eitaa logo
༅࿇༅🇮🇷نوای ذاکرین🇮🇷 ༅࿇༅
10.7هزار دنبال‌کننده
39 عکس
46 ویدیو
79 فایل
گلچین تخصصی اشعارونواهای مذهبی،روضه،نوحه وگریزوآموزش (ختم خوانی )باحضورمادحین وشعرای آئینی راه اندازی کانال درتلگرام سال ۱۳۹۴ خادم و بانی و مداح چه فرقی دارد من فقط حاجتم این است که نوکرباشم Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aaramesh42
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
|⇦•خدا آفریده، مرا تا... و توسل به امیرالمومنین ویژۀ شب های قدر اجرا شده ماه مبارک رمضان ۱۴۰۰ به نفس کربلایی سیدمهدی حسینی 🌷: ما اگر بتوانیم کسی را کنیم هنر کرده‌ایم. | 🌹اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🌹 کانال نوای ذاکرین:(ایتا) 👇👇👇 Eitaa.com/navayehzakerin2 ⚡⚡⚡⚡⚡⚡ کانال نوای ذاکرین :(تلگرام) 👇👇👇 T.me/navayehzakerin مدیرکانال: خادم الذاکرین آرامش
|⇦•آه ای نفس بمان... و توسل به امیرالمومنین ویژۀ شب های قدر اجرا شده ماه مبارک رمضان ۱۴۰۰ به نفس کربلایی سیدمهدی حسینی• آه ای نفس بمان، در سینۀ علی تا کم شود غمِ، دیرینۀ علی آندم که ناله ام، در چاه می رود آهِ من از زمین، تا ماه می رود می سوزم من عُمرم را به داغِ زهرا خون شد فرقم از فراقِ زهرا خون شد از هجران می بارم دل تنگِ دیدارم ای جان زتن برو، دنبالِ فاطمه یادم نمی رود، احوالِ فاطمه آتش زبانه زد، در جانِ دلبرم می زد نفس نفس، در خانه همسرم کوهِ صبرم، اما قامتم شکسته دیدن زهرا پشتِ در نشسته دیدن یاسِ من پرپر شد زینب بی مادر شد حالا که در برم، تنها نشسته ای من سر شکسته تو، پهلو شکسته ای باید دعا کنیم، چون بعدِ کربلا صد باره می شود، این کوفه بی حیا زینب تنها بینِ خنده های کوفه بینِ، سنگِ بچه های کوفه 🌹اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🌹 کانال نوای ذاکرین:(ایتا) 👇👇👇 Eitaa.com/navayehzakerin2 ⚡⚡⚡⚡⚡⚡ کانال نوای ذاکرین :(تلگرام) 👇👇👇 T.me/navayehzakerin مدیرکانال: خادم الذاکرین آرامش
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
⇦•آه ای نفس بمان... و توسل به امیرالمومنین ویژۀ شب های قدر اجرا شده ماه مبارک رمضان ۱۴۰۰ به نفس کربلایی سیدمهدی حسینی• [آقا سید علی خامنه‌ای❤️] یکی از ابزارهای توسل و به پروردگار در ماه مبارک و شب های قدر به ارواح مطهر است ... 🌹اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🌹 کانال نوای ذاکرین:(ایتا) 👇👇👇 Eitaa.com/navayehzakerin2 ⚡⚡⚡⚡⚡⚡ کانال نوای ذاکرین :(تلگرام) 👇👇👇 T.me/navayehzakerin مدیرکانال: خادم الذاکرین آرامش
⇦•مراسم احیا..شب یچبیت ویکم قسمت_اول توسل و مراسم قرآن 😔😢😔😢😔😢 قرآن هاتون رو باز کنید اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِکِتابِکَ الْمُنْزَلِ وَمَا فِیهِ، وَ فِیهِ اسْمُکَ الاَْکْبَرُ، وَ أَسْماؤُکَ الْحُسْنى، وَ مَا یُخافُ وَ یُرْجى، أَنْ تَجْعَلَنِی مِنْ عُتَقائِکَ مِنَ النّارِ* قرآن هارو بذارید روی سر، هر کسی تو حالِ خودش باشه*اللَّهُمَّ به حق هَذَا الْقُرْآنِ وَ به حق مَنْ أَرْسَلْتَهُ بِهِ وَ به حق کُلِّ مُؤْمِنٍ مَدَحْتَهُ فِیهِ وَبِحَقِّکَ عَلَیْهِمْ فَلا أَحَدَ أَعْرَفُ بِحَقِّکَ مِنْکَ* ابی عبدالله روایت میکنه، میگه: جدم رسول الله رو می دیدم چه جوری دَرِ خونۀ خدا تضرع میکنه، گریه میکنه، میگه: پیغمبر اینقدر دستش رو بالا می آوُرد، یه جوری ناله میزد، مثل فقیری که برا گرسنگیش داره طلب میکنه... اُم سلمه میگه: اومدم تویِ خونه دیدم پیغمبر نشسته، تویِ دلِ سحر، دستش رو آوُرده بالا، داره ناله میزنه، اشک میریزه به پهنایِ صورت، اومدم توی اتاق منم شروع کردم گریه کردن، پیغمبر صدایِ گریه ی من رو شنید، گفت: اُم السلمه چی شده؟ چرا گریه میکنی؟ گفتم: آقا! شما که پیغمبرِ خدایید اینجوری دارید گریه می کنید، ما چیکار کنیم؟ فرمود: اُم السلمه! چرا گریه نکنم، وقتی میدونم خدا یه لحظه ازم چشم برداره مثل یونس که خدا یه لحظه به خودش واگذارش کرد، رفت تو دلِ ماهی... قرآن ها رو بذارید رویِ سر، خدایا! ببین کی اومده دَرِ خونه ات، یه سال دور بودم ازت، یه سالِ از این قرآنی که رویِ سرم هست دور بودم، حالا پیدام شده...* _ ده مرتبه : بکَ یَا اللّهُ .. _ ده مرتبه:الهی! بمُحَمَّدٍ .. _ میخوام اسمِ مولام رو ببرم، امشب شبِ شهادتشِ، دیگه این لحظه ها رمقی نداشت، دیگه رنگش زرد شده بود، دیگه نمی تونست حرف بزنه، مثلِ روزایِ آخرِ مادر، اما خدارو شکر خیلی ها اومدن عیادتِ علی، بچه های کوفه اومدن شیر آوُردن، بمیرم برا اون خانومی که هیچ کس نیومد عیادتش... چرا یه نفر اومد عیادت، سلمان اومد، گفت: سلمان! تو هم به ما سر نمیزنی؟ باشه...گفت: بی بی جان! حالتون خوب نبود نیومدم، نمیخواستم مزاحم بشم، گفت: سلمان! تو هم انگار مارو یادت رفته... سلمان سئوال کرد: بی بی جان! حالتون چطوره؟ گفت: سلمان! شب ها از دردِ پهلو خوابم نمی بره...یه چیزِ دیگه ای هم گفت، گفت: سلمان! علیم خیلی غریبِ... این آقایی که الان میخواهیم اسمش رو ببریم خیلی غریبه، میگه: دیدم پیغمبر توی مسجد نشسته داره خدارو به علی قسم میده، خدایا! بحقِ علی، بحقِ علی...جلویِ همه، امیرالمؤمنین سئوال کرد: آقا جان! شما پیغمبر خدایید، چرا به اسمِ من خدارو قسم میدید؟ پیغمبر فرمود: علی جان! محبوب تر از تو پیشِ خدا پیدا نمیشه..."محبوبِ خدا بودی اینجوری زدنت؟" الهی!بعَلِیٍّ .. _ الهی بفاطِمَهَ ... _ میخوای اسمِ اون کسی رو ببری که تویِ کوچه ها مادرش رو از رویِ زمین بلند کرد، خاکایِ چادرِ مادرش رو تکوند، می گفت: مادر پاشو، پاشو...بلند شو نامحرما دارن نگاه میکنن... الهی! بالْحَسَنِ بن علیٍ .. _ اسم ارباب رو میخواهیم ببریم، نوکر ادب میکنه وقتی میخواد اسمِ اربابش رو ببره...ابی عبدالله تا اومد بالا سَرِ عباسش، روایت میگه: داد میزد، گریه میکرد، قبلش به همه ی اهلِ خیمه ها گفته بود، بلند بلند گریه نکنید، ولی خودش تا اومد بالا سَرِ عباس داد میزد گریه می کرد، ناله میزد میگفت: عباس!، عباس!... صداش رو زینب شنید، گفت: حسین جان! تو خودت میگی گریه نکنید، حالا بلند بلند داری گریه میکنی؟ گفت: زینب جان! آخه من دیدم دستاش رو قطع کردن، پاهاش رو بریدن، چشمش رو دریدن، قلبش رو زدن، برا همین ناله میزنم... اینجا ابی عبدالله ناله میزد، یه جایی هم مدینه داداشش توی کوچه وقتی تابوتِ مادرشون رو بلند کردن، علی گفت: بچه ها بلند بلند گریه نکنید، اما حسن بلند گریه می کرد، می گفت: مادر! مادر!... حسن جان! چرا گریه میکنی؟ گفت: حسین جان! من چیزی دیدم که تو ندیدی، همین جا دیدم مادرم افتاد، با دست دنبال من میگشت...* الهی! بالْحُسَیْنِ .. _ الهی بعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ .. _ بمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ .. _ الهی! بجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد ..
قسمت_پایانی توسل و مراسم قرآن به سر گرفتن ویژۀ شب های قدر اجرا شده شب_بیست_و_یکم ماه مبارک رمضان 😔😢😔😢😔😢 یا باب الحوائج!...خیلی گرفتاری ها زیاد شده، خیلی ها نگران دینِ بچه هاشونن، خیلی ها سفارش میکنن دعاشون کنیم، خوب امشب خودت به باب الحوائج بگو... یا باب الحوائج! امشب میشه واسطه ی ما هم بشی؟... الهی بمُوسَى بْنِ جَعْفَر .. _ خدارو شکر یه آقایی داریم پیشِ خودمونِ، کیف میکنیم امام رضا داریم... حرفِ من حرفِ دلایِ بی کَسه یه امام رضا دارم برام بسه میدونم صدام به آقام میرسه یه امام رضا دارم واسم بسه الهی بعَلِیِّ بْنِ مُوسى .. _ الهی بمحَمَّدِ بْنِ عَلِی .. _ الهی بعَلِیِّ بْنِ مُحَمَّد .. _ روایت میگه: قیامت بی بیِ دو عالم، وقتی وارد میشه، ندایی از طرفِ خدا میاد: " اُدْخُلنی جَنَّتي" برو بهشت، بی بی حرکت میکنه به طرفِ بهشت، تو دهنۀ بهشت می ایسته، قدم از قدم بر نمیداره، پشتِ سر رو هی نگاه مینه...خداوند میگه: چی شده حبیبۀ من!؟ تو همه کارۀ محشری، بهشت رو آذین بستن، چرا وارد نمیشی؟ یهو بی بی می فرمایند: خدایا! یه عده ای تو دنیا برا حسینم گریه کردن، برا حسنم اشک ریختن، برا همسرم، برا اولادم گریه کردن، میشه اینهارو قبل از من واردِ بهشت کنی؟... حالا با گریه و حالِ خوشت بگو:...* الهی بالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ .. _ حالا رسیدیم به اسمِ صاحبمون، آقاجان! کاش می دونستم کجایی.... میخانه دگر جای منه بی سر و پا نیست بگذار به پشت دَرِ میخانه بمیرم ترسم تو بیایی و من آن روز نباشم ای کاش که من خاکِ سر راه تو باشم هر کس به کسی نازد من به تو نازم ای کاش که جان بر سر کوی تو ببازم *امشب امام زمانت داره دعات میکنه، اما ما خیلی به امام زمانمون ظلم کردیم، سید بن طاووس میگه:مشرف شدم سردابِ مقدس، همچین که واردِ سرداب مقدس شدم، صدایی به گوشم رسید آشنا، دیدم داره دعا میکنه، خوب گوش دادم دیدم صدایِ امام زمانِ، گوش دادم ببینم چی داره دعا میکنه، دیدم داره قسم میده: خدایا! بحقِ منِ امام زمان، این شیعیانِ مارو ببخش، خدایا! اینها بواسطه ی محبتِ ما خطاهایی کردن، اینها رو ببخش، اینها کسی به غیر ما ندارن.... یا صاحب الزمان! امشب کجایی؟ کربلایی؟ نجفی؟ هر جا هستید برا ما هم دعا کنید، خدا خودش فرمود: از زبونِ کسی که گناه نکرده دعا کنید دعا مستجاب میشه، چه بهتر اززبان شما برا ما دعا بشه... ده مرتبه: الهی بالْحُجَّةِ .. - "اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن. صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا..." - "دعای فرجِ امام زمان رو هم بخونیم، ان شاءالله این بلاها و گرفتاری ها از همه ی شیعیانِ امیرالمؤمنین دفع بشه..."إِلٰهِی عَظُمَ الْبَلاءُ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ، وَانْکَشَفَ الْغِطاءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ، وَضاقَتِ الْأَرْضُ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ، وَأَنْتَ الْمُسْتَعانُ، وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکیٰ، وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَالرَّخاءِ. اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ، وَعَرَّفْتَنا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ، فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَرِیباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ. یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ، یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیانِی فَإِنَّکُما کافِیانِ، وَانْصُرانِی فَإِنَّکُما ناصِرانِ. یَا مَوْلانا یَا صاحِبَ الزَّمانِ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی، السَّاعَةَ السَّاعَةَ السّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ، یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِینَ."
درد...میکند این روزها تمام تنم درد می کند مانند فاطمه بدنم درد می کند گفتم حسین بر کفنم جوشنی نوشت در دست بی کفن کفنم درد می کند زین خجلتی که می کشم از شیر خوردنم در پیش زینبم دهنم درد می کند من اهل یثربم دلم آنجاست زیر خاک بیچاره دل که در وطنم درد می کند زهرای سوخته به تن من حلول کرد باور کنید پیروهنم درد می کند یا زینبی که می کشم از دست کوفیان چون سنگ خورده ها دهنم درد می کند محمد سهرابی
تا که از تیغ شرربار علی را کشتند هاتفی زد به فلک جار علی را کشتند لرزه بر پیکر ارکان هدایت افتاد ناله زد گنبد دوار علی را کشتند گاه با طعنه گهی زخم زبان گه دشنام به یکی روز دو صدبار علی را کشتند بعد زهرا دل او خانه درد و غم بود باغم و غصه بسیار علی را کشتند مسجد کوفه نشد قتلگه شیر خدا که میان در ودیوار علی را کشتند در همان روز که در کوچه زدند زهرا را به خدا حیدر کرار علی را کشتند ابن ملجم نبود قاتل حیدر،به خدا قنفذ و ثانی خونخوار علی را کشتند با غلافی که سیه بازوی زهرا کردند با همان ضربه مسمار علی راکشتند حسین میرزایی
افتاده بين بستري آتش گرفته با آتش غم حيدري آتش گرفته بعد از علي دانست تنها چاه كوفه راز قديمي پري آتش گرفته باور نمي كردند مردم تا به امشب افتادن نام آوري آتش گرفته زينب كنار بستر او هل كرده افتاده ياد مادري آتش گرفته ديدند در چشمان حيدر حلقه مي زد اشك وصال همسري آتش گرفته پايان قصه مي رسد با فرق خوني ساقي كنار كوثري آتش گرفته مرهم ندارد زخم او ، جز چادري كه خاكي شده پشت دري آتش گرفته راز مگويش با حسين ، عباس ، زينب حاكي شد از برگ و بري آتش گرفته راز مگويي كه در آن يك خيمه بود و در بين خيمه خواهري آتش گرفته اي ابرهاي كربلا باران بباريد روي زمين موي سري آتش گرفته كار از هجوم آتش و دامن گذشته انگار پاي دختري آتش گرفته با جيغ يك كودك سريعا عمه فهميد در پشت خيمه معجري آتش گرفته هي بوسه بر ميداشت لبهاي كبودي از پاره هاي هنجري آتش گرفته مسعود اصلانی
بابا اتاق پر شده از بوی مادرم وقتش رسیده پر بکشی سوی مادر دیگر خجل نباش تو از روی مادرم فرقت شده شبیه به پهلوی مادرم از پشت در دوباره تو را می زند صدا تا که به دست تو بدهد محسن تو را ... سی سال در نبودن مادر شکسته ای پهلو به پهلویش پس آن در شکسته ای در کوفه های درد مکرر شکسته ای از مردم و نبودن باور شکسته ای گر چه شکسته ای و دلت هم شکسته تر این دل شکسته را هم از این کوفه ها ببر ... یادت که هست مادر ما قد خمیده بود یادت که هست گیسوی مادر سپیده بود یادت که هست محسن خود را ندیده بود یادت که هست غنچه خود را نچیده بود آنروزها که قد تو آنجا خمیده شد موی منم شبیه تو بابا سپیده شد ... مادر رسیده عطرپیمبر بیاورد تو تشنه ای برای تو کوثر بیاورد مرهم برای این دل پرپر بیاورد تا خار را زدیده تو در بیاورد حرفی بزن که مونس تو مادر آمده حالا که استخوان زگلویت در آمده ... بابا بگو به مادرم از غصه های من از کوفه های بعد تو و ماجرای من از بی حسین گشتن من از عزای من از کوفه گردی من و از کربلای من بابا بگو که زینب خود را دعا کند بعد از حسین زود مرا هم صدا کند ... مادر رسید و زخم سرت را نگاه کرد گریه برای گودی یک قتلگاه کرد پس رو به روسیاهی خیل سپاه کرد نفرین به رقص خنجر مردی سیاه کرد وشمر جالس ... نفس مادرم گرفت سر که به نیزه رفت دل معجرم گرفت رحمان نوازنی
توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها و حضرت اباالفضل العباس علیهما سلام ویژۀ شب های قدر اجرا شده شب_بیست_و_سوم ماه مبارک رمضان *شبِ بیست و سومِ ماهِ مبارک رمضان رسید، شبِ حضرتِ زهراسلام الله علیها، باطنِ لیلۀ قدر، یازهرا!...* امشب به علی منو ببخش یارب! ما عاشقای قدیم آقاییم ما هرچی باشه علی رو دوست داریم ما هرچی باشه یتیمِ آقاییم ما سینه زنِ غمِ حسینش هستیم با اینکه گناهای زیادی داریم هر وقت که میگن حسین، ما میسوزیم هر وقت که میگن حسین، ما می‌باریم یا رب!تو ببخش ما رو، به علی امشب به حسین امشب یا رب،اربعین امسال، راهی کن ما رو به غمِ زینب یا رب، بعلی العفو... ای کوفه‌ی نامردِ علی نشناس! با بچه‌های علی مدارا کن شاید یه روزی بشن تک و تنها رحمی به پریشونی دلها کن اون روز اگه معجری نبود رو سرها غیرت کن و چشماتو ببند ای کوفه دیدی اگه گریه هاشونو تویِ کوچه مردی کن و بی صدا بخند ای کوفه ای وای، از سَرِ رویِ، نیزه‌ها ای وای کربلا ای وای ای وای،از تماشای، کوفیا ای وای کربلا ای وای حیدر، یا علی مولا... دنبال کسی تو کوفه می‌گردم میگن روی شونه ش نون و خرما بود میگن که شبا میون اشک و آه بر روی لبش: "کجایی زهرا؟" بود میگن که طناب به دور دستش بستن میگن که میون شعله ها خونه ش سوخت تا چادر خاکیو میدید میگفت: آه هر لحظه نگاهشو به دیوار می‌دوخت ای وای، میرسه انگار، از در و دیوار صدای زهرا ای وای،هنوزم هرشب، نگرانِ میشه برای زهرا زهرا، هستیِ مولا... شد پهلویِ زهرا قاتلِ حیدر آه از دلِ بی قرار و پر صبرش از اون شبی که فاطمه رفت، جون داد وقتی که لحد گذاشت روی قبرش *امیرالمؤمنین اون لحظه ای که بی بی رو دفن کردن، دست هارو علی به هم زد،" فَلَمَّا نَفَضَ يَدَهُ مِنْ تُرَابِ الْقَبْرِ هَاجَ بِهِ الْحُزْنُ، وَ أَرْسَلَ دُمُوعَهُ عَلَى خَدَّيْه" علی اونجا شروع کرد های های گریه کردن، با پیغمبر حرف زد: "قَلَّ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي" صبرِ علی کم شده،" وَ رَقَّ عَنها تَجَلُّدي، فَمَا أَقْبَحَ الْخَضْرَاءَ وَ الْغَبْرَاءَ، بَعدَکَ يَا رَسُولَ اللَّه" این حرفارو که زد، بعد گفت: " يَا رَسُولَ اللَّه! سَرْعَانَ مَا فَرَّقَ بَيْنَنَا" چقدر زود بینِ من و زهرا جدایی افتاد،" لَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَة" نگفت: امانت رو برگردوندم، عرضه داشت: امانت برگردونده شد.." وَ أُخِذَتِ الرَّهِينَةُ، وَ اخْتُلِسَتِ‏ الزَّهْرَاء" یعنی زهرا رو به زور از من جدا کردن...نمیدونم علی چه جور بچه هاش رو از کنار قبر بلند کرد؟حسنم دیگه گریه نکن، حسینم به خاطرِ بابا دیگه اشک نریز...این بچه هارو بلند کرد، غریبانه، تو دلِ شب، راهِ خونه رو در پیش گرفت، وقتی به کوچه ی بنی هاشم رسید، چه حالی پیدا کرد علی؟...* شد پهلویِ زهرا قاتلِ حیدر آه از دلِ بی قرار و پر صبرش از اون شبی که فاطمه رفت، جون داد وقتی که لحد گذاشت روی قبرش یادش نمیره توی حیاط خونه هی آب روُون میریخت رو جسم زهرا *آخه روایته علی غسل میداد، اسماء آب می ریخت...* یادش نمیره توی حیاط خونه هی آب روُون میریخت رو جسم زهرا بغض علی رو میشکنه زخم بازو بغض علی رو میشکنه اسمِ زهرا ای وای، میرسه انگار، از در و دیوار صدایِ زهرا ای وای، هنوزم هرشب، نگران میشه برایِ زهرا رضا یزدانی
👆👆👇👇 آروم آروم، اسما بریز آب رَوُون یه طور بریز نشکنه این برگِ خزون پهلو کبود، صورت کبود، بازو کبود پس بگو از من چرا، رو گرفته بود؟ فاطمه ام، قسم می‌دم تو رو این سفرُ، با مرتضی برو یه گوشه ای با گریه زینبت بغل گرفته چادرو ای دنیا، علی بی زهرا، غریبه.. *حالا بریم کربلا؟ شب قدرِ، شبِ زیارتیِ ابی عبدالله...* لالا لالا، یکم دیگه دَوُوم بیار یه کم دیگه دندون روی جگر بذار مشک و یکی بُرده که بر می گرده زود وقتی می رفت همش به فکر خیمه بود نده با اشک، زندگی مو به باد آب می رسه، اگه خدا بخواد عمو رسید، کنار علقمه صدای تکبیرش میاد لالائی، عموش رفته آب بیاره... لالا لالا، منو نکن خونه خراب چیزی نمونده عمو جون بیاره آب بابات رفته به یاری آب آورش داره میاد! چرا خمیده کمرش؟ علیم داره، میزنه دست و پا بچم داره، میمیره ای خدا ببین هنوز به سمت علقمه ست نگاهِ مضطرِ بابا لالائی، الهی بارون بباره... لالا لالا، مادرِ تو بشه فدات خون می بارن فرشته ها با گریه هات سوخته دلم رو نفسایِ داغ تو آهی بکش شاید که بارون بگیره خدا تو رو، نمی بره زِ یاد خونده برات، بابا "و إن یَکاد" الهی که، سپیدیِ گلوت به چشمِ حرمله نیاد لالائی، عموش رفته آب بیاره... *اومد مقابل برادر ایستاد، گفت: یا اباعبدالله!" قَدْ ضَاقَ صَدْرِي وَ أُرِيدُ أَنْ أَطْلُبَ ثَأْرِي مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُنَافِقِين" دیگه سینه ام تنگی میکنه، بذار برم میدان انتقام بگیرم، یه عُمری مشقِ جنگ کرده بود برای این لحظه خودش رو آماده کرده بود، منتظرِ این صحنه بود، وقتی شهدای کربلا دون دونه می رفتن جلوی لشکر می ایستادن، با خودش میگفت: نوبتِ منم میشه، تا خواست بره میدان، آقا ابی عبدالله فرمود: "یا أَخِی! فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِيلًا مِنَ الْمَاءِ" شما نمیخواد بری میدان، شما برو آب بیار، بعد امام حسین فرمود:" یا أَخِی أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِی وَ إِذَا مَضَیْتَ تَفَرَّقَ عَسْکَرِی " داری میری برو، ولی تو پرچم دارِ من هستی، اگه تو بری لشکرم از هم میپاشه..." مشک رو برداشت" فَسَمَعَ الأَطفَالُ يُنادُونَ العَطَشَ اَلعَطَشَ" صدای بچه ها می اومد، هی میگفتن:آب،آب، تشنگی مارو کشت...رفت میدان، جنگِ نمایانی کرد،" وَ رَمَوُهُ بِالنِبَالِ فَكَشَفَهُم" او را تير باران می کردند ولى او لشكرِ دشمن رو شكافت" فَدَخَلَ المَاء" بدون اینکه اهمیت بده به این چهارهزار موکلِ آب، رفت داخلِ آب، مشک رو پر کرد، بعد دستهارو برد زیرِ آب، آب رو بالا آورد" ذَكَرَ عَطَشَ الحُسَين وَ أَهلِ بَيتِهِ فَرَمَى المَاء " یادش افتاد برادرش تشنه است، آب رو رویِ آب ریخت، اومد بیرون از آب، اول دستِ راستش رو زدن، مشک رو به دستِ چپ گرفت، بعد دستِ چپش رو زدن" فَاَخَذَ القِربَةَ بِأَسنَانِه" این مشک رو به دندان گرفت،" فَأَصَابَ القِربَةَ وَ أَريِقَ مَاؤَهُا" تیری به مشک خورد، آبِ مشک ریخت" وَقَفَ الْعَباس مُتِحَیِّرا" متحیر ایستاد، چه کنم؟ دست که ندارم... تیری به چشمانِ مبارکش خورد، عمود آهن به سرش خورد، با صورت رویِ زمین افتاد، صدا زد:" یا اَخا! اَدرک اَخاک" داداش! بیا به دادم برس، امام حسین آمد،" فَلَمّا رَآهُ الحُسَينُ عليه السلام مَصروعاً عَلى شَطِّ الفُراتِ، بَكى" اول که دید داداشش افتاده گریه کرد، دید برادرش دست که نداره، تیر که به چشماش زدن، صدا زد:" الْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِي وَ قَلَّتْ حِيلَتِي" کمرم شکست، راهِ چاره ام کم شد، اول سعی کرد این بدن رو جمع کنه، عباس صدا زد: میخوای با من چکار کنی، من رو خیمه ها نبری...شروع کرد حسین با برادر حرف زدن:...* دستم رو میگیرم به پهلو راه میرم من اونچه نباید عاقبت دیدی سرم اومد تا که نشستم پیش تو انگار حس کردم یک لحظه بوی مادرم اومد دیدی بهت گفتم کبوده صورتِ مادر؟ دیدی بهت گفتم که خیلی سخت راه میره دیدی چقد سخته ببینی مادرت هربار دستش رو به پهلوش میگیره؟ دریا توو دستاته برادر ممنون دستاتم علمدار چشمات پر از خون شد عزیزم دلتنگِ چشماتم علمدار