eitaa logo
༅࿇༅🇮🇷نوای ذاکرین🇮🇷 ༅࿇༅
13.4هزار دنبال‌کننده
52 عکس
42 ویدیو
109 فایل
گلچین تخصصی و بروز اشعارونواهای مذهبی روضه،غزل مرثیه،نوحه وگریز،دودمه،ختم خوانی باحضورمداحان وشعرای آئینی👌آرامش راه اندازی کانال درتلگرام سال ۱۳۹۴ خادم و بانی و مداح چه فرقی دارد من فقط حاجتم این است که نوکرباشم Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال نوحوا علی الحسین ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ رفته امیر لشکرش را پس بگیرد از کوفیان آب آورش را پس بگیرد رفته بگوید تشنگی ها برطرف شد تا حرف هایِ دخترش را پس بگیرد یک دستش اکبر بود که کشتند او را باید که دست دیگرش را پس بگیرد از مشک باید آبروی رفته اش را از تیر ها چشم ترش را پس بگیرد ▪️همه ی نگرانی ها یک طرف نگرانی های زینب یک طرف .. میگه تا عباس دارم غصه ندارم تا عباس بالا سر بچه هاست غم و غصه ندارم .. همین که میدان رفت هول و هراس تو دل زینب اومد .. گفت خدا کنه برگرده ... زینب پریشان است بی دستان عباس حالا چگونه معجرش را پس بگیرد ؟! حسین آرام جانم … اجازه بدید زبان حال بگم .. همین که عباس میدان رفت زینب می اومد معجر های بچه ها رو محکم میکرد .. رقیه بیا معجرت رو محکم ببندم .. سکینه خلخال ها رو به من بده عمو داره میره .. 🔹خودش فرمود به اون عالم روضه ی منو اینطور بخوانید :.. مگه تو کربلا بودی چه بلایی سر من آوردن اولین کاری که کردن از پشت یه نخل اون نامرد شمشیرشُ کشید اون دستی که مشک روش بود قطع کرد .. مشکُ به دست چپم گرفتم .. چند قدم جلوتر یه نامرد دیگه دست چپمُ قطع کرد .. نمیخوام مشک رو زمین بیوفته .. مشکُ با دندوناش گرفت .. ▪️میدونه اینا الان سراغ مشک میان ، همینطور که با دندون گرفته بود نامرد حرمله چشمهایِ قمر بنی هاشمُ نشونه گرفت .. چشم نابینا شد دیگه جایی رو نمیبینه .. کجا بره ؟! .. ▪️گفت فقط یه کاری میکنم مشکُ کسی تیر نزنه .. سرشُ پایین آورد مشکُ تو بغلش گرفت کلاه خود از سرش افتاد .. گفتن اینجوری نمیشه .. این مشکُ رها نمیکنه .. باید یه بلایی سرش بیاریم مشکُ رها کنه .. همه ی بدنش مشک و پوشونده بود .. گفتن الان یه بلایی سرش بیاریم مشکُ رها میکنه .. یه مرتبه یه صدایی بلند شد .. همینجوری که خون از فرقش میرفت مشکُ تیر بارون کردن .. افتاد رو زمین گفتن اینجوری نباید رهاش کنیم ، انتقام علی رو باید از عباسش بگیریم .. 😭 کیا شمشیر دارن ؟!.. کیا نیزه دارن ؟!.. کیا کعب نی دارن ؟! همه اومدن .. آنقدر به بدن عباس زدن …😭 سقای دشت کربلا اباالفضل دستش شده از تن جدا ابالفضل یک گل کنار علقمه فتاده دستش شده از تن جدا اباالفضل 🔸چهار تا صورتِ قبر کنده بود اول میومد سر بچه ی اولیش می نشست گریه میکرد ، گریه هاش که تموم میشد میرفت سر قبر دومی سومی اما چهارمی که میرسید میگفت عباسم من برا تو گریه نمیکنم .. آخه تو گریه کن داری .. آخه تو مادر داری .. منِ ام البنین مادرتم .. برا حسینی گریه میکنم که مادر نداره ... 😭 آرزوی قمرت نقش بر آب است حسین بعد از این خیمه ی خورشید خراب است حسین دست عباس که افتاد حرم ریخت بهم نگرانی پس از این حفظ حجاب است حسین مشک ساقی هدف تیر و کمان ها شده است گوئیا بخت علمدار به خواب است حسین آب پاکی به روی دست ابالفضل که ریخت ناله ی اهل حرم وای رباب است حسین حرف تاراج حرم در دل لشگر پیچید گوییا غارت این خیمه ثواب است حسین عاقبت خیمه ی خورشید ستونش افتاد بعد از این ام بنین خانه خراب است حسین….😭