«لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ»
او نه چيزى را زائيده و نه از هر چيزى زاده شده است.
او خالق موجودات است، نه زاينده آنها. كار او توليد نيست كه مثلِ خود را بوجود آورد، بلكه آوردن از نيستى به هستى است.
مادرى كه فرزند را مى زايد نوزاد از جنس او و مثل خود او يعنى انسان است، امّا براى خدا مثل و شبيهى امكان ندارد كه خدا او را بزايد يا از او زاده شود. «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَئْ» «سوره شورى، آيه 11»
اين جمله در مقابل عقيده مسيحيان است كه عيسى را فرزند خدا مى پندارند و براى او همانند خداوند، خدائى قائلند. همچنين اين آيه اعتقاد مشركان، كه فرشتگان را دختران خدا مى پنداشتند نفى مى كند و مى گويد: او فرزندى نزائيده است چه پسر و چه دختر! از چيزى زاده نشده است تا زاينده مقدّم بر او و برتر از او باشد.
وجود او مثل خروج ميوه از گل، يا درخت از هسته نيست. مثل خروج آب از ابر، يا آتش از چوب نيست. مثل خروج كلام از دهان، يا نوشته از قلم نيست. مثل خروج بو از گل، يا طعم از غذا نيست.
مثل خروج فكر از عقل، يا درك از دل نيست. مثل خروج گرما از آتش، يا سرما از برف نيست. او هست اما شبيه هيچچيز و هيچكس نيست. نه او در چيزى است و نه چيزى درون او. رابطه او با اشيا، رابطه والد و مولود نيست، بلكه رابطه خالق و مخلوق است.
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 128)
«وَ لَمْ يَكُنْ لُهُ كُفُواً احَدٌ»
و هرگز براى او همتا و همانندى نبوده است.
او نه در وجود همانند دارد، نه در كمال و نه در افعال.
او احد است و احدى كفو او نيست. او تنهاست و همسر و فرزندى ندارد! او همانندى ندارد تا همكار و شريك او باشد.
چگونه انسان جرئت مى كند مخلوق او را شريك او بداند و اين ظلم بزرگ را در حقّ او مرتكب شود: «انَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظيمٌ» «سوره لقمان، آيه 13»
اى نمازگزار! چرا در فكرِ جلب نظر كسانى هستى كه مثل تو هستند، ضعيف و محتاج، بدنبال جلبنظر خدائى باش كه نه مثلى دارد، نه ضعفى و نه احتياجى.
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 129)
گويا سوره توحید در معرّفى خداوند مرحله به مرحله پيش مى رود:
مرحله اوّل: «قُلْ هُوَ» بگو خداى من اوست. او كه از دسترس عقل و فكر بشر دور و از ديده ها غائب و پنهان است.
در اين مرحله تمام توجّه به ذات خداست نه صفات او. خود ذات به تنهايى براى محبوب بودن و معبود واقع شدن كافى است.
حضرت على عليه السلام مى فرمايد: «وَ كَمالُ الْاخْلاصِ نَفْىُ الصِّفاتِ عَنْه» «نهجالبلاغه، خطبه توحيد » اخلاص كامل آنست كه بدون توجّه به صفات به خدا رو كنى. خدا را بخاطر خودش عبادت كنى نه به جهت نعمتهايى كه به تو ارزانى داشته است.
مرحله دوّم: «هُوَ اللَّه»، او اللّه است. معبودى كه همه كمالات را داراست. در اين مرحله، ذات و صفات همراه آمده است. «اللّه» ذاتى است كه همه صفات نيكو را در بر دارد و لذا شايسته عبادت و پرستش است. چنانكه قرآن مى فرمايد: «وَ لِلَّهِ الْاسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها» «سوره اعراف، آيه 180» تمام صفات و اسماى نيكو براى اوست، پس او را بدان نامها بخوانيد. شناخت خدا از طريق صفات، مرحله دوّم است كه «اللّه» كلمه جامع تمام آن صفات است. توجّه به خدا به واسطه صفات، طريقى است كه در دعاها خصوصاً دعاى جوشنكبير جلوه مى كند كه خدا را با هزار وصف مى خوانيم.
مرحله سوّم: «احَدٌ» او يكتاست. در اين مرحله، توحيد ذات و صفات مطرح می شود. هم ذاتش يگانه است، هم صفاتش يگانه و بىنظير، و هم وجودِ ذات و صفات او يكى است، نه آنكه صفاتش وجودى زائد بر ذات داشته باشند.
ميان «واحِد» و «احَد» تفاوت است. اگر گفتيم: احدى نيامد، يعنى هيچكس نيامد و اگر گفتيم: واحدى نيامد، ممكن است دو نفر يا بيشتر آمده باشند. قرآن مى فرمايد: خدا «احَد» است و نمى فرمايد: «واحد». او «يكتا» است نه «يكى» كه ممكن باشد دوّمى و سوّمى هم داشته باشد.
مرحله چهارم: «اللَّهُ الصَّمَدُ» خدا بىنياز است.
در اين مرحله، بىنيازى كه محور ذات و صفات الهى است به عنوان يكى از مهمترين اوصاف الهى مطرح مى شود. آن هم نه به شكل خبر كه بفرمايد: «اللَّه صَمَدٌ»، بلكه به صورت وصفِ ثابت براى «اللّه» و لذا لفظ «اللّه» تكرار مى شود: «اللّه الصَّمَد»
او يكتاست، امّا بىنياز. غير او بسيارند، امّا سراسر نياز، و نظر همه نيازمندان تنها به سوى آن بىنياز!
مرحله پنجم: «لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً احَدٌ»
اين مرحله طبق روايات، تفسيرِ «الصَّمَد» است. او بىنياز است، نه به فرزند نياز دارد كه بزايد، نه محتاج پدر و مادر است كه زاده شود و نه همسر و همكار و همانندى بخواهد كه در كارها به او كمك كند.
اگر متولّد شود ازلى نيست و اگر متولّد كند ابدى نيست، زيرا رو به كاهش و اضمحلال مى رود. و اگر مثل و مانندى داشته باشد بىرقيب نيست. و خداوند از همه اين امور منزّه و مبرّاست. «سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ» «سوره طور، آيه 43»
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 131)
ركوع
يكى از اركان نماز ركوع است. كلمه «ركعت» كه در شمارش بخشهاى نماز بكار مى رود از همين واژه ركوع است.
قبيله بنىثقيف از پيامبر اكرم درخواست كردند، در نماز ركوع و سجود نداشته باشند و مى گفتند: خم شدن براى ما عار است. آيه نازل شد: «وَ اذا قيلَ لَهُمُ ارْكَعُوا لا يَرْكَعُونَ» «سوره مرسلات، آيه 48» هرگاه فرمان ركوع به آنان داده شود ركوع نمى كنند. «بحار، ج 85، ص 100»
ديگران در برابر انسانهايى مثل خود خم مى شوند و تعظيم مى كنند، امّا شما تنها در برابر خالق خود خم شويد و تعظيم كنيد.
وقتى آيه «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّك الْعَظيمِ» «سوره واقعه، آيه 74» نازل شد، پيامبر دستور دادند در ركوع خداوند را تعظيم كنيد و اين ذكر را در ركوع بگوييد: «سُبْحانَ رَبِّىَ الْعَظيمِ وَ بِحَمْدِهِ» «جامع الاحاديث، ج 2، ص 922»
در روايات مى خوانيم: ركوع نشانه ادب است و سجود نشانه قرب به خدا، و تا ادب را خوب انجام ندهيد آماده قرب نمى شويد. «بحار، ج 85، ص 108»
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 134)
آثار ركوع
امام باقر عليه السلام مى فرمايد: كسى كه ركوع خود را كامل انجام دهد از وحشت قبر در امان است. «وسائل، ج 4، ص 928»
امام صادق عليه السلام مى فرمود: ركوع و سجود طولانى، ابليس را عصبانى كرده و مى گويد: واى بر من! اين مردم با اينگونه بندگى، ديگر مرا اطاعت نمى كنند. «وسائل، ج 4، ص 928»
خداوند به فرشتگان مى گويد: ببينيد بندگان من چگونه مرا تعظيم مى كنند و در مقابل من ركوع مى كنند، من نيز آنان را بزرگ خواهم كرد و به آنان عزّت و عظمت مى بخشم. «جامعالاحاديث، ج 5، ص 203»
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: ركوع و سجود طولانى در طولانىشدن عمر مؤثر است. «وسائل، ج 4، ص 928»
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 135)
آداب ركوع
در روايات مى خوانيم كه رسول خدا عليه السلام در ركوع چنان كمر مباركش را كشيده و صاف مى نمود كه اگر قطره آبى روى كمرش مى ريخت وسط كمر مى ماند و به سمتى جارى نمى شد. «وسائل، ج 4، ص 942» سفارش شده است در ركوع گردن خود را بكشيد تا رمز اين باشد كه من ايمان آوردهام گرچه گردنم در راه او برود. «وسائل، ج 4، ص 942»
از ديگر آداب ركوع آنست كه مردان آرنجها را همچون بال پرندگان به بيرون دهند، نه آنكه به پهلوها بچسبانند. كف دست را به زانوها بگذاريم و انگشتان دست را باز كنيم. پاها در يك خط، نه جلو و نه عقب، و ميان دو پا به مقدار يك وجب فاصله باشد.
به هنگام ركوع نگاه به ميان دو قدم باشد و پس از ذكر ركوع، در همان حال بر محمّد و آل محمّد صلوات بفرستيم. البتّه تكرار ذكر ركوع حداقل سه مرتبه مورد سفارش و عنايت است. «وسائل، ج 4، ص 920 تا 924»
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 135)
ركوع اولياى خدا
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: حضرت على عليه السلام به قدرى ركوع خود را طول مى داد كه عرق از ساق مباركش جارى مى شد. «بحار، ج 85، ص 110»
خود آن حضرت در اوّلين خطبه نهجالبلاغه مى فرمايد: خداوند فرشتگانى دارد كه همواره در حال ركوعند و هرگز قيام نمى كنند. البتّه در فرشته خستگى و گرسنگى مطرح نيست، لذا انسانهاى عارف و عاشق كه چنين ركوعهاى طولانى انجام مى دهند، فرشتگان را به تمجيد خود وادار مى كنند.
اين حالت اولياى خداست، امّا حال ما چطور؟ پيامبر اكرم در مسجد نشسته بودند، مردى وارد شد و به نماز ايستاد، اما ركوع و سجودش را ناقص و سريع انجام داد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: او همچون كلاغ نوكى زد ورفت، اگر او با اين نماز از دنيا برود بر دين من نمرده است. «وسائل، ج 4، ص 9223»
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 136)
اهميّت سجده
سجده، بهترين راه براى نزديكى به خداست. «وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ» « سوره علق، آيه آخر»
نشانه ياران با وفاى پيامبر آن است كه آثار سجده در سيماى آنان ديده مى شود. «سيماهُمْ فى وُجُوهِهِمْ مِنْ اثَرِ السَّجُودِ» «سوره فتح، آيه 29»
سجده، انسان را هماهنگ با كلّ هستى مى سازد، زيرا همه موجودات آسمان و زمين، از ستاره و سبزه به درگاه الهى ساجد و خاضعاند. «وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ ما فِى السَّمواتِ وَ ما فِى الْارْضِ» «سوره نحل، آيه 49»
سجده، هماهنگى با فرشتگان الهى است. حضرت على عليه السلام مى فرمايد: هيچ طبقهاى از طبقات آسمان نيست مگر آنكه گروهى از فرشتگان در حال سجدهاند. «نهجالبلاغه، خطبه 91»
سجده، عالىترين درجه عبوديت و بندگى است، زيرا انسان بالاترين نقطه بدن خود، يعنى پيشانى را بر خاك مى سايد و اظهار ذلّت و عجز به درگاه عزيز قادر مى برد.
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 138)
خداوند پيامبرش را فرمان به سجده مى دهد، آن هم نه فقط در روز كه به هنگام شب: «وَ مِنَ اللَّيْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَ سَبِّحْهُ ...» «سوره انسان، آيه 26»
سجده هاى شبانه، يكى از نشانه هاى بندگان صالح خداست: «عِبادُ الرَّحْمنِ ... الَّذينَ يَبيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِياماً» «سوره فرقان، آيه 64»
سجده، مايه مباهات خداوند بر فرشتگان است و لذا عنايت او را بدنبال دارد، تا آنجا كه در هر سجده يكى از گناهان انسان محو و پاداشى بزرگ براى او ثبت مى شود. «جامعالاحاديث، ج 5، ص 466»
حضرت على عليه السلام مى فرمود: اگر انسان بداند به هنگام سجده چه رحمتى او را فرا گرفته است هرگز سر از سجده برنمى دارد. «جامع الاحاديث ج 5 ص 482»
سجده، روح خودخواهى و غرور را از ميان برده و انسان را از تكبّر نجات مى دهد. «جامع الاحاديث ج 5 ص 453»
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 139)
پيامبر اکرم مى فرمود: من در قيامت امّت خود را از آثار سجده كه بر پيشانى دارند مى شناسم. «مسند احمد حنبل، ج 4، ص 189» و آن گوشه از زمين كه بر آن سجده شده است، در قيامت گواه عبادت انسان مى گردد «جامعالاحاديث، ج 5، ص 189» و در دنيا نيز از آن نقطه نورى به آسمانها مى رود. «مستدرك وسائل، ج 4، ص 485»
همانند ركوع، سجده هاى طولانى نيز سبب بقاى نعمتها و طول عمر انسان مى شود. «وسائل، ج 4، ص 928»
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 140)
حكمتهاى سجده
از اميرالمؤمنين على عليه السلام درباره حكمتهاى سجده پرسيدند، حضرت فرمود: سجده اوّل، يعنى آنكه در ابتدا خاك بودم و چون سر از سجده برمى دارى يعنى از خاك به دنيا آمدم. سجده دوم يعنى دوباره به خاك باز مى گردم و سر برداشتن از آن، يعنى در قيامت از قبر برمى خيزم و محشور مى شوم. «بحار، ج 85، ص 139»
امام صادق عليه السلام فرمود: چون سجده براى خداست پس نبايد بر خوردنىها و پوشيدنىها كه مورد توجّه اهل دنياست، سجده كرد. سجده بايد انسان را متوجّه خدا سازد نه شكم و لباس و مادّيات. «الفقيه، ج 1، ص 272»
در حديث مى خوانيم: دليل سجده سهو براى هر كم و زيادى سهو و يا كلام و قيام و قعود نابجا، آن است كه ابليس تو را گرفتار حواسپرتى كرد و در نماز تو خللى ايجاد نمود، پس تو بعد از نماز دو سجده بجاى آور تا بينى او به خاك ماليده شود و بداند هر لغزشى ايجاد كند تو دوباره در برابر خداوند به سجده مى افتى. «وافى، ج 8، ص 992»
حضرت على عليه السلام فرمودند: ظاهر سجده، صورتگذاردن بر خاك از روى اخلاص و خشوع است، اما باطن آن دل كندن از همه امور فانى و دل بستن به سراى باقى و رهايى از تكبر، تعصّب و تمام وابستگىهاى دنيوى است. «مستدرك وسائل، ج 4، ص 484»
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 140)
آداب سجده
به گوشهاى از آداب سجده، اشاره مى كنيم:
پس از ركوع براى آمدن به سجده، دستها قبل از زانوها به زمين برسد. به هنگام سجده دستها در برابر گوش قرار گيرد، در مردان، آرنج به زمين نچسبد و از دو طرف همچون دو بال باز باشد. نه فقط پيشانى بلكه بينى نيز بر خاك نهاده شود. هنگامى كه نمازگزار بين دو سجده مى نشيند، روىِ پاى راست را بر پشت پاى چپ بيندازد، بطورى كه سنگينى بدن روى سمت چپ بيفتد، زيرا كه چپ رمز باطل است و راست رمز حق.
در سجده، علاوه بر ذكر واجب صلوات بفرستد، دعا كند و از خوف خدا اشك بريزد. هنگام برخاستن از سجده، تكبير بگويد و به هنگام تكبير دستها را بالا بياورد. «وسائل، ج 4، ص 950 تا 980»
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 142)