eitaa logo
محتوای جامع نماز
128 دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
1 فایل
مرکز تخصصی‌نماز @namazmt بانوی باحیا @banoy_ba_haya دعوت به نماز @d_b_namaz احکام نماز @ahkam_namaz سخنرانی‌کوتاه نمازی @sokhanrani_namaz ذکرهای نماز @navb111 محتوای نماز @navb112 عناوین کانال https://eitaa.com/navb110/7162
مشاهده در ایتا
دانلود
در آداب قنوت آمده است: دستها را تا برابر صورت بالا بياوريد، كف دستها رو به آسمان باشد، دو دست را كنار هم قرار دهيد و بجز انگشت شصت، باقى انگشتان را بهم بچسبانيد. به هنگام خواندن دعا به كف دست خود نگاه كنيد و دعا را بلند بخوانيد، البتّه نه به حدّى كه امام جماعت آن را بشنود. «مسائل قنوت در توضيح‏المسائل‏» قنوت، دعاى خاصى ندارد و انسان مى ‏تواند هر دعايى بخواند. البتّه روشن است كه دعاهاى قرآنى و يا دعاهائى كه معصومين عليهم السلام در قنوت خود مى ‏خوانده‏اند از فضيلت و اولويّت خاصى برخوردارند. ( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 160)
قنوت معصومين‏ ابوذر از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد: كدام نماز بهتر است؟ حضرت فرمودند: نمازى كه قنوتش طولانى‏تر باشد و كسى كه قنوتش را طولانى‏تر بخواند در مواقف قيامت راحت‏تر است. «بحار، ج 82، ص 199» ابن‏مسعود، دليل مسلمان شدنش را مشاهده نماز سه نفرى پيامبراكرم و حضرت على و حضرت خديجه عليهم السلام و قنوت طولانى آنها مى ‏داند. «بحار، ج 38، ص 280» در سلامى كه در زيارت آل‏يس به حضرت مهدى عجل اللّه تعالى فرجه مى ‏دهيم، مى ‏گوييم: «السَّلامُ عَلَيْك حينَ تُصَلّى‏ وَ تَقْنُتْ» سلام بر تو هنگامى كه به نماز و قنوت مى ‏ايستى. جاى تعجب است كه چرا قنوت با اين همه بركاتش در ميان برادران اهل سنت تعطيل شده، مگر حضرت على و خلفاى راشدين در نماز قنوت نمى ‏خواندند؟ در قنوت فقط به فكر خود و حاجات خود نباشيم. از حضرت زهرا عليها السلام ياد بگيريم كه مى ‏فرمود: «الْجار ثُمَّ الدَّار» «بحار، ج 43، ص 81» ابتدا به فكر همسايه‏ات باش آنگاه خانواده خود. زيرا خداوند وعده فرموده است كسى كه براى ديگران دعا كند خداوند حاجات خود او را هم برآورده مى ‏سازد. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در قنوت خود گروهى را با نام و مشخصات نفرين مى ‏كرد و حضرت على عليه السلام در قنوت نمازش به معاويه و عمروعاص لعن مى ‏كرد. «بحار، ج 82، ص 201» ( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 163)
تشهّد «اشهد ان لااله الّا اللّه وحده لا شريك له و اشهد انّ محمّداً عبده و رسوله اللّهم صلّ على محمّد و آل محمّد» در تشهّد، به يگانگى خداوند و رسالت پيامبرش حضرت محمّد صلى الله عليه و آله شهادت و گواهى مى ‏دهيم. گرچه در اذان و اقامه، بارها به اين دو امر گواهى داده‏ايم، امّا آن شهادت به هنگام ورود به نماز بود و اين گواهى به هنگام خروج از نماز. اين همه تكرار حكيمانه است، زيرا انسان خيلى زود دچار غفلت و فراموشى مى شود و ولىّ نعمت خود را فراموش مى ‏كند. ( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 164)
شعار توحيد «لا اله الّا اللّه»، اولين شعار همه انبياست. «لا اله الّا اللّه»، كلمه‏اى است كه هر مسلمانى به هنگام تولد در گوش خود مى ‏شنود و به هنگام مرگ با آن تشييع و در قبر به او تلقين مى شود. «لا اله الّا اللّه»، محبوب‏ترين كلمات در نزد خداوند و سنگين‏ترين عمل در ميزان است. «بحار، ج 93، باب التهليل و فضله‏» «لا اله الّا اللّه»، دژ محكم الهى است كه هر كس در آن داخل شد از عذاب در امان است. «كَلِمَةُ لا الهَ الَّا الَّهُ حِصْنى‏ دَخَلَ حِصْنى‏ امِنَ مِنْ عَذابى‏» «بحار، ج 3، ص 13» «لااله الّا اللّه»، مرز ميان كفر واسلام است. هر كافرى با گفتن آن در امان اسلام در مى ‏آيد. پيامبر اكرم از مسلمانى كه به گفتنِ «لا اله الّا اللّه» يكى از سربازان دشمن اعتنايى نكرد و او را كشت، انتقاد كرد و فرمود: با اظهار اين كلمه هر كسى در امان است، گرچه ندانيم در بيان آن صادق است يا نه. «اشاره به آيه: «ولا تقولوا لمن القى اليكم السّلام لست مؤمناً». سوره نساء، آيه 94» «لا اله الّا اللّه»، شعار مسلمين به هنگام عبور از صراط قيامت است. «جامع الاحاديث، ج 1، ص 188» در تاريخ مى ‏خوانيم كه ابوجهل به پيامبر گفت: آيا ما 360 بت را رها كنيم و يك خدا را بپذيريم؟ ما حاضريم 10 كلمه بگوييم اما اين يك جمله را نگوئيم. ولى پيامبر فرمود: همين جمله است كه شما را به عزت و قدرت مى ‏رساند و شما را بر تمام امّت‏ها برترى مى ‏دهد. «فرازهايى از تاريخ اسلام، ص 111» در تشهد به جمله «لا اله الّا اللّه» اكتفا نمى ‏كنيم بلكه مى ‏گوييم: «وَحْدَهُ لاشَريكَ لَه‏» يعنى احدى با او شريك نيست، نه در آفرينش، نه در اداره و نه در قانونگذارى: «وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَريك فِى الْمُلْك» «سوره اسراء، آيه 111» ( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 165)
شهادت به رسالت‏ «وَ اشْهَدُ انَّ مُحَمَّداً عَبْدَهُ وَ رَسُولُه» و گواهى مى ‏دهم كه محمّد بنده و رسول اوست. شهادت به رسالت حضرت محمّد صلى الله عليه و آله، پيمانى است كه خداوند از همه پيامبران گرفته است كه اگر رسالت او را نمى ‏پذيرفتند به نبوّت نمى ‏رسيدند. «سوره آل‏عمران، آيه 81» بنابراين تنها من نيستم كه مى ‏گويم: «اشهد ان‏ محمداً عبده و رسوله» بلكه همه انبيا به آن قرار دارند. بندگى بالاترين مقام انبيا، بلكه مقدمه مقام رسالت و نبوّت است: «عَبْدُهُ وَ رَسوُلُه» عبوديت است كه پيامبر را به معراج مى برد: «سُبْحانَ الَّذى‏ اسْرى‏ بِعَبْدِهِ» «سوره اسراء، آيه 1» و وحى آسمانى را بر او نازل مى ‏كند: «نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا» «سوره بقره، آيه 23» خداوند نيز پيامبرانش را به بندگى خود ستايش مى ‏كند، در مورد حضرت نوح عليه السلام مى ‏فرمايد: «انَّهُ كانَ عَبْداً شَكُوراً» «سوره اسراء، آيه 3» و درباره حضرت داود عليه السلام‏ «نِعْمَ الْعَبْدُ» «سوره، ص، آيه 30» اقرار به عبوديّت پيامبران، ما را از هرگونه غلوّ و زياده‏روى در مورد مقامات اولياى خدا بازمى ‏دارد، تا بدانيم پيامبر هم كه برترين فرد خلق است، بنده خداست. البته اين شهادت بايد از روى صدق و حقيقت باشد وگرنه منافقين هم در نزد پيامبر شهادت به رسالت مى ‏دادند و قرآن مى ‏فرمايد: خداوند شهادت مى ‏دهد كه تو رسول او هستى، اما منافقان دروغ مى ‏گويند، زيرا گواهى آنان صادقانه نيست. «سوره منافقون، آيه 1» ( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 168)
صلوات‏ «اللَّهمّ صلّ على محمّدٍ و آلِ محمّد» بدنبال شهادت به توحيد و رسالت، بر محمّد و آل او صلوات مى ‏فرستيم. صلوات، نشانه محبّت، مؤدّت و وفادارى به خاندان پيامبر گرامى اسلام است، كه قرآن آن را اجر رسالت پيامبر دانسته است. «سوره شورى، آيه 23» صلوات، صيقل‏دهنده روح زنگار گرفته انسان است‏ «وسائل، ج 4، ص 1216» و نفاق را از بين مى برد. «كافى، ج 2، ص 492» صلوات، عاملى براى محو گناهان‏ «بحار، ج 94، ص 54»، وسيله‏اى براى گشايش درهاى آسمان‏ «وسائل، ج 4، ص 1220»، سبب استفغار و دعاى فرشتگان در حق انسان‏ «مرآة العقول، ج 12، ص 109»، وسيله‏اى براى تقرّب به پيامبر در قيامت و دريافت شفاعت اوست. «بحار، ج 94، ص 63» خوش عاقبت كسى است كه آخرين كلامش در دنيا صلوات باشد. «وسائل، ج 4، ص 1216» ( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 169)
خداوند ابتدا خود بر پيامبر صلوات مى ‏فرستد و سپس به ما دستور صلوات مى ‏دهد: «انَّ اللَّهُ وَ مَلائكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلىَ النَّبِى يا ايُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْليماً» «سوره احزاب، آيه 56» يعنى همانا خداوند و فرشتگان بر محمّد صلوات‏ مى ‏فرستند، اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد شما نيز بر او صلوات و سلام بفرستيد و تسليم محض او باشيد. از اين آيه و روايات ذيل آن نكاتى در مورد صلوات بدست مى ‏آيد: الف: صلوات، احترام زبانى است ولى مهم‏تر از آن اطاعت عملى است كه جمله‏ «سَلِّمُوا تَسْليماً» به آن اشاره دارد. ب: صلواتِ خدا و فرشتگان دائمى است: «يُصَلُّون» ج: صلواتِ خداوند كرامت و صلوات فرشتگان رحمت و صلوات مردم دعاست. د: در روايات آمده: خداوند به حضرت موسى خطاب كرد بر محمّد و آل او صلوات فرست، زيرا كه من و فرشتگانم بر او صلوات مى ‏فرستيم. «تفسير نورالثقلين، ج 4، ص 305» ه: رسول خدا فرمود: ياد خدا عبادت است و ياد من نيز عبادت است، چنانكه ياد جانشين من على‏بن ابيطالب عليهما السلام نيز عبادت است. «بحار، ج 94، ص 69» و: در روايات آمده: براى استجابت دعا قبل از دعا صلوات بفرستيد. «بحار ج 94 ص 64» نه تنها گفتن صلوات به هنگام شنيدن نام آن حضرت بلكه نوشتن آن، بدنبال نام آن حضرت ثواب دارد و پيامبر مى ‏فرمود: كسى كه در كتاب خود بر من صلوات بفرستد، تا زمانى كه نام من در اين كتاب‏ است فرشتگان براى او استغفار مى ‏كنند. «بحار، ج 94، ص 71» ( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 170)
چگونگى صلوات‏ در كتب اصلى اهل سنت از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل شده است كه به هنگام صلوات، حتماً نام آل محمّد را در كنار پيامبر بياوريد وگرنه صلوات شما ابتر و ناقص است. «به نقل از تفسير نمونه، ج 17، ص 420» در تفسير درّالمنثور از كتاب‏هاى صحيح بخارى ومسلم وترمذى ونسائى و ابى‏داود وابن‏ماجه كه از مهم‏ترين كتب اهل‏تسنن است نقل شده است، كه شخصى به پيامبر گفت: ما مى ‏دانيم چگونه بر تو سلام كنيم، امّا صلوات بر تو چگونه است؟ پيامبر فرمود: چنين بگوئيد: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ عَلى‏ آلِ مُحَمَّدَ كَما صَلَّيْتَ عَلى‏ ابْراهيم وَ آلِ ابْراهيم انَّك حَميدٌ مَجيدٌ» «به نقل از تفسيرالميزان، ج 16، ص 365» شافعى امام مذهب شافعيان اين مطلب را به شعر درآورده و مى گويد: يا اهْلَ بَيْتِ رَسُولِ اللَّهِ حُبُّكُم فَرْضٌ مِنَ اللَّهِ فِى الْقُرآنِ انْزَلَه‏ كَفاكُمْ مِنْ عَظيمِ الْقَدْرِ انَّكُم‏ مَنْ لَمْ يُصَلِّ عَلَيْكُمْ فَلا صَلوةَ لَه «الغدير» اى اهل بيت پيامبر! كه محبت شما از طرف خداوند در قرآن آمده است، در بزرگى شما همين بس كه هركس در نماز بر شما صلوات نفرستد نمازش باطل است. ( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 171)
شخصى خود را به كعبه چسبانده بود و صلوات مى ‏فرستاد، اما نام آل محمّد را نمى برد، امام صادق عليه السلام فرمود: اين ظلم به ماست. «وسائل، ج 4، ص 1218» پيامبر خدا فرمود: كسانى كه آل مرا از صلوات محروم كنند در قيامت از بهشت بوئى نمى ‏برند. «وسائل، ج 4، ص 1219» چنانكه جلساتى كه نام خدا و ياد پيامبر و آل او در آن نباشد، موجب حسرت در قيامت خواهد بود. «كافى، ج 2، ص 497» جالب آنكه در روايات آمده است: هرگاه نام پيامبرى از پيامبران خدا برده شد، ابتدا بر محمّد و آل او صلوات بفرستيد و سپس بر آن پيامبر درود و ثنا بفرستيد. «بحار، ج 94، ص 48» پيامبر خدا فرمود: بخيل واقعى كسى است كه نام مرا بشنود اما بر من صلوات نفرستد. او جفاكارترين و بى‏وفاترين مردم است. «وسائل، ج 4، ص 1220» ( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 172)
سلام‏ خداوند در آيه‏ «يا ايُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْليماً» بدنبال صلوات، دستور سلام بر پيامبر مى ‏دهد، لذا در نماز پس از صلوات بر آن حضرت، بر او سلام مى ‏دهيم: «السَّلامُ عَلَيْك ايُّهَا النَّبِىُّ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُه» سپس به بندگان صالح خدا سلام مى ‏كنيم: «السَّلامُ عَلَيْنا وَ عَلى‏ عِبادِ اللَّهِ الصَّالِحينَ» اين سلام شامل همه انبيا و اوصياى گذشته و امامان معصوم مى شود. خداوند نيز خود بر پيامبرانش سلام و درود مى ‏فرستد: «سلام على‏المرسلين» «سوره صافات، آيه 181»، «سلام على نوح» «سوره صافات، آيه 79»، «سلام على ابراهيم» «سوره صافات، آيه 109»، «سلام‏ على موسى و هارون» «سوره صافات، آيه 120» با اسلام خود را با بندگان صالح خدا پيوند مى ‏دهيم. پيوند و رابطه‏اى فراتر از مرزهاى زمان و مكان، با همه پاكان و صالحان در طول تاريخ در همه عصرها و نسلها. آنگاه به مؤمنانِ همراه و هم كيش خود در زمان حاضر مى ‏رسيم، به آنان كه در جماعت مسلمين شركت كرده‏اند و با ما در يك صف واحد قرار گرفته‏اند. به آنان و فرشتگان حاضر در جمع مسلمين و دو فرشته مأمور خود سلام مى ‏كنيم: «السَّلامُ عَليْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُه» نماز را با نام خدا آغاز كرديم و با سلام به خلق خدا پايان مى ‏بريم. در اين سلام‏ها، سلسله مراتب مراعات شده است، ابتدا رسول خدا، بدنبال او انبيا و اوليا و صالحان و پس از آنها مؤمنان و پيروان. ( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 173)
سيماى سلام‏ سلام، نامى از نام‏هاى خداست‏. سلام، تحيّت اهل بهشت به يكديگر است. سلام، تحيت فرشتگان به هنگام ورود به بهشت است. سلام، پذيرايى شب قدر است. سلام، اولين حق هر مسلمان بر ديگرى است. سلام، كليد شروع هر كلام و نوشته‏اى است. سلام، امان نامه از هرگونه ترس و شرّى است. سلام، نشانه تواضع و فروتنى است. سلام، عامل محبت والفت است. سلام، آرزوى سلامتى براى بندگان خداست. سلام، بهترين كلام به هنگام ورود و خروج است. سلام، كلامى است در زبان سبك، اما در ميزان سنگين. سلام، كلامى است كه مخاطبش مردگان و زندگانند. سلام، سبب جلب رضاى خدا و غضب شيطان است. سلام، كفّاره گناهان و رشددهنده حسنات است. سلام، پيام‏آور انس و دوستى است. سلام، عامل تكبرزدايى و خودخواهى است. سلام، كمالى كه ترك آن نشانه بخل، تكبّر، انزوا، قهر و قطع‏رحم است. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى ‏فرمود: من تا آخر عمر سلام‏كردن بر كودكان را ترك نمى ‏كنم. «بحار، ج 16، ص 98» گرچه سلام‏كردن مستحبّ است و پاسخ آن واجب، اما پاداش كسى كه ابتدا به سلام كند دهها برابر جواب‏دهنده است. در روايات مى ‏خوانيم سواره بر پياده، ايستاده بر نشسته و وارد بر حاضرين مجلس سلام كند. «بحار، ج 84، ص 277» و قرآن مى ‏فرمايد: هرگاه مورد تحيّت قرار گرفتيد، پاسخى گرم‏تر بدهيد: «اذا حُييِّتُمْ بِتَحيَّةٍ فَحَيُّوا بِاحْسَنَ مِنْها» « سوره نساء، آيه 86» ( تفسیر نماز؛ استاد قرائتی ، ص 175)
دشمن گناهان سلمان، شاخة درخت را تكان داد. برگ‌هاي زرد، يك‌يك از شاخه روي زمين ريخت. سپس روي كرد به ابن عباس و گفت: ـ ديدي؟ ـ آري. ديدم. ـ ديدي چگونه برگ‌ها ريخت؟ ـ آري، ديدم. ـ نمي‌پرسي چرا من شاخة درخت را لرزاندم تا برگ‌هاي آن بريزد؟ ـ حكمتي داشت؟ ـ بله. روزي من و رسول خدا(ص) زير درختي نشسته بوديم و ايشان، همين كاري را كرد كه من اكنون كردم. سپس به من گفت: اي سلمان، از من نمي‌پرسي چرا اين شاخة زرد را تكان دادم تا برگ‌هاي آن بريزد؟ گفتم: حكمت آن چه بود؟ فرمود: آنگاه كه مؤمن براي نماز برمي‌خيزد و وضو مي‌گيرد، گناهان او مي‌ريزد، همين‌گونه كه برگ‌هاي اين شاخه ريختند. سپس اين آيه را تلاوت كردند: « وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ ذلِكَ ذِكْرى‏ لِلذَّاكِرين‏؛ نماز را اقامه كن در ابتدا و انتهاي روز و در ميانه‌هاي شب. چرا كه كارهای نيك (مانند نماز)، بدی‏ها و آثار آن را محو می‏كند.» رضا بابايي ؛ نماز در حكايت‌ها و داستان‌ها ؛ ص 11
من براي نماز مي‌جنگم گه‌گاه به كنارة ميدان مي‌آمد و با دست، سايباني براي چشم‌هاي خود مي‌ساخت و خورشيد را رصد مي‌كرد. سپس شمشيرش را به دست مي‌گرفت و به قلب دشمن مي‌زد. چندين بار از جنگ كناره گرفت، رو به آسمان كرد و دوباره به جنگ بازگشت. ابن عباس، گفت: اي امير مؤمنان، در ميانة جنگ و خون، در آسمان مي‌نگريد؟! سپاه شام، از هر سو بر ما حمله آورده است. چرا گه‌گاه به كناري مي‌رويد و در آسمان خيره مي‌شويد؟ اميرالمؤمنين گفت: خورشيد به ميانة آسمان رسيده است. مي‌خواهم نمازم را اول وقت بخوانم. ابن عباس، حيران و شگفت‌زده گفت: گمان نمي‌كردم كه اكنون به چيزي جز پيروزي در جنگ بينديشيد. فرمود: من براي نماز مي‌جنگم. چگونه نماز را فراموش كنم؟ رضا بابايي ؛ نماز در حكايت‌ها و داستان‌ها ؛ ص 14.
آيت اميد ابوحمزة ثمالي مي‌گويد: نزد امام باقر (ع) بودم كه فرمود: روزي اميرالمؤمنين (ع) از اصحاب خود پرسيد: كدام آية قرآن نزد شما اميدواركننده‌ترين است؟ يكي گفت: آية «إِنَّ اللَّهَ لَايَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يَشَاءُ؛ خداوند مشرك را نمي‌آمرزد و مي‌آمرزد پايين‌تر از شرك را براي كسي كه بخواهد.» امام (ع) فرمود: نيكو آيه‌اي است، اما اميدواركننده‌ترين آية قرآن نيست. ديگري گفت: آية «وَ مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللَّهَ يَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَّحِيماً؛ و كسي كه به كاري زشت بپردازد يا بر خويشتن ستم كند و سپس از خدا آمرزش خواهد، خداوند را آمرزندة مهربان بيابد.» امام(ع) فرمود: نيكو آيه‌اي است، اما اميدبخش‌تر از آن هم در قرآن هست. يكي ديگر از حاضران گفت: آية «قُلْ يَا عِبَادِى الَّذِينَ أَسْرَفُواْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَاتَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ؛ بگو اي بندگانم كه بر خود ظلم كرديد، از رحمت خدا نااميد نباشيد، كه خداوند همة گناهان را مي‌بخشد.» حضرت فرمود: نيكو آيه‌اي است، اما نويدبخش‌تر از اين نيز در قرآن آمده است. همچنين، هر كس آيه‌اي مي‌خواند و امام (ع) مي‌فرمود خداوند سخني اميدواركننده‌تر از اين نيز گفته است. تا اينكه اصحاب از ايشان خواستند كه خود بگويد كدام آيه، آبشار اميد بر سر و روي بندگان است. اميرالمؤمنين (ع) فرمود: از رسول خدا (ص) شنيدم كه اميدواركننده‌ترين آيه در قرآن، آن است كه مي‌فرمايد: « وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ ذلِكَ ذِكْرى‏ لِلذَّاكِرين‏؛ نماز را اقامه كن در ابتدا و انتهاي روز و در ميانه‌هاي شب. چرا كه كارهای نيك (مانند نماز)، بدی‏ها و آثار آن را محو می‏كند.» سپس پيامبر(ص) فرمود: «اي علي، به خدايي كه مرا به سوي مردم فرستاد، سوگند كه اگر كسي براي وضو برخيزد، گناهان او مي‌ريزد تا آنگاه كه از نماز بيرون آيد. اي علي، نمازهاي پنجگانه براي امّت من، مانند نهري است كه پيش روي شما جاري است. آيا آن كه روزي پنچ بار، در درون نهر مي‌رود و خود را مي‌شويد، پاكيزه نمي‌شود؟ رضا بابايي ؛ نماز در حكايت‌ها و داستان‌ها ؛ ص 23
بي‌نمازي، بدترين زشت‌كاري يعني چه؟ باوركردني نيست! مي‌گويند جعفر بن محمد، زناكار را كافر نمي‌داند، اما بي‌نماز را كفرآلود مي‌خواند! مسعده بن صدقه، با اين پرسش‌ها نزد امام صادق(ع) رسيد و پرسيد: آيا راست است كه شما «تاركُ الصّلوة» را بدتر از زاني مي‌‌دانيد؟ ـ آري. ـ دليل شما چيست؟ ـ زناكار و مانند او، تن به زشت‌كاري نمي‌دهند مگر زير فشار غريزة جنسي. اما آن كه نماز را كنار مي‌گذارد، زير هيچ فشاري نيست. پس او نماز را ترك نمي‌كند مگر از آن رو كه نماز را سبك مي‌شمارد. رضا بابايي ؛ نماز در حكايت‌ها و داستان‌ها ؛ ص 27
نخستين نمازگزاران صفيف كندي مي‌گويد: براي خريدن لباس و عطر به مكّه سفر كردم. در مكه، نزد عبّاس بن عبدالمطلّب رفتم كه فروشندة پارچه‌هاي حجازي و عطرهاي خوشبو بود. با او سخن مي‌گفتم كه خورشيد به ميانة آسمان رسيد. در آن حال، مرد ميان‌سالي را ديدم كه در برابر كعبه ايستاد و ذكر مي‌گفت. چندي نگذشت كه مردي جوان پشت سر او ايستاد. پس از او بانويي از راه رسيد و او نيز پشت آن مرد ايستاد. سپس همگي دست‌هاي خود را بالا بردند و پايين آوردند. پس از چندي، به ركوع رفتند و سپس سجده كردند. به عباس بن مطلب گفتم: اين سه تن كيستند و اينجا چه مي‌كنند؟ گفت: آن مرد كه جلو ايستاده است، برادرزادة من، محمد بن عبدالله است. آن نوجوان، علي است و بانويي كه با همراه آن دو است، خديجه، همسر محمد است. آنان هر روز كه خورشيد به ميانة آسمان مي‌رسد، به مسجدالحرام مي‌آيند و نماز مي‌گزارند. پرسيدم: جز اين سه نفر، آيا كساني ديگر هم نماز مي‌گزارند؟ گفت: سوگند به خدا، در روي زمين جز اين سه تن، خداي خويش را اين‌گونه عبادت نمي‌كنند. رضا بابايي ؛ نماز در حكايت‌ها و داستان‌ها ؛ ص 29
نمازش، نماز نيست گفتند: يا رسولَ الله، كسي را مي‌شناسيم كه روزها روزه مي‌گيرد و شب‌ها را با نماز، به صبح مي‌رساند؛ اما خُلقي تنگ دارد و تندخو است. گاهي نيز زبان به دشنام مي‌گشايد و آنچه نبايد گفت، مي‌گويد. او را چگونه مي‌بينيد؟ فرمود: نمازي كه زبان را از سخن زشت نبندد و خوي آدمي را نيكو نگرداند، نماز نيست. او اهل دوزخ است، نه اهل نماز. رضا بابايي ؛ نماز در حكايت‌ها و داستان‌ها ؛ ص 30
ثواب جماعت نماز را كه خواند، برخاست و به جماعت نگريست. يك‌يك نمازگزاران را از نظر گذراند. فرمود: «گروهي از اهل مدينه را در ميان شما نمي‌بينم. آنان را چه شده است؟ بيمارند يا عاجر؟» گفتند: «يا رسولَ الله، نه بيمارند و نه عاجز. نماز صبح را در خانه‌هاي خود مي‌خوانند.» فرمود: «سوگند به خدا كه اگر مي‌دانستند چه فضيلت و ثوابي است در نماز جماعت، از بسترهاي خود برمي‌خاستند و چهار دست‌ و پا خود را به مسجد مي‌رساندند.» رضا بابايي ؛ نماز در حكايت‌ها و داستان‌ها ؛ ص 31.
مهم‌تر از پيروزي مناظره با عمران صابئي، به حساس‌ترين نقطة خود رسيده بود كه امام رضا(ع) روي به مأمون عباسي كرد و فرمود: اكنون وقت نماز است. من براي نماز مي‌روم و بازمي‌گردم. عمران كه مي‌پنداشت براي امام رضا(ع) هيچ چيز مهم‌تر از پيروزي در اين مناظره نيست، گفت: شگفتا! اكنون كه قلب مرا نرم و رام كرده‌ايد، مناظره را رها مي‌كنيد؟ نماز را پس از مناظره هم مي‌توان خواند. آيا نمي‌دانيد كه اين مناظره، چه اندازه براي من و شما مهم است؟ من و خليفه را رها مي‌كنيد و مي‌رويد؟ امام(ع) كه از جاي برخاسته بود، فرمود: براي ما مسلمانان، چيزي مهم‌تر از عبادت خدا در وقتي كه او براي ما تعيين كرده است، نيست. نمازم را مي‌خوانم و به مناظره با تو بازمي‌گردم. رضا بابايي ؛ نماز در حكايت‌ها و داستان‌ها ؛ ص 39.
ريسمان نماز افسوس مي‌خورد كه نابينا است. ـ كاش چشم داشتم. نه براي اينكه زمين و آسمان و گل و سبزه رو ببينم؛ براي اينكه بتوانم هر روز در نماز پيامبر(ص) شركت كنم. كاش حداقل، يكي را داشتم كه دستم را مي‌گرفت و به مسجد مي‌برد. خوش به حال كساني كه چشم دارند و هر وقت دلشان بخواهد، به مسجد مي‌روند. روزي پيامبر(ص) مرد نابينا را ديد. مرد نابينا از آرزوي خود گفت و اينكه دوست دارد هر روز در نماز جماعت شركت كند. گفت: هيچ كس را ندارم كه دستم را بگيرد و براي نماز، به مسجد بياورد. پيامبر(ص) فرمود: از خانة تو تا مسجد، راه درازي نيست. بگو طنابي از خانه‌‌ات تا مسجد بكشند. هر وقت خواستي به مسجد بيايي، آن طناب را بگير و بيا. پس از آن، نمازي نبود كه از آن مرد روشن‌دل فوت شود. رضا بابايي ؛ نماز در حكايت‌ها و داستان‌ها ؛ ص 55
يا نماز يا گناه چگونه ممكن است كسي روزها نماز بخواند و شب‌ها دزدي كند؟! مگر قرآن نفرموده است كه «وَ أَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ؛ نماز بگزار كه نماز تو را از زشتي‌ها بازمي‌دارد و ياد بزرگ خدا است. و خدا مي‌داند كه شما چه مي‌كنيد؟» چرا نماز، اين مرد را از زشتي بازنمي‌دارد؟ چرا هم نماز مي‌خواند و هم دزدي مي‌كند؟ خبر را به گوش پيامبر(ص) رساندند. فرمود: «او به‌زودي، يكي را ترك خواهد كرد. يا نماز را يا دزدي را.» چندي گذشت. روزي مسلمانان، آن مرد را ديدند كه در مسجد نشسته است و خدا را عبادت مي‌كند، اما سخت رنجور و نحيف شده است. پرسيدند: تو را اين‌گونه نديده بوديم. آيا بيمار شده‌اي؟ گفت: نه. من از هر چه زشتي و گناه است توبه كرده‌ام، و آنچه از مردم ربوده‌ام، بازگردانده‌ام. اكنون نيز خود را كيفر مي‌دهم تا گوشت‌هايي كه به‌حرام در بدنم روييده است، آب شود. رضا بابايي ؛ نماز در حكايت‌ها و داستان‌ها ؛ ص 55.
خوش گذشت؛ اما ... تازه از سفر برگشته بود. هر چه فكر مي‌كرد، زياني در اين سفر نمي‌ديد. هم خوش گذشته بود و هم سود سرشاري از اين سفر تجاري برده بود. ـ پس چرا امام صادق(ع) به من گفت نرو، زيان مي‌كني؟ سفر از اين سودمندتر؟ كوچه‌هاي مدينه را يك‌يك پشت سر گذاشت تا به درِ خانة امام(ع) رسيد. بر در كوبيد و كسي در را باز كرد. داخل شد و نزد امام(ع) نشست. آنچه در سفر بر او گذشته بود، گفت؛ خصوصا از سودهايي كه نصيبش شده بود. هنگام خداحافظي، گفت: ـ پيش از سفر، خدمت شما رسيدم و دربارة اين سفر با شما مشورت كردم. مرا از رفتن نهي كرديد و فرموديد: اين مسافرت براي تو زيان دارد. اكنون هر چه مي‌نگرم، زياني نمي‌بينم. امام(ع) فرمود: آيا به ياد داري كه يكي از منازل راه، چنان خسته بودي كه خوابيدي و تا خورشيد ندميد، بيدار نشدي؟ ـ آري، به ياد دارم. آن روز نماز صبحم قضا شد. ـ به خدا سوگند كه اگر اين سفر، همة دنيا را هم نصيب تو مي‌كرد، سود آن كمتر از زياني است كه فوت نماز بر تو وارد كرد. رضا بابايي ؛ نماز در حكايت‌ها و داستان‌ها ؛ ص 74.
ديگر نمي‌آيم به ركوع كه رفت، از نقطة دوري شنيد: ـ يا اَلله، يا اَلله، إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرين‏. فهميد كه صف‌هاي نماز تا بيرون از شبستان مسجد تشكيل شده است. بيشتر از چند روز از امامت شيخ عباس در مسجد گوهرشاد نمي‌گذشت. چطور مردم باخبر شده‌اند و از راه‌هاي دور و نزديك، خودشان را براي اقتدا به او رسانده‌اند؟ از ركوع برخاست و به سجده رفت. ـ يعني مردم مشهد، اينقدر به نماز در پشت سر من اهميت مي‌دهند؟ دوباره برخاست و باز به ركوع رفت. اين‌بار از نقطه‌اي دورتر صداهاي « يا اَلله، يا اَلله، إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرين » را شنيد. فردا، هزاران نفر منتظر بودند كه آقا براي اقامة نماز جماعت بيايد؛ اما خبري از شيخ عباس نشد. هر چه منتظر شدند، نيامد. پس از نماز، گروهي از نمازگزاران به خانة شيخ عباس قمي رفتند. ـ امروز تشريف نياورديد. خداي ناكرده، كسالتي داريد؟ ـ نه. ـ كاري يا پيشامدي، مانع شد؟ ـ خير. ـ فردا تشريف مي‌آوريد؟ ـ خير. ـ چرا؟ اشتياق مردم به اقامة نماز به امامت شما، آنقدر زياد است كه مسجد گوهرشاد هيچ‌وقت چنين جمعيتي را به خود نديده بود. ـ من ديگر براي اقامة جماعت به گوهرشاد نمي‌آيم. ـ چرا؟ ـ وقتي صداهاي « يا اَلله، يا اَلله، إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرين » را شنيدم و فهميدم كه صف‌هاي نماز تا كجا كشيده شده است، خوشم آمد و اين خوشحالي، يعني ريا. من ديگر نمي‌آيم. رضا بابايي ؛ نماز در حكايت‌ها و داستان‌ها ؛ ص 80.
معشوق جديد گفت: قبول. ولي يك شرط دارد. ـ چه شرطي؟ ـ من همسر تو مي‌شوم، ولي بعد از چهل روز. در اين چهل روز، بايد همة نماز‌هاي خود را در مسجد بخواني و نماز شبت هم ترك نشود. جوانك پذيرفت. گوهرشاد اگر به او مي‌گفت شرط همسري من با تو اين است كه كوهي را بر دوش بگيري و از شرق عالم به غرب ببري، قبول مي‌كرد. چهل روز نماز در مسجد و چهل نماز در نيمه‌هاي شب كه چيزي نيست. هر روز كه مي‌گذشت، او خوشحال‌تر مي‌شد. روزها را مي‌شمرد و وصال را در چند قدمي خود مي‌ديد. روزي از مسجد به خانه بازمي‌گشت كه احساس كرد، نماز را هم دوست دارد. اما نمي‌دانست نماز را براي نماز دوست دارد يا براي آنكه او را به وصال گوهرشاد مي‌رساند. روزهاي بعد، نمازش را كه مي‌خواند، مثل روزهاي قبل، شتابان از مسجد بيرون نمي‌آمد. مي‌نشست و با خداي خود گفت‌‌وگو مي‌كرد. تا آن موقع گمان مي‌كرد كه شب براي خوابيدن است؛ اما مدتي است كه شب‌ها را براي نماز دوست داشت. نيمه‌هاي شب برمي‌خاست، وضو مي‌گرفت، رو به قبله مي‌‌ايستاد و نماز مي‌خواند. كم‌كم نماز و مسجد و سحرخيزي، در دلش جا باز كرد. روزها را براي مسجد دوست داشت و شب‌ها را براي نماز شب. اند‌ك‌اندك به روز چهلم نزديك مي‌شد؛ اما او ديگر مثل سابق، انتظار روز آخر را نمي‌كشيد. سرانجام روز چهلم فرارسيد؛ اما جوان مشهدي چنان با نماز و مسجد دوست شده بود كه ديگر به گوهرشاد فكر نمي‌كرد. روز چهل و يكم را هم به مسجد رفت. روز چهل و دوم را هم با مسجد و نماز سر كرد. روزها مي‌گذشت و او فقط به معشوق جديدش فكر مي‌كرد. رضا بابايي ؛ نماز در حكايت‌ها و داستان‌ها ؛ ص 101
از چشم ديگران نصف عمرش را در آمريكا و كشورهاي اروپايي گذرانده است. جزء اولين طلبه‌هايي است كه زبان انگليسي را كامل ياد گرفتند. از طرف حوزه رفت به انگلستان. مدتي در منچستر بود، بعد رفت آمريكا و چند كشور ديگر. در همة اين سال‌ها كارش تبليغ دين بوده است. آخرين باري كه آقای هنرمند را ديده بودم، بيست‌ و چند سال داشت. من آن وقت‌ها تازه آمده بودم حوزه. امشب، پس از بيست سال، دوباره ديدمش. آمده بود مدرسة امام باقر (ع) و چه سخنراني خوبي كرد! در يك ساعت، كلي اطلاعات دربارة وضعيت اسلام در كشورهاي مسيحي به طلبه‌ها داد. سخنراني كه تمام شد، مي‌خواست بيايد طرف من، كه طلبه‌ها دورش جمع شدند و سؤال‌پيچش كردند. با حوصله، همه را جواب داد و با همه خداحافظي كرد. بعد يك‌راست آمد به سمت من. همديگر را بغل كرديم و از حال همديگر پرسيديم. از او خواستم كه شام را با هم بخوريم. عذرخواهي كرد، ولي قول داد كه به‌زودي يك شب، شام را با هم مي‌خوريم. بايد مي‌رفت خانه. ظاهرا كار واجب داشت. گفتم شما را تا خانه مي‌رسانم. تا خانة آقاي هنرمند دربارة حوزه و درس‌هاي طلبگي حرف زديم. وقتي رسيديم به در خانه‌شان، گفتم: شما عجله داريد و من نمي‌خواهم بيشتر از اين وقتتان را بگيرم؛ اما يك سؤال دارم. ـ بگو. ـ در اين بيست سال، چند نفر براي مسلمان شدن، پيش شما آمدند؟ ـ كم نبودند، ولي عددشون رو يادم نيست. ـ چه چيزي از اسلام، بيشتر جذبشون مي‌كرد؟ وقتي مي‌آمدند پيش شما، نمي‌گفتند چرا مي‌خواهيم مسلمان بشيم؟ ـ اتفاقا هر كس مي‌آمد و مي‌گفت ميخام مسلمان بشم، من مي‌پرسيدم چرا. چرا ميخاي مسلمان بشي؟ ـ خب؟ ـ شايد باور نكني، ولي اكثرشون مي‌گفتند هيچ چيز به اندازة نماز، اونها رو به اسلام متمايل نكرده، خصوصا نماز جماعت. ـ عجب. جالبه! ـ آره. مي‌گفتند: چيزي مثل نمازِ مسلمان‌ها كه ما رو مقيد به ارتباط دائمي با خدا كنه در مسيحيت نيست. ما در مسيحيت، آيين‌هاي عبادي دسته‌جمعي نداريم، جز مراسم يك‌شنبه‌ها كه آن هم هفته‌اي يك‌بار در كليسا برگزار مي‌شود. عبادت خانگي و شبانه‌روزي، يه چيز ديگه است. احساس تنهايي و بي‌كسي، بلاي جان ما شده است. وقتي مسلمان‌ها رو مي‌ديديم كه هر روز، دور هم جمع ميشن و خدا رو عبادت مي‌كنن، حسرت مي‌خورديم. شما مسلمان‌ها قدر اين نماز و مسجد رو نمي‌دونيد. ما كه قبلا يك دين ديگه داشتيم، بهتر مي‌فهميم نماز چه معجزه‌اي است. آقاي هنرمند، درِ ماشين را باز كرد. هنوز كاملا پياده نشده بود كه گفت: ـ البته، عقلانيت و منطقي بودن اسلام هم خيلي سهم داره؛ ولي تا آنجا كه من فهميدم، هيچي به اندازة اين نماز، دل غير مسلمان‌ها را نمي‌بره. خداحافظي كرد و رفت. من هم راه افتادم به سوي خانه. ميان راه، يك لحظه آرزو كردم كه كاش من هم از دين ديگري به اسلام وارد شده بودم تا قدر نماز را بيشتر مي‌فهميدم. خودم به آروزي خودم خنديدم!! رضا بابايي ؛ نماز در حكايت‌ها و داستان‌ها ؛ ص 138 با اندکی تلخیص و تصرف