ندای قـرآن و دعا📕
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق مݩ لا رفیــــق له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده #سرباز ✍قسمت ۱
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
💥یا رفیــــق مݩ لا رفیــــق له💥
✍رمان جذاب و آموزنده #سرباز
✍قسمت ۱۳۱
فاطمه نصف شب بیدار شد.
علی رو دید که کنار تخت نشسته و با چشم های قرمز شده نگاهش میکنه. شرمنده شد و سرشو انداخت پایین.بعد مدتی رفت وضو بگیره.سجاده شو پهن کرد و چادر نماز پوشید.دو رکعت نمازشب خوند؛نشسته.
بعد از سلام نماز،
سجاده علی رو پهن کرد.بدون اینکه به علی نگاه کنه،جای خودش نشست و دوباره نماز خوند.علی فقط نگاهش میکرد..
چند دقیقه بعد علی هم وضو گرفت،
و روی سجاده ای که فاطمه براش انداخته بود،نماز خوند.هردو سر نماز گریه میکردن.
فاطمه از خدا صبر و عاقبت بخیری میخواست،برای خودش و علی و پدر و مادرش.علی هم سلامتی فاطمه شو میخواست.
بعد از نماز صبح،علی برگشت و رو به فاطمه نشست.گفت:
_از وقتی از خدا خواستم حواسش به منم باشه،مثل تو که حواسش بهت هست،خیلی سختی کشیدم..چرا؟!...چرا با خدا بودن سختی داره؟
-وقتی بخوای با خدا باشی،خدا تو رو در آغوش میگیره.
لبخند زد و گفت:
_وقتی برای خدا دلبری کنی،خدا هم یه کم فشارت میده..باز تو ناز میکنی و خدا بیشتر فشارت میده..باز تو میخندی وخدا بیشتر فشارت میده..وقتی به سختی هات میخندی و میگی باشه خداجون..من که مال خودتم..هر کاری دوست داری بکن...اون وقت دیگه سختی ای وجود نداره،همش خوشیه..تو آغوش خدا هستی و حاضر نیستی به هیچ قیمتی از آغوش خدا جدا بشی..اون وقته که زندگی و سختی هاش میشه عشق بازی...
علی به فاطمه خیره بود.
معلوم بود از عمق وجودش داره با خدا عشق بازی میکنه و حرف هایی که به علی میگه خودش کاملا درک کرده.
-فاطمه،من نمیفهمم تو چی میگی.
لبخند فاطمه عمیق تر شد و با مهربانی نگاهش کرد؛مثل همیشه.
-یه روزی خودت متوجه میشی.
چند روز گذشت.
بعد از نماز ظهر احساس کرد حالش بهتره. بعد از مدت ها به آشپزخونه رفت. زهره خانوم به زینب غذا میداد.وقتی فاطمه رو دید خیلی خوشحال شد. کمکش کرد روی صندلی بشینه.فاطمه کنار زینب نشست و آروم بهش غذا میداد و باهاش صحبت میکرد.غذا خوردن زینب تمام شد.فاطمه به مادرش گفت:
_میشه من امشب شام درست کنم؟
زهره خانوم از اینکه حال دخترش خوب بود،خوشحال شد و گفت:
_چی میخوای درست کنی؟
-علی قیمه خیلی دوست داره.میخوام براش قیمه درست کنم.
زهره خانوم مواد غذایی که لازم بود،روی کابینت،کنار گاز گذاشت.فاطمه به سختی ولی #باعشق غذا درست میکرد.خورشت درست کرد ولی به مادرش گفت برنج درست کنه.
روی صندلی نشست.
حالش خیلی بد بود ولی میخواست تا جایی که میتونه کنار خانواده ش باشه.
عصر شد.
فاطمه و زینب روی مبل نشسته بودن و صحبت میکردن.در خونه باز شد و علی یا الله گفت.
فاطمه ایستاد و گفت:
_مامان،علی اومده.
میخواست به استقبال همسرش بره ولی نتونست.علی تا صدای فاطمه رو شنید...
👈 #ادامه_دارد....
#رمان #سرباز
✍ نویسنده ؛ بانو «مهدییارمنتظر قائم»
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.💖🍃💖.═══════╗
👇
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
╚═══════💖.🍃💖.═╝
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
ندای قـرآن و دعا📕
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق مݩ لا رفیــــق له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده #سرباز ✍قسمت
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
💥یا رفیــــق مݩ لا رفیــــق له💥
✍رمان جذاب و آموزنده #سرباز
✍قسمت ۱۳۲
علی تا صدای فاطمه رو شنید،
در رو باز کرد و وارد شد.وقتی فاطمه شو ایستاده و تو هال دید،خیلی خوشحال شد.فکر کرد حالش خوب شده.وسایلی که دستش بود،زمین گذاشت و پیش فاطمه رفت.
فاطمه با لبخند بی حالی گفت:
_سلام علی جانم.
-سلام جان علی.
زینب پای علی رو گرفته بود،
و بابا بابا میکرد.علی بغلش کرد و کنار فاطمه نشست.باهم حرف میزدن که اذان مغرب شد.فاطمه به اتاقش رفت تا نماز بخونه.بعد از نماز علی رو به روش نشست و با عشق و امیدواری نگاهش میکرد.صدای حاج محمود و امیررضا و محدثه اومد که با زهره خانوم سلام و احوالپرسی میکردن.
علی گفت:
_بریم پیش بقیه؟
با اینکه حالش خوب نبود،بخاطر علی قبول کرد.حاج محمود و امیررضا و محدثه هم وقتی فاطمه رو سرپا دیدن خوشحال شدن.همه نشسته بودن.
زهره خانوم به فاطمه گفت:
_غذا آماده ست.مزه شم درست کن تا بخوریم.
امیررضا گفت:
_چرا فاطمه مزه شو درست کنه؟!!
-آخه امروز فاطمه غذا درست کرده.
علی با ذوق به فاطمه گفت:
_دلم برای دستپختت تنگ شده بود.
فاطمه میخواست به مادرش بگه نمیتونه ولی وقتی علی اونجوری گفت،به سختی بلند شد و به آشپزخونه رفت.علی هم همراهش رفت.بقیه با بغض نگاهشون میکردن.
فاطمه طعم غذا رو درست کرد.
تو ظرف کشید و با خلال سیب زمینی شکل قلب تزیین کرد.تمام مدت علی روی صندلی نشسته بود و با لبخند نگاهش میکرد.
زهره خانوم هم به آشپزخونه رفت و میز رو آماده کرد.همه دور هم جمع شدن.بعد از مدت ها فاطمه هم کنار خانواده ش،تو آشپزخونه، غذا میخورد.
محدثه به زینب غذا میداد.
علی تمام مدت حواسش به فاطمه بود. خوشحال بود.خوشحال شدن علی،فاطمه رو بیشتر ناراحت و نگران میکرد.
به سختی و فقط بخاطر علی چند قاشق غذا خورد.اما علی خیلی با اشتها غذا میخورد.وقتی سیر شد به فاطمه گفت:
_عالی بود.مثل همیشه خوشمزه بود.
لبخند بی حالی زد و گفت:
_نوش جان.
بعد از غذا خوردن همه،فاطمه بلند شد که به اتاقش بره.علی هم کنارش میرفت.تو هال بودن که یه دفعه فاطمه افتاد.
علی هم با زانو کنارش افتاد.
همه با سرعت به هال رفتن.علی سر فاطمه رو روی پاش گذاشت و با بغض و التماس صداش میکرد.
-فاطمه..فاطمه جان..فاطمه جانم..پاشو خانومم...
حاج محمود دست فاطمه رو گرفت، نبضش میزد.به امیررضا گفت:
_زنگ بزن اورژانس بیاد.
رو به علی گفت:
_بیهوش شده.
اشک های علی روی صورت فاطمه میریخت.
دکتر بعد از ویزیت فاطمه،
دارو های جدید براش تجویز کرد.به حاج محمود اشاره کرد که همراهش بره بیرون.
به حاج محمود گفت:
_روند بیماری دخترتون بدتر از چیزیه که فکر میکردم..دخترتون حالش خوب نیست..اینجا بودنش هیچ فایده ای براش نداره.اما اگه باعث دلگرمی شما میشه، میتونه بمونه...ولی به نظر من..بهتره این روزهای آخر...تو خونه و کنار خانواده باشه...متأسفم،دیگه کاری از دست ما برنمیاد.
حاج محمود روی صندلی افتاد و اشک هاش جاری شد.امیررضا پیش پدرش رفت.حال حاج محمود رو که دید فهمید دکتر بهش چی گفته.
فاطمه به هوش اومد.
علی با غصه نگاهش میکرد.شرمنده شد،دوباره چشم هاشو بست.
علی آروم صداش کرد.
-فاطمه جانم
چشم هاشو باز نکرد،
ولی اشک هاش از گوشه چشم های بسته هم روان شد.
-فاطمه ی من،همه ی زندگی من،جان علی چشم های قشنگ تو باز کن.
فاطمه با مکث چشم هاشو باز کرد....
👈 #ادامه_دارد....
#رمان #سرباز
✍ نویسنده ؛ بانو «مهدییارمنتظر قائم»
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.💖🍃💖.═══════╗
👇
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
╚═══════💖.🍃💖.═╝
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
ندای قـرآن و دعا📕
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱ 💥یا رفیــــق مݩ لا رفیــــق له💥 ✍رمان جذاب و آموزنده #سرباز ✍قسمت ۱
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
💥یا رفیــــق مݩ لا رفیــــق له💥
✍رمان جذاب و آموزنده #سرباز
✍قسمت ۱۳۳
فاطمه با مکث چشم هاشو باز کرد،
ولی اشک هاش بیشتر شد.ناراحت به علی نگاه میکرد.علی اشک های فاطمه شو پاک میکرد.
متوجه معنی نگاهش شد.
دیگه نتونست تحمل کنه،از اتاق بیرون رفت.
فاطمه رو بردن خونه.
نماز صبح شو نشسته خوند و خوابید. علی سرکار نرفت.
تمام مدت کنار تخت فاطمه نشسته بود و نگاهش میکرد.فاطمه چشم هاشو باز کرد.علی لبخند زد ولی باز هم فاطمه ناراحت نگاهش میکرد.
-علی #راضی باش...من حالم خوب نمیشه..آخرش میمیرم.. تو چه راضی باشی چه نباشی،این سختی ها هست ولی اگه راضی باشی هم تحملش برات راحت تره هم ثوابش برات بیشتره...آدم وقتی به سختی های بزرگتر فکر میکنه، تحمل سختی ای که توش هست،راحت تر میشه..به سختی های امام علی(ع) فکر کن.برای غصه های امام علی(ع) گریه کن..از خدا و امام علی(ع) بخواه تو سختی هات کمکت کنن...علی جانم، راضی باش..به مردن من راضی باش.
علی دیگه نتونست تحمل کنه.
از اتاق بیرون رفت.در رو بست و پشت در نشست.
زینب جلوش ایستاد.
بخاطر بغض باباش،بغض کرد،بعد گریه کرد.زهره خانوم از اتاق بیرون اومد. وقتی علی و زینب رو دید،اونم گریه کرد.زینب رو بغل کرد،به آشپزخونه برد و آرومش کرد.
علی بلند شد و از خونه بیرون رفت.
بی هدف راه میرفت.به اطراف و آدم ها توجهی نداشت.خیلی راه رفت.
صدای اذان شنید.
به اطراف دقت کرد.روبهروی امامزاده ایستاده بود.همون امامزاده ای که افشین،علی شد.
بعد نماز سجده رفت.
خیلی طول کشید.سر از سجده برداشت. همونجایی که برای اولین بار با فاطمه نشسته بود،نشست و به ضریح رو به روش خیره شد.فکر میکرد.به همه زندگیش،به فاطمه،به خدا،به امام علی(ع).
با خدا حرف میزد.
*خدایا،تا حالا هرچی ازت خواستم بهم دادی.پس چرا سلامتی فاطمه رو نمیدی؟!...خدایا،منو با فاطمه امتحان نکن.من بدون فاطمه تنها میشم ... تنهاتر از امام علی(ع)؟ ... خدایا،من امام علی (ع) نیستم.از من #امتحانهایسخت نگیر...
اونقدر اونجا نشست،و فکر کرد که اذان مغرب شد.نماز مغرب هم همونجا خوند.
آخرشب،زهره خانوم مشغول خواباندن زینب بود.حاج محمود به اتاق فاطمه رفت.فاطمه چشمش به در بود.وقتی حاج محمود رو دید لبخند زد.
حاج محمود رفت داخل.
-باباجونم،لطفا درو ببندین.
به سختی یه کم نشست.حاج محمود درو بست و کنار فاطمه نشست.فاطمه گفت:
_علی نیومده؟
-نه.
-بهش زنگ زدین؟
-گوشی شو نبرده.میخوای برم تو خیابان ها دنبالش؟
-نه..بابا،بعد از من علی رو تنها نذارین. خانواده ش باشین،بیشتر از الان.کمکش کنید ازدواج کنه.بهش بگید من ازتون خواستم.
به سه تا دفتر تو قفسه کتاب هاش اشاره کرد و به حاج محمود گفت:
_لطفا اونارو بدید.
حاج محمود دفترها رو به فاطمه داد....
👈 #ادامه_دارد....
#رمان #سرباز
✍ نویسنده ؛ بانو «مهدییارمنتظر قائم»
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.💖🍃💖.═══════╗
👇
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
╚═══════💖.🍃💖.═╝
◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱⊰⊱▸◂⊰⊱
#نماز_حاجت
🍃🌹نماز عجیب و #مشکل_گشا🌹🍃
💜اگر کسی به نیت قضای #حاجت دو رکعت نماز بخواند
و در هر رکعت 19 مرتبه بسم الله الرحمن الرحیم بگوید و بعد از آن سوره حمد را تلاوت نماید و بعد از تمام شدن نماز 786 مرتبه آیه بسم الله الرحمن الرحیم را بگوید
💜هر حاجتی داشته باشد برآورده خواهد شد. ان شاءالله.
📚شمس المعارف الکبری
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🌹🍃 #ترس از #شیاطین و #جادوگران
⚜پیامبر اکرم (ص):
💜👈هرکس از #شیاطین و #جادوگران می ترسد آیات 54 – 56 سوره اعراف را بخواند :
🌸✨إِنَّ رَبَّكُمُ اللّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلاَ لَهُ الْخَلْقُ وَالأَمْرُ تَبَارَكَ اللّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ
ادْعُواْ رَبَّكُمْ تَضَرُّعًا وَخُفْيَةً إِنَّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ
وَلاَ تُفْسِدُواْ فِي الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا وَادْعُوهُ خَوْفًا وَطَمَعًا إِنَّ رَحْمَتَ اللّهِ قَرِيبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِينَ✨🌸
📚 کتاب حلیة المتقین ص 320
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
↬ ↫
═══✙🍃✨🍃✨🍃✙═══
#طلب_فرزند
🍃🍂ختـــومــات
گـــره گشــــ🔐ــــا🍃🍂
🌸✨جهت طلب #فرزند این دو آیه را در سجده بخوانید
《هُنَالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِـــي
مِن لَّدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعــَاء》
《رَبِّ لاتَذَرْنی فَرْداًوَ أَنْتَ خَيْـر ُالْـوارِثين》✨َ
📚جمال الاسبوع ص 440
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
♦️ #دفع خیالات فاسد :
👈 چون کسی را #وسواس و افکار بد و #خیالات فاسده روی دهد ٬ این دو آیه را با نیت خالص و توجه به خدا و معنی
آن بنویسد✍ و بر خود بندد ٬ وسواس و افکار و خیالات بد ٬ از اول زایل شود
آیات 51 و 52 سوره قلم :
🌷🍃✨ وَإِن يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ
وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ ✨🍃🌷
📚خواص آیات قرآن کریم ص 181
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
عدالت و آزادی پنجگانه.mp3
7.12M
✘ هم #عدالت و هم #آزادی ، پنج بخش دارد، که تأمین آن در اسلام از وظایف حکومت است.
√ شاخصههای دولتی که توانِ برنامهریزی برای این عدالت و آزادی پنجگانه را دارد، چیست؟
#پادکست_روز
#استاد_شجاعی | #رهبری | #دکتر_جلیلی
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴پیام بسیار مهم استاد شجاعی
"درباره دور دوم #انتخابات"
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیام مهم #دکتر_سعید_جلیلی
به حامیان و طرفداران!
🔹🔺به روستاها بروید و صدای ما را برسانید!
🔸🔻من روی همه #مردم_ایران حساب کرده ام!
🔹🔺بروید و آنان را از این انتخاب و از این دوراهی آگاه کنید!
🔸🔻هنر همه مردم ایران، انتخابهای بزرگ است.
#سعید_جلیلی
#انتخابات
#جلیلی
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🐶آذری جهرمی قائم مقام ستاد پزشکیان:
🚨یارانه ها را باید حذف کنیم
💡قیمت برق را باید ببریم بالا
💧قیمت آب را باید ببریم بالا
⛽️قیمت بنزین را باید ببریم بالا
⚠️به فرآیند بازار برگردیم
#انتخابات
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨انتقاد پروفسور فروزان نیا فوق تخصص قلب از پزشکیان
#انتخابات
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️دیدن کلیپ الزامی
🚨 این کلیپ یک دقیقه وقتتو میگیره، اما تاثیرش 4 سال زندگیتو میسازه...
#انتخابات
#خطر_اصلاحات_در_راه_است
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🚨‼️مریم اشرفی خطاب به پزشکیان:
ناموس خود را محجبه به انظار می آورید و برای کسب رای وعده برهنگی می دهید
#سلامبهدولتسومروحانیباپزشکیان
#انتخابات
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
51.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨✅👌 تو این دو سه هفته خیلی کلیپ و فیلم دیدم
👌🔥👌 اما این چند دقیقه برام خیلی خیلی فرق داشت
👈 👈 توصیه می شود حتماً این کلیپ رو مشاهده فرمائید و برای دیگران بفرستید
☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️
👈 بدون تعصب ببینید
#انتخابات
#آگاه_شوید
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨#فــــــــــــوری
⛔️اطلاعات پور محمدی درباره پزشکیان!
⚠️اطلاعات خطرناک درباره اطرافیان او!
وقت تنگه اطلاع رسانی کنید.
#انتخابات
#هشدار_خطر
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ کولاک مجدد دکتر علیرضا زاکانی
در دوران خاتمی که پزشکیان وزیر بود مجلس آقای پزشکیان را به خاطر بیکفایتی استیضاح کرد حال ایشان که لیاقت یک مجلس را ندارد میخواهد کشور را اداره کند؟
#سعید_جلیلی
#انتخابات
#جلیلی
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️✅ ستاد #سعید_جلیلی جلیلی همه ی کارهاشو تعطیل کرده و داره این کلیپ را در سطح میلیونی پخش میشه میکنه.
اثرش از صد تا مناظره تلویزیون بهتره.
#نشر_حداکثری_👌
(برای ارسال به تلگرام ، اینستا، واتساپ و...
در گالری ذخیره و سپس از گالری در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذارید)
#سعید_جلیلی
#انتخابات
#جلیلی
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️👌پزشکیانادامهروحانی
🔹تفاوت نگاه حسن روحانی و شهید رئیسی در مورد جایگاه و تکریم معلم
❎✅➖حسن روحانی که در سال اول ده درصد به حقوق کارمندان اصافه کرده بود
✅➖ ولی بطور غیر قانونی هفتصد درصد به حقوق خودش و وزیران ومعاونان واستانداران وفرماندارانش،
✅✅➖واین حقوقهای نجومی باید پس گرفته شود از اینها چون خلاف قانون بوده
✅➖برخوردش با معلمان راببینید که از چه درجه از درک وشعور برخورداره
🔻 وقتی مردم به دولت رئیسی_عزیز رای دادند، دانشگاه فرهنگیان احیا شد و در مسیر رشد کمی و کیفی قرار گرفت، رتبه بندی معلمان با تخصیص ۱۰۰ همت اجرایی شد و دهها طرح اصلاحی در نظام تعلیم و تربیت اجرا شد. و قطعا راه جلیلی ادامه راه شهید رئیسی و حمایت از معلمان عزیز است.
حالا هم انتخاب با مردم است.
نه_به_دولت_سوم_روحانی
#سعید_جلیلی
#انتخابات
#جلیلی
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
♨️لطفا این عکس رو پخش کنید🇮🇷
#سعید_جلیلی
#انتخابات
#جلیلی
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕