ندای قـرآن و دعا📕
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄 قسمت ۹۶ دلم برای مسجد و فاطمه تنگ شده بود. چون این اواخر کمتر به آنجا می
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄
قسمت ۹۷
صدای همهمه و پچ پچ زنها بلند شد. فاطمه خون خونش رو میخورد .و من در سکوتی مرگبار فرو رفتم و جملات او را در ذهنم مرور میکردم.
فاطمه در میان تذکرات سخنران از پشت میکروفون با عصبانیت خطاب به اوگفت:
_دیگه وقاحت رو به اوجش رسوندی ساکت میشی یا به هیئت امنا بگم بیان..اینجا خونه ی خداست نمیتونم بهت بگم برو بیرون ولی بعنوان خادم مسجد بهت اجازه نمیدم توهین کنی و تهمت بزنی!!
زن که انگار دیگر وظیفه ای نداشت با همان سروصدا وغر غر و نفرین مسجد رو ترک کرد.
🍃🌹🍃
من همانجایی که بودم با بهت و بیحالی نشستم.
اعظم و چند نفر دیگر،جمعیت رو متفرق کردند.یکی دونفر سمتم اومدند و با دلرحمی گفتند:
_اشکال نداره خودتو ناراحت نکن.بعضیا شعور ندارن..
کاش هیچ چیز نمیشنیدم!کاش قدرت داشتم همه رو غیب میکردم و تنها در اون نقطه مینشستم و فکر میکردم همه چیز یک خوابه!!
از زمانیکه توبه کردم خداوند بدترین امتحان هارو ازم گرفته…گفته بودم هر امتحانی جز بازی با آبروم…جز رسوایی..!
این زن که بود که از احساس من به حاج مهدوی خبر داشت؟ صمیمی ترین دوستم از این راز بی خبر بود. او از کجا میدانست؟ و مهری، آه مهری چطور میتوانست تا این حد پست باشد که آبروی دختر سید مجتبی رو زیر سوال ببرد و حرف او را بین زبانها بندازد؟!
فاطمه مقابلم نشست. با لیوانی شربت.
_بخور رقیه سادات جان، بخور رنگ به صورت نداری
نگاهش نمیکردم. من در دنیای خودم بودم.او درمیان لبهای قفل شده ام سعی کرد شربت رو بهم بچشاند.پشت هم صدام میکرد ولی من نای جواب دادن نداشتم.
🍃🌹🍃
مسجد خالی شد.ازپشت پرده صدای حاج مهدوی بلند شد:
_کسی اینجا هست؟؟
حاج مهدوی!!! فقط او از راز من خبر داشت..نه مسعود منو دیده بود و نه اون زن. اونشب در کوچه پس کوچه های اون محله فقط من وحاج مهدوی بودیم. او بود که ماه پیش با بدترین رفتار منو از بسبج اینجا بیرونم کرد تا در این محل نباشم.یعنی او راز من را فاش کرد که به گوش باقی مردم هم رسید؟؟ حالا دارم میفهمم چرا نگاههای مردم نسبت به من تغییر کرده بود.
فاطمه با بغض گفت:
_بله حاج آقا من هستم.
حاج مهدوی گفت:
_تشریف میارید؟
فاطمه کنار پرده رفت صدای پچ پچشان می آمد.حاج مهدوی از او میپرسید چیشده و فاطمه داشت به اختصار برایش تعریف میکرد.حاج مهدوی مدام استغفار میکرد و دست آخر پرسید:
_الان ایشون کجا هستند؟
دلم نمیخواست با او رو درو شوم..ازش دل چرکین بودم.با حرکتی سریع از جا بلند شدم.
صدای حاج مهدوی رو شنیدم:
_احضارشون میکنید این سمت؟
بغضم ترکید. میرفتم که چه؟؟که فاطمه هم از چیزهایی که خبر ندارد خبردار شود؟باید سراغ کسی بروم که آبروی مرا نشانه گرفت.
با هق هق گریه به سمت کفشداری رفتم. فاطمه سمتم دوید..
_رقیه سادات …رقیه سادات…
برگشتم و در میان اشکهایم با خشم و بغض گفتم:
_من عسلم عسل!!!
و از مسجد با سرعت به سمت خیابان دویدم.
🍃🌹🍃
با قدمهای تند و چشمان گریان کوچه ها رو طی کردم و مقابل خانه ی پدریم توقف کردم! دستم را روی زنگ گذاشتم و قصد برداشتنش هم نداشتم.در باز شد.علی بیرون آمد و با تعجب نگاهم کرد.
گفتم :
_به مادرت بگو بیاد بیرون
علی بادقت نگاهم کرد!
_رقی تویی؟؟
تعجبی هم نداشت که منو نشناسه!من از غریبه هم غریبه تربودم وقتی دید جوابش رو نمیدم داخل رفت و دقایقی بعد مهری با چادر مقابل در اومد و لبخند گشاد و دروغینی به صورت نشوند.
_به به.!! ببین کی اومده؟ چه عجب رقی جان یاد فقیر فقرا کردید.بفرما تو.چرا دم در؟
میخواست به چاپلوسیش ادامه بده که با پشت دستم نصف اشکم رو از صورت زدودم و با نهایت کینه ونفرتی که در این مدت ازش داشتم گفتم:
_چی میخوای از جون من و زندگیم؟؟ چرا دست از سر من برنمیداری؟؟ منو از خونه ی پدریم بیرونم کردی کافی نبود که حالا داری از محله ی بچگیهامم بیرونم میندازی؟؟؟!!
او هاج و واج نگاهم کرد و ادای بی خبرها رو در آورد.
_من نمیفهمم چی میگی رقی جان..
با گریه داد زدم:
_به من نگوووووو رقی…آقام مگه نمیگفت خوشش نمیاد اسممو بشکنی؟
او میدانست وحشی شدم.امشب رقیه ای را میدید که هیچ گاه در عمرش ندیده بود. دختر مظلوم و معصومی که تا چندسال پیش مورد ظلم و تبعیض او قرار میگرفت اکنون مثل مار زخمی روبروش ایستاده بود و اگر دست از پا خطا میکرد نیش زهراگینش رو نثارش میکرد.با رنگ و روی پریده گفت:
_ببخشید عادت کردم بخدا…بیا تو..دم در زشته خوبیت نداره..
با همان حال گفتم:
_زشته؟؟؟ زشته؟؟؟؟ زشت این بود که بری پشت سر من صفحه بزاری..زشت این بود که به دروغ منو پیش زنهای همسایه هرزه جلوه بدی..نمیترسی یک هرزه رو تو خونت راه بدی؟
او با لکنت زبان گفت:
_چییی.. چیی میگی آخه.؟؟ اینا رو کی گفته؟
👈 #ادامه_دارد....
#رمان #رهایی_از_شب
✍ نویسنده ؛ « #ف_مقیمی »
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🌼🍃🌼.═══════╗
👇
ندای قـرآن و دعا📕
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄 قسمت ۹۷ صدای همهمه و پچ پچ زنها بلند شد. فاطمه خون خونش رو میخورد .و من
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب🍄
قسمت ۹۸
باز، داشت نقش بازی میکرد..مثل همان روزها که در گوشه ی اتاق به خاطر اینکه حرفش را گوش نداده بودم پنهانی نیشگونم میگرفت و وقتی به آقام میگفتم خودش رو به مظلومیت میزد ومن و متهم میکرد به دروغ گویی..
یک قدم جلوتر رفتم.چادرش رو چنگ زدم:
_تقاصش رو پس میدی مهری..از من گذشت.. خوش باش که به آرزوت رسیدی.. اول ازخونه ی آقام بیرونم کردی الانم از این محل و از چشم آدمها…
اشکهای داغم مقنعه ام رو خیس کرده بودند...آهی از جگر سوخته م کشیدم و درحالیکه با مشت به سینه ام میکوبیدم ناله زدم:
_تا بحال نفرینت نکرده بودم.ولی از حالا واگذارت کردم به جدم….منو پیش مردم خوار کردی خدا خوارت کنه…
این من بودم!!دختری مجنون که از دنیا بریده بود!! هلش دادم داخل ودر رو بستم تا بیشتر از این مجبور نباشم چهره ی شیطانی ش رو ببینم.
🍃🌹🍃
به لطف این جنون باقی همسایه ها هم فهمیدند که من در گذشته چه کسی بودم.!! البته اگر قبل از این به گوششان نرسیده باشه.! وقتی خانواده نداشته باشی همیشه همین خواهد بود.اگر سایه ی بزرگتر بالای سرت نباشه در محل خودت هم غریبی! ! این کوچه همان کوچه ای بود که در آن، آزاد و رها بازی میکردم! پس چرا این قدر امشب در اینجا احساس خفگی میکنم؟ سر کج کردم تا از راه آمده برگردم. اینبار برعکس دقایق قبل با جانی خسته و زانوانی سست.
چند قدم آنطرف تر ازمن، فاطمه وحاج مهدوی ایستاده و نظاره گر ماجرا بودند. فاطمه چادرش را تا زیر چشمش بالا کشیده بود و اشک میریخت.
حاج مهدوی هم تسبیح به دست مرا نگاه میکرد. بی انگیزه تر از این حرفها بودم که به نزد اونها برم.بدون توجه به اونها از مقابلشان رد شدم. فاطمه از پشت سر صدام زد:
_رقیه سادات..عزیز دلم..
اشکم بی صدا پایین ریخت ولی جواب ندادم. صدای مردانه و با ابهت همراهش مجبور به توقفم کرد.
_صبر کنید سادات خانوم..
زیر لب به زانوهام فحش دادم که چرا ایستادند در مقابل مردی که مرا از خودش راند. نزدیکم آمد.
_تشریف بیارید من میرسونمتون.
میان اشک وخشم تلخ ترین پوزخندم رو زدم.
_ بزارید این تهمتها یک طرفه باشه..یه وقت براتون حرف در میارن!نمیترسید از راه بدرتون کنم؟؟یا براتون تور پهن کرده باشم؟
سری تکان داد:
_استغفرالله...
الان فرصت خوبی بود تا عقده ی دل خالی کنم.با اشک واه گفتم:
_منو از بسیج بیرون کردید که نیروهاتون رو خراب نکنم یا براتون دردسر ساز نشم؟؟ میدونید دلم چقدر شکست؟ چون شبیه حرفهاتون نبودید..گفتید مسجد خونهی خداست هیچکی حق نداره پای کسی رو از اونجا ببره ولی خواستید پامو ببرید.. اون شب بهتون گفتم حد خودمو میدونم..گفتم هیچ وقت کاری نمیکنم وجهتون خراب شه.. بهم اعتماد نکردید. گفتید امانت دار حرفم هستید. قول دادید راز دلم رو به کسی نگید..ولی الان همه میدونند..فقط همه از یک چیز خبر ندارند.اونم اینه که عسل مرده بود.رقیه سادات برگشته بود…بد کردید حاج اقا..بد کردید!
اوسرش پایین بود .با صدایی محزون گفت:
_درکتون میکنم.بخاطر همین حرف و حدیثها گفتم بهتره اینجا نباشید.احتمال این پیش آمدها را میدادم..از بابت من خیالتون راحت. از من کلامی به کسی منتقل نشده.. آروم باشید خواهر من.با من و خانوم بخشی بیاین تا جای مناسب تری صحبت کنیم. اینجا صورت خوشی نداره.
_دیگه الان چه فایده ای داره؟ میخواین چه صحبتی کنید؟! همه چی تموم شد.. شرفم.. آبروم.. همه چیم رفت..
سرم رو برگردندم به عقب.رو کردم به فاطمه و با آه و فغان گفتم:
_مگه تو نگفتی اگه توبه کنم خدا گذشتمو پاک میکنه پس چرا بجاش آبروم وبرد؟! بهم جواب بده چرا؟؟؟
فاطمه جوابی نداشت.از ما دور تر ایستاده بود و آهسته گریه میکرد.گوشی حاج مهدوی زنگ خورد قبل از جواب دادنش گفت:
_چرا بیخردی و نادونی بنده های خدا رو پای حساب خدا مینویسید خواهر من.خدا حساب تک تک کارهای من وشما رو داره و هرکس شری به بنده ای برسونه حسابش با بالا سریه.
گوشی رو جواب داد.
_کجایی پس رضا جان؟ آره بیاکوچه ی هفدهم.
او داشت از یک نفر دیگه هم دعوت میکرد تا خفت و خواری ام رو ببینه.!اشکهام امانم رو بریده بودند.دلم میخواست دوباره نعره بکشم که بابا من با همه ی بدیهام آبرو دارم.شخصیت دارم.دستم رو مشت کردم و با تمام خشمم نگاهش کردم.حاج مهدوی یک لحظه نگاهش به چشمانم افتاد و دهانش باز موند تا حرفی بزند.تمام توانم رو جمع کردم و گفتم :
_تنها مردی بودید که دردنیا بهتون اعتماد داشتم. متاسفم از اعتمادم…من همیشه به فکر آبروی شما بودم..
دستم رو داخل کیفم بردم و نامه ای که چند وقت قبل با سوز وگداز براش نوشته بودم رو مقابلش تکون دادم.
_شاید اگه اینو زودتر بهتون میدادم کمتر آزارم میدادید! البته اگه قابل خوندنش میدونستید!! ولی دیگه مهم نیست…
👈 #ادامه_دارد....
#رمان #رهایی_از_شب
✍ نویسنده ؛ « #ف_مقیمی »
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_است
ندای قـرآن و دعا📕
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄 قسمت ۹۷ صدای همهمه و پچ پچ زنها بلند شد. فاطمه خون خونش رو میخورد .و من
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🌼🍃🌼.═══════╗
👇
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
╚═══════🌼.🍃🌼═╝
🔆#حاجتروایی_با_ذکر_یونسیه
🔆 ۴۰ بار در سجده ذکر
حضرت یونس (ع) را بگو
✨ لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ
إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ ✨
📚 نور علی نور ۱۳۲
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🔺#صاحب_خانه_شدن
جهت #خرید_خانه یا آسان شدن خانه دار شدن به حضرت علی اصغر توسل کنید وآیه”شهدا…”(سوره آل عمرانُ۱۸) را هر شب ۳۰۰ بار تلاوت کنید.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 برای #شفای_بیمار💚
باید خود #بیمار انجام بده
هرروز تادیدن نتیجه
یک مرتبه اذان واقامه+
و۷مرتبه سوره حمد
🟢حجت الاسلام والمسلمین #استاد رفیعی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
برای #افزایش_هوش
⬅️آیه زیر را در ظرف چینی #نوشته ✍با شربت لیمو شسته بخورد تا هفت روز چنین کند بسیار باهوش خواهد شد .
مجرب است
آیه ۱۲ سوره یس
🌺✨ إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي الْمَوْتَى وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَكُلَّ شَيْءٍ أحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِين ✨🌺ٍ
📚خزینة الفوائد ص ۲۰۱
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
💚 #آزادشدن #زندانی حتی اگر جرم های
بزرگ داشته باشد💚
از رسول خدا ص نقل شده است:
هر کس سوره طور را قرائت نماید
و بر قرائت آن مداومت ورزد، اگر
در زندان و در غل و بند باشد خداوند
راه خروج و آزادی او را آسان می کند
هر چند جرم های بزرگ داشته باشد
منابع: تفسیرالبرهان، ج5، ص 175
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🔹 #شفا در سوره #حمد🔹
✨امیـرالمؤمنین علیه السلام فرمـود حسینم بیمـار شـد. حضـرت فاطمه علیهـاالسلام وی را به نـزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله برد.
☀️ عـرض کرد ای رسول خدا برای فرزندم دعاکن که خداوند او را شفا دهد.
💫 حضرت فرمـود: ای دخترم! خداونـدی که او را به تو بخشید ، بر شفای او قادر است.
👈🏼 در این هنگام جبرئیل نازل شد و گفت ای محمّد! در همه سوره های قرآنی که خـداوند متعال بر تو نازل فرموده است، حـرف فاء وجود دارد به جز سوره حمد حرف فاء همانا تباهی و آفت است.
✳️پس کاسه آبی طلب کن و چهل بار سوره حمد را بر آن بخوان و بر سر حسین بن علی علیهالسلام بریـز ، کـه خـداوند او را شفـا خـواهـد داد.
💫 رسـول خـدا صلّی الله علیـه و آله چنین کـردند و فرزنـدش به اذن خـداونـد عافیت یافـت(۱)
✳️بـر اسـاس روایت فـوق ، مـرحوم شیـخ ابراهیـم کفعـمـی در مصبـاح از کتـاب "الدُّروس" مـرحـوم شهیـد اوّل نقل میکند که هرکس درد بر او شدّت گـرفت ، بـر کاسـه آب ، چهـل بـار سـوره حمـد را بخواند و بر سرش بریزد(۲)
📚 منابع :
۱- الدعوات ، صفحه ۱۸۸ ، ۱۸۹
۲- منبع المصباح الكفعمی، صفحه۱۵۱
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
✨نگهداری از #اموال در #سفر و #وطن✨
✳️ برای در امان ماندن اموال از تباهی می نویسی :
💥بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم یا حافِظً یا مَعینی وَ یا مَن یَعمَهُ لا تُحصی أنتَ قُلتَ وَ قَولُکُ الحَقُّ إنّا نَحنُ نَزَّلنَا الذِّکرَ وَ إنّا لَهُ لَحافِظونَ💥
⬅️ و آن را همراه آن ها قرار می دهی .
✅ استاد علامه میرزا سید حسن شیرازی آن را به من آموخت و گفت بارها آزموده ام.
📚دو هزار دستورالعمل مجرب اصلی، صفحه ۴۵۷
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 بسیاری از مقدسان اهل نماز در لشکر دشمنان #امام_زمان عج هستند!
سخنران استاد شجاعی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
4_5769672161354585433.mp3
31.41M
🎙 صحبتهای استاد #رائفی_پور پیرامون نماز جمعه تاریخی رهبر انقلاب - قسمت اول
📆 مهر ۱۴۰۳
🎧 کیفیت 128kbps
🪧#جمعه_نصر
🪧#وعده_صادق
🪧#سید_حسن_نصرالله
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
4_5769672161354585435.mp3
22.33M
🎙 صحبتهای استاد #رائفی_پور پیرامون نماز جمعه تاریخی رهبر انقلاب - قسمت دوم
📆 مهر ۱۴۰۳
🎧 کیفیت 128kbps
🪧#جمعه_نصر
🪧#وعده_صادق
🪧#سید_حسن_نصرالله
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا اسرائیل در رهگیری موشکهای ایرانی ناکام ماند؟
🪧#جمعه_نصر
🪧#وعده_صادق
🪧#سید_حسن_نصرالله
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🚨🚨🚨#مهم
🛎بعد از حمله سنگین ایران به اسرائیل، اکنون تل آویو میترسد به ایران حمله کند و تعلل میکند.
خبر مهم:
🔷برخی شنیدهها حاکی است نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران، در صورت تعرض جدی رژیم موقت صهیونی، قصد دارند از یک کلاهک موشکی ویژه، در پاتک به منافع و تأسیسات حیاتی زیرساختی این رژیم، استفاده کنند. تمام.
⛔️برخی منابع مدعی هستند که در صورت اقدام خصمانه ای علیه تمامیت ارضی جمهوری اسلامی ایران، نیروی موشکی #سپاه پاسداران به همراه نیروی هوایی #ارتش یک سورپرایز شوکه کننده برای رژیم صهیونیستی تدارک دیده اند.
🪧#جمعه_نصر
🪧#وعده_صادق
🪧#سید_حسن_نصرالله
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
ندای قـرآن و دعا📕
🚨🚨🚨#مهم 🛎بعد از حمله سنگین ایران به اسرائیل، اکنون تل آویو میترسد به ایران حمله کند و تعلل میکند.
سپاه شده عزرائیل ☠️
فشار بخور اسرائیل 🏴☠️
🪧#وعده_صادق
@NedayQran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سرلشکر موسوی فرمانده کل ارتش: اقدام صهیونیستها علیه ایران با پاسخ محکمتر و ویرانکنندهتری روبهرو خواهد شد.
🪧#جمعه_نصر
🪧#وعده_صادق
🪧#سید_حسن_نصرالله
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 شهروندان عرب:
🔻 برای اسرائیل، شیعه و سنی فرق ندارد، بیایید دست از اختلافات سطحی بکشیم و برای مبارزه با این رژیم متحد شویم/رهبر ایران درحالی یک خطبه به عربی فصیح خواند که حاکمان ما با کلی لقب و عنوان نه بلدند و نه میتوانند از روی برگه یک متن را درست بخوانند...
🪧#جمعه_نصر
🪧#وعده_صادق
🪧#سید_حسن_نصرالله
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کدام فرماندهان ایرانی نشان فتح دریافت کردهاند؟
🪧#جمعه_نصر
🪧#وعده_صادق
🪧#سید_حسن_نصرالله
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سردار نقدی: جوانان برای اعزام به لبنان پاشنۀ در دفاتر ما را کندند، درحالی که فرماندهان جبهۀ مقاومت درخواستی برای اعزام نیرو ندارند.
🪧#جمعه_نصر
🪧#وعده_صادق
🪧#سید_حسن_نصرالله
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
✊تنها کسی که میتواند جهان را اداره کند
"حضرت آیتالله خامنهای" میباشند
♨️مایکل اچ هارت، دانشمند بزرگ آمریکائی و یهودی معتقد، فیزیکدان، ریاضیدان ، اخترفیزیک ، حقوقدان، کارشناس علوم رایانه و ... و نویسنده کتاب بزرگ و معروف "۱۰۰ تاثیرگذارترین افراد در تاریخ" در مقالهای مینویسد :
🔹چنانچه از من سوال شود که چه کسی میتواند این جهان آشفتهبازار را سامان بخشد و مدیریت کند ؟
میگویم :
محمد(ص)، اگر محمد(ص) نبود میگویم :
علی(ع)، اگر علی(ع) نبود میگویم :
فقها، آنهم فقهای شیعه نه اهل سنت،
اگر به من گفته شود :
از فقهای شیعه کدام فقها، در جواب میگویم :
فقهای ایران و در میان فقهای ایران تنها کسی که میتواند جهان را اداره کند
"حضرت آیتالله خامنهای" میباشند
🌹
🕌
🪧#جمعه_نصر
🪧#وعده_صادق
🪧#سید_حسن_نصرالله
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥گزارش تحقیقی واشنگتن پست در مورد ساعات اولیه عملیات #طوفان_الأقصى در صبح روز ۷ اکتبر(۱۵ مهر).
اگر نمی دانید چرا این عملیات گردانهای القسام باعث غافلگیری صهیونیستها و شگفتی کارشناسان نظامی سراسر جهان شده این ویدئو را ببینید.
سید علیرضا آلداود
💠أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج💠
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سید حسن نصرالله چگونه به شهادت رسید؟
🔹محمود قماطی، نایب رییس شورای سیاسی حزب الله لبنان پاسخ میدهد:مکانی که پیکر سید در آن پیدا شد، مملو از گازهای خفه کننده بود.
🔹نیروهای دفاع مدنی، اولین کسانی بودند که به پیکر سید الشهید رسیدند. یکی از آنان شدت علاقهای که به سید داشت، ماسک اکسیژن خود را برداشت و بر دهان سید گذاشت، به این امید که ایشان را نجات دهد.
🔹شخصی که از شدت عشق به سید این کار را کرد، خودش نیز همان لحظه در کنار پیکر شهید نصرالله به شهادت رسید.
🔹مراسم تشییع نباید خارج از ضاحیه برگزار شود؛ منتظر هستیم شرایطی به وجود آید تا مراسم به صورت شایسته بتوانیم برگزار کنیم.
#سید_حسن_نصرالله
💚 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 💚
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
32.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️🔞🔞 نماهنگ | تروریست واقعی کیست ؟
انتشار به مناسبت سالروز عملیات طوفان الاقصی
#طوفان_الاقصی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
💙🎊جان غلام حضرت عبدالعظیم شد
💙🎊آنکس که زائر حرمِ این کریم شد
💙🎊بر حضرتش که وارث خُلقِ عظیم شد
💙🎊مَحو صفای این حرم و این حریم شد
🎊( #میلاد_حضرت_عبدالعظیم #حسنی_مبارک)🎊
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕