eitaa logo
نکته های ناب
124 دنبال‌کننده
19 عکس
32 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شماره 8⃣ ❌ اجازه بدهید وگرنه با اولین آی لاو یو و اولین استیکر می‌رود ؟ ⛔️ برخورد کردن، بچه‌ها رو متلاشی می‌کند.🖐 🔷دختر و پسر یک سری لم‌های ریز دارند که اگر آنها را به دست بیاوریم خیلی خوب هستند. 🔸 " @naveshtehnab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌀وقتی کودکی کار خطایی می‌کند؛آن خطا را به شخصیت او پیوند نزنید. ✅وقتی کودکی حرف زشت میزند؛     نگویید: تو بی‌ادبی     بگوئید: حرفِ بد زدن؛ ممنوعه. ✅اگر کودکی سرکیف کسی رفت؛     نگویید : دزد     بگوئید: باید اجازه بگیریم. رفتن سر کیف دیگران اشتباه است. توبیخ شخص و شخصیت؛ سبب کاهش اعتماد به نفس و جسارت در تکرار کار اشتباه خواهد شد. ...................... @naveshtehnab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 برای احترام به همسرم لباس باز نمی‌پوشم. به مرد زندگیم احترام می‌گذارم. ............ @naveshtehnab
📗داستان خیانت به همسر ( یار زیبا و یاور زیبا) موقعی که تازه جوان شدم و خیال ازدواج به سرم زد مادرم اصرار داشت با دختر باایمان و باحجابی ازدواج کنم که تا آخر عمر یار و یاورم باشد. با همین معیارها هر دختری را که از همسایه و فامیل می‌شناخت به من پیشنهاد داد اما متاسفانه من تنها به دنبال یاری زیبا بودم. مدتی گذشت و کسی که به دنبالش می‌گشتم را یک روز توی خیابان دیدم و در یک نگاه عاشقش شدم. تعقیبش کردم و خانه‌اش را پیدا کردم. ما زیر یک سقف رفتیم. همسرم زیبا بود اما نه باحجاب بود و نه باایمان. عاشق او بودم و هرکاری برایش می‌کردم. وقتی گفت باید خانه‌مان در محله‌های بالاشهر باشد قبول کردم. گفت می‌خواهم درس بخوانم، قبول کردم و تلاش کردم تا به راحتی به تحصیل بپردازد. حتی موتورم را دادم و برای همسرم ماشین خریدم. روزها همین طور سپری شدند ولی او هر روز بیش‌تر تغییر می‌کرد. او دیگر بهانه‌گیر شده بود و به هر دلیلی با من قهر می‌کرد. مشغولیتش با موبایلش بود و من هم انتظار می‌کشیدم دوباره همان همسر خودم شود اما یک شب روبرویم نشست و از طلاق توافقی گفت که بعدا مشخص شد به خاطر عشق‌اش به هم کلاسی‌اش این درخواست را کرده است. می‌گفت به درد هم نمی‌خوریم. من را بی‌سواد و لاغر می‌دانست. من هم طبیعتا مخالفت کردم. حتی غرور مردانه‌ام را له کردم و به او التماس کردم. به خاطر بچه‌مان و خودم به او التماس کردم که حرف از جدایی‌مان نزند اما او ناراحت شد و بعد از اینکه به من سیلی زد، رفت و … حالا معلوم شد که مادر می‌خواست چه بگوید. یار باید یاور باشد او فقط مدتی یار زیبای من بود نه یاور من و حالا می‌خواهد یار دیگری شود.