🔺 شبی یک سرگذشت
#تحریریه_ندای_زرند قصد دارد جهت آشنایی همراهان فرهیخته خود با داستان های اصیل و گسترش فرهنگ کتابخوانی در انتهای فعالیت روزانه خود در انتهای هرشب یک داستان را با ایشان به اشتراک بگذارد ،باشد مورد پذیرش همراهان فرزانه قرار گیرد.
امشب داستان زیبای #بیژن و #منیژه (بخش اول)
زیبایی داستان های ایرانی در این است که ریشه در فرهنگ ایران دارد ، از جمله داستان زیبای بیژن و منیژه که حکیم توس به زیبایی سروده و بر میگردد به دوره پهلوانی در ایران (اشکانیان) که البته شاهنامه پژوهان بر این باورند که شخصیت کیخسرو در شاهنامه شباهت عجیبی به زندگی کوروش دارد ، اینک به این داستان می پردازیم تاهم شخصیت بانو در شاهنامه مورد آزمون قرار بگیرد و همراهان بدانند که بانو در فرهنگ ایرانی از چه جایگاهی بر خوردار بوده است و همچنین با داستان های مهم ادب فاخر ایران خاصه شاهنامه ی سترگ آشنا شوید.
چون نوبت فرمانروایی به کیخسرو رسید دادگستری وعدالت خواهی را سر لوحه کارش قرار داد وتمامی پهندشت ایران از این موهبت بر خوردار بودند ، روزی با پهلوانان و دلاوران ایرانی در دربار به شادی نشسته بودند واز پهلوانان قدیم وجنگهای آنان صحبت می کردند ، دلاورانی که حضور داشتند عبارت بودند از فریبرز ، گستهم ، گودرز ، فرهاد ، گیو ، گرگین ، توس و دیگر پهلوان گوش تا گوش نشسته و هر یک با اجازه مطلبی ارائه می کردند ، پرده دار داخل گردید در برابر کیخسرو ادای احترام کرد و گفت جمعی از اهالی ارِمانیان ( قسمتی از ترکستان کنونی)به دربار ایستاده و تقاضای حضور دارند ، شاه اجازه حضور داد و آنان وارد شده با عرض ارادت واحترام ایستادند تا از اینان سئوال شود شاه اجازه داد واز بزرگ ایشان خواستند مشکل خودشانرا بیان کنند ، آنگاه مردی که ریاست جمع را به عهده داشت شروع به صحبت کرد:
گراز آمد اکنون فزون از شمار
گرفت آن همه بیشه و مَرغزار
به دندان چو پیلان به تن همچو کوه
وزیشان شده شهر ارِمان ستوه
کیخسرو ایشانرا دلداری داد و دستور استراحت آنان را صادر کرد انگاه تشکیل جلسه داده و از همگان برای نبرد با گرازان وبیرون راندن آنان از باغها و مزارع نظر خواست همچنین از دلاوران خواست تا داوطلب کشتار گرازان گردند از بین دلاوران( بیژن) فرزند گیو ( پهلوان دربار) از اهالی خراسان بزرگ اعلام آمادگی کرد گیو از فرزندش خواست در این تصمیم سخت ، قدری بیندیشد تا چهره پهلوانی خود را به خطر نیاندازد ولی بیژن با شور جوانی در پاسخ گفت:
منم بیژنِ گیوِ لشگر شکن
سرِ خوک را بگسلانم ز تن
همچنین بیژن از پادشاه خواست با رفتن او موافقت نماید و از پدر هم خواست اندیشه بد به دل راه ندهد ، کیخسرو به شجاعت بیژن درودها گفت آنگاه به یکی دیگر از دلاوران به نام گرگین دستور داد در این مأموریت همراه بیژن باشد تا راهنمای اوبشود.
به گرگین میلاد گفت آن گهی
که بیژن نداند به توران رهی
توبا او برو تا سرِ آب بند
همش راهبر باش و هم یارمند
بیژن آماده حرکت شد ، ساز و برگ بر گرفت و همراه گرگین و چند تنی دیگر عازم شهر ارِمان گردید بعد از مدتی که به مکان مورد نظر رسیدند گراز های بزرگی دیدند که در بیشه های مردم با دندان هایشان زمین های کشاورزان را تخریب می کردند ، بیژن به گرگین گفت شما در جایی کمین کنید هنگامیکه من آنان را رم دادم شما با گرز به آنان حمله کرده آنان را نابود کنید گرگین ترسید و قبول نکرد بیژن خود این مهم را به عهده گرفت وتعداد زیادی از گرازان را نابود کرد انگاه سر های آنان را جداکرده به زین اسب بست تا آنان را به شاه ، پدر ودیگر دلاوران نشان دهد.
ادامه دارد
تا جستاری دیگر شبتان پدرام و حال دلتان آرام
📚کتاب می خوانیم تا بیدار شویم 📚
#کیخسرو
#گیو
#گرگین
#فرهنگ_مطالعه
📡ندای زرند در تلگرام 👇
🆔https://t.me/p_nedayezarand
📡 واتساپ ندای زرند 👇
https://chat.whatsapp.com/B68dQwG8XPgFJ6ltpBxhIp
📡 ندای زرند در #ایتا👇
🆔 https://eitaa.com/joinchat/971374624Cfc80be5cd9
📡 ندای زرنددر #سروش👇
splus.ir/p_nedayezarand
📡ندای زرند در #اینستاگرام👇
https://instagram.com/nedayezarand?igshid=71q2kqvqnjn5
📡 لینک جدید ندای زرند درروبیکا👇
https://rubika.ir/p_Nedayezarand402.