«رَبِّ العالَمينَ»
خداوند، پروردگار همه هستى است. آنچه در آسمانها و زمين و ميان آنهاست، پروردگارشان اوست: «رَبُّ السَّمواتِ وَالْارْضِ وَ ما بَيْنَهُما» «سوره مريم، آيه 65» و «هُوَ رَبُّ كُلِّ شَىءٍ» «سوره انعام، آيه 164»
حضرت على عليه السلام در تفسير «عالَمين» مى فرمايند: «من الجمادات و الحيوانات» يعنى او پروردگار جماد و حيوان، جاندار و بىجان است.
گرچه گاهى مراد از «عالَمين» در قرآن، انسانها هستند، امّا بيشتر موارد، «عالَمين» به معناى تمام مخلوقات استعمال شده است. از اين آيه فهميده مى شود پروردگار تمام هستى اوست و آنچه در جاهليت و در ميان بعضى ملّتها اعتقاد داشتند كه براى هر نوعى از موجودات، خدائى مستقل است كه «ربّالنّوع» آن پديده است، فكرى باطل است. خداوند براى همه موجودات پس از آفرينش، مسيرى براى رشد و تكامل تعيين نموده و تربيت الهى همان مسير هدايت اوست. «رَبُّنَا الَّذى اعْطى كُلَّ شَىءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى» « سوره طه آيه 50» پرودگار ما كسى است كه به همه موجودات نعمت وجود بخشيده و سپس آنها را به سوى كمال هدايت نموده است.
اوست كه به زنبور عسل ياد داده از چه گياهى بمكد و به مورچه آموخته چگونه قوت زمستانى خود را ذخيره كند و بدن انسان را چنان آفريده كه بطور خودكار خونسازى كند.
آرى چنين خداوندى شايسته سپاس و ستايش است. البتّه تشكر از خدا، منافاتى با سپاسگزارى از مخلوق ندارد، به شرط آنكه به امر خدا و در مسير خدا باشد. گرچه در واقع هر كس با هر زبانى هر گونه ستايشى از ديگران مى كند، در حقيقت منشأ و سرچشمه آن را حمد مى كند.
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 102)
كلمه «ربّ» يا از ريشه «رَبَىَ» به معناى رشد و تربيت گرفته شده و يا از واژه «رَبَّ» به معناى صاحب. خداوند هم صاحب جهان است هم مربّى و مدبّر آن. «لَهُ الْخَلْقُ وَالْامرُ تَبارَك اللَّهُ رَبُّ الْعالَمينَ» «سوره اعراف، آيه 54» هم آفرينش از اوست هم اداره آن و هم پرورشدهنده همه اوست.
«ربّ العالَمين» يعنى رابطه خداوند با مخلوقات رابطهاى دائمى و تنگاتنگ است.
طبق روايات كلمه «الحمدلِلّه ربّ العالمين» بهترين تشكر از نعمتهاى خداوند است و لذا سفارش شده قبل از هرگونه دعا و درخواستى از خدا، حمد خدا كنيد وگرنه دعا ناقص است.
نه تنها در آغازِ دعا و نيايش، بلكه اهل بهشت در پايان كار همان شعار را تكرار مى كنند كه: «وَ آخِرُ دَعْويهُمْ انِ الْحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ» « سوره يونس، آيه 10»
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 104)
«الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»
ترجمه اين دو كلمه به «بخشنده مهربان» ترجمه كامل و رسائى نيست، زيرا به قول علّامه شهيد مطهّرى، بخشنده مهربان ترجمه جواد و رئوف است، نه رحمن و رحيم و اصولًا براى اين دو كلمه، واژه معادلِ فارسى يافت نشده است.
گرچه «رحمن» و «رحيم» هر دو از ريشه «رحمة» گرفته شدهاند، امّا «رحمن» به رحمتِ گسترده الهى گفته مى شود كه ابتدائى است و همه انسانها را شامل مى شود، ولى «رحيم» رحمتى است كه به عنوان پاداش و نتيجه كارهاى خوب تنها بر نيكوكاران نازل مى شود. لذا به فرموده امام صادق عليه السلام خداوند نسبت به تمام مخلوقات «رحمن» است، اما تنها به مؤمنان رحيم است.
رحمن، نام مخصوص خداست زيرا تنها رحمت او گسترده و فراگير و هميشگى است. ديگران يا رحمتى ندارند و يا گسترده نيست، علاوه بر آنكه ديگران اگر هم چيزى مى بخشند توقع پاداش دنيوى يا اخروى دارند، علف مى دهند تا شير بدوشند!
خداوند رحمت را بر خود واجب كرده است: «كَتَبَ عَلى نَفسِهِ الرَّحمَة» «سوره انعام، آيه 12» بخشيدن گناهان و قبول توبه بندگان و عيبپوشى آنان و دادن فرصت براى جبران گذشته همه مظاهر رحمت فراگير او هستند. چنانکه كيفر و عقوبت او نيز همچون چوب معلّم لازمه تربيت است.
«الرحمنالرحيم» در كنار «ربّالعالمين»، يعنى تربيت الهى بر اساس لطف و رحمت است، چنانكه تعليم او نيز بر پايه رحم و مهربانى است: «الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرآنَ» « سوره الرحمن، آيه 2» خداىِ مهربان قرآن را به بشر تعليم كرد. و اين خود درسى براى ما انسانهاست كه معلّم و مربّى بايد همواره مهربان و رحيم باشد.
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 102 و 106)
«مالِك يَوْمِ الدّينِ»
او مالك روز جزاست. مالكيت خدا واقعى است، نه اعتبارى و قراردادى. گرچه خداوند هم مالكِ دنياست و هم آخرت، اما چون انسان در دنيا خود را مالك اشيا و امور مى بيند از مالكِ اصلى غافل مى شود، ولى در آن روز كه همه اسباب قطع و نسبتها محو و زبانها مُهر زده مى شود، مالكيتِ الهى را به خوبى احساس و ادراك مى كند، لذا به او خطاب مى شود: «لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْم» امروز حكومت از آن كيست؟ و او كه تازه چشمش باز شده مى گويد: «لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَّهار» «سوره غافر، آيه 16»
خداوند هم مالك است و هم مَلِك. بر هستی هم مالكيّت دارد و هم سلطنت و حكومت او. چنانكه انسان نيز نسبت به اعضاى بدن خود هم مالك است و هم حاكم و فرمانروا.
نمازگزارى كه در هر نماز مى گويد: خداوند «مالك يوم الدين» است همواره در يادِ معاد و قيامت است و هر كارى كه مى خواهد بكند از ابتدا به فكر حساب و كتاب روز جزاست.
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 106)
يكى از نامهاى روز قيامت، «يومالدّين» است، يعنى روز كيفر و پاداش. چنانكه قرآن از قول منكرانِ قيامت نقل مى كند كه: «يَسْئَلُونَ ايَّانَ يَوْمُ الدّينِ» «سوره ذاريات، آيه 12» مى پرسند روز قيامت چه وقت است؟ و يا در مقام معرفى اين روز مى فرمايد: «ثُمَّ ما ادْريكَ ما يَوْمُ الدّينِ يَوْمَ لا تَمْلِك لِنَفْسٍ شَيْئاً وَالْامْرُ يَوْمَئذٍ لِلَّه» «سوره انفطار، آيه 19» نمى دانى روز دين (روز قيامت) چه روزى است؟! روزى است كه هيچكس براى كسى كارآئى ندارد و تنها فرمان الهى حاكم است.
«مالك يوم الدّين» انذار و هشدار است كه اى نمازگزار از امروز به فكر فردا باش. فردايى كه «لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ» «سوره شعراء، آيه 8» مال و ثروت و فرزند نفعى ندارد، فردائى كه «لَنْ تَنْفَعَكُمْ ارْحامُكُمْ» «سوره ممتحنه، آيه 3» بستگان و نزديكان نيز فايدهاى نمى رسانند، فردايى كه نه زبان اجازه عذرتراشى دارد و نه فكر فرصت تدبير، فردايى كه تنها يك چيز كارساز و چارهساز است و آن لطف خداوند است.
قرارگرفتنِ «مالك يومالدّين» در كنار «الرّحمن الرحيم» نشان مى دهد كه بيم و اميد بايد در كنار هم باشند و تشويق و تنبيه در كنار يكديگر. چنانكه خداوند مى فرمايد: «نَبِّئْ عِبادى انّى انَا الْغَفُورُ الرَّحيمُ وَ انَّ عَذابى هُوَ الْعَذابُ الْاليمُ» «سوره حجر، آيه 49- 50» اى پيامبر! به بندگانم خبرده كه من بسيار مهربان و آمرزندهام ولى عذاب و مجازات من نيز دردناك است.
به هرحال «الرّحمن الرّحيم» اميددهنده است و «مالِك يَوم الدّين» بيمدهنده، و مسلمان بايد ميان بيم و اميد باشد تا نه دچار غرور گردد و نه مأيوس از رحمت الهى.
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 108)
«ايَّاك نَعْبُدُ وَ ايَّاك نَسْتَعينُ»
خدايا تنها ترا مى پرستيم و تنها از تو يارى مى جوئيم.
«ايّاك نعبد» يعنى فقط بنده تو هستيم نه بنده ديگران. اين جمله دو بُعد دارد: يكى اثباتِ بندگى براى او و ديگرى نفى بندگى براى غير او.
نمازگزار در نماز تنها خود را نمى بيند كه به فكر خود باشد، بلكه گويا به نمايندگى از تمام موحّدان سخن مى گويد كه: خدايا! من به تنهايى قابل و لايق نيستم تا عبادتى شايسته داشته باشم و لذا در ميان جمعِ مسلمين آمدهام و ما همگى تو را عبادت و بندگى مى كنيم. بنابراين نماز بايد در اصل به جماعت خوانده شود و نماز فرادى در مرحله بعدى قرار دارد.
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 109)
آيات قبلى به ما توحيد نظرى و شناخت صحيح از خداوند داد و اين آيه توحيد عبادى و عملى را مطرح مى كند كه نه فقط خدا را به يگانگى بشناس، بلكه در عمل نيز يگانهپرست باش.
ما حق بندگى و اطاعتِ از دیگران را نداریم، مگر آنكه خداوند اجازه يا دستور دهد. چنان كه مى فرمايد: «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ اطاعَ اللَّهَ» «سوره نساء، آيه 80» هر كس از رسول پيروى كند خدا را اطاعت كرده است. چنانكه اگر اطاعت از پدر و مادر مى كنيم، چون او به ما دستور داده است و در حقيقت اطاعت از خدا مى كنيم.
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 110)
«ايّاك نَستعين» يعنى گر چه از اسباب و وسائلى كه تو در آفرينش قرار دادهاى استفاده مى كنيم، اما مى دانيم اثر و كارآيى هر وسيله و سببى بدست توست. تو سبب ساز و سبب سوزى. هم چيزى را سبب قرار مى دهى و هم مى توانى اثر آنرا بگيرى.
«ايّاك نَعبد و ايّاك نَستعين» يعنى نه جبر و نه تفويض. چون مى گوييم «نَعْبُدُ» پس داراى اختيار هستيم و چون مى گوييم «نستعين» پس نيازمنديم و همه امور در اختيار ما نيست.
«ايّاك نَعبُد» يعنى خدايا من تو را حاضر و ناظر مى بينم و لذا مى گويم: «ايّاك».
از ابتداى سوره حمد بطور غيابى با خدا سخن مى گفتيم، اما در اينجا به حضور و خطاب مى رسيم. و چون گفتگو با محبوب شيرين است، كلمه «ايّاك» را تكرار مى كنيم.
خدايا! گرچه عبادت از ماست، امّا در عبات كردن هم نيازمند كمك تو هستيم: «وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِىَ لَوْلا انْ هَدنَا اللَّهُ» «سوره اعراف، آيه 43» اگر هدايت الهى نبود ما هدايت نمى يافتيم.
گر چه تنها از او استعانت مى جوئيم، امّا استمداد از غير او اگر با رضايت او باشد اشكال ندارد. چنانكه انسان از استعداد و نيرو و فكر خود كمك مى گيرد و اين منافاتى با توحيد ندارد. خداوند خود به ما دستور مى دهد: «تَعاوَنُوا» «سوره مائده، آيه 2» زيرا زندگى بدون تعاون و يارى امكان ندارد. حضرت على عليه السلام به كسى كه دعا مى كرد: خدايا! مرا محتاج مردم نكن، فرمود: اين حرف صحيح نيست، بلكه بگو: خدايا! مرا محتاج افراد بد نكن، زيرا زندگى بدون همكارى و هميارى ممكن نيست.
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 111)
«اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيم»
خداوندا! ما را به راه مستقيم هدايت فرما.
كاروان هستى در حال حركت بسوى خداست: «الَيْهِ الْمَصير» «سوره مائده، آيه 18» و انسان نيز در تلاش و حركت: «انَّك كادِحٌ الى رَبِّك» «سوره انشقاق، آيه 6» و در هر حركتى تنها يك راه مستقيم وجود دارد و باقى راهها انحرافى است. اسلام براى اين حركت هم راه تعيين نموده هم راهنما، هم مقصد را مشخص كرده و هم وسيله حركت را در اختيار انسان قرار داده است و اين ما هستيم كه بايد انتخاب كنيم به كدام راه برويم.
قرآن دو نوع هدايت را مطرح مى كند، يكى هدايت تكوينى نظير هدايت زنبور عسل كه چگونه از شهد گلها بمكد و چگونه عسل بسازد و يكى هدايت تشريعى كه اختصاص به انسانها دارد و همان راهنمائىهاى انبياى الهى است.
خداوند در عمق جان و فطرت هر انسان، ميل به رشد و كمال و حقجوئى را قرار داده كه اگر اين ميل و كشش را در پرتو تعليمات انبيا پرورش داد مورد عنايت خاص خداوند قرار مى گيرد: «وَالَّذينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً» «سوره محمّد، آيه 17» آنان كه هدايت را بپذيرند خداوند هدايتشان را بيشتر مى كند و راههاى خودش را به آنها نشان مى دهد.
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 112)
صراط مستقيم كدام است؟
كلمه «صراط» كه بيش از 40 مرتبه در قرآن آمده است، به معنى راه هموار، روشن و وسيع است.
در زندگى انسان راههاى متعددى وجود دارد كه او بايد يكى از آنها را انتخاب كند: راه هوسهاى خود، راه هوسهاى مردم، راه طاغوتها، راه نياكان و پيشينيان به جهت تعصّبهاى قومى و نژادى، راه وسوسه هاى شيطانى، و بالاخره راه خدا و اولياى خدا.
راه مستقيم، همان راه انبياست: «انَّك لَمِنَ الْمُرْسَلينَ عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ» «سوره يس، آيات 3- 42» و راه بندگى خداست: «وَ انِ اعْبُدُوانى هذا صِراطٌ مُسْتَقيمٌ» «سوره يس، آيه 61»
انسان بايد هم در انتخاب راه از خداوند كمك بگيرد و هم در ادامه دادن و بودن در راه. مانند لامپى كه براى روشن ماندن بايد هر لحظه از منبع اصلى برق دريافت كند. لذا نهتنها مردم عادى بلكه پيامبر خدا و ائمه معصومين عليهم السلام بايد در هر نماز از خدا بخواهند كه آنان را بر صراط مستقيم پايدار بدارد. نه فقط در حال نماز بلكه در همه حال و در هر كارى، چه انتخاب شغل و چه انتخاب دوست، چه در ازدواج و چه در تحصيل، بايد همواره از خدا بخواهد كه او را در مسير مستقيم قرار دهد.
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 112)
راه مستقيم، راه اعتدال و ميانهروى است. على عليه السلام مى فرمايد: «الْيَمينُ وَ الشِّمالُ مَضَلَّة وَالطَّريقُ الْوُسْطى هِىَ الجادَّة» «بحار، ج 87، ص 3» چپ و راست انحراف است و طريق سعادت همان راه وسط است.
براى حركت در صراط مستقيم بايد همواره از خدا كمك بگيريم زيرا اين صراط از مو باريكتر و از شمشير تيزتر است و هر لحظه خطر سقوط وجود دارد. كسى از صراطِ قيامت عبور مى كند كه توانسته باشد در دنيا از صراط مستقيم الهى منحرف نشود، چه انحرافاتِ فكرى و چه انحرافاتِ عملى و اخلاقى.
راه مستقيم، يعنى دورى از هرگونه افراط و تفريط، نه دنياگرايى و نه آخرتزدگى، نه تحريم طيّبات و نه غوطه در شهوات، نه بُخل و نه اسراف، نه حسادت و نه تملّق و...
يكى قائل به جبر مى شود و همه كارها را به خدا نسبت مى دهد، گويا انسان در سرنوشت خود بى اراده و اختيار است، و ديگرى خود را همه كاره دانسته و دست خدا را بسته مى بيند.
يكى رهبران آسمانى را همچون مردم عادى مى داند و ديگرى آنها را در حدّ خدايى بالا مى برد و مسيح را فرزند خدا و بلكه خود خدا مى شمرد!
يكى زيارت و توسّل به اولياى خدا را شرك مى داند و ديگرى حتّى به درخت و ديوار متوسّل مى شود! يكى از روى غيرت نابجا، اجازه نمى دهد همسرش از خانه خارج شود و ديگرى از روى بىغيرتى همسرش را بىحجاب به كوچه و بازار مى فرستد.
در روايات آمده است كه امامان معصوم عليهم السلام مى فرمودند: راه مستقيم ما هستيم. يعنى نمونه عينى و عملى راه مستقيم و اسوه و الگو براى قدم برداشتن در اين راه، رهبران آسمانى هستند.
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 115)
ما در اينجا نمونه هايى از آيات و روايات را كه در آنها به جنبه اعتدال تأكيد و از افراط و تفريط نهى شده است مى آوريم:
* «كُلُوا وَاشْرِبُوا وَ لا تُسْرِفُوا» «سوره بقره، آيه 143» بخوريد و بياشاميد ولى اسراف نكنيد.
* «لا تَجْعَلْ يَدَك مَغْلُولَةً الى عُنُقِك وَلاتَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ» «سوره اعراف، آيه 31» در انفاق كردن نه دست بسته باش و نه چنان گشاده دست كه بعد خود محتاج شوى.
* نه دوستىها شما را از بيان حق بازدارد: «شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلى انْفُسِكُمْ» «سوره نساء، آيه 135» و نه دشمنىها شما را از رفتار عادلانه دور كند. «وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى انْ لا تَعْدِلُوا» «سوره مائده، آيه 8»
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 117)
«صِراطَ الَّذينَ انْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلَاالضَّالّينَ»
به راه كسانى كه آنها را مشمول نعمت خود ساختى هدايت كن، نه راه كسانى كه بر آنان غضب كردى و نه گمراهان.
قرآن در آيه 68 سوره نساء نعمتيافتگان الهى را معرفى مى كند:
«وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ والرَّسُولَ فَاوُلئكَ مَعَ الَّذينَ انْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبييّنَ وَالصِّدَيقينَ وَالشُّهَداءِ وَالصَّالِحينَ» كسانى كه پيروى خدا و رسول بنمايند، آنان با كسانى هستند كه خداوند آنها را نعمت بخشيده، از پيامبران و راستگويان و شهدا و صالحان.
بنابراين نمازگزار از خداوند مى خواهد او را در خطّ انبيا و شهدا و صالحان قرار دهد.
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 119)
غضبشدگان و گمراهان كيانند؟
در قرآن، افرادى همانند فرعون و قارون و ابولهب و امّتهايى همچون قوم عاد و ثمود و بنىاسرائيل، به عنوان غضبشدگان معرفى شدهاند. ما در هر نماز از خدا مى خواهيم كه در اعتقاد و اخلاق و عمل همانند اين افراد و گروهها كه گرفتار قهر و غضب الهى شدهاند، نباشيم.
بنىاسرائيل كه داستان زندگى و تمدّن آنها در قرآن آمده است، زمانى بر تمام مردم عصر خويش برترى داشتند كه خداوند مى فرمايد: «فَضَّلْتُكُمْ عَلىَ العالَمينَ» «سوره بقره، آيه 47» شما را بر جهانيان برترى دادم. امّا بعد از اين، به خاطر كردار و رفتار ناشايسته دچار قهر و غضب خداوند شدند كه قرآن مى فرمايد: «وَ باءُو بِغَضَبٍ مِنَاللَّهِ» «سوره بقره، آيه 61»
دانشمندانِ يهود، دستورات آسمانى تورات را تحريف كردند:
«يُحَرِّفُونَ الْكَلِم» «سوره مائده، آيه 13» تجّار و ثروتمندان آنها به رباخوارى و حرامخوارى روى آوردند: «وَاخْذِهِمُ الرِّبا» «سوره نساء، آيه 161» و توده مردم در برابر دعوت به جهاد و مبارزه، به علّت تنپرورى و يا ترس، از رفتن به جبهه نبرد سرباز زدند و به موسى گفتند: تو و خدايت به جنگ برويد ما همين جا نشستهايم! «فَاذْهَبْ انْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا انَّا هيهُنا قاعِدوُنَ» «سوره مائده، آيه 24»
پس در هر نماز از خدا مى خواهيم كه نه اهل تحريف كتاب خدا باشيم، نه اهل رباخوارى و نه اهل فرار از جنگ و جهاد.
«ضالّين» نه همچون «انعمتَ عَليهم» در خط انبيا و صالحان آمدهاند و نه همچون «المغضوب عليهم» در مقابل دين خدا، جبههگيرى و مبارزهطلبى مى كنند، بلكه افرادى بىتفاوت، بى درد و رفاهطلب هستند كه همچون چهارپايان تنها در فكر شكم و شهوتاند و كارى به حقّ و باطل ندارند. براى آنها فرقى نمى كند كه پيامبران حاكم باشند يا طاغوتها، مهم آنست كه آنها در رفاه و آسايشِ مادى باشند هر كس كه مى خواهد حكومت كند. اين گروه گمراهند زير راه مشخصى را براى خود برنگزيدهاند.
اين آيه مصداق كامل تولّى و تبرىّ است.
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 121)
اهميّت سوره توحيد
در نماز بعد از سوره حمد، نمازگزار مى تواند هر سورهاى را انتخاب كند، البتّه به غير از چهار سورهاى كه سجده واجب دارند. اما در روايات سفارش شده است در هر شبانه روز لااقل در يكى از ركعتهاى نمازتان سوره توحید را بخوانيد تا از نمازگزاران واقعى باشيد. «تفسير البرهان »
اين سوره در اهميت، به اندازه يكسوّم قرآن، بلكه يكسوّم تورات و انجيل و زبور است. نهتنها در نماز، بلكه اگر بعد از نماز هم اين سوره به عنوان تعقيب نماز خوانده شود، خداوند خير دنيا و آخرت را به انسان مرحمت مى كند.
امام سجّاد عليه السلام فرمود: خداوند چون مى دانست در آينده افراد دقيق وعميقى پيدا مى شوند، اين سوره و همچنين آيات اوّل سوره حديد را نازل كرد.
قرائت اين سوره نهتنها در نماز سفارش شده، بلكه تلاوت مكرّر آن، شرّ افراد ظالم را كوتاه و خانه انسان را از حوادث و خطرات بيمه مى كند.
سعدبنمعاذ يكى از ياران و سرداران لشگرِ رسولخدا بود كه در قبرستان بقيع مدينه مدفون است. در تشييع جنازه او پيامبر پابرهنه شركت كرد و فرمود: نود هزار فرشته از آسمان براى تشييع سعد آمدهاند. پيامبر از جبرئيل پرسيدند: دليل نزول تو و اين همه فرشته براى تشييع جنازه سعدبن معاذ چيست؟ جبرئيل فرمود: او در هر حال چه ايستاده چه نشسته چه سواره و چه پياده، سوره «قُلْ هُوَ اللَّهُ احَدٌ» را مى خواند.
در سبب نزول سوره توحید مى خوانيم: يهوديان و مسيحيان و مشركان از پيامبر درباره خداوند سؤال مى كردند كه خدايت را براى ما معرّفى كن. پيامبر در جواب آنها اين سوره را قرائت فرمود. اين سوره به منزله شناسنامه خداوند است.
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 124)
«قُلْ هُوَ اللَّهُ احَدٌ»
بگو: او خداى يكتاست.
توحيد، يعنى خالص كردن فكر و عمل از هرگونه شريك و همتايى براى خدا. نه شركِ نظرى و نه رياى عملى.
توحيد، اساسىترين اصلِ همه اديان آسمانى است و انبيا آمدهاند تا آثار شرك و كفر و بتپرستى را از ميان بردارند و مردم را بسوى خداى يگانه دعوت كنند.
توحيد، مرز ميان ايمان و كفر است و ورود به قلعه ايمان بدون پذيرش توحيد ممكن نيست: «قُولُوا لا الهَ الَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا» «بحار، ج 18، ص 202» و «لا اله الَّا اللّه حِصنى فَمَن دَخَلَ حِصنى امِنَ مِنْ عَذابى» «بحار، ج 3، ص 13»
اين سوره شامل خالصترين عقايد توحيدى است، لذا آنرا سوره اخلاص نيز ناميدهاند.
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 125)
«قُلْ هُوَ اللَّهُ احَدٌ» او يكتايى است كه دوّمى ندارد، شبيه و مثل ندارد، جزء و عضو ندارد. او يكتاست هم در ذات هم در صفات.
دليل يكتايى او اينكه اگر خداى ديگرى هم بود، او نيز بايد پيامبرانى مى فرستاد تا مردم او را بشناسند و اطاعتش كنند!
دليل يكتايى او اينكه همه انسانها در موقع خطر، تنها به يك نقطه متوجّه مى شوند و دل آنها گواهى مى دهد كه تنها يك نقطه است كه در سختىها به انسان اميد مى دهد.
دليل يكتايى او، هماهنگى ميان زمين وآسمان، هستى و انسان و ارتباطى دقيق و منظم ميان همه آفريده هاست. اگر شما به چند نقاش سفارش تصويرى بدهيد، مثلًا به يكى بگوييد: سر خروس بكشد و ديگرى بدن آن را رسم كند و نقاش سوّمى دُم و پاى خروس را بكشد، وقتى سه نقاشى را كنار هم بگذاريد، ميان سر و تن و پا هماهنگى نيست، يكى بزرگ است و يكى كوچك، يكى خوش رنگ و يكى بدرنگ.
آرى هماهنگى ميان خورشيد و ماه و زمين، آب و باد و خاك، كوه و دشت و دريا و همه اينها با نيازهاى انسان، نشاندهنده يكتايى خالق است. انسان اكسيژن مى گيرد و كربن پس مى دهد و گياهان كربن مى گيرند و اكسيژن مى سازند تا نياز انسان و ديگر موجودات زنده را برطرف كنند.
آب چشم را شور و آب دهان را شيرين آفريده، تا يكى چشم را كه از پى ساخته شده با آب نمك شستشو دهد و يكى غذا را آماده جويدن و هضم كند.
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 127)
«اللَّهُ الصَّمَدُ»
او خداى بىنياز است.
او «صَمَد» است، يعنى نفوذناپذير، خللناپذير و تغييرناپذير. پس نه مادّه است و نه مادّى، زيرا همه امور مادى در طول زمان دچار تغيير و خلل مى شوند.
او «صَمَد» است، قدرتى نفوذناپذير كه ارادهاش در همه چيز نافذ و جارى است.
او «صَمَد» است، عزيزى خللناپذير كه همه عزّتها از اوست و هر كس هر عزّت و قدرتى دارد از اوست. او به هيچكس و هيچ چيز نياز ندارد ولى همه چيز نيازمند اوست.
او «صمد» است، وجود تامّ كامل، بلكه اتمِّ اكمل، كه همه كمالات را در اوج كمال داراست و همه موجودات براى رسيدن به كمال نيازمند نظر لطف اويند، ولى او به هيچ موجودى نياز ندارد.
او «صمد» است و در يك كلام: خداى بىنياز مورد نياز.
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 128)
«لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ»
او نه چيزى را زائيده و نه از هر چيزى زاده شده است.
او خالق موجودات است، نه زاينده آنها. كار او توليد نيست كه مثلِ خود را بوجود آورد، بلكه آوردن از نيستى به هستى است.
مادرى كه فرزند را مى زايد نوزاد از جنس او و مثل خود او يعنى انسان است، امّا براى خدا مثل و شبيهى امكان ندارد كه خدا او را بزايد يا از او زاده شود. «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَئْ» «سوره شورى، آيه 11»
اين جمله در مقابل عقيده مسيحيان است كه عيسى را فرزند خدا مى پندارند و براى او همانند خداوند، خدائى قائلند. همچنين اين آيه اعتقاد مشركان، كه فرشتگان را دختران خدا مى پنداشتند نفى مى كند و مى گويد: او فرزندى نزائيده است چه پسر و چه دختر! از چيزى زاده نشده است تا زاينده مقدّم بر او و برتر از او باشد.
وجود او مثل خروج ميوه از گل، يا درخت از هسته نيست. مثل خروج آب از ابر، يا آتش از چوب نيست. مثل خروج كلام از دهان، يا نوشته از قلم نيست. مثل خروج بو از گل، يا طعم از غذا نيست.
مثل خروج فكر از عقل، يا درك از دل نيست. مثل خروج گرما از آتش، يا سرما از برف نيست. او هست اما شبيه هيچچيز و هيچكس نيست. نه او در چيزى است و نه چيزى درون او. رابطه او با اشيا، رابطه والد و مولود نيست، بلكه رابطه خالق و مخلوق است.
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 128)
«وَ لَمْ يَكُنْ لُهُ كُفُواً احَدٌ»
و هرگز براى او همتا و همانندى نبوده است.
او نه در وجود همانند دارد، نه در كمال و نه در افعال.
او احد است و احدى كفو او نيست. او تنهاست و همسر و فرزندى ندارد! او همانندى ندارد تا همكار و شريك او باشد.
چگونه انسان جرئت مى كند مخلوق او را شريك او بداند و اين ظلم بزرگ را در حقّ او مرتكب شود: «انَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظيمٌ» «سوره لقمان، آيه 13»
اى نمازگزار! چرا در فكرِ جلب نظر كسانى هستى كه مثل تو هستند، ضعيف و محتاج، بدنبال جلبنظر خدائى باش كه نه مثلى دارد، نه ضعفى و نه احتياجى.
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 129)
گويا سوره توحید در معرّفى خداوند مرحله به مرحله پيش مى رود:
مرحله اوّل: «قُلْ هُوَ» بگو خداى من اوست. او كه از دسترس عقل و فكر بشر دور و از ديده ها غائب و پنهان است.
در اين مرحله تمام توجّه به ذات خداست نه صفات او. خود ذات به تنهايى براى محبوب بودن و معبود واقع شدن كافى است.
حضرت على عليه السلام مى فرمايد: «وَ كَمالُ الْاخْلاصِ نَفْىُ الصِّفاتِ عَنْه» «نهجالبلاغه، خطبه توحيد » اخلاص كامل آنست كه بدون توجّه به صفات به خدا رو كنى. خدا را بخاطر خودش عبادت كنى نه به جهت نعمتهايى كه به تو ارزانى داشته است.
مرحله دوّم: «هُوَ اللَّه»، او اللّه است. معبودى كه همه كمالات را داراست. در اين مرحله، ذات و صفات همراه آمده است. «اللّه» ذاتى است كه همه صفات نيكو را در بر دارد و لذا شايسته عبادت و پرستش است. چنانكه قرآن مى فرمايد: «وَ لِلَّهِ الْاسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها» «سوره اعراف، آيه 180» تمام صفات و اسماى نيكو براى اوست، پس او را بدان نامها بخوانيد. شناخت خدا از طريق صفات، مرحله دوّم است كه «اللّه» كلمه جامع تمام آن صفات است. توجّه به خدا به واسطه صفات، طريقى است كه در دعاها خصوصاً دعاى جوشنكبير جلوه مى كند كه خدا را با هزار وصف مى خوانيم.
مرحله سوّم: «احَدٌ» او يكتاست. در اين مرحله، توحيد ذات و صفات مطرح می شود. هم ذاتش يگانه است، هم صفاتش يگانه و بىنظير، و هم وجودِ ذات و صفات او يكى است، نه آنكه صفاتش وجودى زائد بر ذات داشته باشند.
ميان «واحِد» و «احَد» تفاوت است. اگر گفتيم: احدى نيامد، يعنى هيچكس نيامد و اگر گفتيم: واحدى نيامد، ممكن است دو نفر يا بيشتر آمده باشند. قرآن مى فرمايد: خدا «احَد» است و نمى فرمايد: «واحد». او «يكتا» است نه «يكى» كه ممكن باشد دوّمى و سوّمى هم داشته باشد.
مرحله چهارم: «اللَّهُ الصَّمَدُ» خدا بىنياز است.
در اين مرحله، بىنيازى كه محور ذات و صفات الهى است به عنوان يكى از مهمترين اوصاف الهى مطرح مى شود. آن هم نه به شكل خبر كه بفرمايد: «اللَّه صَمَدٌ»، بلكه به صورت وصفِ ثابت براى «اللّه» و لذا لفظ «اللّه» تكرار مى شود: «اللّه الصَّمَد»
او يكتاست، امّا بىنياز. غير او بسيارند، امّا سراسر نياز، و نظر همه نيازمندان تنها به سوى آن بىنياز!
مرحله پنجم: «لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً احَدٌ»
اين مرحله طبق روايات، تفسيرِ «الصَّمَد» است. او بىنياز است، نه به فرزند نياز دارد كه بزايد، نه محتاج پدر و مادر است كه زاده شود و نه همسر و همكار و همانندى بخواهد كه در كارها به او كمك كند.
اگر متولّد شود ازلى نيست و اگر متولّد كند ابدى نيست، زيرا رو به كاهش و اضمحلال مى رود. و اگر مثل و مانندى داشته باشد بىرقيب نيست. و خداوند از همه اين امور منزّه و مبرّاست. «سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ» «سوره طور، آيه 43»
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 131)
ركوع
يكى از اركان نماز ركوع است. كلمه «ركعت» كه در شمارش بخشهاى نماز بكار مى رود از همين واژه ركوع است.
قبيله بنىثقيف از پيامبر اكرم درخواست كردند، در نماز ركوع و سجود نداشته باشند و مى گفتند: خم شدن براى ما عار است. آيه نازل شد: «وَ اذا قيلَ لَهُمُ ارْكَعُوا لا يَرْكَعُونَ» «سوره مرسلات، آيه 48» هرگاه فرمان ركوع به آنان داده شود ركوع نمى كنند. «بحار، ج 85، ص 100»
ديگران در برابر انسانهايى مثل خود خم مى شوند و تعظيم مى كنند، امّا شما تنها در برابر خالق خود خم شويد و تعظيم كنيد.
وقتى آيه «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّك الْعَظيمِ» «سوره واقعه، آيه 74» نازل شد، پيامبر دستور دادند در ركوع خداوند را تعظيم كنيد و اين ذكر را در ركوع بگوييد: «سُبْحانَ رَبِّىَ الْعَظيمِ وَ بِحَمْدِهِ» «جامع الاحاديث، ج 2، ص 922»
در روايات مى خوانيم: ركوع نشانه ادب است و سجود نشانه قرب به خدا، و تا ادب را خوب انجام ندهيد آماده قرب نمى شويد. «بحار، ج 85، ص 108»
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 134)
آثار ركوع
امام باقر عليه السلام مى فرمايد: كسى كه ركوع خود را كامل انجام دهد از وحشت قبر در امان است. «وسائل، ج 4، ص 928»
امام صادق عليه السلام مى فرمود: ركوع و سجود طولانى، ابليس را عصبانى كرده و مى گويد: واى بر من! اين مردم با اينگونه بندگى، ديگر مرا اطاعت نمى كنند. «وسائل، ج 4، ص 928»
خداوند به فرشتگان مى گويد: ببينيد بندگان من چگونه مرا تعظيم مى كنند و در مقابل من ركوع مى كنند، من نيز آنان را بزرگ خواهم كرد و به آنان عزّت و عظمت مى بخشم. «جامعالاحاديث، ج 5، ص 203»
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: ركوع و سجود طولانى در طولانىشدن عمر مؤثر است. «وسائل، ج 4، ص 928»
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 135)
آداب ركوع
در روايات مى خوانيم كه رسول خدا عليه السلام در ركوع چنان كمر مباركش را كشيده و صاف مى نمود كه اگر قطره آبى روى كمرش مى ريخت وسط كمر مى ماند و به سمتى جارى نمى شد. «وسائل، ج 4، ص 942» سفارش شده است در ركوع گردن خود را بكشيد تا رمز اين باشد كه من ايمان آوردهام گرچه گردنم در راه او برود. «وسائل، ج 4، ص 942»
از ديگر آداب ركوع آنست كه مردان آرنجها را همچون بال پرندگان به بيرون دهند، نه آنكه به پهلوها بچسبانند. كف دست را به زانوها بگذاريم و انگشتان دست را باز كنيم. پاها در يك خط، نه جلو و نه عقب، و ميان دو پا به مقدار يك وجب فاصله باشد.
به هنگام ركوع نگاه به ميان دو قدم باشد و پس از ذكر ركوع، در همان حال بر محمّد و آل محمّد صلوات بفرستيم. البتّه تكرار ذكر ركوع حداقل سه مرتبه مورد سفارش و عنايت است. «وسائل، ج 4، ص 920 تا 924»
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 135)
ركوع اولياى خدا
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: حضرت على عليه السلام به قدرى ركوع خود را طول مى داد كه عرق از ساق مباركش جارى مى شد. «بحار، ج 85، ص 110»
خود آن حضرت در اوّلين خطبه نهجالبلاغه مى فرمايد: خداوند فرشتگانى دارد كه همواره در حال ركوعند و هرگز قيام نمى كنند. البتّه در فرشته خستگى و گرسنگى مطرح نيست، لذا انسانهاى عارف و عاشق كه چنين ركوعهاى طولانى انجام مى دهند، فرشتگان را به تمجيد خود وادار مى كنند.
اين حالت اولياى خداست، امّا حال ما چطور؟ پيامبر اكرم در مسجد نشسته بودند، مردى وارد شد و به نماز ايستاد، اما ركوع و سجودش را ناقص و سريع انجام داد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: او همچون كلاغ نوكى زد ورفت، اگر او با اين نماز از دنيا برود بر دين من نمرده است. «وسائل، ج 4، ص 9223»
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 136)