متن روضه فاطمیه... جان سوز
🔴➖➖➖➖➖➖➖➖🔴
@
🌾🌷🍃
🌷🍃
🍀
🏴سلام روضه و توسل جانسوز ویژه فاطمیه شب شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها🏴
◀️مجمع مداحان اهلبیت علیه السلام قم ▶️
امشب که مردم مدینه همه می خوابند ... نیمۀ شب خودش به تنهائی ... حضرت زهرا (س) ، هم هیکلِ پیغمبر بود ... امیرالمؤمنین به تنهائی این جنازه رو روی دست برداشت ... آورد توی حیاط ...
سنگین نبود ؟! ...
هم هیکل پیغمبر ، سنگین نبود ؟! ... نه ...
امام صادق میفرماید از بدن مادرم غیر از پوست و استخوان چیزی باقی
بدن رو آورد توی حیاط ... حسن جان ، حسین جان شما آب بیارید ... مادرتون وصیت کرده من بدنشو از زیر پیراهن غسل بدم ... چه وصیت بامحبتی ...
نمیخواست چشم علی و بچه هاش به کبودی بدنش بیفته ... به کبودی پهلوش بیفته ...
قبر آماده شده ... اولین باری بوده که امیرالمؤمنین در یه حادثه به زانو اومده ... اولین بار ...
درب خیبر رو راحت کَند و پرت کرد ، اما هر چی نگاه کرد دید توان نداره این بدن رو دفن کنه ...
کنار قبر دو رکعت نماز خون.بعد سلام دعا کرد خدایا به من کمک بده ... خدایا به من کمک بده ...
نمیدونم علی جان ، شما برای یه بدن کفن شده ، بی طاقت شده بودی ... زانوت دیگه تکون نمیخورد ... نماز خوندی ، دعا کردی خدا کمک بده ...
دخترت کنار گودال چیکار کرد ؟! ... دخترت روی خاک نشست ... رو کرد به مدینه ...
صَلّیٰ عَلَیکَ یاٰ رَسولَ اللّٰه ، مَلیٖکُ السَّماٰ ، هٰذا حُسَینُکَ مُرَمَّلٌ بِالدِّمآ ، مُقَطَّعُ الأعضاٰ ... مَسلوبُ العِمامَةِ و الرَّداٰ
1_1288755945.mp3
1.67M
#روضه حضرت زهرا
#شب_شهادت
حضرت زینب سلام الله
حاج منصور ارضی
#کانال_نوحه_
┈••✾•🌷🕊🌷•✾••┈
@Navaymagtal
از چه مادر سر تو بر زانو گرفتی
از چه مادر سر تو بر زانو گرفتی
پیش من از چهره ی خود رو گرفتی
در سحر وقت نماز شب به ناله
دست خود آهسته بر پهلو گرفتی
یادم آمد بودی با عَدو رو در رو
اشک چشمت جاری همچو خون پهلو
خون پهلو دارم خود حکایت از غم
گوئیا میبندی بار رفتنم
گریه ها با چشم تارت ، از دعا بگذشته کارت
آرزوی مرگ داری از خدا با حال زارت
... مهربان ای مادر من ، مهربان ای مادر من ...
با چه رویی زد عَدو سیلی به رویت
با غلاف و تازیان آمد به سویت
چادرت خاکی ، تنت مجروح و زخمی
بوی آتش میدهد هر تار مویَت
بر سرم با دستت بی رمق زن شانه
بوسه زن بر روی دختر دُردانه
خون پهلو دارم خود حکایت از غم
گوئیا میبندی بار رفتنم
ای تمام هست و بودم ، مادر صورت کبودم
در فشار درب و دیوار کاش من شاهد نبودم
... مهربان ای مادر من ، مهربان ای مادر من ...
میکنم بر تو وصیت جان مادر
میزنی آتش به من با دیده ی تر
یاریَم کن بشنو از من این سفارش
زینبم جان تو و جان برادر
امتداد این غم کربلا پا برجاست
دِه حسینم یاری ، او غریب و تنهاست
روی صحرا پیکر او ، بر سر نیزه سر او
جای زهرا مادری کن بوسه زن بر حنجر او
... مهربان ای مادر من ، مهربان ای مادر من ...
کربلا منظومه ی احساس داری
یک رقیه کودکی چون یاس داری
حفظ معجر کن مخور تا که مادر
شیرمردی همچو یک عباس داری
روی تل میبینی خنجری بر حنجر
شمر دون میبُرَد از حسین من سر
غرق در خون خسته بی حال ، ناظری بر حال و احوال
کـن مرا یاری میان ازدحام و حول گودال
... مهربان ای مادر من ، مهربان ای مادر من ...
#کانال_نوحه
┈••✾•🌷🕊🌷•✾••┈
@Navaymagtal
🔊 روضه باز کوچه بنی هاشم
🔘شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
*****************
فصل باریدن باران شده و حیران شده ام
آخر سال رسیده است پریشان شده ام
اولین نام که آمد به لبم نام تو بود
از تولد به خدا مست حسن جان شده ام
مادرم دست مرا داد به دستان کریم
بی سبب نیست که محتاج کریمان شده ام
*آی امام حسن! آخرِ سالِ،هر جا بری دارن حساب و کتاب می کنند، حساب مارو زدی یا نه؟ یه محرم داشتیم،یه فاطمیه،یه ماه رمضون،من حساب از راه دور رو قبول ندارم،من رو یه حرمی ببر،رو در رو،اون وقت هر چی تو بگی من بدهکارم،اما برا مادرت کم گریه نکردم،پا به پات برا مادرت گریه کردم،ما برا مادر خودمون خیلی گریه کنیم یه هفته، اما سه ماهه شب و روزمون شده زهرا،راستی آقا یه سئوال ازتون دارم:شنیدم مادرتون رو بد زد،این راسته؟ شنیدم بیست سالگی موهات سفید شد،این راسته؟ شنیدم هر کار کردی دستت نرسید،این راسته؟...*
خواب دیدم حرم و گنبد و ایوان داری
در میان حرمت خادم و دربان شده ام
خواب دیدم که به همراه همه سینه زنان
به غذا حضرتی ناب تو مهمان شده ام
✍️شاعر : حبیب باقرزاده
*دست امام حسن رو گرفت گفت:بریم من حقم رو بگیرم،اومد جلو اولی، راه نداد حرف بزنه،به این دلیل، به این دلیل فدک مال ماست، دیگه کم آورد گفت:قلم بیارید،کاغذ بیارید،نوشت فدک رو تحویل زهرا بدید،مهر خلافت زد...
هنوز خانوم بیرون نرفته بود، گفت:برید به دومی بگید:دادن حقش با من،گرفتنش با تو، خانوم با یه ذوقی، دیگه چیزی تا خونه نمونده بود،رسیدن کوچه، مثل اراذل و اوباش راه رو بست،پاش رو روی دیوار گذاشت... گرفتی داری میری؟ فکر کردی؟ یه زن متدین چشم تو چشم با نامحرم نمیشه...
امام حسن میگه: روش رو گرفت، سمت دیوار رو نگاه کرد،برو کنار،من دختر پیغمبرم... اون حرامزاده قباله رو کشید،پاره کرد،پرت کرد،آب دهان ریخت روش..گفت:حالا برو.... مادر سادات فریاد زد: خدا شکمت رو پاره کنه....نمیدیدش،روش به دیوار بود...امام حسن میگه:یهو دستش رو برد بالا..*
چنان سیلی،سریع و بی هوا آمد....
*اینجا یه دونه زد خانوم افتاد،اما یه جا رو سراغ دارم،بچه رو آورد بالا،ای کاش یه دونه میزد می افتاد،هر چی خواست این بچه رو زد،خانوم اگه افتاد زبونش نگرفت،چشماش نمیدید،اما این دختر زبونش گرفت، چشمش هم نمیدید،رو کرد سمت علقمه،عمو.....یتیم گیر آوردن....حسیــــــن.....*
#روضه_حضرت_زهرا
#کانال_نوحه_
┈••✾•🌷🕊🌷•✾••┈
@Navaymagtal
4_5893522259208831077.mp3
10.04M
زمینه ترکی
اجرا:حاج مهدی رسولی
گتدون سن سیز ئولرم زهرا
دای سنسیز من گولمرم زهرا
بالا لاریمی گوتورم من
مدینه دن گدرم زهرا
بو شهریده قالامرم
یاراما دوز ویریلار
حیدریوه گولولر
سنه سیلی ویرانلار
(خانم حیالی خانم-خانم وفالی خانم)
ای مردم قلب علی خونه
حال این روزام پریشونه
دیگه بی زهرا میشم امشب
اشک چشمام مثل بارونه
خانم خونمون رفت
با اشک بی امون رفت
شبونه روی دشونه ام
بانوی بی نشون رفت
(خانم حیالی خانم-خانم وفالی خانم)
رفتی دست حق نگه دارت
سر شدن روزای دشوارت
مهمون پیغمبری امشب
ما هم میمونیم عزا دارت
دل شکسته داریم
چشمای خسته داریم
خاطره های تلخ از
دستای بسته داریم
(خانم حیالی خانم-خانم وفالی خانم)
#زمینه
#ترکی
حاج مهدی رسولی
#کانال_
┈••✾•🌷🕊🌷•✾••┈
@Navaymagtal
خادم اهل بیت 🌺:
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*روضه_فاطمیه*
*«امان از شعله وای مادر»*
امان از شعله وای مادر
امان از دیوار وای از در
گرفته آتش جان حیدر
مدینه
چها کردی با جان زهرا
امان از خنده از تماشا
از آن مسمارِ بی مدارا
مدینه
می خندند
به اشک من و داغ و روی زردم
همانها که هر شب دعاشان کردم
پر از آه و دردم... پر از آه و دردم...
به دست بسته دیدم ابوتراب
به پیش چشمم شد از خجالت آب
گره به کارش افتاده با طناب
(مولاحیدر... زهرا فدای تو)
من و اشکِ غربت من
چه کردی با قامت من
چه کردی با صورت من
مدینه
غم حیدر کی گذارد؟
که چشمانم خون نبارد
که یاری جز من ندارد
مدینه
افتاده
چرا تازیانه به دست و پایم
فدای علی هستی و دنیایم
علی کن دعایم ...علی کن دعایم
بگو بدانند زهرا فدای توست
همه وجودم در زیر پای توست
عبادت حق تنها ولای توست
(مولاحیدر... زهرا فدای تو)
*🖊️شاعر: رضا یزدانی*
#کانال_نوحه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
┈••✾•🌷🕊🌷•✾••┈
@Navaymagtal
4_5884453852375157354.mp3
3.02M
خادم اهل بیت 🌺:
#روضه 😭
#شهادت_حضرت_فاطمه_زهرا_س
حاج میثم مطیعی
#کانال_نوحه
┈••✾•🌷🕊🌷•✾••┈
@Navaymagtal
#مصائب_فاطمیه
◼️ حکایت جانسوز "بیت الاحزان" فاطمه زهرا سلام الله علیها...
◼️ اصحاب سقیفه، بی رحمی را به کجا رسانند ؟!
پیرمرد های مدینه و همسایه های خانه امیرالمؤمنین علی علیه السلام گرد هم آمدند، به حضور امیرالمؤمنین علی علیه السّلام مشرف شدند و گفتند:
«یا اباالحسن! فاطمه شب و روز گریه میکند، هیچ کدام از ما شب در رختخواب به خواب نمی رویم. روزها هم بر مشغله و کسب معاش آرام و قرار نداریم. ما از تو تقاضا میکنیم که فاطمه علیهاالسلام یا شبها گریه کند یا روزها. »
حضرت امیر علیه السلام فرمود: «اشکالی ندارد. »
وقتی علی علیه السّلام به سراغ فاطمه اطهر علیهاالسلام رفت، دید که گریه آن بانوی معظمه دمی آرام نمی گیرد و تسلیت گویی به او ثمری ندارد.
هنگامی که چشم آن بانو به حضرت امیر علیه السلام افتاد، لحظه ای آرام شد.
علی علیه السّلام به وی فرمود:
«ای دختر پیغمبر خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم! پیرمرد های مدینه از من خواسته اند که از تو بخواهم یا شب گریه کنی یا روز. »
فاطمه اطهر علیها السّلام فرمود:
«یا اباالحسن! من چندان در میان این مردم نمی مانم. به زودی از میان این مردم میروم. یا علی! به خدا قسم من شب و روز میگریم تا اینکه به پدرم ملحق شوم. »
حضرت امیر علیه السلام فرمود:
«ای دختر رسول خدا! تو صاحب اختیاری ، هر چه میخواهی همان را انجام بده . »
از آن به بعد، موقعی که صبح میشد، فاطمه اطهر، دست حسن و حسینش را میگرفت و از مدینه خارج میشد و در نزدیکی بقیع و قبور شهدا، مشغول گریه می شد.
و إذا وهجتها الشمس تفيّأت بظلّ أراكة هناك؛فبلغ ذلك الرجلين فقطعاها
▪️و وقتی که نزدیک ظهر شده و آفتاب سوزان می شد، به سایه درختی که در آن جا بود، پناه می بردند و آن جا می گریستند.
اما وقتی که خبر آن درخت خشکیده و گریه کردن های فاطمه زهرا و حسنینش علیهم السلام به گوش عمر و ابوبکر رسید، آن دو آمدند و آن درخت خشکیده را نیز قطع کردند.
فلما خرجت في اليوم الثاني رأت الأراكة قد قطعت،فجلست تبكي ذلك اليوم في الشمس
▪️روز دوم که فاطمه زهرا همراه حسنینش علیهم السلام آمدند، دیدند که آن درخت را قطع کردند. پس در آن روز نشستند و زیر آفتاب سوزان گریه کردند.
نزدیک غروب وقتی که امیرالمؤمنین علی علیه السلام به دنبال آن ها آمد و حال آن ها را دید،نگاه بی رمقی به طرف آسمان انداخت و فرمود :
اللهم أنت شاهد كل نجوى و موضع كل شكوى؛اللهم إنك ترى ما يفعل بآل نبيك و صفيك.
▪️خدايا تو شاهد هر نجوایی و شنونده هر شکوایی....
خدا تو خوب می بینی که با عترت رسولت، این قوم چه میکنند....
ثم صنع ظلالا من جريد النخل و سمّاه ب«بيت الأحزان».فجعلت تخرج إليه.فاتفق المنافقون و هدّموه،فجعلت تخرج إلى مقابر الشهداء و تبكي .
▪️سپس امیرالمومنین علیه السلام از آن به بعد با چوبه نخلی یک سایبانی برای آن ها درست کرد تا زیر سایه آن گریه کنند و نام آن را " *بیت الاحزان* " گذاشت.
اما باز منافقین دست به دست هم دادند و آن را نیز خراب کردند.
دگر از آن روز به بعد، فاطمه زهرا سلام الله علیها همراه حسنینش بر سر قبور شهدا در بقیع می رفت و در آن جا تا شب گریه و زاری میکرد. و وقتی که شب فرا میرسید، حضرت امیر علیه السلام میآمد و فاطمه اطهر سلام الله علیها را به منزل خود باز میگرداند.
📚الزهراء عليها السّلام في السنة و التاريخ و الأدب:ص ٥٤٢
📚 مجالس الاحزان في احوال فاطمه( نسخه خطی)
📚بحارالانوار ج ۴٣ص١٧۴(با کمی اختلاف)
روضه حضرت رقیه گریز به حضرت زهرا سلام الله علیها
🥀🥀🥀🥀😭😭
توی دنیا بی بابا زنده بودن جا نداره
الهی نباشه دختری که بابا نداره
عمه جان بابای من که این جوری نبوده،دخترم منم تو گودال می گفتم:أأنت اَخی؟ گوینده باید توکلش به خدا،توسلش به معصومین،تمسکش به قرآن باشه. یقین داشته باشه اگه روزی براش نوشتند،حضرت زهرا سلام الله علیها سهمش رو نگه داشته.صد نفر می خونند، یه دفعه می بینی تو اگه حواست جمع باشه،به تو که میرسه،یه خط،یه نیم بیت، یه مصرع میگی، چراغ دل ها روشنتر میشه،شعله ور میشه
زخانه ها همه بوی طعام می آمد
ولی به جان تو بابا گرسنه خوابیدم
دخترم بریم بابا،مادرم برات سفره انداخته،مادرم فاطمه چشم براه توست. این زبانحال گفتن منه:تو که سیلی می خوردی مادرم آه میکشید. مادرم سیلی خورد جدم آه کشید. یا اباعبدالله جون بچه ات مارو رها نکن.آقا جان ببخش مارو دل عشقات رو خون کردیم امروز،آخه اینها دیونه ی شما هستند،نمیشه کم براشون بذاریم.قربونت برم آقاجان.
به قصد شستن خون از رخ تو میگریم
ولی چه سود مرا هر دو دیده خونبار است
بابا همیشه برا راهب دعا میکنم،بالاخره تو این سفر یه نفر پیدا شد. گرد و خاکی از صورتت پاک کرد.بعضی شهرها،بعضی جاها از روی نیزه سرت رو نشونه میگرفتند.
یا عقب رو سنگ باران سرت طفلان نبینند
یا جلو رو تا که سیلی خوردن طفلان نبینی
الهی اگه بابات زنده است،خدا سایه اش رو از رو سرت کم نکنه،دعای بابا یه چیز دیگه است. بابا دعا کن من هم زودتر به علی اصغر برسم.بابا به من نگو بر زن جهاد نیست.اگه قرار نیست زن ها شهید بشن،چرا مادرت هیجده سالگی شهید شد.
وای مادرم،مادرم،مادرم
یه وقت آدم تو یه حال معمولی سیلی میزنه،یه وقت یه راهی رفته، میگه اگه من بهش برسم من میدونم و این.اومد تو مسجد گفتند:نبودی قباله رو گرفت. رفت. گفت:این چه کاری بود کردی؟ علی پول تو دستش باشه ما شکست میخوریم. سریع اومد راه زهرا رو بست. حالا کینه داره: اَحْقادًا بَدْرِیَّهً وَ خَیْبَرِیَّهً وَ حُنَیْنِیَّهً. فاطمه کجا بودی؟ حقم رو گرفتم.قباله رو بده.نمی دم. قاپ زد. آب دهان ریخت رو قباله. پاره پاره کرد. بی بی فرمود:خدا شکمت رو پاره کنه. بعضی خیال میکنند ما میگیم سیلی. یه دونه زد. با دو دست از دو طرف…. علامه ی امینی رحمه الله علیه میگه: حورای ِ انسیه.یعنی اینقدر خداوند به این حورای انسیه لطافت داده، برگ گل به صورتش میخورد جا می نداخت.
گوشه ی چشم تو چرا شد کبود؟
فاطمه جان مگر علی مرده بود؟
این مال مادر. اما دختر چی؟
زخانه ها همه بوی طعام می آمد
ولی به جان تو بابا گرسنه خوابیدم
سوء تغذیه یکی از بلاهایی که به سر بچه میاره اینه، میبینی گریه اش که میگیره، یه دفعه نفس بند میآد. میگن ریسه میره. دکتر می بری میگه این کلسیم بدنش کم شده،خوب بهش غذا ندادید. باید بهش برسید.بچه سر رو دید ریسه رفت. دیدید بچه وقتی ریسه میره، هی تکونش میدن،هی فوت میکنند تو صورتش اکسیژن برسه، اول گفتند : ان شاء الله مثل همیشه دوباره نفس میکشه، دیدند نه ، نفس بر نگشت. ناخن ها سیاه شد. چشم ها رفت.
چنان ضرب دست عدو سخت بود
که دندان شیری ِ دختر شکست
***************
#مصائب_فاطمیه
◼️ وقتی که فاطمه زهرا سلام الله علیها از بلال میخواهد تا دوباره اذان بگوید...
درد و جراحات ، فاطمه زهرا سلام الله علیها را ساعت به ساعت رنج می داد و چون درد حضرت شدید میشد، غش می کردند.
روزی پیغام برای بلال فرستادند تا اذان بگوید تا بدین وسیله روزگار حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله به یاد آورد.
بلال مدتی بود که اذان گفتن را ترک کرده بود ولی با اصرار فاطمه زهرا سلام الله علیها آمد که اذان بگوید.
فاطمه زهرا سلام الله علیها رو به طرف فضة نمود و فرمود :
مادامی که بلال، اذان می گوید بستر مرا کنار درب خانه ببر تا صدای بلال را خوب بشنوم.
لأنها لم تكن تقوّي على حمل الفراش ذلك؛أن ضلعا من أضلاعها قد كسر
▪️حضرت این درخواست را از فضة نمود چون از آن جا که استخوانی از پهلویش شکسته شده بود، توانایی آن را نداشت که خودش بسترش را جابجا کند.
بلال اذان را شروع کرد و وقتی که گفت :الله اکبر؛ حضرت ناله ای زد و آهی از دل برآورد.
و وقتی که به "اشهد ان محمد رسول الله" رسید، فاطمه زهرا سلام الله علیها فریاد زد :
پدر جان! ای رسول خدا!
اسمت را بر مناره ها می آورند ولی جسمت بین خاک است.
ثم وقعت على الأرض مغشيا عليها.ركض الحسنان و قالا:يا بلال! اقطع الأذان،لقد أغمي على أمّنا.
▪️سپس حضرت روی زمین افتاده و از هوش رفتند.
امام حسن و امام حسین علیهما السلام چون حال مادرشان را دیدند، رفتند و به بلال گفتند :دگر اذان را قطع کن که مادرمان از هوش رفت.
📚 اعلموا اَنّی فاطمة ج١٠ص۶۶٩