#مناجات
#دیر_راهب
#غزل
سجده کردم بر خدایی که زمینگیرم نکرد
با همه فقری که دارم خوار و تحقیرم نکرد
حرص دنیا را زدم که حال و روزم این شده
مال و اموالی که دارم آخرش سیرم نکرد
گریه کردم صبح که شب تا سحر گریه کنم
هیچ غسلی مثل اشکم پاک و تطهیرم نکرد
من اگر که نیمه شب در زنم، شرمنده ام...
از کریمی که نظر بر جرم و تقصیرم نکرد
بسته بود عصیان دو پایم را که من دیر آمدم
رحمت او شاملم شد باز زنجیرم نکرد
مثل من با آبروی هرکسی بازی نکرد
باطنم را دید اما زود تفسیرم نکرد
از مجازاتم گذشت و سیئاتم را خرید
از دروغم رد شد و هر بار تعزیرم نکرد
یا امین الله فی ارضه، امان از حُبّ نفس!
عشق حیدر را ببین، پابند تزویرم نکرد
با همه بی آبرویی سربلندم با حسین
او ته گودال خود بُرد و سرازیرم نکرد
سر در آورده سحرگاه از کلیسا و تنور
سالها داغی بجز این روضه ها پیرم نکرد
دید که راهب گلاب گریه را آورده گفت...
خوب شد این نامسلمان باز تکفیرم نکرد
گفت راهب؛ پیش زهرا، خواهر من را زدند
چارهء این زخم من را زخم شمشیرم نکرد
صورت من بین آتش سوخته، دستش نزن
تار دیده دخترم، دقت به تغییرم نکرد
#رضا_دین_پرور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_اشعار_آیینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#غزل
چارهء هجران یوسف جز غم یعقوب نیست
حال دور افتادگان از یار، اصلاً خوب نیست
چوب ظلم خویش را داریم یکجا میخوریم
صبر ما که بیشتر از طاقت ایوب نیست
ما بدهکاری خود را گردنت انداختیم
ما طلبکاریم از تو... دوری ات مطلوب نیست
روز ما سر می شود در غفلت کبرای قرن
نیستی و کوچه های شهر، بی آشوب نیست
"در میان خانه، صاحبخانه را گم کرده ام"
صبح تا شب بر لب من اسمی از محبوب نیست
ساحل آلوده را دریا مطهر میکند
غرق عصیانم ولی چشمان من مرطوب نیست
من به کار تو نمی آیم، نمی دانم چرا!
باغبانم باش چونکه میوه ام مرغوب نیست
منتظر بودم بیایی باز تنبیهم کنی
باز گفتی نامه ات پاره شده مکتوب نیست
آبروی رفتهء من را بخر در کربلا
نوکرت بد هم که باشد پیش تو مغضوب نیست
جذبهء شاه نجف را دیدم از ایوان طلا
جز علی در ذات الله الصمد مجذوب نیست
#رضا_دین_پرور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#مناجات
#مثنوی
بنده ات با یا الهی آمده
نیمه شب با روسیاهی آمده
داشتم یارب ترا، دارم هنوز
راست می گویم گرفتارم هنوز
از گدا جز درد بی درمان نخر
گوهر چشم مرا ارزان نخر
سال ها دنبال معراج توام
خوبی اش این است محتاج توام
سائل این خانه دلگیرش خوش است
طفل دیوانه به زنجیرش خوش است
قرب دارم، زار و مهجورم نکن
از خودت یک ثانیه دورم نکن
پشت این در، معطلم کن بیشتر
مثل مردم آبرویم را نبر
هیچکس جز تو هوایم را نداشت
هرکه دیدم بنده را تنها گذاشت
دست من خالیست دریا پُر نعم
پای من لنگ است نزدیک حرم
"دست من کوتاه و خرما بر نخیل"
ای پناهِ بی پناهان، الدخیل
گرچه کوهی از خطا آورده ام
رو به درگاه رضا آورده ام
بارها گفتم رضا گفتم حسین
شد رضا درمانم و دردم حسین
باز هم دارم هوای عطر سیب
باز می گوید رضا یابن شبیب:
تشنه ای در گودی گودال رفت
آنقدر سنگش زدند از حال رفت
عده ای پنجه به گیسویش زدند
عده ای چکمه به پهلویش زدند
شمر با ارباب عالم تُند شد
خنجر او از خجالت کُند شد
زنده بود و دست و پا می زد حسین
مادر خود را صدا می زد حسین
#رضا_دین_پرور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#مناجات
#غزل
از کفم چه دلبری چه دلستانی میرود
ماه من دارد چه زود از میهمانی میرود
تازه من دارم به صاحبخانه عادت میکنم
او چرا اینقدر با این مهربانی میرود
چه گرفتاری است عاشق بودن و تنها شدن
چه خطایی سر زده از من که آنی میرود
تشنه دیدار بودم، در به رویم وانشد
زود از دستم نگار جمکرانی میرود
سفره ی اشک سحرها را رقیه چیده است
گریه زاری میکنم چه میزبانی میرود
با همین لکنت که داری توبه کن معطل نکن
یارما دنبال هر بی سر زبانی میرود
لطف کن امشب حسابم را جدا کن ای خدا
با کسی که تا به مقصد میرسانی میرود
زود میرنجد کسی که دیرتر هم آمده
اسم او را مثل خوبانت نخوانی میرود
در گدایی دل به دست هر کسی آمد نده
تابفهمد یار ما با دیگرانی میرود
ای که با هر زحمتی خود رارساندی بر حسین
از دعای مادر او جا نمانی ...میرود
سر به نیزه رفت وحالا مادرش با نیزه دار
از دل گودال باقد کمانی میرود
#رضا_دین_پرور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_زمان_عج
#مناجات
#غزل
نمیدانم چه کردم که به هجرانت دچارم من
میان میکده هستم ولی بی اختیارم من
نمیدانم کجابودم، به کی گفتم دعایم کن
فقط آنقدر میدانم بجز تو کس ندارم من
خبردارم پریشانی ز دست این گناهانم
خبر داری پشیمانم خراب روزگارم من؟
نه بار و توشه آوردم، نه ظرف خالی آوردم
دو تا دست تهی دارم، ولی با اعتبارم من
گدایت نیمه شب دور و بر این خانه می آید
علی جان باز کن در را، بیا چشم انتظارم من
شنیدم بعد مرگم می بری روح مرا باخود
شنیدم دوستم داری که با تو همجوارم من
علی جان بوترابی و یداللهی که از اول
مرا از گل در آوردی ولی گرد و غبارم من
مرا از کعبه راندند و گمان کردند دلگیرم
چه بهتر به بیابان نجف سر میگذارم من
بغل کردی مرا یک شب، ضریحت را بغل کردم
از انگور تو خوردم که خرابم من خمارم من
توئی ممسوس ذات الله و ذات پنج تن حیدر
علی محتاج ذات اقدس تو بیشمارم من
میان سجدهء زهرا تجلی میکند اسمت
در انوارت نمی بینم بجز پروردگارم من
فقط سربند یازهرا به سربستی شب معراج
که مدهوش شمیم آن شهید بی مزارم من
به اذن فاطمه، دست مرا فوراً گرفت ارباب
به الطاف حسین بی سرت امیّدوارم من
شنیدم مادرش می گفت عزیزم سخت جان دادی
کسی آبت نداد اینجا بنیّ بیقرارم من
ز خیمه خواهرش می آمد و بر سر زنان می گفت
به زحمت نیزه ها را بر تن تو می شمارم من
تو افتادی به روی خاک و صد پاره شدی اینجا
تو را جمعت کنم با چه؟ ببین در انکسارم من
صدای نیزه داران و حرامی ها به گوشم خورد
میان این همه غوغا ببین در اقتدارم من
#رضا_دین_پرور
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem