eitaa logo
ندای قلم|هنر در خدمت عقیده..✍
328 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
747 ویدیو
4 فایل
خوشنویسی هنر درخدمت عقیده خط نستعلیق ثلث نسخ هما دست نویس کاپرپلیت پروفایل مناسبتی آموزش های رایگان هرچه میخواهد دل تنگت بگو(ناشناس) https://harfeto.timefriend.net/17229615919313
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از  شراب و ابریشم...
Seyed.Reza.Narimani.Pasho.Ali.Akbaram(128).mp3
19.45M
چه حالِ عجیبی داره این مداحی، مطمئنم این مجلس هم از اون مجلسهای عنایتی بوده... به شعر و شاعر و مداح و سینه‌زن‌های مجلس عنایت شده بوده... وگرنه نمیشه که با یک صدای ضبط شده، اینجور آدم به هم بریزه... این مداحی، این ضربِ سینه‌زدن‌ها، این سوزِ صدا، قدرتِ اونو داره که آدمو روی دو زانو زمین بندازه و ازش به های‌ و های گریه بگیره... آه... علی‌اکبرم نرو... التماس دعا مهمونای شراب و ابریشم💚 ✍ملیحه سادات مهدوی @sharaboabrisham
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از  شراب و ابریشم...
3a483e41-254e-4048-b2f0-cc741168f3b7.mp3
1.78M
سنگها صورت او را عوضم بوسیدند تیرها سخت به آغوش علی چسبیدند داشت می رفت به میدان قد و بالایی داشت عمه‌هایش همگی دور سرش چرخیدند سرو من تشنه به میدان شهادت می‌رفت خواهرانش عوض ابر بر او باریدند پیرمردان همه گفتند رسول‌الله است جمعیت از نفس افتاد، همه ترسیدند نمک زندگی من پسرم بود ولی نمک زندگی ام را به زمین پاشیدند مجلس ختم گرفتیم کنار بدنش عوض فاتحه‌خوانی همگی رقصیدند هفت بار از جگر سوخته‌ام ناله زدم مرد و نامرد همه غربت من را دیدند آمدم جمع کنم زندگی‌ام‌ را از خاک دسته‌جمعی به من و گشتن من خندیدند شاعر: رضا قربانی با حنجره‌ی متصل به نورِ حاج منصور ارضی از وسط دعاخوانیِ حاج منصور برش زدم این قطعه رو @sharaboabrisham
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از  شراب و ابریشم...
إرباً إربا را کسی تا امروز نتوانسته معنا کند... هیچ کس درست نمی‌داند إرباً إربا دقیقا باید چه محدوده‌ای از وسعتِ یک دشت باشد؟! از شواهد فقط همین اندازه پیداست که إرباً إربا احتمالاً باید حجمِ عظیمی از یک پراکندگی باشد! آنقدر آشفته و آنقدر در‌هم‌ریخته که برای جمع کردنش حتما باید عبایی باشد و لااقل چند ده جوانِ هاشمی... . . . . گفته بود بند یک تسبیح را پاره کنید و یکمرتبه رها کنید، بلایی که سر دانه‌های تسبیح می‌آید می‌شود إربا اربا...😭 همانقدر پراکنده، همانقدر پخش و پلا، همانقدر هر جای صحرا یک تکه از گُلِ لیلا... ✍ملیحه سادات مهدوی ❌ با احترام به جهت رعایت حق مولف نشر مطالب بدون نام نویسنده و لینک کانال جایز نیست🙏🌱 @sharaboabrisham
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من اگر روضه‌خوان بودم برای شب تاسوعا، روضه را از آخرِ واقعه می‌خواندم! آرام و غمگین جوری که غصه توی صورتم موج بزند رو به مستمع‌ها می‌گفتم: این زن‌ها و بچه‌ها که از دور دیده بودند اباعبدالله چطور قدمهایش را روی زمین می‌کشیده و خودش را با چه ضرب و زوری به چادر علمدار رسانده، با همان دهان‌های خشک و قلبهایی که نزدیک بوده از جا کنده شود، سرجایشان ایستاده‌ و فقط تماشا کرده‌اند. اول با این مقدمه دلشوره به جان مستمع می‌انداختم و بعد خواهش می‌کردم این صحنه را تصور کنند، چشم هشتاد زن و بچه از دور تا دورِ خیمه‌گاه به حسین دوخته بوده، ابی‌عبدالله با آن کمری که از داغ عباس شکسته، زیر سنگینیِ این نگاههای منتظر چطوری قرار بوده خودش قاصد ماجرا شود و خبر را به حرم بدهد؟ تمنا می‌کردم مستمعها با خودشان حساب کنند آن لحظه‌ی ابی‌عبدالله چقدر سنگین بوده؟ چقدر نفس‌گیر؟ و بعد فرصت می‌دادم تا با دهانهایی باز و چشمهای مضطرب چند لحظه فقط نگاهم کنند و در دل تکرار کنند: چقدر سنگین؟ چقدر نفس‌گیر؟ و بعد ادامه می‌دادم: ابی‌عبدالله بی هیچ حرفی، بدون حتی یک کلمه صحبت، دست گرفته به عمودِ خیمه و با یک تکان، عمود و چادر را روی زمین انداخته.... ادامه 👇 @nedayeghalam
... با فروافتادن چادر و تکانی که باد به پَرَش انداخته یک‌مرتبه دلهای این بچه‌ها فروریخته و همینکه عمود کوبیده شده روی زمین و صدایش در پهنه‌ی دشت پیچیده، انگار مُهرِ سکوت از خیمه‌گاه برداشته شده و یکدفعه وِلوِله افتاده توی حرم. حالا این حسینی که چند لحظه پیش داغی به آن سنگینی دیده چجوری باید به حرم تسکین می‌داده؟ با این صحبتها اول دل مستمع را خوب ورز می‌دادم و بعد اینطور گریز می‌زدم به شروع واقعه: آخر اصلا قرارِ جنگ نبوده که حسین اینجور بد، تلفات داده! قرار فقط برای آوردن آب بوده، پس چی شده که حسین شهید داده؟ با این سوالها دل جمع را می‌لرزاندم ولی باز هم سمت شرح واقعه نمی‌رفتم. آخر روضه‌ی عباس روضه‌ی مردهاست، جایی که زن و بچه نشسته باید فقط با استعاره حرف زد. آخر حسین خودش روضه‌ی عباس را اینجوری خوانده، گریه‌های بلند بلندش را کنار علقمه وسط مردها کرده ولی سمت زنها که رسیده هیچ کس حتی صدایش را نشنیده! همینقدر جگرسوز، آرام و بی سر و صدا فقط سوخته! من اگر روضه‌خوان بودم برای مثل امشبی فقط با دل مستمع بازی می‌کردم و سمت مقتل نمی‌رفتم. همه‌ی سعیم را می‌کردم تا مستمع را به حالی دچار کنم که ابی‌عبدالله در آن ساعتِ سختِ فروافکندنِ خیمه‌ی عباس داشته. می‌گفتم برای ما از کنار علقمه و گریه‌های حسین زیاد گفته‌اند، از افتادنِ دستهای عباس، از عمود آهنی و فرق ابالفضل، از مشک پاره و ناامیدی علمدار، از زمین خوردن حسین و از داد برآوردنش، از هلهله‌ی لشکر و از انکسار حسین زیاد خوانده‌اند، اما برای ما روضه‌ی "حالا چطوری خبر را به بچه‌ها بدهم" کمتر خوانده‌اند! هیچ مردِ پُر عاطفه‌ای غیر از حسین در یک صبح تا عصر اینهمه مجبور به خبر بد دادن به اهل و عیال نشده، هیچ مردی غیر از حسین زیر بارِ شرم از نگاه هشتاد زن و بچه اینطور لِه نشده... غیر از حسین هیچ داغ‌دیده‌ای خودش، همه‌ی زحمتها را به دوش نکشیده... من اگر روضه‌خوان بودم شب تاسوعا بیشتر از ماجرای عباس، مردم را برای ماجرای حسین می‌گریاندم... آرام، بی سر و صدا با شرحِ حالِ حسین جگرها را به آتش می‌کشاندم... بعد هم می‌گفتم زنها را بفرستید بروند، فقط مردها بمانند، می‌خواهم کمی از علقمه بخوانم... ✍ملیحه سادات مهدوی https://eitaa.com/joinchat/3329950063C640e43cb5a ✍ به خط ندا شیوایی https://eitaa.com/nedayeghalam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🍃ساقی دل تشنه ها چشم هایت را بده به من. با چشم های تو می خواهم نهر علقمه را به تماشا بنشینم. من قصه نهر و مشک و سقا را شنیده ام اما می دانم اگر این قصه را ببینم، اطاعت و بندگی از همه وجودم خواهد جوشید. مشک و نهر علقمه را وقتی می گذارم در کنار سقای حسین، می توانم از نهر جوشان و مشک تیرخورده و از تن صدپاره سقا، درس اطاعت بگیرم اما درس وقتی دیدنی می شود، در جان آدم می نشیند. اگر چه شاید تاب نیاورم، اما من می دانم دیدن لب های خشکیده ساقی آن هم در کنار نهر، طعم اطاعت را چنان به جانم می چشاند که تمرد برایم از زهر هلاهل تلخ تر می شود. با چشم های تو بگذار معنای قمر بنی هاشم را بفهمم شبت بخیر ساقی دل تشنه ها. @abbasivaladi