eitaa logo
ندای قـرآن و دعا📕
11.3هزار دنبال‌کننده
31.7هزار عکس
6.7هزار ویدیو
477 فایل
#روزے_یک_صفحه_با_قرآن همراه با ادعیه و دعاهای روزانه و مخصوص و حاجت روایی و #رمان های مذهبی و شهدایی #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات مدیریت کانال و تبادل 👇👇 @Malake_at @Yahosin31 ایتا، تلگرام، eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📣تا‌ٰکه‌لَب‌ْگُفت‌ْسَلامٌ‌عَلَی‌الَأرباب‌ْحُسین یِک‌نَفَس‌رَفت‌ْدِلَم‌تا‌خُود‌ِبین‌ُالْحَرمین..!(:❤️" 💚اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْـنِ 💚وَ عَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْـنِ 💚وَ عَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَيْـنِ 💚وَ عَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَيْـنِ 💚< >💚 😍✋ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
😍✋ دوش در وقت سحر شمع دل افروخته ام نرگس مست تو را دیده ام و سوخته ام به تمنای وصال تو ز سر تا به قدم چشم گردیده به راه قدمت دوخته ام عج 🌹 🌹 تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 "بحق فاطمه(س) " @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
شیعه میمیرد ولی هرگز نمیگردد تمام جز شهادت خوش سرانجامی نمیدانیم ما یک اشاره گر نماید رهبرم ســید علــی از برای او همه عمــار و ســلمانیم ما @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
✨مَن‌ جوانانِ‌ عزیز ‌را به ‌یک‌ مجاهدت‌ دعوت‌ می‌کنم!! مُجاهدت‌ فقط‌ جنگیدن ‌و ‌به ‌میدان‌ جنگ‌ رفتن‌ نیست...کوشش ‌در میدانِ‌ علم‌ و‌ تحقیق ‌نیز‌ جهاد‌ محسوب ‌می‌شود:) ❤️ 🇮🇷 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
..🦋🌸 سیاهے اش...🖤 بلندے اش، گرمایش💥 آرامش محض است❣ مشڪے بودنش🖤 آبے ترین💙 آسمان من است....~💙~ همین که دارمش..♥️ لذت داردونعمت بزرگیست..🥰 زینتم را میگویم @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
✍هرڪس این نماز را در روز یکشنبه بخواند از آتش جهنم و عذاب ایمن شود ۲ رڪعتست رکعت اول 👈 حمد و ۳ ڪـوثر رکعت دوم 👈 حمد و ۳ توحید 📚 جمال الاسبوع ۵۴ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
دیگر آن خنده ی زیبا به لب مولا نیست همه هستند ولی هیچ کسی زهرا نیست قطـره ی اشک علی تا به ته چـاه رسیـد چاه‌فهمید که‌کسی‌همچو علی‌تنها نیست عج @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
یتیمات جز دو چشم تر ندارند به غیر از خاک غم بر سر ندارند چو مادر مرده ها باید فغان کرد که طفلان علـی مــ💔ـادر ندارند عج @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ندای قـرآن و دعا📕
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی #حورا (حوراء) ✨قسمت ۴۱ وسط کوچه حورا چرخید سمت مهرزاد و گفت
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی (حوراء) ✨قسمت ۴۲ بشقاب کوچکی ماکارانی برای خودش کشید، و بقیه اش را با ظرف سالادی برای اهالی خانه گذاشت. و رفت به اتاق مارال تا برایش داستان بخواند. این بار تصمیم گرفت داستان حضرت یوسف را برایش تعریف کند چون برای خودش هم جذاب بود..هنوز به اواسطش هم نرسیده بود که مارال خوابید. حورا رویش را بوسید و لبخندی به چهره‌ی معصومش زد. پتو را رویش کشید و به اتاقش رفت. تصمیم گرفت برای نماز مغرب به مسجد برود. چند روزی بود از هدی خبر نداشت. با او تماس گرفت تا از حالش با خبر شود. _الو بله؟ _سلام هدی خانم.. ستاره سهیل. حال شما احوال شما؟ خوب هستین؟ بدون ما خوش میگذره؟ _ایش خیلخب بسه ترمز کن برسم بهت. _نمیخوام بی معرفت. معلوم هست کجایی؟ _خب راستش یک مسافرت چند روزه رفته بودم با خانواده. _عه بسلامتی کجا؟ _جمکران. حورا ناخودآگاه خندید و گفت: _خوش بحالت. کاش بهم میگفتی التماس دعا مخصوص میگفتم بهت. _خیالت تخت همش به جون تو‌ تحفه دعا میکردم. خندید و گفت: _ممنون دوست جانم. دیگه چه خبر؟خانواده خوبن؟خودت چی؟ _زنده ام نفس می کشم. بقیه هم خوبن. تو چیکار میکنی؟واسه جشن آماده ای؟ _کم و بیش.. بهش فکر نمیکنم. _بله منم خرخونی میکردم لازم به فکر نداشتم حتما قبول میشدم. _خیلیخب حسود خانم امشب میای اینجا؟ _ چی؟؟کجا؟؟ خونه داییت؟؟ نه بالا غیرتت حوصله زن دایی فولاد زره تو رو ندارم. _عه هدی غیبت نکن. منظورم اینه بیا با هم شب بریم مسجد محلمون بعدشم بریم حسینیه شب آخره فاطمیه است. هرشب هیئت داره اینجا. مداحشم خیلی خوبه بیا دیگه. _اگه شام میدن میام. _هدی؟! _خیلخب نزن میگم بابام بیارتم. _آفرین دختر خوب منتظرتم. _باشه گلی مواظب خودت باش. تا شب فعلا.. خیلی خوشحال بود از دیدن هدی، و این که میتواند مدتی را با او بگذراند. با کسی که در این دنیای تنگ و تاریکش با او فقط راحت بود. از داشتن دوستی مانند هدی خیلی خوشحال بود. 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « زهرا بانو » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌸🍃🌸.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🌸.🍃🌸═╝
ندای قـرآن و دعا📕
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی #حورا (حوراء) ✨قسمت ۴۲ بشقاب کوچکی ماکارانی برای خودش کشید،
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی (حوراء) ✨قسمت ۴۳ از اتاقش بیرون رفت و با دیدن دایی‌اش که روی مبل نشسته بود و روزنامه مطالعه می کرد، ایستاد و به رسم ادب سلام کرد. _سلام دایی. _سلام دختر. خوبی؟ خوشی؟ کم و کسری نداری؟ _خوبم ممنونم. نه کم و کسر ندارم.خواستم ازتون اجازه بگیرم که.. آقا رضا عینکش را برداشت و گفت: _که چی؟ _که امشب نماز برم مسجد از اون طرف هم برم حسینیه. البته دوستمم باهام میاد. آقا رضا بلند شد و رفت جلو. دستش را روی شانه دخترخواهرش گذاشت و گفت: _چقدر تفاوته بین تو و مونا. لبخند کوچکی روی لب های حورا نشست و پرسش گرانه، دایی اش را نگاه کرد. _بهت میگم کم و کسر نداری میگی نه... اما به مونا که میگم شماره کارت میده بهم.میای ازم اجازه بگیری که... که بری مسجد و حسینیه اما مونا بدون اجازه میره مهمونی و تولد دوستاش...تو میگی با دوستت میری چون فکر میکنی تنها رفتن از نظر من عیبی داره... اما مونا هرجا بره تنها میره شایدم با دوستای... سرش را گرفت و گفت: _لا اله الا الله. حورا باز هم سکوت کرد و سرش را به زیر انداخت. آقا رضا دستش را از شانه حورا برداشت و کلافه به سمت پنجره رفت..پرده را کنار زد و به بیرون خیره شد. _برو دایی جان من به اندازه چشمام بهت اعتماد دارم. سپس لبخندی زد و به اتاق کارش رفت. حورا با لبخندی روی لب به آشپزخانه رفت و دو تا چای ریخت و به اتاق مارال برد.بالای سرش نشست و روی موهای مشکی رنگش دست کشید. بوسه ای روی پیشانی اش گذاشت و گفت: _مارال جان؟ عزیزکم؟ خانوم کوچولو؟ بیدار شو دیگه داره شب میشه گلم. برات چای ریختم با هم بخوریم. بیدار شو دیگه گل دختر. مارال با دیدن حورا چشمانش را باز کرد و گفت: _عه سلام حورا جون. قبل خواب و بعد خواب دیدنت چقدر خوبه. مامان هیچوقت منو اینجوری بیدار نکرده..تازشم صبحا برای مدرسه هم خودم بیدار میشم بدون صبحونه میرم مدرسه. دل حورا برای این دخترک شیرین زبان سوخت و او را در آغوش کشید. _از فردا صبح خودم بیدارت میکنم خانومی غصه نخور. حالا هم پاشو با هم‌ چای عصرونه بخوریم. مارال با ذوق بلند شد و بوسه کوچکی روی گونه حورا گذاشت... 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « زهرا بانو » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌸🍃🌸.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🌸.🍃🌸═╝
ندای قـرآن و دعا📕
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی #حورا (حوراء) ✨قسمت ۴۳ از اتاقش بیرون رفت و با دیدن دایی‌اش
🌸✨🌸✨ ✨🌸✨ 🌸✨ ✨ 🌸رمان عاشقانه و اجتماعی (حوراء) ✨قسمت ۴۴ بعد خوردن چای عصرانه با مارال به اتاقش رفت تا حاضر شود..تیپ مشکی زد و چادرش را به سر کرد. قرآن و جانمازش را برداشت و داخل کیفی گذاشت تا با خود ببرد. مریم خانم هنوز نیامده بود. دلش میخواست مارال را با خود ببرد اما میترسید که با برگشتن مریم خانم همه چی بهم بریزد اگر ببیند دخترش نیست.! کیفش را برداشت و از خانه خارج شد. سر کوچه کنار مسجد منتظر هدی ماند. ده دقیقه ای گذشت که هدی آمد و حورا را از تنهایی در آورد. _سلام دوستی جونم. حورا بغلش کرد و گفت: _سلام علیکم خانم طلا. خوبی؟ چه خبرا؟ _خوبم ممنون بریم تو که سرده منم هیچی نپوشیدم. حورا دستش را گرفت و با هم داخل مسجد شدند...دم در حیاط مسجد، کنار حوض آبی چشم حورا به امیرمهدی افتاد که با پسری تقریبا شبیه خودش ایستاده بود و حرف میزد. امیرمهدی هم با دیدن حورا خودش را جمع و جور کرد و با سر سلامی کرد..حورا با خجالت سرش را تکانی داد و با هدی رفتند داخل. «امیر رضا»، برادرش را با دست تکانی داد و گفت: _مهدی کجایی؟ معلوم هست؟! دختره کی بود؟ _دختر عمه مهرزاده. امیر رضا با تعجب پرسید: _چی؟ مهرزاد؟ همین مهرزاد خودمون؟؟ _ آره داداش بریم تو که الان نمازو میبندن. امیر رضا چفیه اش را روی شانه اش مرتب کرد و با دست پشت برادرش زد و گفت: _بریم سید. با هم وارد مسجد شدند که حاج آقا هم رسید و نماز را بستند.. در قسمت خواهران، حورا بعد نماز مغرب رو کرد به هدی و گفت: _قبول باشه آبجی. _قبول حق. خب بگو ببینم چه خبرا؟ چطور شد ما رو دعوت کردی مسجد محلتون؟ حورا خندید و گفت: _بی مزه نشو اگه میتونستم حتما دعوتت میکردم خونه. _فدات آبحی از شما به ما زیاد رسیده. بی خیال چرا انقدر تو همی؟ خوبی؟ _اره الان که با تو ام عالیم‌. حالم خوبه آبجی. 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « زهرا بانو » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🌸🍃🌸.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🌸.🍃🌸═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑یک علت مهم که دعای ما بالا نمی‌رود (و راهکار ) 🎙حجت الاسلام فرحزاد عج 💚 💚 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
💠هر ڪـہ در بندے باشد و یا در سختے و یادر مهمے عاجز باشد 44 روز هر روز 375 بار بخواند حق تعالے ڪفایت فرماید و اگر در جنگ 901 بار بخواند مظفر و منصور گردد و اگر پادشاـہ غضب ڪندد 41 بار بخواند پیش او رود مهربان گردد ☄      🍃✨یا نَصیشر تَنَصَّرْتَ بِالنُّصرَةِ وَ النُّصرَةِ فے نُصرَةِ نُصرَتِڪَ یا نَصیرَ ✨🍃   📚ڪونوز الاسرار ج 1 ص 122 و 123 عج 💚 💚 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
✍🏻در «خزائن نراقی»آمده است که هر گاه حاجتی داشتی،این دعا را در کاغذی سفید،بعد از نوشتن بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم بنویس سپس آن را لابه لای گِل پیچیده در آب جاری یا در بیابان بینداز؛ به درستی که این عمل، باعث گشایش و فرج در کارت خواهد شد و دعا این است : 🍃🌺اللَّهُمَّ إِنِّي أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِأَحَبِّ الْأَسْمَاءِ إِلَيْكَ وَ أَعْظَمِهَا لَدَيْكَ وَ أَتَقَرَّبُ وَ أَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِمَنْ أَوْجَبْتَ حَقَّهُ عَلَيْكَ بِمُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ الأَئِمَّهِ وَ تُسَمِّیهِم بِأَسمائِهِمُ الشَّریفَهِ اِکفِنی... و در اینجا خویش را بنویس. 📚ذکرهای شگفت معصومی عج 💚 💚 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
برای رفع و 👨🏻‍💼♥️ ✍🏻اگر در ميان زن و شوهر سازگاري نباشد اين اسم را به مشك و زعفران بر كاسه ي چيني نوشته و به آب چشمه بشويند و آن آب را بياشامند مهرباني پيدا شود و هرگز دعوا نکنند. اسم نهم ادریسیه👈يَا صَمَدُ مِنْ غَيْرِ شَبِيهٍ وَ لَا شَيْ‏ءَ كَمِثْلِهِ- 📘منبع:اذکار چهل گانه حضرت ادریس (ع) عج 💚 💚 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
💐 این آیه را بر خرمایی بخواند و بدمد و به آن کسی که مطلوب اوست بدھد تا بخورد,از عشق بیقرار گردد. مجرب است. وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الأَرْضُ أَوْ كُلِّمَ بِهِ الْمَوْتَى بَل لِّلّهِ الأَمْرُ جَمِیعًا برحمتک یا ارحم 📚مخزن تعویذات عج 💚 💚 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
✨جهت کشف آخوند علاءالدین محمد می گوید : به نیز رسیده است که هر کس شب هنگام با وضو رو به قبله بخوابد و ۳۱۱ مرتبه بگوید ⚜ یا دلیل المتحیرین ⚜ در وقت ذکر با کسی تکلم نکند، در خواب دزد را می بیند. عج 💚 💚 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
💐دعای مجرب برای این دعا را بخواند به فرمان خدای تعالی او آسان گردد بسم الله الرحمن الرحیم یا حلیم لا تعجل یا کریم و الحیواة و الملکوت یا ذاالجلال و القلوب و ذو الشفاعة یا ذالرحمة الواسعة یا لا اله الا الله محمد رسول الله الملک المحمود الکریم الوجود الغفور الودود ذو التوفیق بالله توکلت یا رحمن به یا قیوم توکلت یارحمن یا رحیم برحمتک یا ارحم الراحمین 📚 : تحفة الاسرار 🪧 عج 🪧 💚 💚 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 من در قبال علیه السلام چه وظیفه ای دارم؟ 👤 حجت الاسلام کلباسی (مدیر مرکز تخصصی مهدویت) 💥 ظهور بسیار نزدیک است عج @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
04 Onsore Jahadie Jahani (1398-10-18) Fatemieh 1441.mp3
22.6M
🔈 🔰 ، جلسه چهارم * روزگار عجیبی است؛ راه بهشت دشوار و راه جهنم اجباری است! [2:33] * در غیاب زور و تبلیغات، آیا کسی موسی (علیه‌السلام) را با فرعونِ جنایتکار عوض می‌کند؟ [5:01] * آیا پیامبران (علیهم‌السلام)در برابر تهدید کفار، زمین را رها کردند؟ [10:20] * آنگاه که بالاخانه‌ به "ترامپ" اجاره داده شده، چه امیدی به درک حقیقت؟ [11:47] * «ان الارض لله»؛ وقتی زمین از آنِ اوست، فتح قدس دور از دسترس نیست [14:26] * حکمت عجیب الهی؛ موسی (علیه‌السلام) از دل آب به کاخ آمد؛ و فرعون از کاخ در همان آب غرق شد [16:30] * زمانی که بنی‌اسرائیل سختی‌ها را می‌دیدند، اما وعده‌ زمین موعود را نه! [19:10] * حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها): اگر امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) را تنها نمی‌گذاشتید، شما را به سرچشمه سعادت می‌رساند [27:51] * بازگشت به امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) پس از 25 سال؛ آیا این بار حقیقت را فهمیدند؟ [31:38] * مَلکی که خون ستم‌دیدگان را بر قاتلان فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) می‌مالد؛ حقیقت تلخ خوابی که امام صادق (علیه‌السلام) آشکار کرد [33:52] * داغِ سکوت بر دل فرزندان حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها)؛ چشم انتظار منتقم ... [48:36] ⏰ مدت زمان: ۴۹:۲۹ 📅 ۱۳۹۸/۱۰/۱۷ عج @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕