eitaa logo
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
10.4هزار دنبال‌کننده
30.8هزار عکس
6.1هزار ویدیو
476 فایل
#روزے_یک_صفحه_با_قرآن همراه با ادعیه و دعاهای روزانه و مخصوص و حاجت روایی و #رمان های مذهبی و شهدایی #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات مدیریت کانال و تبادل 👇👇 @Malake_at @Yahosin31مدیر ایتا، تلگرام، eitaa.com/zohoreshgh eitaa.com/NedayQran
مشاهده در ایتا
دانلود
امروز رو زپركشيدن مردی است كه درساليان دراز غم عظيم عاشورا را لابه لای بغضهاي مناجات به آسمان هديه كرده است. ◾️ بزرگ مرد مناجات امام سجاد(ع) تسلیت باد◾️ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
خیال کن که پر از زخم، پیکرت باشد شکسته در غل و زنجیرها پرت باشد فقط تو باشی و هشتاد و چار ناموست و جمله‌های "حواست به معجرت باشد" خیال کن حرمت بی‌پناه مانده و بعد به روی نی سر سردار لشگرت باشد و باز از همه بدتر که مدت سی‌سال تمام آن جلوی دیده‌ی ترت باشد به اشک حضرت سجاد می‌خورم سوگند که دیده هر چه که گفتیم، باورت باشد 🏴 علیه السلام تسلیت باد🏴 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
آیت الله مشکینی: مبادا روز شهادت یا ولادت امامی بگذرد و شما آن امام را زیارت نکنید ⚫️ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°💚°❁°💚°❁° °❁°💙°❁° °💚°❁° °❁° @zohoreshgh ❣﷽❣ از امام سجاد پرسیدند:آقا به شما کجا خیلی سخت گذشت؟ ... سه مرتبه فرمود  ....  امام سجاد (علیه السّلام) به نعمان بن منذر مدائنی فرمودند: در شام، بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود🚫. ۱- ستمگران👹 در شام، اطراف ما را با شمشیرهای برهنه و نیزه ها احاطه کردند و بر ما نمودند و کعب نیزه به ما می زدند💥. ۲- را در میان هودج های زن های ما قرار دادند😭، سر پدرم و سر عمویم عباس (علیه السّلام) را در برابر چشم عمه هایم (سلام الله علیها) و ام کلثوم (سلام الله علیها) نگه داشتند😭 و سر برادرم علی اکبر (علیه السّلام) و پسر عمویم قاسم (علیه السّلام) را در برابر چشم سکینه و فاطمه (سلام الله علیها) (خواهرانم) می آوردند و با سرها می کردند و گاهی سرها به زمین می افتاد و زیر سم ستوران قرار می گرفت😭😭. ۳- زن های شامی از بالای بام ها، آب و آتش🔥 بر سر ما می ریختند، آتش به ام افتاد، چون دست هایم را به گردن بسته بودند، نتوانستم آن را خاموش کنم، عمامه ام سوخت🔥 و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزانید😭. ۴- از طلوع خورشید☀️ تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز🎶 ما را  در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و می گفتند: ای مردم آن ها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند😔. ۵- ما را به یک ریسمان بستند⛓ و با این حال ما را از در خانه ی عبور دادند. ۶- ما را به بازار بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند😔 ولی خداوند این موضوع را برای آنها مقدور نساخت🚫. ۷- ما را در مکانی جای دادند که نداشت❌ و روزها از گرما و شب ها از سرما آرامش نداشتیم و از و گرسنگی و خوف کشته شدن همواره در وحشت و اضطراب به سر می بردیم😭. ✨🌸الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌸✨ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 °❁° °💚°❁° °❁°💙°❁° °💚°❁°💚°❁°
┄═❁๑🍃๑✨⚫️✨๑🍃๑❁═┄ @zohoreshgh ❣﷽❣ ✍وليد بن‌ عبد الملك‌ پس‌ از پدر زمام‌ امور مملكت‌ را در دست‌ گرفت‌.مورخ‌ برجسته‌ مسعودي‌ او را اين‌ گونه‌ توصيف‌ مي‌كند: «بانّه‌ كان‌ جباراً عنيداًظلوماً غشوماً» جبار به‌ معني‌ سركش‌ و بي‌ رحم‌، عنيد به‌ معني‌ لجوج‌، خودرأي‌ و مستبد كه‌ دانسته‌ باحق‌ مقابله‌ كند، ظلوم‌ صيغه‌ مبالغه‌ از ظلم‌ و به‌ معني‌بسيار ستمكار و غشوم‌ نيز به‌ معني‌ مستبد و ستمكار است‌. كار وليد به‌ جايي‌ رسيد كه‌ حتي‌ عمر بن‌ عبد العزيز كه‌ خود از خلفاي‌اموي‌ است‌ در زمان‌ حكومتش‌ در باره‌ وليد مي‌گفت‌: او از جمله‌ كساني‌ بود كه‌زمين‌ را پر از ظلم‌ و جور كردند. 🔺در زمان‌ همين‌ خليفه‌ ستمگر بود كه‌ دانشمند بزرگ‌ اسلام‌ سعيد بن‌ جبيربه‌ دست‌ ظالمترين‌ مزدور اموي‌ حجاج‌ بن‌ يوسف‌ به‌ شهادت‌ رسيد. وليد بيشترين‌ كينه‌ را نسبت‌ به‌ امام‌ زين‌ العابدين‌عليه‌السلام‌ داشت‌ چرا كه‌ مي‌ديد باوجود آن‌ حضرت‌ حكومت‌ و سلطه‌اش‌ كامل‌ نخواهد شد. 🔻امام‌ سجادعليه‌السلام‌ از پشتوانه‌ مردمي‌ بزرگي‌ برخوردار بود تا جايي‌ كه‌ مردم‌ بااعجاب‌ و بزرگداشت‌ از علم‌ و فقه‌ و عبادت‌ آن‌ حضرت‌ سخن‌ مي‌گفتند واجتماعات‌ مردم‌ مملو از بحث‌ پيرامون‌ صبر و ديگر ملكات‌ او بوده‌ و آنچنان‌در دل‌هاي‌ مردم‌ جاي‌ گرفته‌ بود كه‌ فقط‌ كسي‌ را سعادتمند مي‌دانستند كه‌توفيق‌ ديدارش‌ را مي‌يافت‌ و شرافت‌ روبرو شدن‌ با او و شنيدن‌ كلامش‌ نصيب‌او مي‌شد، همه‌ اين‌ مسائل‌ كه‌ موجب‌ مطرح‌ شدن‌ امام‌ سجاد در جامعه‌ مي‌شد،بر امويان‌ گران‌ آمده‌ و خواب‌ راحت‌ را از چشمانشان‌ مي‌گرفت‌. به‌ ويژه‌ وليدبن‌ عبدالملك‌ كه‌ رؤياي‌ شيرين‌ حكومت‌ بر مسلمين‌ و جانشيني‌ رسول‌ خدا صلي‌الله‌عليه‌وآله‌ را در سر مي‌پروراند و از كينه‌ توزترين‌ دشمنان‌ امام‌ زين‌ العابدين‌عليه‌السلام‌ به‌حساب‌ مي‌آمد. 🔸زهري‌ از وليد روايت‌ كرده‌ كه‌ گفت‌: تا علي‌ بن‌ الحسين‌ زنده‌ است‌ راحتي‌براي‌ من‌ وجود ندارد. 🔹به‌ همين‌ سبب‌ چون‌ حكومت‌ به‌ وي‌ رسيد تصميم‌ به‌ ترور امام‌ سجاد عليه‌السلام ‌گرفت‌، او سمي‌ كُشنده‌ براي‌ حاكم‌ مدينه‌ فرستاد تا آن‌ را به‌ امام‌ سجادعليه‌السلام‌بخوراند حاكم‌ مدينه‌ نيز اين‌ جنايت‌ هولناك‌ را به‌ انجام‌ رسانيد و روح‌بزرگ‌ امام‌ زين‌ العابدين‌عليه‌السلام‌ پس‌ از اينكه‌ آفاق‌ را با نور علم‌ و عبادت‌ و جهاد وخالي‌ بودن‌ از هواي‌ نفس‌ روشن‌ كرده‌ بود به‌ سوي‌ خالق‌ خويش‌ پروازكرد. 🔸امام‌ ابوجعفر محمد باقرعليه‌السلام‌ تجهيز جنازه‌ پدر بزرگوارش‌ را به‌ عهده‌ گرفت‌ وپس‌ از تشييع‌ پر جمعيت‌ و بي‌ نظيري‌ كه‌ مدينه‌ مانند آن‌ را به‌ خود نديده‌ بود آن‌پيكر پاك‌ را به‌ بقيع‌ آورده‌ و قبري‌ در كنار قبر عموي‌ پاكش‌ سرور جوانان‌ اهل‌بهشت‌ امام‌ حسن‌ مجتبي‌عليه‌السلام‌ براي‌ او حفر نمودند، امام‌ باقرعليه‌السلام‌ جنازه‌ پدرش‌ زين‌العابدين‌ و سيد الساجدين‌عليه‌السلام‌ را در خانه‌ آخرت‌ قرار داد. 😔سلام‌ بر او روزي‌ كه‌ به‌ دنيا آمد روزي‌ كه‌ به‌ شهادت‌ رسيد و روزي‌ كه‌به‌پاخواهد خاست‌.😔✋ 🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🌤 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ┄═❁๑🍃๑✨⚫️✨๑🍃๑❁═┄
مداحی_آنلاین_شخصیت_امام_سجاد_حجت_الاسلام_قرائتی.mp3
4.49M
🏴 (ع) ♨️اهل بیت مظلومند! 👌 بسیار شنیدنی 🎙حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
درمـان_ضـعف_چـشــم 💯✍🏻در ارتباط با تقویت بینایی روایاتی وجود دارد:این دعا بعد از نمازهای صبح و مغرب خوانده شود: 💥«اللَّهُمَّ اِنِّی اَسْاَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَیْکَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اجْعَلِ النُّورَ فِی بَصَرِی وَ الْبَصِیرَهَ فِی دِینِی وَ الْیَقِینَ فِی قَلْبِی وَ الْاِخْلَاصَ فِی عَمَلِی وَ السَّلَامَهَ فِی نَفْسِی وَ السَّعَهَ فِی رِزْقِی وَ الشُّکْرَ لَکَ اَبَداً مَا اَبْقَیْتَنِی‏»💥 💯✍🏻دو رکعت نماز بدین ترتیب خوانده شود که ‌در هر رکعت بعد از حمد، سه مرتبه سوره کافرون و بعد از آن این آیه خوانده شود: 💥 «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها اِلاَّ هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَهٍ اِلاَّ یَعْلَمُها وَ لا حَبَّهٍ فی‏ ظُلُماتِ الْاَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ اِلاَّ فی‏ کِتابٍ مُبین‏»💥 📚کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، جلد۲ 🌱الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ🌱 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
❣هر کس بنویسد و بر خود بیاویزد : 1- اگر عزب باشد ازدواج کند 2- اگر بسیار فراموشکار باشد دیگر فراموش نکند 3- اگر مریض باشد شفا یابد 4- اگر فقیر باشد غنی گردد 5- اگر در عمل و کوشش تنبل باشد زیرک گردد و برای دنیا و آخرتش مفید است انشاء الله تعالی آیات 131 و 132 سوره طه : وَلَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقَى وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا لَا نَسْأَلُكَ رِزْقًا نَّحْنُ نَرْزُقُكَ وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَى 📚منبع : رهنمای گرفتاران ص 164 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🍃🍂 و 🍃🍂 🖊 اگر کسی سوره نصر را هر روز ۴۱ مرتبه بخواند از عالم غیب فتح و گشایشی برای او خواهد شد Ⓜ️ بحر الغرائب ۲۰۹ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
❤️ ⬅️ براے ایجاد محبت در شخص مقابل به گونه ای ڪہ خود را می خواهد تلف ڪند . این ذکر را بر غذایی بخواند و تف کند و به آن شخص بدهد تا بخورد : 🌸🍃 هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنسَانِ حِينٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئًا مَّذْكُورًا إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعًا سَمِيعًا سَمِيعًا سَمِيعًا سَمِيعًا سَمِيعًا سَمِيعًا 🍃🌸 این ذکر مجرب است و آزموده شده است 📚الاوفاق ص 75 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
جهت گرفتن حاجات و برآمدن مهمات هر روز هفتاد بار يا خفيَّ الألْطافْ نَجِّنی مِمّا اَخاف را بگوید و در آخر بگوید : بِحَقِّ سُورَةِ الاَعراف ِ و مراد خود را عرض کند که البته کفایت گردد       📚رهنمای گرفتاران ص 273   @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
✅بسیار‌ موثر ✅ ✳️جهت و بی اندازه و دفع خصمان این آیه کریمه را هر روز ۱۲۰ بار بخوند 🔰به این روش که ذکر می شود: 🔸طرف دست راست ۲۰ بار 🔸طرف دست چپ ۲۰ بار 🔸طرف روی خود ۲۰ بار 🔸طرف پشت سر ۲۰ بار 🔸بالای سر ۲۰ عدد 🔸بر زمین و جمیع اعضاء ۲۰عدد 📖بخشی از آیه ۲ سوره طلاق و آیه ۳ سوره طلاق : 💥وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا💥 📚اسرار المقاصد «» @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ چگونه می‌شود به مقام «منّا اهل البیت» رسید؟ و در زمره‌ی این خانواده به حساب آمد... @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فدایی‌ها رو می‌خرن!.mp3
7.76M
🏴 امام حسین علیه‌السلام روزی که از مکه خارج شدن گفتن من «باذل» می‌خوام، یعنی فدایی ... فدایی یعنی چه؟ امروز ما چه چیزی برای فدا کردن برای امام عصر داریم ؟ | @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
قرب به اهل بیت ۱۵.mp3
14.13M
💔 احساس تنهایی، یاس، شکست، افسردگی، پوچی، عقده‌ها و کینه‌ها و ... نشانه‌ی عدم تقرب انسان به غیب (الله/ خانواده آسمانی و ...) است! چگونه باید جبرانش کرد؟ مجموعه (علیهم‌االسلام) ۱۵ | @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنرانی استاد_رائفی_پور ♻️فیلم معجزه تربت سیدالشهدا علیه السلام که در ظهر عاشورا تبدیل به خون می‌شود... ✅ @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❓🏴آیا هرگونه عزاداری، زمینه ساز ظهور است!؟ ❌ممکن است عزاداری یک مسجد و یا یک هیات، مانع ظهور باشد! 👈لبیک یا مهدی و لبیک یا حسین، ترازی از آمادگی فردی و اجتماعی می‌خواهد. 🎙استاد ملایی @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#دست_تقدیر ۱۸ #قسمت_هجدهم🎬: جلوی در ساختمان رسیدند، یکی از مردانی که لباس نیروهای بعثی را به تن داش
۱۹ 🎬: افسر بعثی نگاهی به پیش رویش کرد و با دیدن چندین مرد که همه با روی بسته و چوب و چماق در دست به او چشم دوخته بودند، آب دهانش را قورت داد و پایش را از درگاه هال بیرون گذاشت و همانطور که نگاه به مردان روبه رویش می کرد و طوری وانمود می کرد که نترسیده گفت:چ..چی شده؟ چه خبرتان هست؟ افسار پاره کرده اید؟! در این هنگام مردی قوی هیکل، همانطور که چماق را کف دستش می کوبید گفت: این سوال ماست! شما چه خبر دارید که مانداریم؟! انگار افسار پاره کردید؟! ننه مرضیه، این پیرزن زجر کشیده و بی دفاع چکار کرده که نصف شب به خانه اش هجوم آورده اید هااا؟! ببینم صدام حسین چه نقشه ای در سرش دارد، نکنه میخواد عراق را از مخالفانش پاکسازی کنه و از شهر نجف و محله های شیعه نشین شروع کرده؟ و بعد صدایش را بالاتر برد و گفت: تا از زندگی مرخصتان نکردیم از اینجا مرخص شوید فورا... افسر بعثی که انگار این حرکت برایش سنگین آمده بود، اسلحه کمری اش را کشید و ان مرد را نشانه رفت و گفت: گم شوید تا یکی یکی شما را از دم تیر نگذراندم، ان مرد و همراهانش هیچ‌حرکتی نکردند و در این هنگام، صدایی از بالا توجهشان را به خود جلب کرد، مردی در تاریکی روی پشت بام دراز کشیده بود و با اسلحه ای افسر بعثی را نشانه رفته بود فریاد زد: حرکت اضافی کنی، مغزت توی دهنت خواهد بود. افسر بعثی نگاهی به پشت بام کرد و با دیدن لوله تفنگ که او را نشانه رفته بود، اسلحه اش را پایین آورد، به راننده ابو معروف اشاره کرد و گفت: برویم و در یک چشم بهم زدن خود را بیرون خانه انداختند و همینطور که بیرون می رفتند زیر لب گفت: خاک بر سرت! ببین ما را توی چه مخمصه ای انداختی، اصلا آن کسانی که می گفتی هم اینجا نبودند، اگر از طرف ابومعروف نبودی همین الان یک گلوله توی مغزت خالی می کردم. راننده که خودش هم ترسیده بود گفت: ن..نمی دانم کجا پنهانشان کردن، اما حسی به من می گوید، ان دو زن در همین خانه بودند. افسر نگاه تندی به راننده کرد و‌گفت:احمق! به خاطر احساساتت مارا به اینجا کشاندی؟!یعنی مطمئن نبودی؟! و بعد سری تکان داد و گفت: خودم تمام رفتار و کردارت را به ابو معروف گزارش می کنم. راننده سری پایین انداخت و گفت : و اما من تا ان دو زن را پیدا نکنم از نجف تکان نخواهم خورد چون می دانم برگشتنم به معنای مرگم به دست ابو معروف است.. آن دو سوار ماشین شدند و حرکت کردند و در تاریکی شب گم شدند. مردی که از دور آنها را تعقیب می کرد، خود را به خانه ننه مرضیه رساند و صدا زد: رفتند...رفتند. و با این حرف مردان داخل خانه که اینک با ننه مرضیه و عباس اختلاط می کردند، خنده ای سردادند و باهم گفتند: خدا را شکر.. ننه مرضیه از همه تشکر کرد، چون می خواست زودتر به داخل خانه رود و خبری از میهمانانش که هنوز کسی از وجودشان باخبر نبود بگیرد و زخم های عباس هم ببندد. مردها یکی یکی خدا حافظی کردند و بیرون رفتند و تنها همان کسی که روی پشت بام بود ماند، او کسی جز ابو حیدر نبود، خود را به پله های گلی که به حیاط می خورد رساند و پایین آمد. بعد به طرف ننه مرضیه آمد و گفت: ننه، دفعه اول من متوجه حضور این دو مرد شدم، آنها را داخل کوچه دیدم، گویا صحبت دو زن بود که از چنگ یکی از گردن کلفت های بعثی گریخته بود و وقتی عباس را با آن وضع دیدم، فورا به خانه رفتم، اسلحه ام را برداشتم و بقیه را خبر کردم تا به کمکمان بیایند و بعد صدایش را آهسته تر کرد و ادامه داد: معلوم است آن دو زن برایشان مهم هستند، اینها به این راحتی دست بردار نیستند، به خدا قسم اگر این اتفاق در شهری به غیر از نجف افتاده بود، تک تک خانه ها را می گشتند تا آن دو زن را پیدا کنند، اما در شهر نجف که اکثرا مسلمان و شیعه هستند دستشان کوتاه است و باید دست به عصا راه بروند. ننه مرضیه سری تکان داد و ابو حیدر گفت: می خواهم با عباس صحبتی مردانه داشته باشم. ننه مرضیه ابو حیدر را به داخل برد و گفت: من صحبت مردانه و زنانه نمی فهمم، هر چه هست در حضور خودم بگو، فراموش نکردی که عمری ننه مرضیه مانند یک شیرمرد مراقب شما شیربچه های محله بوده تا به این سن رسیدید و با زدن این حرف هر سه به داخل خانه رفتند. 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « ط _ حسینی » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🥀🍃🥀.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🥀.🍃🥀.═╝
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#دست_تقدیر ۱۹ #قسمت_نوزدهم 🎬: افسر بعثی نگاهی به پیش رویش کرد و با دیدن چندین مرد که همه با روی بست
۲۰ 🎬: هر سه وارد هال شدند، ننه مرضیه که از کودکی ابو حیدر را بزرگ کرده بود و مثل چشمهایش به او اعتماد داشت، پیش روی او به سمت اتاق مهمانخانه رفت، در را باز کرد و گفت: کجا هستید عزیزان من؟! اوضاع امن و امان است،بیایید بیرون. محیا و رقیه هر دو از پشت کپه رختخواب بیرون امدند و ننه مرضیه لبخندی زد و گفت: آفرین! خیلی باهوشید و البته خدا هم کمکتان کرد و انگار مولا علی نمی خواست من شرمنده مهمانانش شوم و بعد اشاره به بیرون کرد و گفت: بیاید بیرون تا ببینیم موضوع از چه قرار بوده.. محیا و رقیه داخل هال شدند و همانطور که سلام می کردند نگاهی به صورت متورم و خونین عباس کردند، نگاهشان رنگ شرمساری گرفت و رقیه با بغضی در گلو گفت: ببخشید که باعث عذابتان شدیم، کاش قلم پایمان می شکست و.... ننه مرضیه به میان حرف او دوید و گفت: دیگر ازاین حرفا نزن، اتفاقا عباس خیلی خوشحال هست که توانسته خدمتی به همسایگان امام رضای غریب بکند و بعد رو به عباس گفت: این از خدا نشناس ها از کجا متوجه حضور اینها در خانه ما شدند؟! عباس آب دهانش را قورت داد و همانطور که به ابوحیدر نگاه می کرد گفت:من چیزی نگفتم، فقط از چند جا پرس و جو کردم که چگونه سریع و بدون اتلاف وقت میشه به طرف ایران برویم، انگار اون مردک متوجه خواسته من شده بود و مرا تعقیب کرده بود و چون من به مکان هایی می رفتم که کارشان رد مردم به طرف ایران بود، بهم شک کردن که نکنه پای دو زن فراری در بین باشه و... در این هنگام ابوحیدر سری تکان داد و گفت: بی احتیاطی کردی عباس! وقتی می دانستی این دو زن اینقدر برای مقامات بعثی مهم هستند، نمی بایست بی گدار به آب بزنی. عباس نگاهی به رقیه که به گلهای رنگ رفته قالی چشم دوخته بود انداخت و گفت: من میدانستم مردی در تعقیب آنهاست اما نمی دانستم طرف مقابلشان یکی از گردن کلفت های حزب بعث هست و بعد صدایش را بلند تر کرد و گفت: آنها از ابو معروف حرف میزدند... ابو حیدر با شنیدن این اسم دهانش از تعجب باز ماند و رو به رقیه و محیا گفت: شما دو زن جوان و شیعه و ایرانی را با این جنایتکار چه کار است؟ رقیه همانطور که سرش پایین بود با لحنی شرمسار گفت: من اصلا ابومعروف را درست نمی شناختم ما میهمان ابو حصین برادر شوهرم بودیم اما انگار ابومعروف برای دخترم محیا نقشه داشت و... ابو حیدر که با شنیدن این حرف تا عمق مطلب را گرفته بود گفت: که اینطور! باید بگویم طبق تعاریفی که از این روباه مکار شنیده ام مگر اراده به انجام کاری نکند و تا به هدفش نرسد دست بردار نیست، پس حالا که طرفتان ابو معروف است باید با احتیاط بیشتری عمل کنید، من پیشنهاد میکنم تا شرایط رفتن به ایران مهیا می شود، جایتان را تغییر دهید و مدتی پنهان شوید. عباس که انگار دلش نمی خواست میهمانانش بروند گفت: اما ... ابو حیدر گفت: اما و اگر ندارد باید این کار را کرد. ننه مرضیه که پیری دنیا دیده بود حرف ابو حیدر را تایید کرد و‌گفت: آخر چگونه این دو زن را از این خانه بیرون ببریم ؟ آنها احتمالا ما را زیر نظر دارند و سوال دوم اینکه آنها را کجا ببریم؟ ابو حیدر لبخندی زد و گفت:... 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « ط _ حسینی » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🥀🍃🥀.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🥀.🍃🥀.═╝
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#دست_تقدیر ۲۰ #قسمت_بیستم🎬: هر سه وارد هال شدند، ننه مرضیه که از کودکی ابو حیدر را بزرگ کرده بود و
۲۱ 🎬: ابو حیدر لبخندی زد و گفت: نبینم ناراحت باشی ننه مرضیه! مگه پسرت ابوحیدر مرده که... ننه مرضیه لبخندی زد و گفت: خدا نکنه، خدا پدر و مادرت را بیامرزه پسرم، حالا چکار کنیم. ابو حیدر نگاهی به رقیه و محیا که همچنان ساکت به زمین چشم دوخته بودند کرد و گفت: این خانم ها هم مثل خواهر و دختر خودم، بیان پیش من و ام حیدر، از وقتی بچه ها رفتن پی زندگیشون ما هم حسابی تنها شدیم، میتونن از پله های پشت بام بیان بالا رو پشت بام، خونه ما هم که پشتش چسپیده به خونه شما راحت میتونن بیا اونور، در خونه ما از کوچه بعدی باز میشه و اون مردک اصلا به ذهنش خطور نمی کنه اونجا را زیر نظر بگیره، از طرفی من چند تا دوست دارم که می تونن برای رفتن به ایران کمکشون کنن، فردا میرم پیششون ببینم چه می کنن... ننه مرضیه که انگار چشماش برق می زد گفت:ببین مادر، من و عباس هم‌ می خوایم ایران بریم و بعد صدای بغض دارش را پایین آورد و ادامه داد: نذر دارم برم حرم امام رضای غریب! باید نذرم را ادا کنم میترسم بمیرم و نتونم... حیدر به میان حرف ننه مرضیه پرید و گفت: ان شاالله صد سال سایه تان بالا سر ما هست، به به، چی از مسافرت اونم زائر خراسان شدن بهتر! باشه من فردا میرم و خبری میگیرم ننه مرضیه با چشمانی پر از محبت به ابو حیدر نگاه کرد و گفت: خدا ازت راضی باشه، یکدفعه مثل عباس نری کلاه بیاری و با سر برگردی هااا ابو حیدر نگاهی به چهره متورم عباس کرد و گفت: من اینقدرا ناشی نیستم ننه، قول میدم چنان بی صدا از مرز ردتون کنیم که خودتون هم نفهمین و با زدن این حرف از جا بلند شد و رو به رقیه و محیا گفت: خوب خواهرای گلم، مثل اینکه مولا علی میخواد برکت پذیرایی از میهمانانش را به من بده، پاشین وسایلتون را بدین به من و از تاریکی شب استفاده کنیم و با هم بریم خونه ما... رقیه و محیا از جا بلند شدند و رقیه همانطور که با نگاه و کلامش از عباس و مادرش اجازه می گرفت گفت: اگر آقا عباس و ننه مرضیه اجازه بدن ما حرفی نداریم و بعدش اینکه ما جز همین چادر سر و لباسای تنمون وسایلی نداریم. و بعد رو به عباس گفت: ببخشید آقا عباس، به خدا من شرمنده شما شدم، به خاطر ما خیلی اذیت شدین، ان شاالله هر چی از خدا می خوایین به حق مولا علی نصیبتون کنه. عباس با شنیدن این دعا، نگاهی از زیر چشم به رقیه کرد و همزمان با اینکه آه کوتاهی می کشید گفت: ان شاالله شما هم حاجت روا بشید و دیگه از این حرفا نزنین، من کاری نکردم، از طرفی قراره همسفر باشیم و به ایران رسیدیم جبران می کنید دیگه ما میشیم میهمان و شما میزبان و خنده ریزی کرد... ننه مرضیه با شنیدن این حرف خنده بلندی سر داد و گفت: عباس من، داره میشه همون عباس چند سال پیش، دیگه انگار از دنیا و مردمش گریزان نیست و از خنده ننه مرضیه همه به خنده افتادند و به طرف حیاط حرکت کردند. 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « ط _ حسینی » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 ╔═.🥀🍃🥀.═══════╗ 👇 @zohoreshgh @NedayQran 📕نــداے قــرآن و دعــا📕 ╚═══════🥀.🍃🥀.═╝