یا عمومی نشناختمت هنوزم خودت بگو‌ کدومی صورت نصف نیمه حال سرت وخیمه به همه گفتم این سر تموم‌ زندگیمه منو زدن، دشمنت سرم ریخت منو زدن، صورتم بهم ریخت تو‌رو زدن، نیزه ها و‌ خنجر تو رو‌ زدن، به پیش چشم مادر ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』 ┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅ 🌹 🌹 💠💠 🌹=صَــــدَقِہ جاریِہ ↙️ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42 ⬅️مدیر ╚═══💫💎═╝
و توسل ویژهٔ ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده نفسِ حاج حسن شالبافان 🥀🥀🥀 ذوالفقارعلوی پیش دَمَش کم آرَد آنکه زد ریشه هر کاخ ستم را زینب مرتضی گفت تویی فاطمه یا اینکه ‌منی نفست گرم به هر خطبه ی غرٔا زینب نور که سایه ندارد که به آن دیده شود چشم محجور کجا نور معلی زینب ظلمتی هم اگر آمد که شما جلوه کنید که ببینند چه کرده است به دنیا زینب قدم اول خود را سر دنیا زدی و قدم بعد روی زانوی سقا *یه وقت دید دیگه ذوالجناح قدم از قدم بر نمیداره نوشتند تا هفت مرکب عوض کرد، امامه،معصومه ،میخواد بقیه بفهمند، فرمود:بگید اون پیرمرد بادیه نشین بیاد، اومد جلو آقا فرمود:پیرمرد اهل این سرزمینی؟بله آقا، بگو ببینم اینجا را چه نامیده اند؟ عرض کرد آقاجان اینجا رو غاضریه میگن،شط فرات میگن،نینوا میگن،حضرت یه نگاه کرد پیرمرد اسم دیگه ای هم داره؟ سرش رو انداخت پایین بله آقا به اینجا کربلا هم میگن. تا گفت کربلا ابی عبدالله فرمود: "اعوذبالله من الکرب والبلا "تا دیدند ابی عبدالله فرمود: کربلا آروم آروم خانم پرده محمل رو کنار زد..شاید یه نفر صدا زد گفت خوبه نزدیکی ما آب هم هست، یه لحظه رباب خیالش راحت شد، یه جمال و جبروتی با یه فضای دلنشینی خانم زینب رو از ناقه پیاده کردند ابی عبدالله فرمود: علی اکبر اومد قمر منیر بنی هاشم اومد دو طرف این ناقه را گرفتندکه وقتی شتر میخواد زانو بزنه مباد خانم توو محمل تکون بخوره. لذا وقتی خواستن قدم رو زانوی اباالفضل بگذارند جناب علی اکبر فرمود: چشمها رو پایین بندازید.. ابی عبدالله دست زینب رو گرفت پیاده کرد. فرمود: یک خیمه ی بزرگی بپا کردن همه زنها و مخدرات تو این خیمه جمع کردند. لذا ابی عبدالله نشست وسط خیمه یه نگاه به زینب کرد یه نگاه به رباب.. گاهی اوقات رقیه رو بغل میکرد همه خیمه ها رو برپا کردند. اولین خیمه ،خیمه اباالفضله فرمود:عباسم! خیمه اتو رو بلندی بنا کن. اینا دلیل داره،میخواست هر موقع عباس از خیمه میاد بیرون لشکر دشمن قد و بالای عباس رو ببینه .خیمه ها رو بناکردند فرمود:خیمه زینب رو کنارخیمه حسین بزنید..* جانِ زینب به لبم آمده جانم چه کنم نگرانم نگرانم نگرانم چه کنم داداش ! خاک این دشت چرا قوت پایم را بُرد قدمی تا که زدم رفت توانم چه کنم دور تا دور فقط خنجر و تیر است بند آورده تماشایش زبانم چه کنم نگرانم تو و زانو زدنت پیش علی وای دلواپس آن نیزه زنانم چه کنم برگرد مدینه که نگویم در راه بعد تو همسفر شمر و سنانم چه کنم برگرد که در شام نگویند به سرم بین یک شهر پر از زخم زبانم چه کنم مادرم گفته به حلقت دو سه تا بوسه زنم جان زهرا نتوانم نتوانم چه کنم امان ازاین چه کنم چه کنم ها... می دونی زینب کجا به چه کنم چه کنم افتاد؟؟ عصر روز یازدهم همه رو سوار محمل ها کرد یه وقت یه نگاه کرد دید دور و برش هیچ محرمی برا زینب نمونده. یه وقت شمر اومد جلو خانوم دستاش شروع کردبه لرزیدن، دستارو گذاشت رو سرش اول یه نگاه به علقمه کرد یه نگاه کرد توو گودال، شمر میگه دیدم بدن حسین داره می لرزه هی صدا میزنه "اُخیه اُخیه" خانم صدا زد نانجیب عقب برو.یا صاحب الزمان اینجا خودش سوار مرکب شد. حسین جان کجا بودی اون ساعتی که زینب رو وارد محله یهودیا کردن.. * «ای تشنه لب حسین» از پیش تو با رخ کبودم رفتم با داغ نشسته بر وجودم رفتم چشم تو براد رعزیزم روشن با شمر سفر نرفته بودم رفتم داداش! از سر نیزه ببین خواهر تو زار شده تو کس و کار منی شمر جلودار شده دستا رو بالا بیارید مظلوم حسین، عطشان حسین بی کس حسین تشنه حسین عریان حسین زخمی حسین من که از آغاز عمربی تو نکردم سفر خیز و ببین یا اخا با که سفر میکنم سه غم اومد به جانم هر سه یکبار غریبی و اسیری و غم یار ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』ادامه⏬⏬⏬
و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده نفسِ حاج حسن شالبافان 🥀🥀🥀🥀 رفیقشم برداشت با خودش آورد کربلا لبخندی با آمدن حبیب و مسلم ابن عوسجه رو لبهای خانم زینب و ابا عبدالله آمد* باید جناده وار پسر را فدات کرد در پیش پات سر ببرن از تمام گفتی به جونِ خویش که آزادی و برو او گفت زندگی پس از تو حرام ما *کجا برم حسین من بی تو می میرم تو خوشیا کنارت بودم الان که غریب گیر آوردنت می گی برو..نه آقا..بذار بمونم جونمو فدات کنم. گفت:آقا پوستم سیاهه بوی بد میده به من می گی برو؟من کجا برم ؟ من میگم شاید همین حرفش باعث شد کاری کرد اباعبدالله روز عاشورا که برا هیچکس انجام نداده بود. صورت به صورت کسی نذاشت غیر علی اکبر.لذا تاریخ میگه وقتی رسید بالا سر این غلامش دیدند صورت رو صورتش گذاشت.یه کاری کرد بعد عاشورا اومدند دیدند چه بوی عطری میاد.اومدن دیدند بوی عطر ازبدن این غلامه، آقا میشه زندگی ما رو هم رنگ و بوی حسینی کنی..* باید شبیه عابس تو خلق بشوند حب الحسین اجننی از هرکلام ما این حرف عابس به اصحاب کربلا نفعی نبود و نیست به جز با امام ما بر روی تیر نام خودش را نوشته است ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما ما را عقیله دور و برت جمع کرده است دخت علیست علت انسجام ما وقت غروب بود که زینب بلند گفت خولی قدم گذاشته بین خیام چادر سیاه خواهرت افتاد دست شمر در زیر پا لگد شده حد و مقام ما *اومد محضر آقا گفت: آقا چرا اینقدرگریه میکنید؟شما پیغمبر رو از دست دادید، پدرتون امیرالمؤمنین به شهادت رسید، مادرتون فاطمه زهرا و برادرتون امام حسن به شهادت رسیدند. حضرت یه نگاه کرد فرمود: شهادت کرامت ماست گوشت و پوست و استخوان ما با شهادت عجین شده. اما یه سوال دارم قبل ازکربلا زنی ازبنی هاشم به اسارت رفته؟ تا قبل از کربلا کسی قد و بالای عقیله رو ندیده بود ازجمع ما زنی به اسارت نرفته بود..‌* ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』ادامه⏬⏬⏬
و توسل بهابن الکریم حضرت عبدالله ابن الحسن علیه السلام اجرا شده نفسِ حاج حسن شالبافان 🥀🥀🥀 چقدر سخت گذشته اس به او درکوچه چه مراعات نظیری است حسن در کوچه باز هم خاطره ی گریه مادر در کوچه قاتل جانِ حسن می شود آخر در کوچه چشم نامرد به ناموس علی تا افتاد وای بر من زد و بر صورت گل جا افتاد ناگهان روی زمین حضرت زهرا افتاد خواست تا پاشود باز هم اما افتاد *همه داغ امام حسن از این بود که تا صبح گریه میکرد، من دلیلیشو بهت میگم..وقتی مادر با حسن رفت حواله فدک گرفت..مادر ما را کشتند تو کوچه ها ..* محکم می زدند چهل نفر با هم می زدند *نانجیب یه جوری زهرا رو زد دیگه چشم مادر ما جایی رو نمی دید.همه اوج مصیبت امام حسن این بود اقا همیشه میگفت اگه من با مادرم نبودم نانجیب مادر ما رو نمی شناخت. آخه حرامزاده وقتی اومد تو کوچه نگاه کرد نمیتونست تشخیص بده که فاطمه کدومه یهو امام حسن رو دید کنار خانمی داره میره. دوید اول که رسید یه لگدزد به پهلوی مادر...امان امان امان امان* مثل یه صاعقه تکبیر حسن می آمد یازده ساله ترین شیر حسن می آمد بر تنش پیروهن خویش کفن ساخته است او حسینی از خشت حسن ساخته است یازده جرعهٔ ناب از یَم حیدر خورده است خوب پیداست که بر غیرت او بر خورده است او یتیمیست که نعلین ندارد حتی فکر صد زخم در آن بین ندارد حتی او نمی دیدکه خاری به کف پایش بود دامن پیروهنش زیر قدمهایش بود چند باری به زمین خورد ولی باز دوید تا که زهرا به زمین خورد علی باز دوید *دیدند عبدالله با عمه زینب اومد بالای تل، روضهٔ امشب روضهٔ مقتله، روضه ی عاشوراست. عبدالله آخرین شهید قبل از امام حسینه. بعضیا فکر میکنند علی اصغر آخرین شهیدِ قبل اباعبدالله هست.این بچه امانت دست خانم زینب بود.از مدینه که راه افتادند ابی عبدالله دست عبدالله روگذاشت تو دست زینب..وقتی امام حسن شهید شد این بچه یه سالش بود. لذا تو دامن ابی عبدالله بزرگ شد بعضی وقتا اباعبدالله رو صدا میزد بابا..خیلی ابی عبدالله مراقب یتیم امام حسن بود به خواهر سفارش کرد زینب جان دست عبدالله رو رها نکن این بچه خیلی شوق شهادت داره از موقعی که داداشش قاسم رفته دیگه نمی تونه رو پاش بند بشه..* ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』ادامه⏬⏬⏬
و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج حسن شالبافان 🥀🥀🥀🥀 ملامتش نکنید آنکه را مدینه نرفت مدینه زائر خود را به کربلا بخشید *فک نکنی فقط اینکه دو تا آقازاده هاشو فرستاد، نه نه لحظه ی آخر دید ابی عبدالله گریه میکنه. حسین گریه میکرد زمین و زمان می لرزید. آروم این دستشو آورد بالا اشک چشمای حسینو پاک کرد. فرمود: داداش تو گریه نکن! گفت چه جور گریه نکنم دارم برادری مثه تو رو از دست میدم. گفت داداش! من الان دارم میرم تو کنارمی، عباسه، زینبه، دارم روضه گودال میخونم ها! صدا زد حسین جان" لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ" یه روزی میاد تو گودال با گونه راست زمین می خوری. یه طرف نگاه می کنی شمرِ، یه طرف حرمله ست. اجازه بدین روضه قاسم ابن الحسن بخوانم. شب عاشورا همه اصحاب تو خیمه جمع شدن دور امام نشستند. حضرت فرمود: هرکی میخواد بره آزاده. از این تاریکی شب استفاده کنید. همه اصحاب نشستند. امام فرمود، شما باشید یا نباشید فردا مثه این ساعت حسینو کشتند. هرکی میخواد بره آزاده، یه وقت دیدند حبیب بلند شد اون جملات معروف رو... زهیر بلند شد، عباس بلند شد، علی اکبر، همه اصحاب دونه دونه آقا کجا بریم اگه صدها بار ما رو بکشند، ما رو بسوزونند، خاکستر ما رو بر باد بدن، باز ما جونمون رو فدات میکنیم. صحنه رو تجسم کنید آقایون! در این میدانه ای که حبیب رجز میخونه زهیر، بریر، عباس، افرادی مثه اینا یه وقت دیدن از لابلای این جمع یکی هی دستشو میبره بالا. ابی عبدالله نگاه کرد دید قاسم ابن الحسنه...عمو اجازه هست؟ جانم قاسم! بلند شد ایستاد دست ادب گذاشت. عموجان منم فردا در رکاب شما شهید میشم یا نه؟ امام یه نگاه بهش کرد تو دلش گفت جانم این این پسر حسنمه! صدا زد قاسمم مرگ در نظر تو چگونه ست؟ یه نگاه کرد با تمام ذوق صدا زد "احلی من العسل..."شیرین تر از عسله عموجان! أبی عبدالله فرمود: بشین قاسمم، آری! فردا تو هم شهید می شی. بگم این جمله رو. فردا تو به بلای عظیم کربلا گرفتار میشی. عاشورا شروع شد روضه منم شروع شد. بسم الله الرحمن الرحیم... قاسم میخواد به میدان بره. هی میومد کنار ابی عبدالله عمو اجازه هست برم؟ یه دستی رو سرش می کشید می فرمود: نه قاسمم برگرد تو خیمه. هی میومد دوباره می رفت عمو اجازه بده برم. می رفت تو خیمه دار الحرب یه نگاه به بدن علی اکبر میکرد. عمو اجازه بده من برم میدان؛ برگرد قاسمم! رفت تو خیمه مادرش نگاه کرد ای جانم به این مادر، مادرای شهدا امشب سرفراز اند‌.. روضه من تقدیم به همه شهدا و سیزده ساله های خمینی و، همه ی اونایی که رفتند. حواسمون باشه اونا جون دادن، اونا رفتن که من و تو راحت دست زن و بچمون بگیریم اینجا برا حسین گریه کنیم. یه وقت مادرش دید یه گوشه نشسته زانوی غم بغل گرفته. اومد گفت چیه پسرم؟ گفت: مادر! هرچی اصرار میکنم عمو‌ اجازه نمیده. میگن رفت درِ صندوقچه رو باز کرد یه دست‌ نوشته از امام حسن داد دستش. گفت: اینو بده عمو دیگه ردخور نداره. میگن قاسم خوشحال دوید عموجان! عموجان! برگشت نگاه کرد چی شده قاسمم؟ عمو برات یه امانتی آوردم. میگن تا دستخط امام حسنو دید بغلش کرد. عبارت نوشته "فَغُشی علیهما..." اون قدر این عمو و برادرزاده گریه کردند. گفت باشه قاسمم برو مادرت بگو لباس رزم تنت کنه. برگشت، مادر زود باش الآن دیر میشه. دیدند نجمه هی از این خیمه به اون خیمه می دوئه. هی می رفت تو خیمه زنها میگفت نگاه کنید ببینید کلاه خود اندازه قاسم هست یا نه؟ زره اندازه پسرم هست؟ ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』ادامه⏬⏬⏬
و توسل به حضرت علی اکبر عایه السلام اجرا شده به نفسِ حاج حسن شالبافان 🥀🥀🥀 *یه موقع دیدی از جلو یه خونه رد میشی یه پارچه مشکی زدند. صدای گریه نمیاد. سوال می کنی آیا کسی که از این خونه رفته سنی ازش گذشته به قول ما دیگه زندگیشو انجام داده، بچه هاشو به سرانجام رسونده...اما یه موقعی از جلو خونه ای رد می شی. هرکی داغ جوون دیده منو ببخشه. بعد چند وقت می بینی هنوز صدای گریه داره میاد. میگی چه خبره؟ میگن اینا داغ جوون دیدن. لذا اوج مصیبت جایی بود...* اشک چشم امام را دیدن گل باغ امام را چیدن آی مردم بلند گریه کنید که‌ به آقای ما بلند خندیدن *آقاجان! اصحاب وعده کردند تا ما زنده ایم، نفری از بنی هاشم نباید بره سمت میدان. لذا پا قولشون هم وایسادن. اصحاب همشون رفتن. اولین نفری که از بنی هاشم میخواد بره میدان علی اکبره. همچین که اومد گفت بابا من برم؟ بدون تعلل گفت برو علی جان. قاسم رو گفتم برات پریشب. انقدر اصرار می کرد اجازه نمیداد. امشب روضه، روضه ی مرگ حسینه. فقط یه نگاه کرد گفت بابا برو با خواهرات وداع کن. برو با عمه هات وداع کن. سخت ترین وداع بعد از وداع ابی عبدالله، عاشورا وداع علی اکبر بود. لذا رفت تو خیمه مخدرات همه محارم دور علی اکبرو گرفتن. یه وقت دیدن یکی هی دامن علی رو میکشه. نگاه کرد دید رقیه ست. گفت داداش! میشه بغلم کنی؟ تا بغلش کرد، یه جمله ای داره این دختر، علی اکبرو بهم ریخت. گفت داداش داری میری "إرحم به غربتنا علی اکبر" رحم کن به غربت ما داداش...*همه اومدن دورشو گرفتن. ابی عبدالله دید نمیذارن از خیمه بیاد بیرون. میگن ارباب ما اومد دست علی رو گرفت، عجب جمله ای می فرماید امام! فرمود علی رو رها کنید، "ممسوس فی ذات الله" علی غرق در خدا و غرق در شهادته. روضه رو باید تجسم کنی من میخونم. علی اکبر اومد بیرون لباس رزم پوشیده. شخصی که خَلقا، خُلقا، منطقا، اشبه الناس به رسول اللهه... یه وقت دیدند عباس داره عقاب رو میاره. اسب جناب علی اکبر اسمش عقاب بود. اسبی که خیلی باهوش بود، میگم برات. علی اکبر سوار شد. تا اومد حرکت کنه، برگشت دید امام دست به محاسن گرفته.یه نگاه بهش کرد گفت بابا پیاده شو یکم دیگه جلوم راه برو. لذا سوار شد گفت برو بابا. علی اکبر اومد وسط میدان، شروع کرد به جنگیدن، نوشتند تعداد زیادی رو به درک واصل کرد، اما دید انگار هنوز شهادتش امضا نشده. برگشت نگاه کرد دید ارباب ایستاده داره نگاش میکنه. یه جمله ای داره، که میگن جناب علی اکبر برگشت گفت: بابا من تشنمه. ببخشید! جناب علی اکبر مقامش در مقام امامت بود، در کنار امام سجاد علیه السلام. لذا این آقازاده می دونست آب تو خیمه ها نیست. اما دقت کن چی میخوام بگم. جوونا! بین شماها و ماها و باباها مون از یه سنی به بعد، یه پرده حیایی میاد. دیگه بابا نمیتونه جوونشو بغل کنه ببوسه. همه اش دنبال یه بهانه اس. یا بری کربلا برگردی بغلت کنه یا شب دومادی بغلت کنه ببوسدت. لذا علی اکبر دید باباش دل نمی کَنه، برگشت گفت: بابا تشنمه. این آقازاده باباشو بغل کرد. ارباب ما زبان در دهان علی گذاشت. اینجا بود دیگه امام دل کَند از علی، برگشت وسط میدان. چه جنگ نمایانی داره. دیدن حریفش نمیشن، گفتند دوره اش کنیم. یه جایی یه نامردی از پشت یه شمشیر زد به فرق علی اکبر. اسب حیوان نجیب و باهوشیه. تعلیم دیده بود اگه سوار بیفته رو گردن اسب، یعنی باید برگرده عقب. اینجا علی اکبر خودشو انداخت رو گردن عقاب. اما خون فرق علی جلو چشمای اسبو گرفت. دیدند اسب مسیر رو اشتباه داره میره وسط لشکر دشمن. یه نانجیبی گفت یه کوچه باز کنید، خودش داره میاد. یه حرامزاده ای گفت: اسمش علیه! یه نیزه زد تو پهلوی علی اکبر. یا الله! دیدند علی از رو اسب خورد زمین. اینجا بود صداش بلند شد، بابا! "علیک منی السلام"اینجا رو خانم سکینه نقل میکنه...* ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه ادامه⏬⏬
و توسل به طفلان حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده نفسِ کربلایی محمد عطااللهی 🥀🥀🥀 عَلَم رو از حیاطِ حسینیه کشیدن بیرون، چند قدم رفته بود دیدن این عَلَم داره میلرزه یه نگاه کرد دید داره آروم آروم گریه میکنه..حسین جان غلط کردم آقا فکر میکردم منو یادت رفته آقا ..ولی خوب اربابی دارم معلومه دستِ منم گرفتی .نیاد اون روزی که آی سینه زن آقاجانمون ما رو از درِ خونه‌ش بیرون کنه، مارو نخواد.* کربلا دیدم پیکی اومد محضرِ ابی عبدالله آقاجان فلان خدمتگزارِ شما که محاسنش سفید شده، سِنی ازش گذشته، یزید پیغام داده جَوونش رو به اسارت گرفته به جُرمِ اینکه این پیرمرد در رکابِ شماست.حضرت فرمود: فلانی رو صدا کنید بیاد اومد محضرِ ابی عبدالله آقاجان با منِ پیر و سالخورده فرمایشی دارید؟ من مطیعِ شمام.حضرت فرمود: حجت رو برداشتم برگرد شهرتون گفت آقا براچی ؟! اومدم که در رکابِ شما باشم، شما رو یاری کنم.آقا فرمود: من راضی نیستم زن و بچه‌ات بخاطر من گرفتار بشن.گریه کرد اون پیرمرد، افتاد رویِ پایِ امام حسین گفت آقا منو بخاطرِ بچه‌م امتحان نکن، بگذار تا آخرین لحظه‌ی جونم پایِ تو بمونم، بچه‌ ام فدات. شاید نه، نگاه به علی اکبر میکرد میگفت جَوونم فداجوونِت الآن باید بمونم کمکت کنم نرفت از کربلا، موند تا آخرش .بنی هاشمی ها دونه دونه رفتن، اصحاب رفتن، خواهر یه نگاه کرد، دید جفاست دو تا آقازاده‌ش بمونن داداش سَر به چوبِ خیمه بگذاره دو تا آقازاده‌ش رو صدا زد، بچه های زینب بیاین.عون و محمد رو صدا زد، این دو تا آقازاده رو نشوند، شونه به موهاشون زد، عطر و گلاب به سر و صورتشون کشید. صدا زد بچه هایِ عبدالله! بچه هایِ زینب! برید خیمه‌ی داییتون حسین، سلام من رو به داداشم برسونید، بگید ما رو بفرست میدون.اینا خوشحال شدن، اومدن سمتِ خیمه‌ی ابی عبدالله..السلام علیکَ یابن فاطمه، پسرِ زهرا! ما رو مادرمون زینب فرستاده.ابی عبدالله یه نگاه قد وبالایِ این دو تل نوجوون کرد، ابی عبدالله این دو تا خواهرزاده رو بغل کرد، فرمود: برید به خواهرم سلام منو برسونید، بگید زینب انقدر منو شرمنده نکن.همین که از مدینه با من اومدی، تو این سرزمینِ بلا منو یاری دادی بَسمه..این بچه ها گریه کردن، یعنی نمیگذاری ما بریم؟ دیگه بعدِ علی اکبر موندن نداره اجازه بده ما بریم هرکاری کردن ابی عبدالله نپذیرفت. اینا برگشتن، این آستیناشون رو گذاشته بودن رو صورت، گریه کردن، مادر دید این دو تا سرشون پایینه، شونه هاشون می‌لرزه از گریه، اینا رو بغل کرد.دورتون بگردم الآن باید وسطِ میدونِ معرکه باشید، جلو خیمه‌ی مادر چی میخواید؟گفتن دایی دستِ رد به سینه مون زد، ما رو قبولمون نکرد.ای امام زمان! قَسَمت میدم به مادرت زهرا آقاجان، امام زمان نکنه دستِ رد به سینه‌ی ما بزنی.. ما نوکرتیم آقاجان، بَدیم روسیاهیم میدونیم ولی مارو قبول کن .بلند شد بی بی، بلند شد گفت کارِ خودمِ اومد سمتِ خیمه‌ی ابی عبدالله..* ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』ادامه⏬⏬⏬
و توسل به حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اجرا شده نفسِ کربلایی محمد عطااللهی 🥀🥀🥀 "السَّلَامُ عَلَى الْقَاسِمِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْمَضْرُوبِ‏ عَلَى‏ هَامَتِهِ‏"یعنی سلام به قاسمی که شمشیر به فرقش خورد دیگه نتونست رو مرکب دووم بیاره. امشب شب یتیم نوازی این آقا دید شب عاشورا عموش داره خطبه می‌خونه. حضرت با همه حرف زد اصحاب همه نشستن امام چهره به چهره نگاه می‌کرد هرکی هرچی می‌پرسید پاسخ می‌داد قاسم بلند شد عمو اجازه دارم یه چیزی بپرسم آیا فردا منم کشته می‌شم؟ آقا سوالشونو اینجوری پاسخ داد جوونا آقا اول فرمودن: بگو ببینم مرگ در نظر تو چگونه است؟ این که تو داری میگی من فردا کشته میشم چرا امام حسین پرسید می‌خواد در تاریخ ثبت بشه رغبت قاسم به شهادت چه طوریه.. تا اینو گفت با عجله گفت:" اهلی من العسل" به خودت قسم از عسل هم برام شیرین‌تره تا اینو شنید ابی عبدالله فرمود: آری قاسم انقدری بگم علی اصغرم هم می‌کشن نه تنها تو علی اصغرم هم می‌کشند. این جای روایت سخته تا اینو شنید جا خورد گفت: یعنی عمو میگه علی اصغر یعنی اینا تا خیمه ما میان؟ آری قاسم این‌ها تا خیمه‌گاه ما میان. رسید عاشورا دید حسین از جلوی خیمه هی میره میاد لشکر نگاه می‌کنه اهل حرم رو نگاه می‌کنه فهمید اومد به مادرش گفت، گفت مادر عموم دیگه بعد علی اکبر قرار نداره داغ جوون دیده من هم دیگه بعد از علی اکبر نمی‌تونم دووم بیارم بذار برم عموم غریبه. نجمه یه دسته گلی مثل قاسم پرورش داده بود برا همین روزها آمادش کرد آره عزیز دلم الان وقتشه راه افتاد خوشحال رسید جلوی خیمه عمو جان بعضیا میگن چون کنار ابی عبدالله این بچه‌ها بزرگ شده بودن پدر صدا می‌زدن یا ابتا بعضیا میگن صدا زد السلام علیک یا عما عمو سلام بر شما آقا دید این قاسم دیگه قاسم لحظه پیش ساعت پیش نیست. این اصلاً از رنگ و روش اشتیاقه شهادت معلومه. حضرت بغلش کرد حالا همه دارن نگاهشون می‌کنن میگن امام حسین هی نگاش می‌کرد.گریه می‌کرد هی به سینه می‌چسبوند گریه می‌کرد اون قدری که در لهوف سید ابن طاووس آورده "وغشی علیهما "دوتاشون غش کردند. فرمود: اجازه نمیدم فردای قیامت چه جور تو چشم حسنم نگاه کنم برگرد دورت بگردم مادرت تنهاست. اومد تو خیمه نشست زانوهاش بغل گرفت یه جوری که نجمه دلش سوخت قاسم دورت بگردم مادر چرا اینجوری زانوهاتو بغل گرفتی؟ چرا اینجوری غم گرفتت پسرم؟ بلند شو دورت بگردم بلندشو گفت: دیدی عمو دست رد به سینه ام زد. یا امام حس سفارش مارو به ابی عبدالله بکن. فقط امام حسن اون سفارشو به قاسم داد.گفت: دورت بگردم صبر کن دستنویس بابات حسن اینجا برای تو رهگشاست بگو یا کریم اهل بیت امشب برات منم بده، دست خالیم آقا،گرفتارم آقا. قاسم یه وقت دید باباش نوشته "بسم الله الرحمن الرحیم من الغریبه الی الغریب" از غریب به غریب دوتامونم غریبیم داداش زبون حال دارم میگم ها شاید اینجا قاسم نگاه به نامه کرده باشه تکلیف که امام حسن روشن کرد تو وصیتش برای قاسم اما شاید می‌خواست بگه قاسم یه روزی میرسه اونجا داداشم به یه سیزده ساله تکیه می‌کنه. امام حسین بعد علی اکبر دیگه اون امام حسین نشد باید کمکش کرد دست نویس باباشو آورد انقدره خوشحاله می‌دود بال پرواز پیدا کرده رسید دوباره جلوی خیمه. مگه نگفتم نیا چرا دوباره برگشتی عمو ؟دستشو انداخت گردن عمو حسین، ببین چی برات آوردم ابی عبدالله نگاه کرد. ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』ادامه⏬⏬⏬
و توسل به حضرت علی اصغر علیه السلام اجرا شده نفسِ کربلایی محمد عطااللهی 🥀🥀🥀 چیکار کرد؟ میگه اومدم دم خیمه ی عمه جانم زینب گفتم شاید تو خیمه‌ی عمه‌ ام یکم آب مونده باشه میگه اومدم تو خیمه عمه ام زینب پرده خیمه رو زدم یه صحنه دیدم خودم خجالت کشیدم اومدم حرف بزنم حرفم تو گلوم خشک شد. دیدم عمه ام علی اصغرو رو گرفته رو دست هی صدا میزنه "یاابن اخی صبر صبرا اصبری" صبر کن علی اصغرم می‌دونم تشنته..حالا شاید بعضیا بگن چرا بغل عمه اش بوده آخه مادر خسته شد از بس این بچه رو بغل گرفت. هی لالای خوند هی بچه رو بغل گرفت آروم نمیشه.. آخ بمیرم اینا شب عاشورا رو گذروندن رسید به ظهر عاشورا. روایت میگه این بچه انقدر پژمرده بود سیاهی چشمش رفت هی بیهوش می‌شد به هوش میومد رباب هی به سینه می‌چسبوند علی پسرم بیدار شد مادرت دق می‌کنه. تا نمردم علی چشاتو وا کن پسرم دق نده مادرتو..* لالا لالا منو نکن خونه خراب چیزی نمونده عمو جون بیاره آب بابات رفته به یاری آب‌آورش اما داره میاد چراخمیده کمرش اون باباته داره میاد *چرا دست به کمر گذاشته یه چیزایی فهمید فهمید دیگه امیدش ناامید شده دیگه ابالفضل هم به خیمه نیومد تا فهمید دیگه عباس هم کشتن اومد بیرون خیمه داد زد* علیم داره میزنه دست و پا بچه‌ام داره می‌میره ای خدا لالایی یکم دیگه دووم بیار لالایی دندون روی جیگر بزار «آروم بخواب لالایی ..» * سید الشهدا وسط میدون بود داشت خطبه می‌خوند، داشت صدا می‌زد. می خواست امام حسین دست اینا رو بگیره اینا بیمعرفتا نفهمیدن وقتی صدا زد هل من ناصر ینصرونی نه اینکه امام حسین تمام هستی تحت عنایتشه مگه امام بیچاره میشه نه امام بیچاره نمیشه امام میخواست دست اونا رو بگیره گفت کسی هست که من کمکش کنم؟ اما اونا نفهمیدن اما یه جمله داره توی خطبه عجیبه گفت"هل‌ من ضابه یظبه حرم رسول الله" آیا کسی هست دفاع کنه از حرم پیغمبر. حرم بی سرپناه شده، حرم دیگه علمدار نداره، حرم حبیب نداره، حرم زهیر نداره، حرم مسلم نداره، دونه دونه رو گفته کسی هست از این حرم پیغمبر دفاع کنه ؟* ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』ادامه⏬⏬⏬
و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام اجرا شده نفسِ کربلایی محمد عطااللهی 🥀🥀🥀 *انقده این حسن و‌ حسین بچه بودن پیغمبر و‌ دوست داشتن زود پیغمبر از دنیا رفت امام حسین تو طفولیت تو هفت هشت سالگی تو دلش موند هنوز نچشیده بود اون لذت پدر بزرگش رو. لذا خدا جبران کرد گفت حسین تو دوست داشتی پیغمبر و زیاد داشته باشی پیغمبر و از دست دادی خدا علی اکبر و بهش داد حالا هر وقت دلش برا پیغمبر تنگ میشد می‌نشست جلو علی اکبر و نگاه میکرد چه عشقی میکرد امام حسین با علی اکبر. عمربن سعد شخصی رو شب عاشورا فرستاد اومد که با امام حسین حرف بزنه مرتب چندین نفر و فرستاد یکی از این دلیرها و فرمانده های سپاهش رو اومد نامرد زیر عباش خنجر گذاشته بود. اومد که وارد خیمه بشه دور و بریای امام حسین فهمیدن گرفتنش آقا فرمود: مهمون منه. ولش کنید حضرت فرمود: من ناراحتیم از اینه که چیزی تو خیمه ندارم پذیراییش کنم.ولش کردن حرفم با سیدالشهدا به نتیجه نرسیدن برگشت. اومد تو خیمه عمر سعد به عمر سعد گفت تو میخوای امام حسین و بکشی گفت حسین با یک چیزی موتش میرسه اونم علی اکبره میخوای حسین و بکشی علی اکبر و بکش نمیدونم تو خیمه چی دید بین علی اکبر و امام حسین فهمید بند دل حسین به علی اکبر وصله. گفت میخوای حسین و بکشی علی اکبر و بکش تموم شده. حالا اومده بابا اجازه بهش داده باشه میخوای بری برو ولی یکم راه برو بذار من تماشات کنم. علی سرش و‌ پایین انداخت قدم به قدم آروم آروم راه میرفت حواسش به پشت سرش نبود. تو مقتل نوشته سیدالشهدا دست رو دهانش گذاشت صدا گریه اش و علی نفهمه.. علی اکبر انقد با حیاس پشت سرش و نگاه چون امام حسین میخواد راه رفتنش و‌نگاه کنه حسین در سکوت تو خودش داد میزد.. میوه دلم! آخ جیگرم..! پسرم پسرم! بعد فرمود: حالا دیگه برو خیمه مگه نمیبینی عمه ات منتظره مادرت ام لیلا کربلا نیست. عمه ات میخواد برات مادری کنه..دیدی دامادی و میخوان بیارن یا یک‌ جوونی و میخوان بدرقه کنن سینی تدارک میبینن توش خلعتی میذارن.. زینب زره تو دستش، شمشیر تو دستش، کلاخود تو دستش، قرآن رو دستش علی اکبر بیا.شمشیر و حمایل کرد، زره تنش پوشاند، نگاه میکرد قربونت برم عزیز داداشم. هر کی یک کاری میکرد عمه کارش تموم شد دید خواهرا ریختن دور علی اکبر. علی داداش صبر کن هنوز سیر ندیدیمت دورش گشتن موهاش و شونه میزدن دست گردن داداش انداختن رها نمیکردن. ابی عبدالله دید نه اینا ول کن نیستن دست علی اکبر و گفت: دخترم چرا نمیذاری داداشت بره علی محو خداست بذارید بره. گفت: بابا از صبح هر کی رفته برنگشته نمیذارم داداشم بره آخه بابا این عصای دست توعه...علی اکبر تو بری بابام بیچاره میشه. ابی عبدالله فرمود: میخوای بری برو رفت به دل میدون جنگ. سیدالشهدا علی اکبر و که راه انداخت خودش اومد بالای بلندی وایستاد هی نگاه میکرد هی میگفت: میشه یبار دیگه برگردی؟ انقده میخوام دوباره بغلت کنم پسرم.. انگار علی اکبرم رفت دوست داشت برگرده یک دوری تو میدان زد یک جنگ نمایانی کرد خسته شد برگشت. گفت: بابا! العطش تشنمه.انگار تشنگی یک بهونه ای بود میدونی چرا میخواست پدر و پسر دوباره به هم برسن همچین امام حسین سیر بغلش کرد دوباره روایت میگه: زبونش و‌ گذاشت تو دهان علی گفت: علی بخودت قسم خیمه آب نداره من از خودت تشنه ترم.. پیغمبر سیرابت میکنه برو.مرحوم دربندی (ره) میگه داشتم مقتل و مینوشتم تحقیقاتم و‌ در مورد علی اکبر تکمیل کنم رسید به اینجا دیدم تا صدا زد.." انابن انا علی بن الحسین بن علی" من نوه حیدر کرارم میگه چهار نفر از پشت سر چنان با عمود به فرق علی زدند کلاهخود شکست فرق شکافت. دارم عین مقتل و میگم خونِ صورت علی ریخت رو صورت اسب..* ↫『بابُ الْحَرَم پایگاهِ متنِ روضه』ادامه⏬⏬⏬
#⃣ ‍#⃣ #⃣ 💠💠 اِنّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَكُمْ اِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ وَ لَعَنَ اللَّهُ آلَ زِیادٍ وَ آلَ مَرْوانَ وَ لَعَنَ اللَّهُ بَنى اُمَیَّةَ قاطِبَةً وَ لَعَنَ اللَّهُ ابْنَ مَرْجانَةَ وَ لَعَنَ اللَّهُ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ لَعَنَ اللَّهُ شِمْراً وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسْرَجَتْ وَ اَلْجَمَتْ وَ تَنَقَّبَتْ لِقِتالِكَ بِاَبى اَنْتَ وَ اُمّى لَقَدْ عَظُمَ مُصابى بِكَ فَاَسْئَلُ اللَّهَ الَّذى اَکْرَمَ مَقامَكَ وَ اَکْرَمَنى بِكَ اَنْ یَرْزُقَنى طَلَبَ ثارِكَ مَعَ اِمامٍ مَنْصُورٍ مِنْ اَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ و َآلِه اَللّهُمَّ اجْعَلْنى عِنْدَكَ وَجیهاً بِالْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ فِى الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ،یا اَباعَبْدِاللَّهِ... دور ورت جنجاله تنت چقدر بی حاله رفتن همه اما شمر هنوز توی گوداله برای بار چندمه میزنه خنجرُ فدات شه خواهرُ غریب گیر آوردنت تشنه سر بریدنت با اسبا رفتن روی تنت با نیزه زد تو دهنت ای کوفیان خیره سر چند نفر به یک نفر *حضرت زینب سلام الله علیها اومد رو تل زینبیه، تا نگاه کرد "وَ الشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَى صَدْرِكَ" شمر روی سینه ی حسین نشسته، صدا زد" وامـحمـداه صلّى عـلیك مـلیك السّمـاء هذا حسین مـرمـل بالدمـاء مـقـطع الاعضاء..." یا رسول الله! نگاه کن ببین دشت پر از حسینت شده، گفت: حسین من!...* تورا به خاطر دِرهم چه دَرهمت کردند چنانکه شرح تن تو، به آخرت افتاد ولی به جان خودت خواهرت مقصر نیست درآن شلوغی اگر بارها سرت افتاد آنقدر نيزه رفت و آمد كرد  بدن شاه نامرتب شد اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلى اللَّهِ وَ اِلى رَسُولِهِ وَ اِلى امیرِالْمُؤْمِنینَ وَ اِلى فاطِمَةَ وَ اِلَى الْحَسَنِ وَ اِلَیْكَ بِمُوالاتِكَ وَ بِالْبَراَّئَةِ مِمَّنْ اَسَسَّ اَساسَ ذلِكَ وَ بَنى عَلَیْهِ بُنْیانَهُ وَ جَرى فى ظُلْمِهِ وَ جَوْرِهِ عَلَیْكُمْ وَ على اَشْیاعِكُمْ بَرِئْتُ اِلَى اللَّهِ وَ اِلَیْكُمْ مِنْهُمْ وَ اَتَقَرَّبُ اِلَى اللَّهِ ثُمَّ اِلَیْكُمْ بِمُوالاتِكُمْ وَ مُوالاةِ وَلِیِّكُمْ وَ بِالْبَرآئَةِ مِنْ اَعْداَّئِكُمْ وَ النّاصِبینَ لَكُمُ الْحَرْبَ وَ بِالْبَرآئَةِ مِنْ اَشْیاعِهِمْ وَ اَتْباعِهِمْ اِنّى سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَكُمْ وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَكُمْ وَ وَلِىُّ لِمَنْ والاکُمْ وَ عَدُوُّ لِمَنْ عاداکُمْ فَاَسْئَلُ اللَّهَ الَّذی اَکْرَمَنی بِمَعْرِفَتِکُمْ وَمَعْرِفَةِ اَوْلِیاَّئِکُمْ وَ رَزَقَنِی الْبَراَّئَةَ مِنْ اَعْداَّئِکُمْ اَنْ یَجْعَلَنی مَعَکُمْ فِی الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ وَاَنْ یُثَبِّتَ لی عِنْدَکُمْ قَدَمَ صِدْقٍ فِی الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ وَ اَسْئَلُهُ اَنْ یُبَلِّغَنِى الْمَقامَ الْمَحْمُودَ لَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَ اَنْ یَرْزُقَنى طَلَبَ ثارکم مَعَ اِمامٍ هُدىً مَهدی ظاهِرٍ ناطِقٍ (بِالْحَقِّ) مِنْكُمْ تمام عمر به یابن الحسن گشودم لب چه می شود که جواب مرا دهی یک بار لوای سرخ حسینی، فراز گنبد او زند صدات که فریاد انتقام بر آر امام زمان که تشریف میارن تکیه بر دیوار کعبه میزنن تو جملاتی که خودشون رو معرفی میکنن میفرماین: اَلا یا اَهل العالم أنا الصمصام المنتقم؛ ای اهل عالم من منتقم هستم، من آمده ام که انتقام بگیریم... من پسر حسینم اَلا یا اَهل العالم إن جدّی الحسین قتلوه عطشانا؛ ای اهل عالم جد من حسین رو تشنه کام کشتند،ای اهل عالم جد من حسین رو عریان رو خاک انداختند... وَ اَسْئَلُهُ اَنْ یُبَلِّغَنِى الْمَقامَ الْمَحْمُودَ لَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَ اَنْ یَرْزُقَنى طَلَبَ ثارکم مَعَ اِمامٍ هُدىً مَهدی ظاهِرٍ ناطِقٍ (بِالْحَقِّ) مِنْكُمْ ادامه⏬⏬⏬