سلام بر آنان که ما را ندیده فهمیدند
نخوانده دانستند
وبی هیچ چشمداشتی دوست داشتند…
#حرف
@nebeshtan
من
از زمانی که تو خلوتم را تصرف کردهای؛ پیوسته دلم میلرزد.
و هیچ به یاد نمیآورم که چند سال است که میلرزد...
📘 بر جادههای آبی سرخ، نادر ابراهیمی نازنین
@nebeshtan
«...این علامت سادهی نگارشی [نقطه] و تمام اعقابی که بعد از آن پدید آمدند -ویرگول، نقطهویرگول، و خط تیرهی عزیزتر از جانم- تقریباً کارکردی مشابه دارند، یعنی برای راحتترشدن امر خواندن اختراع شدهاند، اما کلی اثر جانبی هم داشتهاند. با علائم نگارشی میتوان به جمله ریتم، زیرکی، ظرافت و شور بخشید. راستش را بخواهید، همانگونه که فرقگذاشتن بین شب و روز این دو مفهوم را ساخته است، نخستین نقطه نیز دلیل پیدایش اولین جمله بود...»
📘 اد سایمون، ترجمهی محمد قریبی، ش ۲۸، ص ۱۵۹.
#از_نوشتن
#قصار
@nebeshtan
✅درس نویسندگی | نوشتهی نصرالله پورجوادی
نویسندگی هنر است و مثل هر هنر دیگر باید آن را آموخت. مجسمهسازان خوب، و نقاشان خوب و پیانیستها و نوازندگان تار و سه تار حتماً آموزش دیدهاند. حتی شاعران هم باید آموزش دیده باشند. داشتن استعداد برای هنرمند شدن لازم است، ولی کافی نیست. استعداد قوه است و قوه را باید به فعل رسانید. به فعل رساندن قوه هم از طریق آموزش صورت میگیرد. به همین دلیل است که در دانشگاههای معتبر دنیا و حتی دبیرستانها درس نویسندگی میدهند ولی متأسفانه در دانشگاهها و دبیرستانهای ما هنوز درس نویسندگی داده نمیشود و اگر هم داده شود آن را جدی نمیگیرند. زمانی که من مشغول تهیهٔ کتابهای درسی برای رشتههای مختلف دانشگاهی بودم میدیدم که ما کتاب خوب برای آموزش نویسندگی نداریم. استاد هم اگر داریم کم داریم. دانشجویان ما در رشتههای مختلف فارغ التحصیل میشدند ولی درست یاد نمیگرفتند که بنویسند. نمیتوانستند فکر خودشان را در همان زمینۀ تحصیلات و کارشان خوب بیان کنند.
در دانشگاههای آمریکا نویسندگی را خیلی جدیتر میگرفتند و میگیرند. همۀ دانشجویان در هر رشتهای که باشند موظفاند درس نویسندگی بگیرند. من خودم در دورۀ لیسانس دو سه درس، هر کدام سه واحد، درس نویسندگی گرفتم. علاوه بر آن برای بسیاری از درسها هم مکلف بودیم که مقاله (یا "پیپر") بنویسیم. به نظرم برخی از درسهای فلسفه و همچنین منطق به نویسندگی کمک میکند. البته بستگی به استاد هم دارد. من یادم میآید که استادی داشتم که مدتی زیر دستش کار کردم و چیزهایی از او یاد گرفتم که بعضی از آنها را در اینجا بازگو میکنم.
اسمش خانم دکتر جانستون بود. اگر تاکنون فوت نکرده باشد گمان کنم از صد سال بیشتر داشته باشد. یک سال به عنوان استاد میهمان آمده بود به دانشگاه ما و من سال آخر دورۀ لیسانس بودم و دستیار او شده بودم. مرا دوست داشت. (فکر بد مکنید!) فیلسوف مورد علاقهاش افلاطون بود. تکالیف دانشجویان را اول من میخواندم و نمره میدادم و بعد او آنها را میدید و ایرادهای من را میگفت. من خیلی چیز در همین کار از او یاد گرفتم. در همان یک سال دو درس با او گرفتم که یکی از آنها فلسفۀ افلاطون بود. خیلی از دانشجویان کار میکشید. اکثر آثار افلاطون را باید میخواندیم. دو سه مقاله (پیپر) هم باید برایش مینوشتیم. از آن استادانی بود که تکلیفها را به دقت میخواند. حاشیۀ مقالههای مرا سیاه میکرد. بعد هم مرا صدا میزد در دفترش و از اول تا آخر آن حاشیهها را برایم توضیح میداد. از کلاس برایم مفیدتر بود. در اینجا من دو نکته را که خاطرۀ آنها به صورتی برجسته در ذهنم مانده است نقل میکنم.
گفتم حاشیۀ مقالهها را سیاه میکرد. در حاشیه جا به جا علامت سؤال میگذاشت. بعد وقتی مرا صدایم میکرد دست میگذاشت روی جملاتی که کنار آنها علامت سؤال گذاشته بود. میپرسید: منظورت اینجا چیست؟ برایش توضیح میدادم. قبول میکرد. میگفت: چرا همین را ننوشتی؟ میگفتم: آخر برای شما که نباید بنویسم. شما خودتان این چیزها را میدانید. میگفت: نه. تو که برای من نامه نمینویسی. تو داری مقالهای مینویسی که صدها نفر احتمالاً آن را خواهند خواند و تو نمیدانی که آنها چه میدانند و چه نمیدانند. تو باید مطلب خودت را درست بپرورانی. اگر داری استدلال میکنی همۀ مقدمههای لازم را باید بیاوری. میگفت: تو باید تصور کنی که خوانندۀ تو بلا نسبت خر است. باید طوری بنویسی که بفهمد.
نکتۀ دیگری که از او آموختم و به یادم مانده این است که میگفت: حرف زیادی نباید بزنی. همان طور که در گفتن کم نباید بگذاری حرف زائد هم نباید بزنی. میگفت: بعد از این که مطلب را نوشتی آن را مرور کن و ببین اگر کلمه یا عبارتی را میتوانی حذف کنی بدون این که لطمهای به مطلب تو و استدلالی که داری میکنی وارد بیاید حذفش کن. ذهن خوانندهات را با مطالب زائد خسته مکن. فضل فروشی مکن. دانستههای خودت را به رخ خواننده مکش. سعی مکن به خواننده نشان دهی که فلان نکته را هم میدانی، درحالیکه آن نکته ربطی به موضوع مقالۀ تو ندارد. میگفت اگر حرف نامربوط بزنی همان حرف چه بسا باعث شود که خواننده یا موضوع اصلی تو را دیرتر بفهمد یا اصلا نفهمد.
این دو نکته شاید به نظر ساده بیاید و بسیاری از خوانندگان هم چه بسا آنها را شنیده باشند ولی وقتی در عمل شما میخواهید آنها را رعایت کنید میبینید که کار آسانی نیست، بهخصوص اینکه معلمی مثل نفس لائمه بالا سر شما باشد که وقتی تخلف میکنید مچ شما را بگیرد و به شما تذکر دهد. به همین دلیل دانستن قاعده و دستورالعمل برای خوب نوشتن کافی نیست. باید در عمل آموزش دید. باید معلم دلسوزی باشد که نوشتۀ ما را در دوران دانشجویی بخواند و اشتباهات و غلطها را تذکر دهد. در هر هنری کار هنرمند یا کسی که میخواهد هنرمند شود باید نقد شود.
#از_نوشتن
@nebeshtan
ريشههای ما به آب
شاخههای ما به آفتاب میرسد
ما دوباره سبز میشويم...
#قیصر_امین_پور
#غزه
به بهانهی هشتم آبان سالگرد پرواز این شاعر پر احساس، روحش شاد و یادش گرامی
@nebeshtan
عزﯾﺰﺩﻟﻢ، ﺍﮔﺮ ﺑﭽﻪﻫﺎﯼ ﻓﻘﯿﺮِ ﺧﯿﺎﺑﺎن ﺭﺍ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻣﯽﮐﻨﯽ، ﻣﺮﺍ ﻫﻢ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﮐﻦ. ﻣﻦ ﮐﻤﺘﺮ ﺍﺯ ﺁﻥﻫﺎ ﺩﺭﻣﺎﻧﺪه ﻧﯿﺴﺘﻢ.
ﺗﻮ ﻫﯿﭻ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﯽ ﺗﺼﻮﺭ ﮐﻨﯽ ﮐﻪ ﻣﻦ ﭼﻪ ﺷﺒﺎﻫﺖ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺑﻪ ﻓﺮﻭﺷﻨﺪه ﭘﯿﺮﯼ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺷﺐ ﺑﺎ ﺍﺟﻨﺎﺱ ﻓﺮﻭﺵ ﻧﺮﻓﺘﻪﺍﺵ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽﺭﻭﺩ.
📘 فرانتس کافکا، نامه به فلیسه)
#جرعهای_کتاب
@nebeshtan
سن شما فقط یک عدد است
بله، شما در هر سنی میتوانید نویسندگی را شروع کنید. نویسندگی فرایندی آمیخته به تلاش برای کشف و خلاقیت است که برای آن هیچ محدودیت سنی وجود ندارد. به علاوه، با استفاده از انبان تجربه و دانشتان در زندگی، شما در سنین بالاتر میتوانید ایدههای جالبتری برای نوشتن داشته باشید. پس اگر به نویسندگی علاقه دارید، بدون تردید شروع کنید و به آرزوهای خود پایبند باشید.
#از_نوشتن
@nebeshatn
«نوشتن نوعی نقبزدن به جایی دیگر است. خواندن هم همینطور. حالا که شما این متن را میخوانید ممکن است شب باشد و من در خواب باشم. یا مرده باشم. من با نوشتن این موضوع به آینده نقب میزنم و آینده را از راهی دیگر پیش میآورم. و امر قطعی، یعنی فرارسیدن آینده را به خودم گوشزد میکنم. وضعی را یادآور میشوم که بر قطعیت چیزی تأکید میکند؛ آیندهای که من در آن نیستم. اما آنچه در اینجا برای من مهم است نه امر قطعی بلکه یافتن راه به اقلیمی دیگر است. مثل این است بگویم هیچ میدانید همین حالا که دارید نوشتهام را میخوانید سنگی وجود دارد در کوهی و یا کارگاهی که روزی قرار است اسم شما را روی آن حک کنند. این سنگ همین حالا، در جایی وجود دارد و روزی به یک سنگ قبر مبدل خواهد شد. و شما فاصلهای کاملاً معین با آن دارید. یک عدد قطعی به کیلومتر و متر و سانتیمتر و…، و اگر جایتان را تغییر دهید عدد هم تغییر میکند. حالا بگذارید به جای دیگری نقب بزنیم. من میتوانم چیزی را اراده کنم و آن را بنویسم تا شما -شاید- آن را بخوانید. اگر تا اینجای متن را خوانده باشید ارادهی من تا شما تداوم یافته است. این البته یک بازی است. و من نام آن را نقب زدن میگذارم و فکر میکنم فوایدی دارد. نوشتن نوعی نقب زدن است و خواندن هم.»
📘بابک روشنینژاد، خوابیدن در خیابان، نشر نظر، ۱۳۸۹.
#از_نوشتن
#جرعهای_کتاب
@nebeshtan
کارگاه نویسندگی نونِ نوشتن
✍ دوره نویسندگی مقدماتی
🔸اگر رؤیای نوشتن در سر دارید اما نمیدانید نویسندگی را از کجا شروع کنید، این دوره برای شماست.
✔️ برای ثبت نام و کسب اطلاع از شرایط کارگاه به شناسه @nebeshtan_admin پیام بدهید.
@nebeshtan
«فقط باید نوشت و اصلاً هم کاری به خوب و بدش نداشت. گذشتِ زمان به آدم کمک میکند که بعدها برگردد و با دیدن نوشتههای خود خیلی چیزها یاد بگیرد.»
📘فرخنده آقائی، «یک عکس یادگاری با فرخنده آقائی»، ص ۲۲، ۱۳۸۱
#از_نوشتن
#قصار
@nebeshtan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تکیده
دلواپسی پاییز را قدم میزنم
غروب، دستی روی شانهام میگذارد
سر میچرخانم
صورتم
در گرگ و میش هوا گم میشود
شب، حرفی برای گفتن ندارد
غم ها، به شبنشینی من میآیند
#شعر
#پاییز
@nebeshtan