#متن_تفسیر #صفحه_210 سوره مبارکه #یونس
#سوره_10
#جزء_11
از کتاب تفسیر یک جلدی مبین
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
210-younes-ta.mp3
5.42M
#صوت_تفسیر #صفحه_210 سوره مبارکه #یونس
#سوره_10
#جزء_11
مفسر: استاد قرائتی
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
@NedayQran
❣﷽❣
🌺 #به_رسم_هر_روز_صبح 🌺
✨السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن✨
🌺 #دعای_سلامتی_امام_زمان_عج🌺
✨"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"✨
🌺 #دعای_عصر_غیبت_امام_زمان_عج🌺
✨ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى✨
❤️ #السلام_علیــک_یا_امـام_الـرئـــوف ❤️
✨ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ✨
#دعای_مخصوص_حفظ_ایمان_در_آخر_الزمان🌺
✨« یا الله یا رحمن یا رحیم، یا مقلّب القلوب، ثبت قلبی علی دینک»
(ای تغییردهندهی قلبها، قلب مرا بر دین خودت تثبیت کن.)✨
#دعـــاے_پــر_فیــۻ_قـــرآن
💎 اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن اَللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن
خدایا منور کن قلبهایمان را به نور قرآن
و مزین کن اخلاق مارا به زینت قرآن
خدایا روزیمان کن شفاعت قرآن💎
🌹🕊🌹🕊🌹
🌤 أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌤
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
برای دریافت دعا و زیارتهای مورد نظر روی لینک بزنید
#زیارت_ناحیه_مقدسه 👇
https://eitaa.com/NedayQran/92476
#زیارٺ_عاشـورا 👇
https://eitaa.com/NedayQran/92477
#حدیث #کساء👇
https://eitaa.com/NedayQran/92478
#دعــاے_عهـــد👇
https://eitaa.com/NedayQran/92479
#دعای_ششم #صحیفه #سجادیه👇
https://eitaa.com/NedayQran/92480
#دعای_هفتم #صحیفه_سجادیه
https://eitaa.com/NedayQran/99580
#زیارت #جامعه_کبیره👇
https://eitaa.com/NedayQran/92481
#دعای_عدیله👇
https://eitaa.com/NedayQran/92482
#جوشن_صغیر👇
https://eitaa.com/NedayQran/92483
#دعای_یستشیر👇
https://eitaa.com/NedayQran/96596
#امام_زمان عج
💚#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 💚
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
ای دستگیر مردم بی دست و پا حُسین
دستم بگیر محض رضای خدا حُسین
گرماستپُشتمنبهتو ایکوهمعرفت
گرچههمهزدند به من پُشتِ پا حُسین
داروی دردهای بدون دوای من
چیزیبهغیر تُربتِتو نیست"یاحُسین"
#اللهم_الرزقنا_حرم
💚< #اَلسَلامُعَلَیکْیٰااَبٰاعَبدِاللّٰه>💚
#سلام_ارباب_خوبم 😍✋
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#سلام_امام_زمانم 😍✋
دستمچرا به گوشهیدامان نمیرسد؟!
پایم چرا به خیمهی جانان نمیرسد؟!
در طول عمــر، درد زیادی چشیــدهام
دردی به تلخـی غـم هجـران نمیرسد
#امام_زمان عج
#العجلمولایغریبم
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج #صلوات
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
"بحق فاطمه(س) "
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
هم منتظر و طالب مهــدی هستی
هم یاور و هم نائبِ مهدی هستی
عمری اگــــر از تــو دم زدیم آقاجان
چون راهِ رسیدنِ به مهدی هستی
#جانم_فدای_رهبر
#رهبرانه
#لبیک_یا_خامنه_ای
#سلام_حضرت_آقا
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#چادرانہ
همه مےگویند:
میان عده اے با ڪلاس
امل بودن جرأتــ مےخواهد… 😒
اما من مےگویم:
میان عده اے حرمتـ شڪن
حرمتـ نگه داشتن،شجاعتـ استـ .😍
شیر زن!
پ
به خودتــ ببال 💪🏻
بدان که از میان عدهے ڪثیرے
لیــــاقتـ داشتے ڪه مدافع
چــادر مـ💚ـادر باشے
بـہ؏ـشـق تـۅ♡↺چـادࢪبـہسـࢪڪࢪدھام
#ریحانه #حجاب
#چادر #عفاف
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‼️⚠️میخوای عمومی باشی؟
میخوای دستمال کاغذی باشی؟
به درک😅
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‼️ آره داداش ایران درست میشه
⚠️ایران :
⛔️بازار دختر فروشی راه انداختید بی شرفا؟
🪧#خبر_فوری_سراسری
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#نماز_آمرزش_ویژه_یڪشنبہ
✍هرڪس این نماز را در روز
یکشنبه بخواند از آتش جهنم و
عذاب ایمن شود ۲ رڪعتست
رکعت اول 👈 حمد و ۳ ڪـوثر
رکعت دوم 👈 حمد و ۳ توحید
📚 جمال الاسبوع ۵۴
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
ندای قـرآن و دعا📕
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب🍄 قسمت ۱۸ ڪامران با یڪ نفس عمیق ڪنارم نشست و تا تہ ابمیوه اش رو سرڪشید -ب
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب🍄
قسمت ۱۹
زنگ را زدم.
لحظہ ای بعد مادرش در را باز ڪرد. با دیدن من حسابے جاخورد.
انگار انتظار یڪ دختر با وقار چادرے را میڪشید!
با خجالت سلام ڪردم و او با همان حالت تعحب وسوال منو بہ داخل خانه هدایتم ڪرد.
خانہ ےساده ومرتب اونها منو یاد گذشتہ هایم انداخت. دورتا دور پذیرایے با پشتے های قرمز رنگ کہ روی هرکدام پارچہ ے توری زیبا وسفیدے بصورت مثلثے ڪشیده شده بود مزین شده بود.
مادرش مرا بہ داخل یڪ اتاق ڪہ در سمت راست پذیرایے قرار داشت مشایعت ڪرد .
فاطمہ بہ روے تختے از جنس فرفوژه با پایے ڪہ تا انتهاے ران درگچ بود، تکیہ داده بود
و با لبخند سلام صمیمانه اے ڪرد.
زیر چشمانش گود رفتہ بود و لبانش خشڪ بنظر میرسید.
دیدن او در این وضعیت واقعا برایم غیر قابل هضم بود.بازهم بخاطر شوڪہ شدنم نفسم بالا نمے آمد وبه هن هن افتادم.
بے اختیار ڪنار تختش نشستم وبدون حرفے دستهاے سردش رو گرفتم و فشار دادم.هرچقدر فشار دستانم بیشتر میشد ڪنترل بغضم سخت تر میشد.
🍃🌹🍃
مادرش از اتاق بیرون رفت و فاطمہ مثل همیشہ با خوشرویے و لحن طنزآلود گفت:
-بے ادب سلامت ڪو؟!قصد دارے دستم رو هم تو بشڪنے؟ ! چرا اینقدر فشارش میدے؟!فڪر میڪردم دیگہ نمیبینمت. گفتم عجب بے معرفتے بود این دختره!!رفت و دیگہ سراغے از ما نگرفت!
چشمم بہ دستانش بود.صدام در نمے آمد:
-خبر نداشتم! من اصلن فڪرش هم نمیڪردم تو چنین بلایے سرت اومده باشہ.
خنده اے ڪرد و گفت:
-عجب! یعنے مسجدے ها هم در این مدت بهت نگفتند من بسترے بودم؟!
سرم را با تاسف تڪان دادم!
چہ فڪرها ڪہ درباره ے او نڪردم! چقدر بیخود وبے جهت او را ڪنار
گذاشتم درباره اش قضاوت ڪردم سرم را بالا گرفتم و آب دهانم را قورت دادم:
_من از آخرین شبے ڪہ باهم بودیم مسجد نرفتم.
گره اے بہ پیشانے اش انداخت و پرسید:
_چرا؟!
سرم دوباره پایین افتاد. فاطمہ دوباره خندید:
_چیشده؟! چرا امروز اینقدر سربزیر ومظلوم شدے؟
جواب دادم:
-از خودم ناراحتم. من بہ تو یڪ عذرخواهے بدهڪارم.
با تعجب صدایش را ڪمے بالاتر برد:
-از من؟!!
آه ڪشیدم.پرسید:
-مگہ تو چیڪار ڪردے؟! نڪنہ تو پشت فرمون نشستہ بودی ومارو اسیر این تخت ڪردے؟ هان؟
خندیدم! یڪ خنده ے تلخ!!!
چقدر خوب بود ڪہ او در این شرایط هم شوخے میڪرد.سرم را پایین نگاه داشتم تا راحت تر حرف بزنم
_فڪر میڪردم بخاطر حرفهام راجع بہ چادر ازمن بدت اومد و دیگہ نمیخواے منو ببینے!
او با تعحب گفت:
-من؟؟؟؟؟ بخاطر چادر؟ !
وبعد زد زیر خنده!!!
وقتے جدیت من را دید گفت:
-چادرے بودن یا نبودن تو چہ ربطے بہ من داره؟! من اونشب ناراحت شدم. ولے از دست خودم.ناراحتیم هم این بود ڪہ چرا عین بچه ها بہ تو پیشنهادے دادم ڪہ دوستش نداشتے! و حقیقتش ڪمے هم از غربت چادر دلم سوخت.
آهے ڪشید و در حالیڪہ دستش رو از زیر دستم بیرون میڪشید ادامه داد:
-میدونے عسل؟!!! چادر خیلے #حرمت داره.چون #لباس_حضرت_زهراست
دلم نمیخواد کسے بهش بے حرمتے ڪنہ. من نباید بہ تویے ڪہ درڪش نکرده بودے چنین پیشنهادے میدادم اون هم فقط بخاطر بسیج! تو خیلے خوب کارے ڪردے ڪہ سریع منو بہ خودم آوردی وقبول نڪردے.من باید یاد بگیرم ڪہ ارزش چادر رو بخاطر امورات خودم وبسیج پایین نیارم.میفهمے چے میگم؟!
🍃🌹🍃
من خوب میفهمیدم چہ میگوید
ولے تنها جملہ اے را ڪہ مغزم دڪمہ ے تڪرارش را میزد این بود:
-چادر لباس حضرت زهراست…#میراث اون بزرگواره
بازهم حضرت زهرا. چرا همیشہ برای هر #تلنگرے اسم ایشون رو میشنیدم.؟!
آه عمیقے ڪشیدم و با حرڪت سر حرفهاش رو تایید ڪردم.
👈 #ادامه_دارد....
#رمان #رهایی_از_شب
✍ نویسنده ؛ « #ف_مقیمی »
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🌼🍃🌼.═══════╗
👇
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
╚═══════🌼.🍃🌼═╝
ندای قـرآن و دعا📕
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب🍄 قسمت ۱۹ زنگ را زدم. لحظہ ای بعد مادرش در را باز ڪرد. با دیدن من حسابے
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب🍄
قسمت ۲۰
مادرش با یڪ سینے چاے و میوه وارد شد.
بخارے دیوارے را ڪمے زیادش ڪرد و گفت:
-هوا سرد شده.یڪ پتوے دیگہ برات بیارم مامان جان؟!
فاطمہ با نگاهے عاشقانہ رو بہ دلواپسے مادرش گفت:
-نہ قربونت برم.من خوبم.اینجا هم سرد نیست.برو یڪ ڪم استراحت ڪن تا قبل از اذان.خستہ اے.
مادرش یڪ نگاه پرسروصدایے بہ هر دوے ماڪرد.نگاهش میگفت خیلے حرفها براے دردل دارد ولے از گفتنش عاجز است.
من لبخند تلخے زدم و سرم را پایین انداختم. مادرش رفت و فاطمہ نجواڪنان قربان صدقہ اش رفت.پرسیدم:
-از ڪے بہ این روز افتادے؟
جواب داد:
-ده روزی میشہ روزاے اولش حالم خیلے بد بود..دڪترا یہ لختہ خونم تو مغزم دیده بودن ڪہ نگرانشون ڪرده بود.ولے خدا روشڪر هیچے نبود..چشمت روز بد نبینہ.خیلے درد ڪشیدم خیلے.
دوباره خندید.
چرا این دختر اینقدر بہ هرچیزے میخندید؟
یعنے درد هم خنده داره؟ دستش محڪم اومد رو شونہ هام و از فڪر بیرون پریدم. گفت :
_بیخیال این حرفها. اصل حالت چطوره؟
بزور لبخند زدم:
-خوبم.اگر ملاڪ سلامت جسم باشہ!!!
-پس روحت حالش خوب نیس!!
-آره خوب نیست
-میخواے راجع بهش حرف بزنیم؟!
آهے ڪشیدم:
-شاید اگر علتش رو بدونے دیگہ دلت نخواد باهام بگردے
پوزخندے زد:
-هہ!!!! فڪ ڪن من دلم نخواد با ڪسے بگردم!! من سریش تر از این حرفهام. اصلن تو رفاقت جنبہ ندارم.مورد داشتم طرف یہ سلام داده بوده بهم اونم محض ڪارت عضویت بسیج اینقدر سریش شدم ڪہ از بسیج ڪلن انصراف داده بود بخاطر مزاحمت هاے من
-تو دختر بے نظیرے هستے.با تو بودن سعادت میخواد
بادے بہ غبغب انداخت وگفت:
-بلہ خودمم میدوووونم.پس لیاقت خودت رو اثبات ڪن.سعادت رو من تضمین میڪنم!
دلم میخواست همہ چیز رو براش تعریف ڪنم ولے واقعا نمیتوانستم.اعتراف بہ گناهان بزرگم در مقابل دختر پاکدامنے مثل فاطمہ ڪار مشڪلی بود.
گفتم:
_شاید یڪ روز ڪہ شهامتش رو داشتم اعتراف ڪردم!
او پاسخ داد:
-مگہ اینجا ڪلیساست ڪہ میخواے اعتراف ڪنے؟! اگه اعتراف بہ گناه دارے ڪہ اصلن بہ من ربطے نداره! بقول حاج آقا مهدوے اگر خدا میخواست گناه ما رو دیگرون بدونن وبفهمن ڪہ ستارالعیوب نمیشد؟ اگر خواستے باهام درددل کنے من سنگ صبور خوبیم و رازدار نمونہ اے.اما اگر اعتراف بہ گناهہ نمیخوام بشنوم.همہ ے ما گنهڪاریم!
باز هم فاطمہ با یڪ جملہ ےقصار دیگہ حالم رو دگرگون ڪرد و اشڪم جارے شد.
او آرام نوازشم میڪرد.میان نوازشهاش سوالے ذهنم را درگیر ڪرد.رو ڪردم بهش پرسیدم :
_حاج اقا مهدوے همون طلبہ ایہ ڪہ پیشنماز مسجده؟!
تا اسم حاج آقا مهدوے را آوردم فاطمہ نگاهش محترمانہ شد و گفت:
-ما بهشون طلبہ نمیگیم.ایشون یڪے از نخبہ هاے فقهہ.مدرس قرآن و سخنور قدریہ ایشون سال گذشتہ هم حاجے شدند.
🍃🌹🍃
دلم میخواست بیشتر از او بدانم.گفتم:
-ایشون در برخورد اولشون با من خیلے رفتار خوبے داشتند.من ڪہ هیچ وقت محبتشون یادم نمیره.چقدر خوبہ ڪہ همچین آدمهایے در اجتماع داریم.
فاطمہ ڪہ از تعریفات من صورتش گلگون شده بود گفت:
-اره ایشون حرف ندارن! از وقتے وارد این مسجد شدند بیشترین قشر نمازگزارانمون جوانان شدند.ایشون اینقدر محترم و با ملاحظست ڪہ هیچ ڪس ازشون نمیتونہ ڪوچڪترین انتقادی کنہ.
با تردید از فاطمہ ڪہ انگار در رویایے غرق بود پرسیدم:
-آقاے مهدوے….اممم ..متاهل هستند؟!
فاطمہ با شتاب نگاهم ڪرد و در حالیڪہ سیبی برمیداشت و پوستش میڪند گفت:
-امممم نه فعلن.ولی هییت امنا گویا میخوان براش آستین بالا بزنند!البتہ اگہ بتونن راضیش ڪنن
دلم هرے ریخت.طلبہ ے جوان مجرد بود..!!
👈 #ادامه_دارد....
#رمان #رهایی_از_شب
✍ نویسنده ؛ « #ف_مقیمی »
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🌼🍃🌼.═══════╗
👇
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
╚═══════🌼.🍃🌼═╝
ندای قـرآن و دعا📕
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب🍄 قسمت ۲۰ مادرش با یڪ سینے چاے و میوه وارد شد. بخارے دیوارے را ڪمے زیادش
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب🍄
قسمت ۲۱
دلم هرے ریخت.
طلبہ ے جوان مجرد بود! ولے بہ من چہ؟! تا وقتے دخترهاے مومن و متعهد وپاکدامن بودند چرا باید او بہ من فڪر میڪرد؟! اصلا او را بہ من چہ؟!
سڪوت سنگینے بینمان حاڪم شد.
🍃🌹🍃
فاطمہ سیب پوست میڪند ومن پوست خیار را ریز ریز میڪردم.
نیم نگاهے بہ فاطمہ انداختم ڪہ لبخند خفیفے بہ لب داشت.
من این حالت را مےشناختم! او بعد از شنیدن نام آقاے مهدوے حالتش تغییر ڪرد!! نڪند فاطمہ هم؟!!!!
یا از آن بدتر نڪند یڪے از گزینہ هاے انتخابے اوباشد؟! اصلا چرا آقاے مهدوے اونشب از بین اونهمہ زن فاطمہ رو صدا زد ومن را بہ او تحویل داد؟! نکنہ بین آنها خبرهایے است؟! باید متوجہ میشدم. با زرنگے پرسیدم:
-امم بنظرم یڪ دختر خوب ومناسب سراغ داشتہ باشم براے آقاے مهدوے!
او چاقو را ڪنار گذاشت وبا نگاه پراز پرسشش نگاهم ڪرد.دیگر شڪے نداشتم چیزے بین آن دو وجود دارد.واز تصورش قلبم فشرده میشد
🍃🌹🍃
گفتم:
_تو!
او با خنده ی محجوبے سرخ شد و در حالیڪہ بہ سیبش نگاه میڪرد گفت:
-استغفراللہ…چے مثل خانوم باجیا رفتار میکنے؟! ان شالله هرڪے قسمتش میشہ خوب باشہ و مومن.من لیاقت ندارم.
با تعجب نگاهش کردم.
-این دیگه از اون حرفهااا بوداااا!!! تو با این همه نجابت و خوبی و باحالے لیاقت او رو نداشته باشے.؟! اتفاقن..
حرفم را با خنده ے محجوبے قطع ڪرد وگفت
_دیگہ الان اذان میگن.ڪمڪم میکنے برم دسشویے وضو بگیرم.؟
بلند شدم و بہ اتفاق بہ حیاط رفتیم.هوا سوز بدی داشت.با خودم گفتم زمستان چہ زود از راه رسید.
آن شب ڪنار فاطمہ نماز راخواندم و هرچہ او و مادرش اصرار ڪردند براے شام بمانم قبول نڪردم وخیلے سریع از او خداحافظے ڪردم وراه افتادم.
🍃🌹🍃
در راه به همه چیز فڪر میڪردم.
بہ فاطمہ.بہ آن طلبہ ڪہ حالا میدانستم اسمش مهدویه.
بہ نگاه عجیب فاطمہ در زمان صحبت کردنش درباره او.بہ وضع عذاب آور فاطمہ و بہ خودم و ڪامران ڪہ با تماسهای مکررش بعد ازحادثہ ےامروزمجبورم ڪرد گوشیم را خاموش ڪنم.
هوا خیلے سرد بود و من لباسهایم ڪافے نبود.با قدمهاے تند خودم را بہ میدان رساندم و بہ نور مسجد نگاه کردم.
شاید آقای مهدوے را دوباره میدیدم. او نبود.ساعتم را نگاه ڪردم.بلہ! احتمال زیاد نماز جماعت تمام شده بود. نا امیدانه به سمت خیابان راه افتادم.
🍃🌹🍃
تلفنم را روشن ڪردم.
بہ محض روشن شدن پیامڪهاے بیشمارے از ڪامران بدستم رسید.ودر تمام آنها التماسم میڪر ڪہ گوشے را بردارم تا بهم توضیح بده.
بیچاره ڪامران!
او خبرنداشت ڪہ رفتار امروز من بهانه بود.چون با دیدن اون طلبہ دوباره هوایے شده بودم.در همین افڪار بودم ڪہ ڪامران دوباره زنگ زد.
🍃🌹🍃
#مردد بودم ڪہ جواب بدم یاخیر.
گوشے رو ڪنار گوشم گذاشتم و منتظر شدم او شروع کند.چندبار الو الو ڪرد و وقتے پاسخے نشنید گفت:
-میدونم دلت نمیخواد باهام حرف بزنے.حق با تو بود.من اشتباه ڪردم.من نباید بہ هیچ ڪسے میگفتم حتے بہ اون ملا ڪہ ما رو نمے شناخت.اصلن تو بگو من چیڪار ڪنم ڪہ منو ببخشے؟
چیزے براے گفتن نداشتم.لاجرم سڪوت ڪردم.ادامه داد:
_عسل…!!! عسل خانوم.!! مگہ قرارنبود امشب با هم بریم رستوران چینے؟ ! من جا رزرو ڪردم.تو روخدا بدقلقے نڪن.میریم اونجا میشینیم صحبت میڪنیم. از ظهرتا حالا عین دیوونہ هام بخدا.
خواستم لب باز ڪنم چیزے بگویم ڪہ آن طلبہ را دیدم ڪہ از یڪ سوپرمارڪت بیرون آمد وبا چند بستہ خرت وپرت بہ سمتم مے آمد.
گوشے را بدون اینڪہ سخنے بگویم قطع ڪردم
وآرام داخل ڪیفم گذاشتم.
🍃🌹🍃
با زانوانے سست بہ سمتش رفتم. عجیب است .این دومین بار است ڪہ او را در همین نقطه میبینم.و هر دوبار هم قبلش ڪامران پشت خطم بود!!!
خدایا حڪمت این اتفاق چیست؟!خداروشڪر بخاطر #وضوے_اجبارے در خانہ ے فاطمہ آرایش نداشتم.دلم میخواست مرا نگاه ڪند.دلم میخواست مرا بشناسد. البتہ نہ بعنوان زنے ڪہ امروز در ستارخان دیده بود بلڪہ بعنوان زنے ڪہ دعوت بہ مسجدش ڪرد.
هرچہ بہ او نزدیڪتر میشدم ضربان قلبم تندتر میشد و احساس میڪردم اونباید از ڪنارم راحت گذر ڪند.
من تمام وجودم صدا ونگاه این مرد را میخواست..
👈 #ادامه_دارد....
#رمان #رهایی_از_شب
✍ نویسنده ؛ « #ف_مقیمی »
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🌼🍃🌼.═══════╗
👇
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
╚═══════🌼.🍃🌼═╝
#شفا
🍃🍂 #حفاظت از
هـ🤒ـر دردی 🍃🍂
✍ هر ڪس بر اسماء
《 الغَفُورُ الغافِرُ العَفُّو 》
مداومت نماید از دردهای
دینی و دنیوی محفوظ ماند
📚 چشمه رستگاری ۳۲۷
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#ازدواج
🍃🍂 پیدا کردن
#شوهر برای #دختر 🍃🍂
✍🏼 اگر سوره فتح را تا آیه ۱۹ با
زعفران بر جامه دختری بنویسند
شوهری برایش پیدا شود⇨●●
📚 خواص الآیات ۱۰۴
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#مطیع_شدن_فرزند
✍ امام صادق ؏ ؛
هرڪس با ایمان "سوره صف"
را ۱۰۷ بار با نیت خالص و توجه
به خدا و معنی بخواند فرزندانش
مطیع و فرمانبردارش شوند🔺
📚 خواص آیات قرآن ۱۷۳
■⇨ @Ganje_arsh
#امر_مهم
✍ ۱۲۰۰۰ مرتبہ ﷽ بگوید سپس
دو رڪعت نماز بہ نیت #حاجت ؛
بعد از حمد هر سوره ڪہ بخواند
ضرر ندارد به زودے ڪفایت
خواهد شد
📓 صحیفة المهدیه۹
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#سورهدرمانی
🍃🍂 پیدا شدن #گمشده 🍃🍂
🖊 سوره توحید را سه مرتبه بخوان و
در هر مرتبه به دست چپ بند جامه
خود را یک گره بزن
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#رفع_اضطراب_و_استرس
🖋بمدت هفت روز بعد از
هر نماز صبح ۱۰۰ بار بخوان
✨《 ربَّ أنّی مَسَّنيَ الضُّرُّ
وأنتَ أرحَمُ الرّاحِمین 》✨
📚 رهنماے گرفتاران ۱۸۶
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📝 «شناخت #امام_زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف»
🔹 اصلیترین وظیفه هرکس شناخت امام زمانشه
استاد #رائفی_پور
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
حرف خاص .mp3
21.71M
📿 زیارت آل یاسین، مارو به مقام #امام_زمان علیهالسلام میرسونه!
#حرف_خاص۹۲ | #استاد_شجاعی
#حرف_خاص
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
قرب به اهل بیت ۳۵.mp3
11.92M
✘ غیب دقیقاً کجاست؟
منظور از ارتباط با غیب و اهالیِ غیب، چه ارتباطی است؟
این ارتباط چگونه تسریع شده و وسعت مییابد؟
مجموعه #قرب_به_اهل_بیت (علیهماالسلام) ۳۵
#استاد_شجاعی | #استاد_عالی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
Hazrate Rezayat Bakhsh.mp3
28.92M
🔈 #حضرت_رضایت_بخش
* أسرار نهفته در نام شریف «رضا»؛ إصرار اهل بیت (علیهمالسلام) بر این نام هنگام خواندن امام هشتم [1:17]
* نزول خاص اسامی اهل بیت (علیهمالسلام) از جانب خداوند [4:01]
* امام جواد (علیهالسلام): امام رضا (علیهالسلام)، رضایت خداوند است [5:12]
* جان ولی خدا؛ محل تجلی رضایت و غضب الهی [8:07]
* ظهور نشانههای رضایت الهی در ارتباط با امام رضا (علیهالسلام) [12:24]
* امام رضا (علیهالسلام): امامی که نهتنها دوستان بلکه دشمنان هم از ایشان راضی بودند [18:08]
⚜ شبهه: آیا راضی بودن دشمنان از انسان خوب است؟ [21:06]
✅ هر رضایتی که در عالم رخ میدهد به واسطه امام رضا (علیهالسلام) است [26:19]
* ذکر قضایایی عجیب از توجهات خاص امام رضا (علیهالسلام) و راضی شدن همگان [30:05]
* هنگام خداحافظی فراموش کرد حاجتش را بگوید، امام رضا (علیهالسلام) صدایش زدند... [40:16]
* در دوران پهلوی به خاطر حفظ حجاب نتوانست حرم برود، امام رضا (علیهالسلام) به زیارتش رفت... [46:29]
* نگرانی و انتظار اباصلت قبل از بیرون آمدن امام رضا (علیهالسلام) از مجلس مأمون [49:23]
* يا بن شبيب إن كنت باكيا لشئ فابك للحسين [52:01]
⏰ مدت زمان: ۵۵:۴۰
📆 ۱۴۰۳/۰۶/۱۴
#امام_رضا_علیهالسلام
#رضایت
#مشهد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕