غضبشدگان و گمراهان كيانند؟
در قرآن، افرادى همانند فرعون و قارون و ابولهب و امّتهايى همچون قوم عاد و ثمود و بنىاسرائيل، به عنوان غضبشدگان معرفى شدهاند. ما در هر نماز از خدا مى خواهيم كه در اعتقاد و اخلاق و عمل همانند اين افراد و گروهها كه گرفتار قهر و غضب الهى شدهاند، نباشيم.
بنىاسرائيل كه داستان زندگى و تمدّن آنها در قرآن آمده است، زمانى بر تمام مردم عصر خويش برترى داشتند كه خداوند مى فرمايد: «فَضَّلْتُكُمْ عَلىَ العالَمينَ» «سوره بقره، آيه 47» شما را بر جهانيان برترى دادم. امّا بعد از اين، به خاطر كردار و رفتار ناشايسته دچار قهر و غضب خداوند شدند كه قرآن مى فرمايد: «وَ باءُو بِغَضَبٍ مِنَاللَّهِ» «سوره بقره، آيه 61»
دانشمندانِ يهود، دستورات آسمانى تورات را تحريف كردند:
«يُحَرِّفُونَ الْكَلِم» «سوره مائده، آيه 13» تجّار و ثروتمندان آنها به رباخوارى و حرامخوارى روى آوردند: «وَاخْذِهِمُ الرِّبا» «سوره نساء، آيه 161» و توده مردم در برابر دعوت به جهاد و مبارزه، به علّت تنپرورى و يا ترس، از رفتن به جبهه نبرد سرباز زدند و به موسى گفتند: تو و خدايت به جنگ برويد ما همين جا نشستهايم! «فَاذْهَبْ انْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا انَّا هيهُنا قاعِدوُنَ» «سوره مائده، آيه 24»
پس در هر نماز از خدا مى خواهيم كه نه اهل تحريف كتاب خدا باشيم، نه اهل رباخوارى و نه اهل فرار از جنگ و جهاد.
«ضالّين» نه همچون «انعمتَ عَليهم» در خط انبيا و صالحان آمدهاند و نه همچون «المغضوب عليهم» در مقابل دين خدا، جبههگيرى و مبارزهطلبى مى كنند، بلكه افرادى بىتفاوت، بى درد و رفاهطلب هستند كه همچون چهارپايان تنها در فكر شكم و شهوتاند و كارى به حقّ و باطل ندارند. براى آنها فرقى نمى كند كه پيامبران حاكم باشند يا طاغوتها، مهم آنست كه آنها در رفاه و آسايشِ مادى باشند هر كس كه مى خواهد حكومت كند. اين گروه گمراهند زير راه مشخصى را براى خود برنگزيدهاند.
اين آيه مصداق كامل تولّى و تبرىّ است.
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 121)
اهميّت سوره توحيد
در نماز بعد از سوره حمد، نمازگزار مى تواند هر سورهاى را انتخاب كند، البتّه به غير از چهار سورهاى كه سجده واجب دارند. اما در روايات سفارش شده است در هر شبانه روز لااقل در يكى از ركعتهاى نمازتان سوره توحید را بخوانيد تا از نمازگزاران واقعى باشيد. «تفسير البرهان »
اين سوره در اهميت، به اندازه يكسوّم قرآن، بلكه يكسوّم تورات و انجيل و زبور است. نهتنها در نماز، بلكه اگر بعد از نماز هم اين سوره به عنوان تعقيب نماز خوانده شود، خداوند خير دنيا و آخرت را به انسان مرحمت مى كند.
امام سجّاد عليه السلام فرمود: خداوند چون مى دانست در آينده افراد دقيق وعميقى پيدا مى شوند، اين سوره و همچنين آيات اوّل سوره حديد را نازل كرد.
قرائت اين سوره نهتنها در نماز سفارش شده، بلكه تلاوت مكرّر آن، شرّ افراد ظالم را كوتاه و خانه انسان را از حوادث و خطرات بيمه مى كند.
سعدبنمعاذ يكى از ياران و سرداران لشگرِ رسولخدا بود كه در قبرستان بقيع مدينه مدفون است. در تشييع جنازه او پيامبر پابرهنه شركت كرد و فرمود: نود هزار فرشته از آسمان براى تشييع سعد آمدهاند. پيامبر از جبرئيل پرسيدند: دليل نزول تو و اين همه فرشته براى تشييع جنازه سعدبن معاذ چيست؟ جبرئيل فرمود: او در هر حال چه ايستاده چه نشسته چه سواره و چه پياده، سوره «قُلْ هُوَ اللَّهُ احَدٌ» را مى خواند.
در سبب نزول سوره توحید مى خوانيم: يهوديان و مسيحيان و مشركان از پيامبر درباره خداوند سؤال مى كردند كه خدايت را براى ما معرّفى كن. پيامبر در جواب آنها اين سوره را قرائت فرمود. اين سوره به منزله شناسنامه خداوند است.
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 124)
«قُلْ هُوَ اللَّهُ احَدٌ»
بگو: او خداى يكتاست.
توحيد، يعنى خالص كردن فكر و عمل از هرگونه شريك و همتايى براى خدا. نه شركِ نظرى و نه رياى عملى.
توحيد، اساسىترين اصلِ همه اديان آسمانى است و انبيا آمدهاند تا آثار شرك و كفر و بتپرستى را از ميان بردارند و مردم را بسوى خداى يگانه دعوت كنند.
توحيد، مرز ميان ايمان و كفر است و ورود به قلعه ايمان بدون پذيرش توحيد ممكن نيست: «قُولُوا لا الهَ الَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا» «بحار، ج 18، ص 202» و «لا اله الَّا اللّه حِصنى فَمَن دَخَلَ حِصنى امِنَ مِنْ عَذابى» «بحار، ج 3، ص 13»
اين سوره شامل خالصترين عقايد توحيدى است، لذا آنرا سوره اخلاص نيز ناميدهاند.
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 125)
«قُلْ هُوَ اللَّهُ احَدٌ» او يكتايى است كه دوّمى ندارد، شبيه و مثل ندارد، جزء و عضو ندارد. او يكتاست هم در ذات هم در صفات.
دليل يكتايى او اينكه اگر خداى ديگرى هم بود، او نيز بايد پيامبرانى مى فرستاد تا مردم او را بشناسند و اطاعتش كنند!
دليل يكتايى او اينكه همه انسانها در موقع خطر، تنها به يك نقطه متوجّه مى شوند و دل آنها گواهى مى دهد كه تنها يك نقطه است كه در سختىها به انسان اميد مى دهد.
دليل يكتايى او، هماهنگى ميان زمين وآسمان، هستى و انسان و ارتباطى دقيق و منظم ميان همه آفريده هاست. اگر شما به چند نقاش سفارش تصويرى بدهيد، مثلًا به يكى بگوييد: سر خروس بكشد و ديگرى بدن آن را رسم كند و نقاش سوّمى دُم و پاى خروس را بكشد، وقتى سه نقاشى را كنار هم بگذاريد، ميان سر و تن و پا هماهنگى نيست، يكى بزرگ است و يكى كوچك، يكى خوش رنگ و يكى بدرنگ.
آرى هماهنگى ميان خورشيد و ماه و زمين، آب و باد و خاك، كوه و دشت و دريا و همه اينها با نيازهاى انسان، نشاندهنده يكتايى خالق است. انسان اكسيژن مى گيرد و كربن پس مى دهد و گياهان كربن مى گيرند و اكسيژن مى سازند تا نياز انسان و ديگر موجودات زنده را برطرف كنند.
آب چشم را شور و آب دهان را شيرين آفريده، تا يكى چشم را كه از پى ساخته شده با آب نمك شستشو دهد و يكى غذا را آماده جويدن و هضم كند.
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 127)
«اللَّهُ الصَّمَدُ»
او خداى بىنياز است.
او «صَمَد» است، يعنى نفوذناپذير، خللناپذير و تغييرناپذير. پس نه مادّه است و نه مادّى، زيرا همه امور مادى در طول زمان دچار تغيير و خلل مى شوند.
او «صَمَد» است، قدرتى نفوذناپذير كه ارادهاش در همه چيز نافذ و جارى است.
او «صَمَد» است، عزيزى خللناپذير كه همه عزّتها از اوست و هر كس هر عزّت و قدرتى دارد از اوست. او به هيچكس و هيچ چيز نياز ندارد ولى همه چيز نيازمند اوست.
او «صمد» است، وجود تامّ كامل، بلكه اتمِّ اكمل، كه همه كمالات را در اوج كمال داراست و همه موجودات براى رسيدن به كمال نيازمند نظر لطف اويند، ولى او به هيچ موجودى نياز ندارد.
او «صمد» است و در يك كلام: خداى بىنياز مورد نياز.
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 128)
«لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ»
او نه چيزى را زائيده و نه از هر چيزى زاده شده است.
او خالق موجودات است، نه زاينده آنها. كار او توليد نيست كه مثلِ خود را بوجود آورد، بلكه آوردن از نيستى به هستى است.
مادرى كه فرزند را مى زايد نوزاد از جنس او و مثل خود او يعنى انسان است، امّا براى خدا مثل و شبيهى امكان ندارد كه خدا او را بزايد يا از او زاده شود. «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَئْ» «سوره شورى، آيه 11»
اين جمله در مقابل عقيده مسيحيان است كه عيسى را فرزند خدا مى پندارند و براى او همانند خداوند، خدائى قائلند. همچنين اين آيه اعتقاد مشركان، كه فرشتگان را دختران خدا مى پنداشتند نفى مى كند و مى گويد: او فرزندى نزائيده است چه پسر و چه دختر! از چيزى زاده نشده است تا زاينده مقدّم بر او و برتر از او باشد.
وجود او مثل خروج ميوه از گل، يا درخت از هسته نيست. مثل خروج آب از ابر، يا آتش از چوب نيست. مثل خروج كلام از دهان، يا نوشته از قلم نيست. مثل خروج بو از گل، يا طعم از غذا نيست.
مثل خروج فكر از عقل، يا درك از دل نيست. مثل خروج گرما از آتش، يا سرما از برف نيست. او هست اما شبيه هيچچيز و هيچكس نيست. نه او در چيزى است و نه چيزى درون او. رابطه او با اشيا، رابطه والد و مولود نيست، بلكه رابطه خالق و مخلوق است.
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 128)
«وَ لَمْ يَكُنْ لُهُ كُفُواً احَدٌ»
و هرگز براى او همتا و همانندى نبوده است.
او نه در وجود همانند دارد، نه در كمال و نه در افعال.
او احد است و احدى كفو او نيست. او تنهاست و همسر و فرزندى ندارد! او همانندى ندارد تا همكار و شريك او باشد.
چگونه انسان جرئت مى كند مخلوق او را شريك او بداند و اين ظلم بزرگ را در حقّ او مرتكب شود: «انَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظيمٌ» «سوره لقمان، آيه 13»
اى نمازگزار! چرا در فكرِ جلب نظر كسانى هستى كه مثل تو هستند، ضعيف و محتاج، بدنبال جلبنظر خدائى باش كه نه مثلى دارد، نه ضعفى و نه احتياجى.
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 129)
گويا سوره توحید در معرّفى خداوند مرحله به مرحله پيش مى رود:
مرحله اوّل: «قُلْ هُوَ» بگو خداى من اوست. او كه از دسترس عقل و فكر بشر دور و از ديده ها غائب و پنهان است.
در اين مرحله تمام توجّه به ذات خداست نه صفات او. خود ذات به تنهايى براى محبوب بودن و معبود واقع شدن كافى است.
حضرت على عليه السلام مى فرمايد: «وَ كَمالُ الْاخْلاصِ نَفْىُ الصِّفاتِ عَنْه» «نهجالبلاغه، خطبه توحيد » اخلاص كامل آنست كه بدون توجّه به صفات به خدا رو كنى. خدا را بخاطر خودش عبادت كنى نه به جهت نعمتهايى كه به تو ارزانى داشته است.
مرحله دوّم: «هُوَ اللَّه»، او اللّه است. معبودى كه همه كمالات را داراست. در اين مرحله، ذات و صفات همراه آمده است. «اللّه» ذاتى است كه همه صفات نيكو را در بر دارد و لذا شايسته عبادت و پرستش است. چنانكه قرآن مى فرمايد: «وَ لِلَّهِ الْاسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها» «سوره اعراف، آيه 180» تمام صفات و اسماى نيكو براى اوست، پس او را بدان نامها بخوانيد. شناخت خدا از طريق صفات، مرحله دوّم است كه «اللّه» كلمه جامع تمام آن صفات است. توجّه به خدا به واسطه صفات، طريقى است كه در دعاها خصوصاً دعاى جوشنكبير جلوه مى كند كه خدا را با هزار وصف مى خوانيم.
مرحله سوّم: «احَدٌ» او يكتاست. در اين مرحله، توحيد ذات و صفات مطرح می شود. هم ذاتش يگانه است، هم صفاتش يگانه و بىنظير، و هم وجودِ ذات و صفات او يكى است، نه آنكه صفاتش وجودى زائد بر ذات داشته باشند.
ميان «واحِد» و «احَد» تفاوت است. اگر گفتيم: احدى نيامد، يعنى هيچكس نيامد و اگر گفتيم: واحدى نيامد، ممكن است دو نفر يا بيشتر آمده باشند. قرآن مى فرمايد: خدا «احَد» است و نمى فرمايد: «واحد». او «يكتا» است نه «يكى» كه ممكن باشد دوّمى و سوّمى هم داشته باشد.
مرحله چهارم: «اللَّهُ الصَّمَدُ» خدا بىنياز است.
در اين مرحله، بىنيازى كه محور ذات و صفات الهى است به عنوان يكى از مهمترين اوصاف الهى مطرح مى شود. آن هم نه به شكل خبر كه بفرمايد: «اللَّه صَمَدٌ»، بلكه به صورت وصفِ ثابت براى «اللّه» و لذا لفظ «اللّه» تكرار مى شود: «اللّه الصَّمَد»
او يكتاست، امّا بىنياز. غير او بسيارند، امّا سراسر نياز، و نظر همه نيازمندان تنها به سوى آن بىنياز!
مرحله پنجم: «لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً احَدٌ»
اين مرحله طبق روايات، تفسيرِ «الصَّمَد» است. او بىنياز است، نه به فرزند نياز دارد كه بزايد، نه محتاج پدر و مادر است كه زاده شود و نه همسر و همكار و همانندى بخواهد كه در كارها به او كمك كند.
اگر متولّد شود ازلى نيست و اگر متولّد كند ابدى نيست، زيرا رو به كاهش و اضمحلال مى رود. و اگر مثل و مانندى داشته باشد بىرقيب نيست. و خداوند از همه اين امور منزّه و مبرّاست. «سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ» «سوره طور، آيه 43»
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 131)
ركوع
يكى از اركان نماز ركوع است. كلمه «ركعت» كه در شمارش بخشهاى نماز بكار مى رود از همين واژه ركوع است.
قبيله بنىثقيف از پيامبر اكرم درخواست كردند، در نماز ركوع و سجود نداشته باشند و مى گفتند: خم شدن براى ما عار است. آيه نازل شد: «وَ اذا قيلَ لَهُمُ ارْكَعُوا لا يَرْكَعُونَ» «سوره مرسلات، آيه 48» هرگاه فرمان ركوع به آنان داده شود ركوع نمى كنند. «بحار، ج 85، ص 100»
ديگران در برابر انسانهايى مثل خود خم مى شوند و تعظيم مى كنند، امّا شما تنها در برابر خالق خود خم شويد و تعظيم كنيد.
وقتى آيه «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّك الْعَظيمِ» «سوره واقعه، آيه 74» نازل شد، پيامبر دستور دادند در ركوع خداوند را تعظيم كنيد و اين ذكر را در ركوع بگوييد: «سُبْحانَ رَبِّىَ الْعَظيمِ وَ بِحَمْدِهِ» «جامع الاحاديث، ج 2، ص 922»
در روايات مى خوانيم: ركوع نشانه ادب است و سجود نشانه قرب به خدا، و تا ادب را خوب انجام ندهيد آماده قرب نمى شويد. «بحار، ج 85، ص 108»
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 134)
آثار ركوع
امام باقر عليه السلام مى فرمايد: كسى كه ركوع خود را كامل انجام دهد از وحشت قبر در امان است. «وسائل، ج 4، ص 928»
امام صادق عليه السلام مى فرمود: ركوع و سجود طولانى، ابليس را عصبانى كرده و مى گويد: واى بر من! اين مردم با اينگونه بندگى، ديگر مرا اطاعت نمى كنند. «وسائل، ج 4، ص 928»
خداوند به فرشتگان مى گويد: ببينيد بندگان من چگونه مرا تعظيم مى كنند و در مقابل من ركوع مى كنند، من نيز آنان را بزرگ خواهم كرد و به آنان عزّت و عظمت مى بخشم. «جامعالاحاديث، ج 5، ص 203»
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: ركوع و سجود طولانى در طولانىشدن عمر مؤثر است. «وسائل، ج 4، ص 928»
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 135)
آداب ركوع
در روايات مى خوانيم كه رسول خدا عليه السلام در ركوع چنان كمر مباركش را كشيده و صاف مى نمود كه اگر قطره آبى روى كمرش مى ريخت وسط كمر مى ماند و به سمتى جارى نمى شد. «وسائل، ج 4، ص 942» سفارش شده است در ركوع گردن خود را بكشيد تا رمز اين باشد كه من ايمان آوردهام گرچه گردنم در راه او برود. «وسائل، ج 4، ص 942»
از ديگر آداب ركوع آنست كه مردان آرنجها را همچون بال پرندگان به بيرون دهند، نه آنكه به پهلوها بچسبانند. كف دست را به زانوها بگذاريم و انگشتان دست را باز كنيم. پاها در يك خط، نه جلو و نه عقب، و ميان دو پا به مقدار يك وجب فاصله باشد.
به هنگام ركوع نگاه به ميان دو قدم باشد و پس از ذكر ركوع، در همان حال بر محمّد و آل محمّد صلوات بفرستيم. البتّه تكرار ذكر ركوع حداقل سه مرتبه مورد سفارش و عنايت است. «وسائل، ج 4، ص 920 تا 924»
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 135)
ركوع اولياى خدا
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: حضرت على عليه السلام به قدرى ركوع خود را طول مى داد كه عرق از ساق مباركش جارى مى شد. «بحار، ج 85، ص 110»
خود آن حضرت در اوّلين خطبه نهجالبلاغه مى فرمايد: خداوند فرشتگانى دارد كه همواره در حال ركوعند و هرگز قيام نمى كنند. البتّه در فرشته خستگى و گرسنگى مطرح نيست، لذا انسانهاى عارف و عاشق كه چنين ركوعهاى طولانى انجام مى دهند، فرشتگان را به تمجيد خود وادار مى كنند.
اين حالت اولياى خداست، امّا حال ما چطور؟ پيامبر اكرم در مسجد نشسته بودند، مردى وارد شد و به نماز ايستاد، اما ركوع و سجودش را ناقص و سريع انجام داد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: او همچون كلاغ نوكى زد ورفت، اگر او با اين نماز از دنيا برود بر دين من نمرده است. «وسائل، ج 4، ص 9223»
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 136)
اهميّت سجده
سجده، بهترين راه براى نزديكى به خداست. «وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ» « سوره علق، آيه آخر»
نشانه ياران با وفاى پيامبر آن است كه آثار سجده در سيماى آنان ديده مى شود. «سيماهُمْ فى وُجُوهِهِمْ مِنْ اثَرِ السَّجُودِ» «سوره فتح، آيه 29»
سجده، انسان را هماهنگ با كلّ هستى مى سازد، زيرا همه موجودات آسمان و زمين، از ستاره و سبزه به درگاه الهى ساجد و خاضعاند. «وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ ما فِى السَّمواتِ وَ ما فِى الْارْضِ» «سوره نحل، آيه 49»
سجده، هماهنگى با فرشتگان الهى است. حضرت على عليه السلام مى فرمايد: هيچ طبقهاى از طبقات آسمان نيست مگر آنكه گروهى از فرشتگان در حال سجدهاند. «نهجالبلاغه، خطبه 91»
سجده، عالىترين درجه عبوديت و بندگى است، زيرا انسان بالاترين نقطه بدن خود، يعنى پيشانى را بر خاك مى سايد و اظهار ذلّت و عجز به درگاه عزيز قادر مى برد.
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 138)
خداوند پيامبرش را فرمان به سجده مى دهد، آن هم نه فقط در روز كه به هنگام شب: «وَ مِنَ اللَّيْلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَ سَبِّحْهُ ...» «سوره انسان، آيه 26»
سجده هاى شبانه، يكى از نشانه هاى بندگان صالح خداست: «عِبادُ الرَّحْمنِ ... الَّذينَ يَبيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِياماً» «سوره فرقان، آيه 64»
سجده، مايه مباهات خداوند بر فرشتگان است و لذا عنايت او را بدنبال دارد، تا آنجا كه در هر سجده يكى از گناهان انسان محو و پاداشى بزرگ براى او ثبت مى شود. «جامعالاحاديث، ج 5، ص 466»
حضرت على عليه السلام مى فرمود: اگر انسان بداند به هنگام سجده چه رحمتى او را فرا گرفته است هرگز سر از سجده برنمى دارد. «جامع الاحاديث ج 5 ص 482»
سجده، روح خودخواهى و غرور را از ميان برده و انسان را از تكبّر نجات مى دهد. «جامع الاحاديث ج 5 ص 453»
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 139)
پيامبر اکرم مى فرمود: من در قيامت امّت خود را از آثار سجده كه بر پيشانى دارند مى شناسم. «مسند احمد حنبل، ج 4، ص 189» و آن گوشه از زمين كه بر آن سجده شده است، در قيامت گواه عبادت انسان مى گردد «جامعالاحاديث، ج 5، ص 189» و در دنيا نيز از آن نقطه نورى به آسمانها مى رود. «مستدرك وسائل، ج 4، ص 485»
همانند ركوع، سجده هاى طولانى نيز سبب بقاى نعمتها و طول عمر انسان مى شود. «وسائل، ج 4، ص 928»
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 140)
حكمتهاى سجده
از اميرالمؤمنين على عليه السلام درباره حكمتهاى سجده پرسيدند، حضرت فرمود: سجده اوّل، يعنى آنكه در ابتدا خاك بودم و چون سر از سجده برمى دارى يعنى از خاك به دنيا آمدم. سجده دوم يعنى دوباره به خاك باز مى گردم و سر برداشتن از آن، يعنى در قيامت از قبر برمى خيزم و محشور مى شوم. «بحار، ج 85، ص 139»
امام صادق عليه السلام فرمود: چون سجده براى خداست پس نبايد بر خوردنىها و پوشيدنىها كه مورد توجّه اهل دنياست، سجده كرد. سجده بايد انسان را متوجّه خدا سازد نه شكم و لباس و مادّيات. «الفقيه، ج 1، ص 272»
در حديث مى خوانيم: دليل سجده سهو براى هر كم و زيادى سهو و يا كلام و قيام و قعود نابجا، آن است كه ابليس تو را گرفتار حواسپرتى كرد و در نماز تو خللى ايجاد نمود، پس تو بعد از نماز دو سجده بجاى آور تا بينى او به خاك ماليده شود و بداند هر لغزشى ايجاد كند تو دوباره در برابر خداوند به سجده مى افتى. «وافى، ج 8، ص 992»
حضرت على عليه السلام فرمودند: ظاهر سجده، صورتگذاردن بر خاك از روى اخلاص و خشوع است، اما باطن آن دل كندن از همه امور فانى و دل بستن به سراى باقى و رهايى از تكبر، تعصّب و تمام وابستگىهاى دنيوى است. «مستدرك وسائل، ج 4، ص 484»
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 140)
آداب سجده
به گوشهاى از آداب سجده، اشاره مى كنيم:
پس از ركوع براى آمدن به سجده، دستها قبل از زانوها به زمين برسد. به هنگام سجده دستها در برابر گوش قرار گيرد، در مردان، آرنج به زمين نچسبد و از دو طرف همچون دو بال باز باشد. نه فقط پيشانى بلكه بينى نيز بر خاك نهاده شود. هنگامى كه نمازگزار بين دو سجده مى نشيند، روىِ پاى راست را بر پشت پاى چپ بيندازد، بطورى كه سنگينى بدن روى سمت چپ بيفتد، زيرا كه چپ رمز باطل است و راست رمز حق.
در سجده، علاوه بر ذكر واجب صلوات بفرستد، دعا كند و از خوف خدا اشك بريزد. هنگام برخاستن از سجده، تكبير بگويد و به هنگام تكبير دستها را بالا بياورد. «وسائل، ج 4، ص 950 تا 980»
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 142)
خاك كربلا
گرچه سجده بر هر خاكى، بلكه هر سنگ و چوب پاكى جايز و صحيح است اما تربت امام حسين عليه السلام امتيازاتى دارد، كه امام صادق عليه السلام جز بر خاك كربلا سجده نمى كرد.
سجده بر خاك كربلا حجابهاى هفتگانه را پاره مى كند. هم نماز را بالا برده و به قبولى مى رساند.
سجده بر خاك حسين، يعنى نماز همراه ولايت، يعنى نماز همراه شهادت، يعنى بزرگداشت خاطره آنان كه براى نماز و در راه نماز خون دادند.
سجده بر خاك حسين، يعنى هر روز عاشوراست و هر زمين كربلا، يعنى در راه مبارزه با ظلم، سر و جان بده، امّا تن به ذلّت نده.
تسبيحى كه از خاك کربلا درست شود، اگر در دست بچرخد، براى صاحبش پاداش «سبحاناللّه» دارد، گرچه او ساكت باشد و اگر ذكر خدا بگويد و تسبيح را بچرخاند براى هر ذكرى 70 برابر پاداش مى گيرد.
مخفى نماند اهميتى كه براى خاك كربلا نقل شد تا چهار ميل از اطراف قبر امام حسين را در بر مى گيرد. «مباحث این قسمت از كامل الزيارات باب 89 است»
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 143)
سجده شكر
سجده مخصوص نماز نيست، بلكه در موارد ديگرى نيز مطرح است و حتى گاهى واجب مى شود، مانند تلاوت يكى از چهار آيهاى كه سبب سجده مى گردد.
يكى از موارد شكر، سجده شكر است. سجده شكر، يعنى تشكر از نعمتهاى بىپايان الهى كه بر ما و خانواده ما نازل شده است.
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: هرگاه ياد نعمتى افتادى، صورت خود را براى تشكر بر زمين بگذار و اگر ديدى كه مردم ترا مى بينند به احترام آن نعمت كمى خم شو. «وافى، ج 8، ص 825»
پيامبر اكرم را ديدند كه از شتر پياده شد و پنج سجده كرد و فرمود: جبرئيل بر من نازل شد و پنج بشارت به من داد و من براى هر بشارتى يك سجده كردم. «محجّةالبيضاء، ج 1، ص 346»
حضرت على عليه السلام گاه در سجده شكر بيهوش مى شد «جامع الاحاديث، ج 5، ص 459» و از امام زمان عليه السلام نقل شده كه لازمترين سنّتها، سجده شكر است. «جامع الاحاديث، ج 5، ص 453»
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 143)
در سجده شكر هرگونه ذكر و دعايى جائز است، امّا گفتن «شُكْراً لِلَّه» و «الْحَمْدُ لِلَّهِ» و ياد نعمت بزرگ ولايت اهل بيت عليهم السلام سفارش شده است. «جامعالاحاديث، ج 5، ص 469»
خداوند مى فرمايد: پاداش كسى كه سجده شكر كند آن است كه من هم از او تشكر مى كنم. «الفقيه، ج 1، ص 334»
گرچه سجده شكر زمان و مكان بخصوص ندارد، اما بهترين زمان آن پس از هر نماز و به عنوان يكى از تعقيبات نماز است.
اگر در نماز نقصى بوده كه با نوافل هم برطرف نشده، سجده شكر آن را جبران مى كند. رضايت پروردگار را به دنبال دارد.
دعاى در سجده شکر مستجاب مى شود و ثواب ده صلوات دارد و ده گناه بزرگ را محو مى كند.
در قدر و منزلت سجده شكر همين بس كه خداوند با آن بر فرشتگان مباهات مى كند. «الفقيه، ج 1، ص 331»
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 144)
سجده هاى اولياى خدا
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: دليل آنكه حضرت ابراهيم به مقام خليلاللّهى رسيد، سجده هاى زياد او بر خاك بود. «بحار، ج 85، ص 163»
شبى كه بنا شد حضرت على در جاى پيامبراكرم بخوابد تا آن حضرت از تيغ دشمنان در امان بماند، از رسول خدا پرسيد: اگر من اين كار را بكنم جان شما به سلامت خواهد بود؟ وقتى پيامبر جواب مثبت داد، حضرت على لبخندى زد و به شكرانه اين توفيق سجده شكر كرد. «وافى، ج 8، ص 882»
وقتى سر بريده ابوجهل، رهبر مشركان را به نزد پيامبر آوردند، حضرت سجده شكر كردند. «جامعالاحاديث، ج 5، ص 475»
امام سجّاد عليه السلام در پايان هر نماز به شكرانه انجام آن سجده شكر مى كرد و هرگاه بلائى از او دور مى شد و يا ميان دو مسلمان را اصلاح مى كرد به شكرانه آن سجده مى كرد. آن حضرت سجده خود را به قدرى طول مى داد كه غرق در عرق مى شد. «بحار، ج 85، ص 137»
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 145)
چند نكته
1- جاى سجده به قدرى ارزش پيدا مى كند كه در حديث مى خوانيم: پس از نماز بر جاى سجده دست بكش و به صورت و بدن خود بكش تا از امراض و آفات و ناگوارىها در امان بمانى. «سفينةالبحار»
2- سعى كنيم سجده شكر بعد از نماز مغرب را فراموش نكنيم كه دعا در آن مستجاب است. «وسائل، ج 4، ص 1058»
3- سجده مخصوص خداست و در مقابل هيچكس حتّى پيامبر خدا سجده جايز نيست «وسائل، ج 4، ص 986»، چه رسد به قبور امامان و امامزادگان كه بعضىها به عنوان پابوسى در مقابل آنها به سجده مى افتند. سجده حضرت يعقوب و فرزندانش در برابر حضرت يوسف نيز نه بر يوسف، بلكه براى خداوند بود، لكن به شكرانه نعمت وصال يوسف (یعنی یوسف مانند کعبه که قبله ماست برای آنها قبله بود). «وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً» «سوره يوسف، آيه 100»
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 146)
ذكر تسبيح
نمازگزار در ركوع و سجود، خدا را تسبيح مى كند.
هنگامى كه آيه «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظيم» «سوره واقعه، آيه 74» نازل شد پيامبر فرمود:اين فرمان را در ركوع خود قرار دهيد و بگوييد:
«سُبْحانَ رَبِّىَ الْعَظيمِ وَ بِحَمْدِهِ» پروردگار بزرگ من كه به ستايش او لب گشودهام، از هر عيب و نقصى منزّه است.
و چون آيه «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّك الْاعْلى» «سوره اعلى، آيه 1» فرود آمد، فرمودند: آنرا در سجده قرار دهيد و بگوييد:
«سُبْحانَ رَبِّىَ الْاعْلى وَ بِحَمْدِهِ» من پروردگارِ برترم را همراه با ستايش، تسبيح و تنزيه مى كنم. «تفسيرالميزان، ج 19، ص 160»
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 148)
جايگاه تسبيح
تسبيح و تنزيه خدا، ريشه تمام عقايد و تفكرات صحيح اسلامى است:
توحيد، يعنى منزّه دانستن خدا از شريك. «سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكوُنَ» «سوره طور، آيه 43»
عدل، يعنى منزّه دانستن خدا از ظلم. «سُبْحانَ رَبّنا انَّا كُنَّا ظالِمينَ» «سوره قلم، آيه 29»
نبوت و امامت، يعنى منزه دانستن خدا از بىهدفى، بىبرنامگى و رهاكردن مردم در درياى هوسها و سليقه ها. «وَ ما قَدَروُا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ اذْ قالُوا ما انْزَلَ اللَّهُ عَلى بَشَرٍ مِنْ شَئ» «سوره انعام، آيه 91» آنها مى گويند خداوند پيامبرى نفرستاده، در حقيقت خدا را درست نشناختهاند.
معاد، يعنى منزه دانستن خدا از اينكه آفرينش را پوچ و باطل، و پايان جهان را نابودى قرار دهد. «رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا سُبْحانَك» «سوره آلعمران، آيه 191»
«افَحَسِبْتُمْ انَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ انَّكُمْ الَيْنا لا تُرْجَعُونَ» «سوره مؤمنون، آيه 115» آيا گمان كرديد ما شما را بيهوده آفريديم و بازگشت شما بسوى ما نيست؟ آرى خدا از اين كار عبث و بيهوده منزّه است.
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 148)
تسبيح خدا، نه فقط سرچشمه عقايد اسلامى ، بلكه مايه بسيارى از كمالات روحى و معنوى است:
سبحاناللّه، سرچشمه رضاست. اگر او را از هر نقصى منزّه بدانيم، به مقدّرات او رضا مى دهيم و تسليم مشيّت حكيمانه او مى شويم.
سبحاناللّه، سرچشمه توكل است. كسى كه از هر نيازى بدور و از هر ضعف و عجزى منزّه است، چرا بر او تكيه و توكل نكنيم. «سُبْحانَهُ هُوَ الْغَنِىُّ» «سوره يونس، آيه 68»
سبحاناللّه، مايه عشق به خداست. ذاتى كه از هر عيب و نقص پاك باشد، محبوب انسان است و به او عشق مى ورزد.
سبحاناللّه، مقدمه حمد و ستايش خداست. ستايش از ذاتى كه هيچ زشتى و ناپسندى در او راه ندارد. لذا در تسبيحات اربعه، سبحاناللّه مقدم بر الحمدلِلّه آمده است.
سبحاناللّه، كليد نجات از همه خرافات و بافته هاى بشرى است. «فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ» «سوره انبيا، آيه 22»
شايد بخاطر همين جهات است كه در قرآن، فرمان به تسبيح الهى بيش از اذكار ديگر آمده است. امر به تسبيح 16 مرتبه، به استغفار 8 مرتبه، به ذكر خدا 5 مرتبه و به تكبير 2 مرتبه آمده است. آن هم امر به تسبيح در همه حال و زمان، تا انسان دائماً به خدا توجّه داشته و او را همواره از هر عيب و نقصى پاك بداند: «وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّك قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَ اطْرافَ النَّهارِ» «سوره طه، آيه 130»
هم به هنگام پيروزى و شادكامى خدا را تسبيح كنيد: «اذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحِ ... فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّك» «سوره نصر » و هم در اوج گرفتارى و سختى كه تسبيح مايه نجات است: «فَلَوْلا انَّه كانَ مِنَ الْمُسَبِّحينَ. لَلَبِثَ فى بَطْنِهِ الى يَوْمِ يُبْعَثُونَ» «سوره صافات، آيات 143- 144» اگر نبود اينكه او (حضرت يونس) از تسبيح گويان بود، تا روز قيامت در شكم ماهى حبس مى شد.
آرى، انسان بخاطر محدوديتهاى فراوان هرگز نمى تواند خدا را بشناسد، پس بهتر است كه به ضعف خود اقرار كند و بگويد: تو از اينكه دست فكر و خيال به تو رسد، منزّهى و از آنچه ديگران توصيف كنند برترى. «سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوّاً كَبيراً» «سوره اسراء، آيه 43» تنها بندگان مخلص خدا هستند كه با راهنمايى و امداد الهى مى توانند خداوند را معرفى كنند. «سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ. الَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصينَ» «سوره صافّات، آيات 159- 160»
( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 150)