۳ اسفند
بسم الله الرحمن الرحیم
شاید آن روز که در دوره جولان دادن شامیان اموی و معاویهٔ لعین، ابوذر (ره) تبعید شد و به این سرزمینها آمد تا مکتب علی علیه السلام را به اعماق این جانها برساند، افقی را در جوار سرزمین مقدس میدید در پرورش مردمانی که بلای جان اشقی الاشقیاء و دشمن ترین دشمنان خدا یعنی یهود جبار غاصب قدس خواهند شد. گویی نبطیّه و صور و کوههای بنت جُبَیل در جنوب لبنان، از آن زمان که قبیله بنی عامله از یمن به شام کوچ کردند و جبل الجلیل به جبل عامل تبدیل شد،
یا همان حوالی ۷۵۰ ه.ق که شهید اول مرکزیت فقاهت شیعی را در حوزه جبل عامل و شام پی میگرفت، همان زمان که برای قانون مدنی حکومت سر به داران شیعی در ایران کتاب لمعه را به رشته تحریر درآورد. همان زمان که برای پس از خودش شاگرد عامل! اهل جبل عامل دیگری پرورش داد که او هم در رهبری شیعه به مبارزه با طاغوت برخاست و شهید ثانی را تقدیم تاریخ کرد، تا آن زمان اوایل صفویه که محقق کرکی از جبل عامل به اصفهان کوچ کرد و بنیانگذار عصر جدید پیروان علی علیه السلام در ایران شدند، این سرزمین و مردمان مشقی برای تاریخ میکردند تا خود را آمادهٔ روز موعود کنند.
اما روز موعود، یک دم مسیحایی احیاگر نیاز داشت تا جانها را به علی علیه السلام متصل کند و روح علوی را در زمانه بدمد ایستادن روبروی دشمنان خدا و غاصبان قدس را تنها مسیر عزت و زندگی نشان دهد پس دست علی علیهالسلام اینبار از کالبد روح الله خمینی ره بر سر مردمان منتقم و حافظان سرزمین مقدس آید.
همینجا بود که در گهواره های ضاحیه یعنی همان حاشیهٔ بیروت، روستازاده ای از بازوریه در جنوب لبنان به دنیا آمد، سادتی از نسل حسنی که خدا نام خانوادگی او را برازنده برگزیده بود: نصرالله!
آری حسن نصرالله مولود عصر خمینی، زاییده لبنان و ریشه گرفته از همان جبل عامل شد
تا شاید آن دردی که قرن ها مام سرزمین جبل عامل از آن به خود میپیچید و از ابوذر تا شهید اول و ثانی تا محقق کرکی و شیخ حر و امام موسی صدر مردمان را به روز ولادت و بعثت خودشان وعده میدادند بالاخره فرزند منجی خود را به چشمانش دید.
آری روح الله قابلهای قابل بود تا تمام آن زحمات قرن ها به سرانجامی زیبا به نام سید حسن نصرالله برسد
رهبری انقلابی، خشمی علیه اشقیاء، رحمتی با همه دوستان، شمشیری بر سر اعداء، شجاعتی تمام نشدنی در برابر تمام شر، خضوعی بی بدیل در برابر نایب امام عصر عج، سرداری فداکار برای سید علی!
خلاصه اینکه مردی آمد که ذیل عبای سید عباس موسوی، شهد مکتب روح الله را نوشید و به دستان معجزهگر و مربی علی خامنه ای، مهدی عج پسند شد.
همسرم پرسید چرا باید به تشییع جنازه اش بروی؟ گفتم: مطمئنم همهکس ما، همه وجود ما، آنکه جان و مال و آبروی ما فدایش باد، همان که در رثای شیخ مفید ره بحارالانوار نوشته چنین قصیده سرود:
لا صوتَ الناعی بفقدک إنه
یومٌ على آل الرسول عظیمٌ
صداى آنکه خبر مرگ تو را اطلاع داد به گوش نرسد که مردن تو روزى است که بر آل رسول (صلیالله علیه و آله) مصیبت بزرگى است
إن کنتَ قد غیبت فی جدث الثرى
فالعدلُ و التوحید فیک مقیمٌ
اگر در زیر خاک پنهانشدهای حقیقت عدل و توحید در تو اقامت گزیده است.
و القائم المهدی یفرَحُ کلما
تُلیَت علیک من الدروس علوم[1]
قائم مهدى (عج) خوشحال مىشد هرگاه تو از انواع علوم تدریس مىکردى.
آری مطمئنم او دیروز در این تشییع بود و برای یک یار عزتمندی که سربلندش میکرد چنین عزادار شده است.
طبقه دوم ورزشگاه بودیم، لحظاتی بود که پیام آقا را در عزت سید خواندند، نعش عزیز ما را وارد ورزشگاه کردند، بغض ها ترکید و لمثل ذلک فتبکی البواکي! آری مگر چه خسارتی بزرگتر از این فقدان برای گریستن؟! گام هایی برداشت که هواپیماهای اسرائیلی از فاصله ای بسیار بسیار نزدیک از بالای سرمان مانور دادند،طوریکه همه جزئیاتشان را میشد، رؤیت کرد
اینجا بود که غصه، حماسه شد و واقعی ترین شعارهای زندگیمان را در بدرقه جنازه مبارک فخر شیعه و مکتب روح الله، دست پرورده علی خامنه ای در تشییعی که میدانستیم مهدی فاطمه عج حاضر و ناظر است، اینبار زیر سر و صدای اسبان یزیدیان که در کالبد چند طیاره متجلی شدند و اینبار کنار دشت زیبای دست پروردگان مقاوم سید مقاومت یعنی مردم لبنان، سر دادیم.
آری اینبار و در لحظه ای تاریخساز، مردمانی بودند که صدای سم اسبان یزیدیان را پاسخی درخور دهند و کر کنند
آری ما بر همان عهدیم
#إنا_علی_العهد
✍مجتبی عرب
#نظر_سومـــ | با ما همراه باشید...
@nazare3
۶ اسفند
۶ اسفند
بسم الله الرحمن الرحیم
#روایت_فتح یادداشت پنجم
دو سال پیش آخر دیدار قول داد، حالا که نشد سید را ببینید از ایشان برایتان یک هدیه اختصاصی میگیرم و به دستتان میرسانم. همان پیکر مطهری را میگویم که دیروز در دیرقانون به خاک سپردند. همان که رفت در جنوب تا اگر شمال امام زاده سید عباس موسوی را بعنوان محور دارد، بیروت امام زاده سید حسن را، خب جنوب هم امام زاده سید هاشم را داشته باشد. آخر نمیشد ژنوب! بی امامزاده باقی بماند
دیدارش آرامش عمیقی به من داد برای روزهای نبودن سید، اما چه کنیم که جان او طاقت جهان بیسید را نداشت، او نفر دوم بودن را خیلی بیشتر از امین العام شدن بعد از نفر اول دوست داشت. ترجیح داد تا در شهادت هم نفر دوم باشد.
عمیق بود، فکور بود، امام بلد بود، آقا را سرباز بود، مدیر بود، تدبیر از صورتش مشخص بود، مؤمن و نورانی بود و مثل همه حزب اللهیهای اصیل مظلوم بود گرچه مقتدر چون همهشان شبیه امامشان هستند.
صورت همه رزمندگان و خانواده شهدا همین شادی توأم با غم را دارد
شادی عمل به تکلیف، غم مظلومیت حق
ژنوب یا همان ترانه معروف خودشان که میخوانند هوا ألبی ژنوبیٌ، ژنوبیٌّ هوا ألبی ( هوای دلم جنوبیست)
ژنوب و ما ادراک ما الژنوب؟
باید یک یادداشت مجزا فقط برای جنوب بنویسم
در این سفر، دو روز و نصفی فرصت شد در جنوب بگذرانیم.
تا مرزهای سرزمینمان تا حدود دویست متری سربازان غاصب رفتیم.
مزارع اشغال شده شبعا، از کِفِر کلا، عدیسه، طیبة و خیام همه را دیدیم و شنیدیم و باری دیگر دیدیم!
کنار همان شهرداری معروف خیام که آتشش زدند و عکس مثلا پیروزی گرفتند، همانجا که سیصد شهید در ایستادگی تقدیم کرد، همان سرزمین های که گوشه ای از آن را یک رزمنده و فقط یک نفر، حدود بیست و چند روز تنهایی حفظ کرد، همان که غاصبان، زندان معروف خیام را دهه ۸۰ میلادی با اشغال در آن تأسیس کردند، همان که شکنجهگرانش هم از مسیحیان خائن روستای مسیحی خائن این طرف تر است، همان که با چشم میشد کیریات شمون را دید، شهرک های اشغالی را نظاره کرد و حتی پایگاه مخفی رژیم که وعده صادق ۲ این را مورد اصابت قرار داد با چشم نظاره کرد، همان جایی که میگویند آتش از زمین و هوا قطع نشد، خانه ای را در آن سالم نگذاشته بودند اما رزمندگان حزب خدا عقب ننشستند.
اینجا سرزمین نور است، مرز مبارزه با شقیترین دشمن حق، اینجا مرز ورود به سرزمین های مقدس است، اینجا مردمانی از قلب ایمان حسینی ع، همسایه چشم در چشم شهرکنشینان حریص غاصب یزیدی دوران هستند.
اینجا تمام مردمان نه راهی نور که ساکن نور هستند.
کجایی سید مرتضی آوینی؟ کجایی تا دوباره زنده شوی و روایت فتح دوران ۲۰۲۵ میلادی را اینبار برایمان بنویسی و بنوشانی؟
ببین چه اندازه به مرز یزید نزدیک شده اند
ببین با خطاب شریف چقدر فاصله کم شده؟
يَٰقَوۡمِ ٱدۡخُلُواْ ٱلۡأَرۡضَ ٱلۡمُقَدَّسَةَ ٱلَّتِي كَتَبَ ٱللَّهُ لَكُمۡ...(٢١)
اى قوم من! به سرزمين مقدسى كه خدا برايتان مقرّر فرموده در آييد بازنگرديد كه زيانكار مى شويد
ًببین اینبار کسی بهانه نمیآورد که إن فیها قوماً جبارین؟ ببین اینها را که بأبی أنتم و نفسی و أهلی و مالی و أولادی را چگونه زندگی میکنند؟
قَالَ رَجُلَانِ مِنَ ٱلَّذِينَ يَخَافُونَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمَا ٱدۡخُلُواْ عَلَيۡهِمُ ٱلۡبَابَ فَإِذَا دَخَلۡتُمُوهُ فَإِنَّكُمۡ غَٰلِبُونَۚ وَعَلَى ٱللَّهِ فَتَوَكَّلُوٓاْ إِن كُنتُم مُّؤۡمِنِينَ(٢٣)
دو مرد از كسانى كه[از خدا]مىترسيدند و خدا به هر دو نعمتِ [ولایت] داده بود، گفتند: از اين دروازه به آنان يورش بريد، چون به آنجا درآييد يقيناً پيروزيد؛ و اگر مؤمن هستيد بر خدا توكل كنيد
میبینی دو مرد خداترس الهی اهل ولایت یعنی همین دو سید اینبار گفتند به حرف موسای زمان گوش کنید و وارد شوید، همینکه داخل شوید بساط اینها جمع خواهد شد، میبینی مردمانی که اینبار باور کردند و در آستانه ورود قرار گرفتهاند ؟
میبینی مردمانی را که آماده فرمان مهدی عج برای ورود هستند؟ژنوب چنین سرزمینی است
اینجا آستانه و مرز ایستادن تمام حق در برابر تمام کفر است
و البته پای سخن هر زن و مرد مرزبان حقی که در جنوب مینشینی برای شما یک حرف دارد: «مراقب ایران باشید، ما همه فدای ایران، ایران خیمه و ستون اصلی است»
آری جنوب لایق امام زاده ای چون سید هاشم است تا محور اجتماع و جامعهسازی اصحاب آخر الزمانی جنوب بشود!
سید! ما شما را صادق الوعد میدانیم، در دنیانشد به وعده ات عمل کنی اما بدان که آمدم تا وعده ای که به ما دادی را با شفاعت خودت و سید حسن، با دیدار در شهادت، با پادرمیانی بین ما و امام زمان، با نظر و اصلاح و آماده سازی ما، بارساندن ما به بهشت سربازان خمینی و خامنه ای وفا کنی
الوعده وفا سید عزیز
ما بر عهدمان ماندیم
پس به امید دیدار در روز پیروزی خون بر شمشیر،به امید دیدار در شهادت،به امید دیدار در رجعت
#إنا_علی_العهد
@nazare3
۷ اسفند