#سرود_در_مقام_معلم
🌾🍀🌾🍀🌾🍀🌾🍀
منظور«نون وَٱلۡقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ» تویی
مرآت حق نمای کمالی و بینشی
توحضرت پیمبر علمی بخوان بخوان
تا به ابدصدای تو آهنگ دلخوشی
آموزگار من عطر بهار من
افزوده پند تو براعتبارمن
خورشیدصبحی وبرروی گل بخند
ای بی ریا، صبور ،ای افتخارمن
معلم
تو آن خورشید گرما بخش علمی
معلم
بلند آوازه ای دریای حلمی
معلم
تو شهر جهل را آباد کردی
معلم
بشر را تو ز غم آزاد کردی
تازنده ام نام تورا باعشق میخوانم
تازنده ام قدر تو را قدر می دانم
تازنده ام بر سر عهدم می مانم
دادی به من تو درس الفبا ی زندگی
بعد از خدا تویی که سزای ستایشی
قرآن تو را ستوده «معلم» از ابتدا
وقتی خدا ستوده تو را فوق ارزشی
آموزگار من ای چلچراغ عشق
باید زتو گرفت جانا سراغ عشق
هرنکته ی توپندهرجمله ات امید
ای بلبل امید درکوچه باغ عشق
معلم
تو آن خورشید گرما بخش علمی
معلم
بلند آوازه ای دریای حلمی
معلم
تو شهر جهل را آباد کردی
معلم
بشر را تو ز غم آزاد کردی
تازنده ام نام تورا باعشق میخوانم
تازنده ام قدر تو را قدر می دانم
تازنده ام بر سر عهدم می مانم
بی تو بشر صدای محبت نمی شنید
الحق که مهربانی وهم خوش نوازشی
بینا شد ازطراوت علمت دو دیده ام
توباغ سبز عاطفه وعشق و دانشی
آموزگار من ای چشمه ی حیات
اندیشه ی توسبز،روح تو پرنشاط
سرمایهٔ تو علم،جان مایهٔ تو مِهر
دادی مرا زجهل،ای مهربان نجات
معلم
تو آن خورشید گرما بخش علمی
معلم
بلند آوازه ای دریای حلمی
معلم
تو شهر جهل را آباد کردی
معلم
بشر را تو ز غم آزاد کردی
تازنده ام نام تورا باعشق میخوانم
تازنده ام قدر تو را قدر می دانم
تازنده ام بر سر عهدم می مانم
🌾🍀🌾🍀🌾🍀🌾🍀
#علی_اکبر_اسفندیار_مداح
┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅┄
#اَللّهُمَّعَجِّلْلِوَلِيِّکَالْفَرَجَ
#اللَّهُمَّاشْفِکُلَّمَرِیض
#کانال_وگروه_تخصصی_نوای_ذاکرین
#اشعار_مذهبی
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
↙️#خادم_الذاکرین_آرامش↙️
💠کانال وابرگروه نوای ذاکربن💠
Eitaa.com/navayehzakerin2
#ابرگروه⬇️
https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9
@Aaramesh42خادم کانال
╚═══💫💎═╝
4_5877396366409341634.mp3
12.19M
#سرود_در_مقام_معلم
گروه سرود نون والقلم
اجراشده:صداسیمای گلستان، مازندران
سرپرست گروه:حمید محمدیان
#شعر_علی_اکبر_اسفندیار_مداح
#امام_صادق_علیه_السلام
🩸شرحِ مصیبتِ بیرونکشاندنِ إمام صادق علیهالسلام از خانه و دواندنِ آن حضرت در پیِ مرکب...
محمد بن ربیع گوید:
🥀 منصور دوانیقی به پدرم گفت: سراغ جعفربنمحمد علیهماالسلام برو و بدون اجازه وارد خانهاش شو و او را در همان حالي که هست برایم بیاور.
🥀 پدرم مرا که در میان برادرانم به قساوت و سختدلی شهرت داشتم، صدا کرد و گفت: برو سراغ جعفر بن محمد علیهماالسلام و از دیوار خانه بالا برو و لازم نیست در خانه را به صدا درآوری تا او خود را آماده کند و وضعش را عوض کند، بلکه به یکباره بر او وارد بشو و او را در همان حالتی که هست، بیاور!
🥀 او گوید: من برای انجام این مأموریت راه افتادم. فقط کمی از شب مانده بود.
📋 فَأَمَرْتُ بِنَصْبِ السَّلَالِیمِ وَ تَسَلَّقْتُ عَلَیْهِ الْحَائِطَ فَنَزَلْتُ عَلَیْهِ دَارَهُ فَوَجَدْتُهُ قَائِماً یُصَلِّی وَ عَلَیْهِ قَمِیصٌ وَ مِنْدِیلٌ قَدِ ائْتَزَرَ بِهِ
▪️دستور دادم؛ نردبانی را گذاشتند و از دیوار بالا رفتم. امام را در حال نماز دیدم که پیراهنی به تن و قطیفهای به دور کمر داشت.
🥀 تا سلام نماز را گفت، گفتم: به دستور امیر حرکت کن. امام علیهالسلام فرمود:
📋 دَعْنِی أَدْعُو وَ أَلْبَسُ ثِیَابِی
▪️بگذار دعایم را بخوانم و لباسم (عبا و عمامه) را به تن کنم.
🥀 گفتم: نه، امکان ندارد. امام علیهالسلام فرمود: بگذار تنم را بشویم و تجدید وضو کنم. گفتم : نه؛ نمیشود؛ معطل نکن ! نباید و نمیگذارم وضع سر و صورتت را عوض نمائی!
📋 فَأَخْرَجْتُهُ حَافِیاً حَاسِراً فِی قَمِیصِهِ وَ مِنْدِیلِهِ
▪️پس او را با همان پیراهن و قطیفه با پای برهنه و بدون کفش و در حال خستگی حرکت دادم.
📋 فَلَمَّا مَضَی بَعْضُ الطَّرِیقِ ضَعُفَ الشَّیْخُ فَرَحِمْتُهُ
▪️چون مقداری راه آمدیم، نفسش به شماره افتاد و توان دویدن نداشت... دلم به رحم آمد و او را سوار بر اَستر کردم.
📚مُهج الدعوات، ص۱۹۴
📚بحار الانوار ج٩١ ص٢٨٩
✍ آه یا امام صادق ...
کاش آن نانجیبانی که عمّههای شما را دنبال مرکب میدواندند، اندکی هم رحم داشتند...
چگونه گریه کنیم بر آن مصیبتی که مقاتل نوشتهاند:
📜 ...اَتَوهُم بِحِبالٍ فَرَبَقُوهُم بِهٰا
▪️تمام اُسرا را در حالیکه با یک طناب به هم بسته بودند، به سمت کاخ یزید لعین میبردند.
📜 فكانَ الحَبلُ في عُنُقِ زَينِالعابدينَ اليٰ زينب و امّکلثوم و باقي بَناتِ رسولِ الله
▪️یک سر طناب را بر گردن إمام سجاد علیهالسلام انداخته بودند و سر دیگر طناب را به زینب کبری و حضرت امّکلثوم علیهماالسلام و دیگر دختران رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بسته بودند و آنها را میکشاندند.
📜 و كُلّمٰا قَصَروا عَنِ المَشيِ ضَرَبُوهُم
▪️و هرگاه که این زنان و بچهها، توانِ راهرفتن نداشتند، آنها را کتک میزدند.
📚مقتل الحسین علیهالسلام،مقرّم، ص۳۱۱
✍ آسمان است و زمین دور سرش میگردد
آفتاب است و قمر خاک درش میگردد
این قد و قامت افتاده درخت طوبی است
این محاسن به خدا آبروی دین خداست
این حرم خانهی زهراست مسوزانیدش
این حسینیهی دنیاست مسوزانیدش
شعله پشت حرم فاطمه زاده نبرید
پسر فاطمه را پای پیاده نبرید
آی مردم بگذارید عبا بردارد
پیرمرد است و خمیده است عصا بردارد
ببریدش ، ببرید از وسط مردم نه
هر چه خواهید بیارید ولی هیزم نه
بگذارید لبش یاد پیمبر بکند
وسط شعله کمی مادر مادر بکند
از مسیری ببریدش که تماشا نشود
چشمی از این در و همسایه به او وا نشود
اصلاً این مرد مگر پای دویدن دارد ؟
پیرمردی که خمیده است کشیدن دارد ؟!
شعلهی تازه به چشمان غمینش نزنید
آسمان است و در این کوچه زمینش نزنید
شاید این کوچه همان کوچه ی زهرا باشد
شاید آن کوچه ی باریک همین جا باشد
شاید این کوچه همان جاست که زهرا اُفتاد
گر چه هم دست به دیوار شد اما اُفتاد
این قبیله همگی بوی پیمبر دارند
در حسینیهی خود روضهی مادر دارند
#امام_صادق_علیه_السلام
🩸کاش بر نسلِ خلیلالله، باران میشدی / کاش ای آتش! به زینب هم گلستان میشدی ...
{حکایت راهرفتن إمام صادق علیهالسلام در بین آتش}
در نقلها آمده است:
🥀 منصور دوانیقی ملعون به حسن بن زید که از طرف او، والى مکه و مدینه بود، پیغام داد خانه جعفر بن محمد عليهماالسلام را بسوزان!
🥀 او به خانه امام علیهالسلام آتش انداخت و به درب خانه و راهرو سرایت کرد، امام صادق علیهالسلام بیرون آمد و در میان آتش گام برداشته و راه میرفت و میفرمود:
📋 أَنَا ابْنُ أَعْرَاقِ الثَّرَى أَنَا ابْنُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللَّهِ
▪️منم پسر أعراق الثرى (لقب حضرت اسماعیل علیهالسلام). ؛ منم پسر ابراهیم خلیل اللَّه (که آتش نمرود بر او سرد و گلستان شد).
📚الکافی ج١ ص٣۶٧
✍ آه یا امام صادق ...
کاش این آتش در جای دیگری هم نیز گلستان میشد... در آن ساعتی که يكى از سربازان لشکر عمر بن سعد ملعون گويد:
🥀 بانوى بلند قامتى را كنار خيمهاى ديدم...
📜 و النّارُ تَشتعِلُ مِن جَوانِبها،
▪️در حالى كه از هر طرف، آتش به سمت آن زن، شعله میکشید.
🥀 آن بانو گاهى به طرف راست و چپ و گاهى به آسمان نگاه مىكرد و دستهايش را بر اثر شدت ناراحتى به هم مىزد، و گاهى وارد آن خيمه مىشد، و بيرون مىآمد. با سرعت نزد او رفتم و گفتم:
📜 يا هٰذِه ما وُقُوفُكِ هٰاهُنا، و النّارُ تَشتَعلُ مِن جَوانِبِك، و هٰؤلاءِ النِّسوَة قَد فَرَرنَ، و تَفَرّقنَ و لَم تَلحِقٖي بِهِنّ، و مٰا شَأنُك؟
▪️اى زن! مگر شعلههای آتش را نمىبينى؟ چرا مانند ساير زنان فرار نمیكنى؟! چرا اینجا ایستادهای؟!
📜 فَبكَتْ زَینبُ، و قالَت: ياشَيخ! إنَّ لَنا عليلاً في الخيمة، و هُو لا يَتَمكّنُ مِن الجُلوسِ و النُّهوضِ، فَكيفَ أُفارقُه، و قَد أحاطَ النّارُ بهِ
▪️در اینهنگام، زینب کبری سلاماللّهعلیها به گریه افتاد و فرمود:
اىمرد! ما شخص بيمارى در ميان اين خيمه داريم كه قدرت نشستن و برخاستن ندارد، چگونه او را تنها بگذارم و بروم با اينكه آتش از هر سو به طرف او شعله مىكشد...
📚معالی السبطین، ج٢ ص٨
📝 میان آتش نمرود پیکرِ تو نسوخت
شبیهمادرمظلومهات پرِ تو نسوخت
اگرچهاز سر دوشتکشیدهشد؛امّا
هزار شُکر عبای مُطهّرِ تو نسوخت
تو با کهولت سِن،پابرهنه،در دل شب
بهحیرتمدلِخصمِستمگرِ تو نسوخت؟
اگرچه سوختدرِخانهیتو در آتش
هزارشُکردرآنبینهمسرِ تو نسوخت
پیطوافتو شعله به خانه وارد شد
شبیهکعبهولیپایتا سرِ تو نسوخت
اگرچه زهر تورا آب کرد همچون شمع
در آفتاب ولی جسم لاغر تو نسوخت
سهبار تیغ به رویت کشید آن نامرد
ولی ز کُندی خنجر که حنجرِ تو نسوخت
نرفت راس شریف تو بر سرِ نیزه
ازاینطریقدلِخونخواهرِ تو نسوخت
به دست دشمنتو بود تازیانه ولی
به ضرب آن کمر و کِتف دخترِ تو نسوخت
نریختبعدِتوآتشکسیبه فرق سرش
دگرعمامهیمُوسیبنجعفرِ تو نسوخت
هزار مرتبه باقیستجایشُکرش که
از اهلبیتتو یکتن برابرِ تو نسوخت
#امام_صادق_علیه_السلام
🩸وقتیکه خانهام را آتش زدند، به یاد اهل و عیال جدّ غریبم، سیدالشهداء "صلواتاللهعلیه" افتادم...
در نَقلی آمده است:
🥀 فردای آن روزی که خانه امام صادق علیهالسلام را آتش زدند، چند نفر از شیعیان به محضر آن حضرت رفتند، دیدند، که إمام علیهالسلام محزون و گریان است.
🥀 عرض کردند: آقاجان! چرا گریه میکنید؟ آیا از این که دشمن چنین گستاخی به شما کرده، گریه میکنید؟
با اینکه نخستین بار نیست که به شما خاندان چنین میکنند! إمام صادق علیهالسلام فرمودند:
📋 لَمّا أَخَذتِ الّنارُ مٰا فِي الدِّهلِیز نَظَرتُ إلىٰ نِسائي وَ بَناتي يَتَراكَضنَ فِي صَحنِ الدّار مِنْ حُجرةٍ إلىٰ حُجرٍة وَ مِن مَكانٍ إلى مَكانٍ هٰذا وَ أٰنا مَعَهنّ في الدّار
▪️گریهام برای این است که وقتی زبانههای آتش در دالان خانه، زبانه میکشید، زنان و دخترانم را دیدم که در صحن خانه از حجرهای به حجره دیگر و از جانبی به جانب دیگر میدویدند، تا آتش به آنها آسیب نرساند، با اینکه من در خانه همراه آنها بودم.
📋 فَتَذكّرتُ رَوعَةَ عَيالِ جَدِّيَ الحُسينِ علیهالسلام يَومَ عاشُوراء لمّا هَجَمَ القومُ عَلَيهنَّ وَ مُناديهم يُنادي أحرِقُوا بُيوتَ الظّالِمين.
▪️با آن صحنه، به یاد وحشت و خوف اهل و عیال جدّم حسین علیهالسلام در غروب روز عاشورا افتادهام، آن هنگام که دشمن به آنها هجوم آورد، و منادیِدشمن فریاد میزد: خیمههای ظالمان را بسوزانید...
📚مأساةالحسین،علیهالسلام، ص۱۶۰
✍ بهخدا سخت ترین لحظهی عمرم این بود
که شبیه دل زینب جگرم خونین بود
دستِ بسته، دلِ شب، در پیِ اَستر، گریان
چون اسیریِ حرم، خاطرهای غمگین بود
یاد غمهای رقیه، جگرم را سوزاند
و همین روضه برای دل من تسکین بود
وسط شعلهی آتش، نفسم بند آمد
وای بر قاتل زهرا، به لبم نفرین بود
ناصبی بود و به مادر، بد و بیرا میگفت
بد دهن بود و فقط بر لب او توهین بود
ریسمان بسته چو مولام، کشیدند مرا
این جفا از خلفا، یک عمل ننگین بود
تن خود را سپرِ اهل حرم میکردم
در دفاعِ حرم فاطمه سهمم این بود
با وجودیکه اهانت به نهایت دیدم
باز هم تلخ ترینَش، به نظر شیرین بود
هیچکس زیر سم اسب تنم را نفِشرد
یاد گودال ولی سینهی من سنگین بود
نیزه و خنجر و شمشیر و سنانم نزدند
کِی چو جدم، تنم از خون سرم رنگین بود
اهل بیتم که گرفتار اراذل نشدند
عمه افسوس، اسیر سپهی بی دین بود
وای از دغدغهی «عمَّتِیَ المضروبه»
چشمِ شامی چقدَر سوی حرم بدبین بود
#امام_صادق_علیه_السلام
#مصائب_گودال_قتلگاه
🩸 منصور دوانیقی، سه بار شمشیر کشید تا إمام صادق علیهالسلام را به شهادت برساند، امّا ...
در نقلها آمده است:
🥀 روزی منصور دوانیقی ملعون، امام صادق علیهالسلام را توسط شخص نانجیبی به نام «ربیع» به قصر خود کشاند و سه مرتبه شمشیر خود را بلند کرد تا إمام علیهالسلام را به شهادت برساند اما در هر مرتبه از کار خود منصرف میشد و شمشیر را غلاف کرد و در نهایت حضرت را رها کرده و إمام علیهالسلام از قصر او خارج شدند.
🥀 ربیع ملعون، معترضانه به منصور دوانیقی گفت: چرا کار او را نساختی؟!
منصور گفت: در هربار که شمشیر کشیدم، رسول خدا صلیاللهعلیهوآله با چهرهای غضبآلود در مقابل من متمثّل شد و من از ترس، شمشیر را غلاف کردم تا اینکه در بار سوم که شمشیر کشیدم،
📋 فَتَمَثَّلَ لِی رَسُولُ اللَّهِ بَاسِطَ ذِرَاعَیْهِ قَدْ تَشَمَّرَ وَ احْمَرَّ وَ عَبَسَ وَ قَطَّبَ حَتَّی کَادَ أَنْ یَضَعَ یَدَهُ عَلَیَّ
▪️رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بهمن نزدیک شد، پنجههای خود را گشوده بود و دامن بهکمر زده و چشمانش قرمز شده بود و نهایت خشم از صورتش آشکارا بود نزدیک بود مرا در پنجههای خود بفشارد.
📚مُهَج الدعوات،سیدبنطاووس،ص۱۹۲
✍ آه یا رسول الله...
کاش در جای دیگر، در مقابل یک نانجیبی دیگر، نیز متمثّل میشدید...
در آن ساعت دردناکی که مقاتل نوشتهاند:
📜 ... ثُمّ إنّهُ رَكِبَ عَلىٰ صَدرهِ الشريف، و وَضعَ السيفَ فٖي نَحره، و هَمّ أنْ يَذبحَه،
▪️شمر ملعون وارد گودال قتلگاه شد و بر سینه مبارک سیدالشهداء علیهالسلام نشست و شمشیر را کشید و بر گلوی مطهر آن حضرت گذاشت و آمد تا سر مبارک را ذبح کند،
📜 فَفتَحَ عَينَيه في وَجهِه فَقالَ لَه الحُسين علیهالسلام: يَا ويلك مَن أنتَ؟ فَقد إرتَقَيتَ مُرتَقَىٰ عَظيمًا؛ فَطالَما قَبَّلَهُ رَسولُ الله
▪️که در این هنگام چشمان سیدالشهداء علیهالسلام کمی باز شد و با صدای بیرمقی به آن ملعون فرمودند:
وای بر تو! تو کیستی؟ بر جایگاه بلندی بالا آمدهای! آنجایی را که نشستهای، دائماً رسول خدا صلیاللهعلیهوآله میبوسید...
📚ینابیع المودّة، ج۳، ص۸۳
📚ناسخالتواریخ،سیدالشهداء علیهالسلام، ج۲ ص۳۸۶
✍ دوباره پای برهنه شبانه آوردت
شبانه باز که از کُنجِ خانه آوردت
عبا نداری و عمامه و رِدایت کو؟
چقدر خون شده پایت بگو عصایت کو؟
حرم تو هستی او پشت بر حرم داده
تو ایستادهای و نانجیب لٕم داده
به گرد خویش غلام و کنیز دارد باز
به زیر بالش خود تیغ تیز دارد باز
سه بار خواست بسوزی به ناروا که نشد
سه بار خواست بگوید به ناسزا که نشد
سه بار سمت تو آمد ولی برِ تو نشست
سه بار تیغ کشید و قلاف کرد و نشست
سه بار خواست بتازد ولی سلامت کرد
بجای دشنه و دُشنام احترامت کرد
هزار شُکر شکست از نهیبِ پیغمبر
بجای خویش نشست از نهیبِ پیغمبر
هزار شُکر جسارت نشد به پیر حرم
هزار شُکر که رفتی حرم امیرِ حرم
تو کوه بودی و او در مقابلِ تو شکست
اگرچه پیش تو خم شد ولی دل تو شکست
شکست تا دل تو گفت: یا رسول الله
به گریه مقبل تو گفت با رسول الله
بلند مرتبه شاهی زِ صدر زین اُفتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین اُفتاد
تمام پیکرش از تیغ غرق خون گردید
عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید
مزاحم نفسش نیزه با عصا شده بود
هزار تیغ شکسته به زور جا شده بود
لبش پُر از ترک و آب را بردند
به روی ناقهی عریان رُباب را بردند...
قابل بهره برداری در مجلس اقا امام صادق علیه السلام...گریزی مناسب برای پرکردن خلع مجلس توسط مداحان👆👆👆
نوحه امام صادق ع
سبک حاج ناظم ره
من دروطن غریب وخسته هستم
من وارث پهلو. شکسته هستم
مصحف ناطقم. اما م صادقم
دشمن زدآتش خانه ی من
میسوزد این کاشانه ی من
واویلتا آه وواویلا4بار
صادق خلیل آل مصطفایم
مانندزهراسوزد این سرایم
براهل وعیالم پریشان حالم
عیان به پیش نظر من
شدخاطرات مادر من
واویلتا
بردستگیریم عدوشبانه
بین نمازآمد ز بام خانه
دل ازغم خسته شد. دست من بسته شد
ازظلم دشمن چه کشیدم
شب درپی اسبش دویدم
واویلتا
تحت نظر بودم گهی به تبعید
گه حکم قتلم دادوگاهی بخشید
ززهرپرشرر. شدم پاره جگر
گرچه رئیس مذهب من
مسموم ودرتاب وتبم من
واویلتا
درغربت مدینه جان سپارم
کنار. قبر. مادرم. مزارم
غریب غربتم. بقیع شدتربتم
مزار. من زائر. ندارد
مهدی بقبرم سرگذارد
واویلتا
(عبدالحسین محبی)
┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅┄
#اَللّهُمَّعَجِّلْلِوَلِيِّکَالْفَرَجَ
#اللَّهُمَّاشْفِکُلَّمَرِیض
#کانال_وگروه_تخصصی_نوای_ذاکرین
#اشعار_مذهبی
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
↙️#خادم_الذاکرین_آرامش↙️
💠کانال وابرگروه نوای ذاکربن💠
Eitaa.com/navayehzakerin2
#ابرگروه⬇️
https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9
@Aaramesh42خادم کانال
╚═══💫💎═╝
قدم اول:
صلوات ابتدای
مجلس👇
#روضه_امام_صادق_علیه_السلام
#صلوات_اول_مجلس
به ساحت مقدس و ملکوتی رئیس مکتب تشیع، شیخ الائمه، وجود نازنین آقا امام جعفر صادق علیه الصلاه و السلام عنایت کنید اجماعا صلوات بلندی ختم کنید.
قدم دوم:
مناجات👇
#روضه_امام_صادق_علیه_السلام
#مناجات_امام_زمان_علیه_السلام
🔸با غصه های آل عبا گریه میکنی
یابن الحسن...
ایام شهادت جد غریبتون امام صادق...
حتما الان رفتی مدینه...
کنار قبرستان بقیع...
اونجا برای جد غریبت عزاداری میکنی...
قربون اشکهای چشمت برم آقا...
🔸با غصه های آل عبا گریه میکنی
🔸در اوج روضه های عزا گریه میکنی
🔸ای صاحب عزا، تو به این روضه های ما
🔸می آیی و بدون صدا گریه می کنی
من ميگم شاید امشب آقا بیاد مجلسمون...
یک گوشه ای بشینه...
برای غربت امام صادق اشک بریزه...
مواظب باش عزیز من...
امشب برای امام صادق خوب ناله بزنی...
خوب آبرو داری کنی...
امشب یک جوری برا غربت امام صادق ناله بزن...
اگه آقا بیاد....
از ما راضی بشه...
یا بن الحسن... آقا...
من مطمئنم...
🔸می آیی و بدون صدا گریه می کنی
🔸حالا دوباره چشم تو را خون گرفته است
در عزای جد غریبتون امام صادق...
🔸حالا دوباره چشم تو را خون گرفته است
🔸با غصه های آل عبا گریه می کنی
حالا از سوز دلت صداش بزن...
یاصاحب الزمان...
#روضه_امام_صادق_علیه_السلام
متن روضه
قدم سوم:
متن روضه👇
🔸به تنگ آمد دلم از کینه منصور یا جدا
زبانحال غریب مدینه...
آقامون امام صادق...
با جد بزرگوارش...
🔸به تنگ آمد دلم از کینه منصور یا جدا
🔸فلک بین باچه کس کرده مرا محشور یا جدا
قربون مظلومیت برم یا امام صادق...
🔸نکرده شرم از روی تو درآن شام ظلمانی
یا جدا نبودی ببینی...
با من چه کردند...
🔸نکرده شرم از روی تو درآن شام ظلمانی
🔸نموده بی حیائی بر سرم مامور یا جدا
دیگه دلتون اینجا نباشه...
بریم خانه امام صادق...
به یاد اون شبی که...
ابن ربیع نانجیب...
بدون اجازه...
وارد خانه امام صادق شد...
خدا لعنتش کنه...
نانجیب حتی اجازه نداد...
امام صادق عمامه به سر کنه...
ای وای... ای وای ...
بگم یا نه...
🔸پیاده، سربرهنه، از پی اسبش دوانیدم
🔸به عذر اینکه من مامورم ومعذور یا جدا
من از شما سوال میکنم...
اگه یک پیرمرد ببینی...
چطوری باهاش برخورد میکنی...
حتی اگه نشناسیش بازم احترامش میکنی...
اما ابن ربیع نانجیب...
با آقای ما...
امام صادق...
چه کرد...
یا صاحب الزمان...
خودش بر روی مرکب و...
امام صادق رو...
با سر برهنه و پای پیاده...
هی توی کوچه های مدینه میدواند...
خود نانجیبش میگه...
یکوقت برگشتم...
دیدم...
انقدر حضرت خسته شده...
عرق به پیشانیش نشسته...
داره نفس نفس میزنه...
🔸به عذر اینکه من مامورم ومعذور یا جدا
قربان مظلومیت برم آقاجان امام صادق...
خیلی غریب بودید آقا...
شما رو مظلومانه...
توی کوچه ها میکشیدند...
اما میخوام بگم آقاجان...
دیگه کسی به همسرتون جسارت نکرد...
همسرتون رو جلو چشماتون نزدند...
ديگه بچه های شما این صحنه ها رو ندیدند...
من یک آقایی میشناسم...
تو همین شهر مدینه...
ریسمان گردنش انداختند...
کشون کشون میبردندش...
تصور کن...
یک طرف دستهای امیرالمومنین رو بستند...
یکطرف بچه ها...
یکطرف هم زهرای مرضیه...
آی غیرتی ها...
صدا زد نمیزارم آقام رو ببرید...
دومی ملعون، اشاره کرد...
گفت قنفذ...
چرا آروم نشستی...
بزنید زهرا رو... 😭
زبانم لال بشه...
یا امام صادق منو ببخشید...
یه نفر با تازیانه میزد...
یه نفر با غلاف شمشیر...
یه نفر با لگد میزد...
انقدر زدند...
واويلا...
انقدر زدند...
که مادر نقش زمین شد...
🔸قنفذ و ثانی مغیره هر سه زهرا را زدند
🔸بارها آن عصمت باریتعالی کشته شد
یا الله...
اگه تو مدینه زهرای مرضیه رو نمیزدند...
کربلا کسی جرات نمیکرد...
زینب کبری رو بزنه...
یک وقت دیدند دختر ابی عبدالله...
کنار بدن بی سر بابا...
بی تاب شده...
هی صدا میزنه...
بابا...
أُنظُر إلی عَمَّتِیَ المَضروُبَة
بابا بلند شو ببین...
دارن عمه جانم زینب رو میزنند...
🔸با همان دستی كه زهرا را زدند
🔸در كنار ِ پیكرت ما را زدند
ناله بزن یا حسین...
(و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ. سوره: شعراء آیه: 227)
قدم چهارم:
صلوات اخر👇
#روضه_امام_صادق_علیه_السلام
#صلوات_آخر_مجلس
خدای متعال ان شاء الله این دسته جمع رو به زودی زود به مدینه منوره کنار قبرستان بقیع برساند از نزدیک عرض ادب کنیم اجماعا صلوات.