اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
#راه_نصرالله
@negaheqods
السلام علیک یا حجةالله
در میان تمامی اضطراب ها،
صبحمان با
سلام بر شما
بخیر میشود ...
انگار دلمان آرام میگیرد،
یادمان میآید
تنها نیستیم ...
یادمان میآید پناهگاه داریم،
پشتوانه داریم،
طبیب و حبیب داریم،
آرام جان داریم،
امام و صاحب داریم...
... یادمان میآید ...
پدر داریم ...
سلام همه ی هستی ما ...
اللهم عجل فرجه
و سهل مخرجه🤲🏻
#راه_نصرالله
@negaheqods
نگاه قدس
﴾﷽﴿ پلاک پنهان 🔻 قسمت چهل و سوم از ماشین پیاده شد و وارد دانشگاه شد،تصمیم گرفت که خودش شخصا به
﴾﷽﴿
پلاک پنهان
🔻 قسمت چهل و چهارم
کمیل پرونده را روی میز گذاشت و کتش را درآورد،که در بعداز تقه ای باز شد،و امیر علی در چارچوب در نمایان شد.
ــ سلام،کجا بودی؟
ــ سلام دانشگاه،فیلما چی شد؟
ــ فرستادم بچه ها فیلمارو بیارن تا بشینیم روشون کار کنیم
ــ خوبه
ــ برا چی رفتی دانشگاه؟؟
ــ برای این
و عکسی از پرونده بیرون آورد و روبه روی امیرعلی گرفت!
ــ این کیه؟
ــ رویا رضایی
ــ کی هست؟
ــ مسئول علمی دفتر دانشگاه
ــ خب؟
ــ روز انتخابات رویا رضایی به خانم حسینی زنگ میزنه که بیاد سیستمو درست کنه ،خانم حسینی که میره سیستمو درست کنه میبینه سیستم مشکلش خیلی ساده است ،تو این مدت گوشیش و کیفش تو اتاقش بوده و اون تو اتاق رضایی،
ــ خب چه ربطی داره؟
ــ خانم حسینی دقیقا ساعتی که پیام از گوشیش ارسال میشه اون تو اتاق رضایی بوده و یه چیز دیگه
ــ اون ساعت سهرابی تو دفتر بوده یعنی فقط رضایی و سهرابی .
ــ منظور؟
کمیل برگه ی دیگری از پرونده در آورد و نشان امیرعلی داد :
ــ رشته ی رویا رضایی کامپیوتر بوده،پس از پس یک مشکل کوچیک برمیومده،
ــ پس میگی ،کار سهرابی بوده اون پیام؟
ــ هنوز معلوم نیست.فیلماروچک کن ببین رضایی روز انتخابات با بشیری برخوردی داشته با نه؟
ــ چطور؟
ــ چون ازش پرسیدم گفت آخرین بار اونو یک روز قبل انتخابات دیده،ببین واقعا برخوردی نداشتن؟چون بشیری یک روز بعد انتخابات بودش
ــ باشه چک میکنم
ــ امیرعلی من به رضایی خیلی مشکوکم
ــ چطور؟
ــ تو اتاق حسینی پا سیستم نشسته بود اول ریلکس بود وقتی بهش گفتم که از اداره اگاهی اومدم هول کرد و برگه هایی که تو دستش بدند ریختن روی زمین،اما زود خودشو جمع کرد و دوباره ریلکس شد،از خانم حسینی پرسیدم ،اول خوبشو گفت بعد بدیشو،گفت که به همه گفتیم مسافرته،وقتی هم ازش پرسیدم چرا اینجایی،گفت سیستم اتاقم خرابه روشن نمیشه وقتی اومدم بیرون در اتاقش باز بود سیستم روشن بود و اتقفاقا صفحه ی گوگل باز بود،بعد اخر از من پرسید که برا خانم حسینی اتفاقی افتاده که سوال میپرسید؟یعنی اونا از دستگیری خانم حسینی چیزی میدونستن
ـــ این دیگه خیلی مشکوکه،ازتو کارتی نخواست؟
ــ نه اونقدر ترسیده بود اوایل،که یادش رفت کارت شناسایی ببینه
ــ من تا فردا صبح گزارش فیلمارو به دستت میرسونم.
ــ یه گزارش از رویا صادقی میخوام،کی هست ؟کجاییه؟فعالیتاش چی بود کلا یه گزارش کامل
ــ باشه
امیرعلی به سمت در رفت،قبل از خروج برگشت و گفت:
ــ راستی،شنیدم با خان داییت دوباره همکار شدیم
ــ درست شنیدی
ادامہ دارد...
#راه_نصرالله
@negaheqods
📌چند نکته راجع به قطع خطوط ارتباطی ایران و حزب الله
1⃣ :اسراییل از اول جنگ به دنبال قطع کردن خطوط لجستیکی به لبنان و حتی سوریه بود .
❌بنابراین از همون اوایل طوفان الاقصی از سردار های سپاه که مسئول این کار بودن مثل سید رضی رو ترور کرد و این کار ادامه داشت تا زدن کنسول گری ایران در سوریه و شهادت سردار زاهدی ک منجر به وعده صادق ۱ شد اما در رسیدن به هدف خود ناکام ماند.
2⃣:وقتی غرب به هدف خود نرسید رفت به سراغ پلن ۲ رفت ؛ درگیر کردن سوریه
⭕️ ابتدا قصد داشتند با اتحاد میان قبایل عرب و کرد مخالف بشار با کمک و حمایت تسلیحاتی آمریکا، اقداماتی را علیه دولت مرکزی اسد انجام دهند که با پشتیبانی اطلاعاتی پهپادی ایران و عملیات بی سابقه جنگنده های روسی وسوریه که به شدت مواضعشان را زیر آتش سنگین بردند این گزینه کنار رفت.
3⃣:گزینه سوم ورود مستقیم ترکیه بود
🛑همین ماه پیش با یک عملیات فالس فلگ و گروگان گیری شهروندان ترک در مقر وزرات دفاع در آنکارا، زمینه را ورود ترکیه به شمال عراق و سوریه برای دست گرفتن خطوط مواصلاتی مقاومت ایجاد کرد ؛اما ترکیه اصلا آماده جنگ نبود در همون روزها بود که اردوغان اعلام کرد و از محور سوریه روسیه و ایران درخواست کرد که جلوی جنگ تو سوریه را بگیرند. یعنی اینکه غربی ها تصمیم خودشون رو گرفتند که از طریق من ترکیه وارد سوریه بشوند،من هم توانایی جلوگیری این قضیه رو ندارم (شرایط ترکیه اصلا خوب نیس اردوغان ۶ماه پیش یک وام بزرگ ۶ماهه از آمریکا گرفت برای سر وسامان دادن اوضاع داخلی خودش به شرط اینکه داخل زمین غرب بازی کنه) نه ترکیه شرایط ورود به جنگ رو نداشت تازه با فشار ایران و روسیه عقب نشست از مواضعش و حتی بعد از سال ها اجازه باز شدن خطوط هوایی بین دمشق و استانبول رو داد سر همین اتفاقات همین الان ترکیه در داخل به علت اعتراضات و اغتشاشات داخلیش سر قضیه کردستان میسوزه و قصش کنسل شد
4⃣:امریکا از طریق اردن و امارات به سراغ گزینه4 رفت
⭕️آنها با پیشنهادی به بشار اسد ارائه کردند مبنی بر اینکه سوریه از محور مقاومت دوری کند و جلوی ترابری لجستیک به حزب الله رو بگیرد که همونطور که پیشبینی میشد با مخالفت دمشق همراه شد و این گزینه جای خودشو به حملات سنکین رژیم صهیونیستی در دمشق وسویدا به بهانه حضور حزب الله در این مناطق داد ؛ چندی پیش هم اسراییل با هدف قرار دادن سنگین پایتخت سوریه و تهدید رسمی ترور بشاراسد نشون داد که گزینه چهارم به زمین خورده است .
❎حالا مشکل بزرگتر برای غرب این است که گزینه مطلوب یعنی کاملا هریس در انتخابات شکست سنگینی خورده و ترامپی به میدان اماده ک طبق گفته شخص او و مشاورین خود به دنبال پایان جنگ، عدم باز کردن جبهه های جدید و همچنین کاهش نیرو های خود از سوریه می باشد ک خود این کار برنامه حمایتی امریکا از گروه های مخالفین بشار رو مختل می کند.
✅اما نکته قابل توجه این است که حزب الله در این سالها با کمک ایران و در پیش گرفتن راهبرد و هدف سیدالشهدای مقاومت سید حسن نصر الله مبنی بر استقلال و ایستادن روی پای خود؛ کارخانه های موشکی زیر زمینی بسیار عظیمی بنا کند و با ساخت ادوات موشک راکت و ... بتواند حتی با کاهش یا قطع کمک های لجستیکی (که هرگز رخ نداد و نخواهد داد) بتواند ایستادگی و مقاومت کند. این قضیه رو می توان با توجه به اسم موشک ها و راکت های لبنانی مانند فادی نصر یا قادر و.... و همچنین رونمایی از شهر های موشکی خود این قضیه رو به اثبات برساند.
#راه_نصرالله
@negaheqods
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ
عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ
وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ
آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#راه_نصرالله
@negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
#راه_نصرالله
@negaheqods
#سلام_مولای_مهربانم♥️
جانت سلامت آقای مهربانم
چقدر جهان بی تو نازیباست
آرام زیبای من!
منتظر طلوع تواییم
صبح یعنی : چشمان تو
آنگاه که سرزمین جانها را
نور باران میکنی ..
🌤الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّڪَـــالْفَـــرَج🌤
#راه_نصرالله
@negaheqods
نگاه قدس
﴾﷽﴿ پلاک پنهان 🔻 قسمت چهل و چهارم کمیل پرونده را روی میز گذاشت و کتش را درآورد،که در بعداز تقه
﴾﷽﴿
پلاک پنهان
🔻 قسمت چهلو پنجم
کمیل سریع وارد محل کارش شد و سریع به اتاقش رفت،و پیامی به امیر علی داد تا به اتاقش بیاید.
صبح به خانه رفته بود تا سری به مادرش و صغری بزند،و بعد صغری را برای باز کردن گچ پاهایش به بیمارستان برد،با اینکه سمیه خانم کی گله کرد و از اینکه شب ها به خانه نمی آمد شاکی بود اما کمیل نمی توانست سمانه را تنها بزارد ،بعد از خداحافظی سریع از خانه بیرون رفت.
بعد از تقه ای به در ،امیرعلی وارد اتاق شد.
ـــ تو راست میگفتی کمیل،این دختره دروغ گفته؟
ــ از چی حرف میزنی؟
امیر علی چندتا عکس را از پاکت خارج کرد و به کمیل داد.
ــ این عکسا برای روزی تظاهرات دانشگاه بود،نگا کن بشیری با رویا دارن حرف میزنن،تو فلشم فیلمو برات گذاشتم،واضحه داشتن با هم دعوا می کردند،اما صادقی گفته بود که او را ندیده
کمیل سری تکان داد و زیر لب زمزمه کرد:
ــ میدونستم داره دروغ میگه
کمیل بر روی صندلی نشست و متفکرانه به پرونده خیره شد،امیرعلی لب باز کرد و سکوت را شکست:
ــ میخوای الان چیکار کنی؟
ــ حکم بازداشت رویا صادقی رو بگیر،یه پیگیری بکن کار بشیری و سهرابی به کجا رسید،پیدا نشدن؟
ــ باشه
با صدای گوشی کمیل،کمیل با نگاه مشغول جستجوی گوشیش شد،که بعد از چند ثانیه گوشی را از کتش بیرون آورد،با نمایان شدن اسم محمد بر روی صفحه سریع جواب داد:
ــ الو دایی
ــ کمیل،بشیری پیداشد
کمیل از جایش بلند شد و با صدای بلند و حیرت زده گفت:
ــ چی ؟بشیری پیدا شد؟
ــ اره ،سریع خودتو برسون،آدرسو برات پیامک میکنم،یاعلی
ــ یاعلی
کمیل سریع کت و سویچ ماشین را برداشت،وبه طرف خروجی رفت ،امیرعلی پشت سرش آمد و با خوشحالی گفت:
ــ بشیری پیدا شد؟؟این خیلی خوبه
ــ آره پیدا شده،دعا کن اعتراف کنه
ــ امیدوارم ،میخوای بیام بهات
ــ نه نمیخواد،تو اینجا بمون به کارا رسیدگی کن،حکم رویا صادقی تا فردا آماده بشه
ــ نگران نباش آماده میشه
ــ خداحافظ
ــ بسلامت
کمیل سریع به طرف ماشینش رفت،با صدای پیامک سریع نگاهی به متن پیام انداخت،با دیدن آدرس بیمارستان،شوکه شد.یک فکر در ذهنش پیچیده بود و او را آزار می داد که،"نکنه کشته شده".
پایش را روی گاز فشرد و سریع راه بیست دقیقه را در ده دقیقه رانده بود،
با رسیدن به بیمارستان،سریع ماشین را پارک کرد،با ورودش به بیمارستان ،میخواست به سمت پذیرش برود، که محمد را دید به سمتش رفت.
ــ سلام،کجاست؟
ــ سلام،نفس نفس میزنی چرا؟بیا بشین یکم
ــ نمیخواد خوبم،بشیری کجاست؟
محمد با قیافه ی خسته ای به چهره ی کمیل نگاهی انداخت و گفت:
ــ بشیری تو کماست.....
ادامہ دارد...
#راه_نصرالله
@negaheqods
نگاه قدس
🔻این امر مسلم که ایران توانسته با استفاده از توانمندیهای راداری خود به صورت دقیق گرافیک مسیر و زمان
🔴طرح ابتکاری عراق برای آتشبس!
یکی از مواردی که باید در مورد سفر الاعرجی به تهران گفت، پیام و ماموریت او در مورد آتشبس در لبنان و غزه است. در حالی که او ماموریت دارد تا مانع از رسیدن جنگ به عراق جنگزده و نیمهویران شود، با این حال مساله مهمی وجود دارد بنام «پیشنهاد آتشبس» در غزه و لبنان که عراقیها خود را مبتکر آن میدانند.
سخنگوی دولت عراق در گفتوگویی با شبکه الجزیره با بیان مسیرهای آتشبس در لبنان و غزه جدای از هم نیست؛ صحبت ما درباره برقراری آتشبس فراگیر در لبنان و غزه است و ما به عنوان میانجی جهت نزدیک کردن دیدگاهها به یکدیگر و جلوگیری از تشدید تنش بین تهران و واشنگتن و کاهش تنشها بین آنها، ایفای نقش میکنیم، کرد: ملت عراق مطلقا جنایتهای رژیم صهیونیستی را رد میکند؛ ما احساسات مقاومت را درک میکنیم اما وظیفه ما دفاع از حاکمیت عراق و استقلال آن است.
باسم العوادی که برای شرکت در دومین نشست اضطراری سازمان همکاری اسلامی و اتحادیه عرب در ریاض بسر میبرد، پیشتر گفته بود که عراق می کوشد تصویر جدیدی از جهان عرب را ترسیم کند، در ادامه گفت: مشارکت عراق در این اجلاس، انعکاس علاقه مندی عراق برای ارتقا روابط با کشورهای عربی و توسعه همکاری های اقتصادی و سیاسی بین کشورهای منطقه است.
بنابراین باید گفت که الاعرجی با یک پرونده خاص در این زمینه هم به تهران آمده تا مانع از تبدیل شدن عراق به میدان نبرد میان ایران و امریکا شود. امریکایی که با استفاده از پایگاههای تروریستی خود در عراق، هزینههای هنگفتی را در حوزه امنیتی برای کشورمان ایجاد کرده و عملا این پایگاهها به نقطهای برای عملیاتهای تروریستی رژیم صهیونیستی تبدیل شده است.
#راه_نصرالله
@negaheqods
۱۱۳📞شما با وزارت اطلاعات
ستاد خبری سازمان اطلاعات استان تهران تماس گرفته اید:
🔺لطفا جهت ارائه گزارش کلید:یک
🔺ارتباط با کارشناس کلید: دو
🔺ارتباط با وزیر اطلاعات کلید :سه
🔺و انتقادات و پیشنهادات کلید :چهار را بفشارید
🔹شما می توانید با دیدن هرگونه مورد مشکوک امنیتی با شماره ۱۱۳ تماس گرفته و گزارش آن را به کارشناسان خبره وزارت اطلاعات ارائه دهید.
⚠️مراقب میهنم هستم...
#راه_نصرالله
@negaheqods
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ
عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ
وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ
آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#راه_نصرالله
@negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
#راه_نصرالله
@negaheqods
💢️️سلام امام زمانم
🔹 مولای من مهدی جان️
🔹 از شما سپاسگزارم که هر صبح رخصت میدهید سلامتان کنم یادتان کنم
🔹 من با این سلام ها تازه میشوم
جان میگیرم
پرواز میکنم
🔹 من با این سلام ها یادم میآید پدر دارم
جان پناه دارم
راه بلد دارم...
🔹 من با این سلام ها زندهام...
🔹 اللهم عجل لولیک الفرج
#راه_نصرالله
@negaheqods
نگاه قدس
﴾﷽﴿ پلاک پنهان 🔻 قسمت چهلو پنجم کمیل سریع وارد محل کارش شد و سریع به اتاقش رفت،و پیامی به امی
﴾﷽﴿
پلاک پنهان
🔻 قسمت چهل و ششم
کمیل و محمد روبه روی دکتر که با دقت پرنده را مطالعه می کرد،نشسته بودند.
دکتر سری تکان داد و گفت:
ــ خب طبق چیزی که تو پرونده نوشته شده،ضربه ی محکمی به سرش برخورد کرده که باعث خونریزی و ایجاد لخته خون در قسمت حساسی از مغز شده،عملی که داشتیم موفق شدیم خونریزی رو قطع کنیم.
کمیل که با دقت به صحبت های دکتر گوش می داد ،پرسید:
ــ پس چرا رفت تو کما؟کی بهوش میاد؟
ــ نگا جوون،این بیمار خودش بدن ضعیفی داره،قبل از این ضربه که خیلی بد بوده ، کتک خورده ،بعد از کتک و ضربه زدن به سرش اون تا چند روز بیهوش بوده و هیچ رسیدگی به اون نشده،زنده موندنش خودش معجزه است.
اینبار محمد سوالی پرسید و نگران به دکتر خیره ماندتا جوابش را بشنود:
ــ ممکنه دیر بهوش بیاد؟یا حافظه اش را از دست بده؟
با سوال آخرش نگاه کمیل هم رنگ نگرانی به خود گرفت!
ــ در این مورد، نمیتونم جواب قطعی بهتون بدم،اما ممکنه تا چند هفته طول بکشه که بهوش بیاد،اما در مورد حافظه اش،بله احتمال زیادش وجود داره،ولی همه چیز دست خداست.
محمد و کمیل بعد از کمی صحبت با دکتر تشکری کردند و از اتاق خارج شدند.
ــ کجا پیداش کردید؟؟
ــ مثل اینکه یکی از اهالی روستاهای حوالی شهر زنگ میزنه به پلیس و میگه که تو مزرعه اشون یه جنازه پیدا کردن،بعد از اینکه نیروها میرن متوجه میشین که زنده است اما نبضش کند میزنه،منتقلش میکنن به بیمارستان و ما چون عکس بشیری و سهرابی رو برای همه واحدها ارسال کردیم با شناسایی بشیری بهمون خبر میرسونن.تو چیکار کردی؟
ــ صادقی که موضوعشو برات تعریف کردم ،یادته؟
ــ آره چی شد؟
ــ دروغ گفته ،روز تظاهرات با بشیری بحثش شده بود اصلا ،دوربینا فیلمشونو گرفتن
ــ دستگیرش میکنید؟
ــ آره،منتظر حکمشم، راستی امنیت اتاق بشیری رو ببرید بالا.
ــ نگران نباش،حواسم هست،میری جایی؟
ــ برمیگردم محل کار،پروندهایی غیر از پرونده سمانه هستن،که باید به اونا هم رسیدگی کنم
ــ پس برو وقتتو نمیگیرم
ــ میرسونمت
ــ ماشین هست،یکمم اینجا کار دارم
ــ پس میبینمت
ــ بسلامت
کمیل از بیمارستان خارج شد که گوشی اش زنگ خورد با دیدن امیرعلی دکمه سبز زنگ را لمس کرد:
ــ بگو امیرعلی
ــ کمیل کجایی؟
کمیل با شنیدن صدای کمی مضطرب امیرعلی نگران شد!
ــ بیمارستان،چی شده؟چرا صدات اینجوریه؟
ــ کمیل،خانم حسینی
کمیل وحشت زده با صدایی که بالا رفته بود گفت:
ــ سمانه چشه؟چی شده امیرعلی؟دِ حرف بزن
ــ خانم حسینی حالشون اصلا خوب نیست،سریع خودتو برسون محل کار
قلب کمیل فشرده شد،حرف های امیرعلی در سرش میپیچید،ارام زمزمه کرد:
ــ یا فاطمه الزهرا...
ادامہ دارد...
#راه_نصرالله
@negaheqods
نگاه قدس
این سامانه پدافندی پرقدرت ایرانی بود که دشمنان این آب و خاک در شب شرارت آمیز خود علیه ایران و ایرانی نتوانستند از سد آن عبور کنند. هر بار که جنگندههایشان به فاصله ۱۸۰ کیلومتری میرسید مرزهای کشور میرسید توسط ن سامانه کشف میشد و وقتی به زیر ۱۳۰ کیلومتری مرزهای ایران عزیز نزدیک میشدند روی آنها قفل راداری صورت میگرفت و بدون اینکه بدانند چگونه، به مدت بیش از ۳ ساعت برای عبور از این سامانه با شبکه یکپارچه پدافندی کشور درگیر شدند و راه به جایی نبردند.
محور شرارت فکر میکرد تمام سامانههای ایران را میشناسد و میداند که چگونه باید با آنها برخورد کند؛ نزدیک به سه سال است که با سامانههای پیشرفته روسی در اوکراین درگیر بوده و نزدیک به دو دهه نیز انواع و اقسام سامانههای پدافندی ساخت ایران در چهار گوشه مرزهای اهورایی این خاک پر گهر درگیر شده است اما این بار جنس غافلگیری به شکلی بود که دشمن وحشت زده و ناتوان در خودش درگیر شد و با شلیک تعدادی موشک به سمت چند سایت پدافندی کار بزرگش را حقیرانه تمام کرد. شاید دنیا ایران را به پهپاد و موشک بشناسد اما حالا همه میدانند که ایران یک سازنده بزرگ سیستمهای پیشرفته پدافندی است که تمام غرب با همه قدرتش نتوانستند از آن عبور کنند.
البته این نکته را هم باید اضافه کنم که بسیاری از سامانههای پدافندی دیگر کشور نیز به رادرهای غیرفعال مجهز شدهاند تا به این ترتیب جغرافیای بزرگ ایران امنتر از همیشه در برابر محور شرارت، مقاومت کند و ساکنان این آب و خاک در امنیت روزگار را به سلامت بگذرانند. حالا که دشمن میداند تهاجم به خاک ایران راه به جایی نمیبرد و نمیشود با هواپیما و بمب افکن مانند غزه و لبنان ایران را به ویرانه تبدیل کرد لرزان و ترسان چشمش به آسمان است که کی موشکها و پهپادهای ایرانی مانند ابابیلهای مرگ بر سرشان نازل شوند.
قرار بود ایران سه شبانه روز بمباران شود و مردم ایران از نظر نظامی و اقتصادی و زیرساختی ۱۰۰ سال عقب بیفتند اما حالا ایران قرار است سه شبانه روز آنچه آمریکا و رژیم صهیونیستی در منطقه دارند را با آتش بکشد تا رژیم مفلوک کودک کش یهودی حتی ۸۰ سالگی را هم تجربه نکند و غرب بداند که اینجای قاره کهن جای آنها نیست و بعد از ۵۰۰ سال باید گورشان را گم کنند... تاریخ در حال رقم خوردن است و ما شاهد آغاز مرحلهای تازه از تحولات بشری هستیم، تحولاتی که در آن خِرد در برابر جعل و حقیقت در برابر دروغ پیروز خواهد شد...
#راه_نصرالله
@negaheqods
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ
عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ
وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ
آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#مثل_زهرا_پای_حق_میایستیم
@negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
#مثل_زهرا_پای_حق_میایستیم
@negaheqods
💐 اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَالزَّمان (عج)
دلم گرفته
به مانند آسمان غزه
و ابرهای اندوهش
سیلآسا میبارد
🔹آیا نمیخواهی با آمدنٺ
پایان خوشی بر تمام
دلتنگیهایم باشی؟
#سلام_امام_زمانم ❤️
#مثل_زهرا_پای_حق_میایستیم
@negaheqods
نگاه قدس
﴾﷽﴿ پلاک پنهان 🔻 قسمت چهل و ششم کمیل و محمد روبه روی دکتر که با دقت پرنده را مطالعه می کرد،نشست
﴾﷽﴿
پلاک پنهان
🔻 قسمت چهل و هفتم
کمیل با آخرین سرعت تا محل کار رانده بود،به محض رسیدن سریع از ماشین پیاده شد و به طرف ساختمان دوید،در راه احمدی را دید با صدای مضطربی صدایش کرد:
ــ احمدی،خانم حسینی کجاست؟
ــ حالشون بد شد،بردنشون بهداری
کمیل بدون حرفی به سمت بهداری که آخر ساختمان بود،دوید تا می خواست وارد شود ،بازویش کشیده شد،با عصبانیت برگشت تا شخصی که مانع ورودش شد را دعوا کند که با دیدن امیرعلی کمی آرامتر اما باهمان اخم های وحشتناک گفت:
ــ چیه؟
ــ آروم باش کمیل،دکتر داخله نمیتونی بری،دارن خانم حسینی رو معاینه میکنه
کمیل که با حرفی که امیرعلی گفت قانع شده بود،بانگرانی پرسید:
ــ چی شده امیرعلی،سمانه چشه؟
ــ بیا بشین ،برات تعریف میکنم
او را به سمت صندلی ها برد و هر دو کنار هم نشستند.
ــ آروم باش،همه دارن باتعجب نگات میکنن،این همه اضطراب و نگرانی لزومی نداره.
کمیل دستی به صورتش کشید و گفت:
ــ دست خودم نیست،دِ بگو چی شده؟
ــ باشه میگم آروم باش،پای کارای رضایی بودم که خانم بصیری گفتن یکی از خانمای بند سیاسی حالشون بد شده،اصلا فکر نمیکردم خانم حسینی باشه،منتقلش کردیم بهداری،دکتر معاینه کرد،گفت که بدلیل فشار روحی و اینکه وچند روزی هست که غذا نخورده
ــ چی؟غذا نخورده؟چرا
ــ آره،خانم حسینی کلا بیهوش بود و نتونستیم دلیل نخوردن غذارو بپرسیم،زنگ زدیم دکتر زند تا بیان و دقیق تر معاینه کنه،خانم بصیری وقتی دست خانم حسینی رو گرفت،از شدت سرمای دستش شوکه شد.
کمیل سرش را پایین انداخت،باورش نمی شد که سمانه به این روز افتاده باشد.
ــ همش تقصیر منه،باید زودتر از اینجا میبردمش بیرون،اون روز دیدم رنگش پریده اما نپرسیدم..لعنت به من
امیرعلی دستی بر شانه اش گذاشت:
ــ آروم باش،الان تو تنها کسی هستی که میتونی کنارش باشی،امیدش الان فقط به تو هستش،ضعیف نباش،تو الان تنها تکیه گاه اون هستی
ــ میتونستم بیشتر مراقبش باشم
ــ این چیز دسته خودت نیست،تو هم داری همه تلاشتو میکنی پس دیگه جای بحثی نمیمونه
با باز شدن در،هر دو سریع از جایشان بلند شدند اما کمیل زودتر به طرف دکتر زند رفت.
ــ سلام دکتر
ــ سلام .خوب هستید
ــ خیلی ممنون،حال بیمار چطوره؟
دکتر زند که خانمی مهربون بودند،کمی مشکوک به چهره ی مضطرب کمیل نگاه کرد،میدانست او مسئول دلسوز و متعهدی است و همیشه گزارش حال زندانی ها را حضوری پیگیری می کرد اما الان بی تاب و نگران بود،حدس می زد که آن دختر جوان فقط زندانی کمیل نیست.
ــ نگران نباشید،حالشون خوبه،البته فعلا
ــ نگفتن چرا غذانخوردن؟
ــ این دختر خانم بدلیل ناراحتی زیاد و فشار روحی که این مدت داشته،معده درد شدید گرفته بود،و با خوردن کمترین چیزی حالت تهوع شدید و سوزش معده میگرفته،تعجب میکنم که چرا حرفی نزده؟
کمیل از شنیدن این حرف ها احساس ضعف می کرد،سمانه چه دردهایی کشیده بود و او در بی خبری به سر می برد....
ادامہ دارد...
#مثل_زهرا_پای_حق_میایستیم
@negaheqods
بـه افـق فاطمیه نـزدیـک مـیـشویم
بـو کـن :
بـوی بـغـض
بـوی پـیـراهـن مـشـکـی
بـوی فــریــاد یـافاطمه
کـم کـم شـمارش روز هـا بـه اتـمـام مـیـرسـد
دیـگـر نـزدیــک است
خبر از یک زن بیمار شود
میمیرم ...
مادری دست به دیوار شود
میمیرم ...
با زمین خوردن تو ...
بال و پرم میریزد ...
چادرت را نتکان ...
عرش بهم میریزد ...
" اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیه.
#مثل_زهرا_پای_حق_میایستیم
@negaheqods
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ
عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ
وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ
آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#مثل_زهرا_پای_حق_میایستیم
@negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
#مثل_زهرا_پای_حق_میایستیم
@negaheqods
💐 اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَالزَّمان (عج)
دلم گرفته
به مانند آسمان غزه
و ابرهای اندوهش
سیلآسا میبارد
🔹آیا نمیخواهی با آمدنٺ
پایان خوشی بر تمام
دلتنگیهایم باشی؟
#سلام_امام_زمانم ❤️
#مثل_زهرا_پای_حق_میایستیم
@negaheqods
نگاه قدس
﴾﷽﴿ پلاک پنهان 🔻 قسمت چهل و هفتم کمیل با آخرین سرعت تا محل کار رانده بود،به محض رسیدن سریع از م
﴾﷽﴿
پلاک پنهان
🔻 قسمت چهل و هشتم
دکتر زند،وقتی متوجه ناراحتی زیاد کمیل و نگاه نگران امیرعلی به کمیل شد،سعی کرد کمی خیالش را راحت کند،با لبخند مهربان همیشگی اش ادامه داد:
ــ ولی نگران نباشید،الان براشون دارو نوشتم،نسخه اشو دادم به دکتر بهداری تا تهیه کنند،سرم هم وصل کردیم براشون که الان تموم شده و حالشون بهتر شد،اما باید استراحت و تغذیه مناسب داشته باشه تا خدایی نکرده حالشون بدتر نشه
کمیل سری به علامت تایید تکان داد.
ــ ببخشید میپرسم فقط میخواستم بدونم جرمش چی هست؟چون اصلا بهش نمیومد که اهل کار سیاسی باشه.آخه تو پرونده اش نوشته بودند از بند سیاسی هست.
اینبار امیرعلی جوابش را خیلی مختصر داد،اما کمیل تشکر کوتاهی کرد و سمت بهداری قسمت خواهران رفت و بعد از اینکه تقه ای به در زد ،وارد اتاق شد ،با دیدن سمانه بر روی تخت،قلبش فشرده شد،به صورت رنگ پریده اش و دندان هایی که از شدت سرما بهم می خوردند نگاهی کرد.
روبه پرستار گفت:
ــ براش پتو بیارید،نمیبینید سردشه
ــ قربان،دوتا پتو براشون اوردیم،دکتر گفت چیز عادیه،کم کم خوب میشن
کمیل نزدیک تخت شد و آرام صدایش کرد:
ــ سمانه خانم،سمانه،صدامو میشنوید؟
سمانه کم کم پلک هایش تکان خوردند و کم کم چشمانش را باز کرد،دیدش تار بود ،چند بار پلک زد تا بهتر تصویر تار مردی که آرام صدایش می کرد را ببینید.
کمیل با دیدن چشمان باز سمانه،لبخند نگرانی زد و پرسید:
ــ خوب هستید؟؟
با صدای ضعیف سمانه میله ی تخت را محکم فشرد.
ــ آره
ــ چیزی میخورید؟
ــ نه،معدم درد میگیره
کمیل روی صندلی نشست و با ناراحتی گفت:
ــ اون روز که دیدمتون،چرا نگفتید؟
سمانه تلخ خندید و گفت:
ــ بیشتر از این نمیخواستم درگیرتون کنم
اخم های کمیل دوباره یر پیشانی اش نقش بستند:
ــدرگیر؟؟
سمانه با درد گفت:
ــ میبینم که چند روز چقدر به خاطر اشتباه من درگیر هستید،میبینم خسته اید،نمیخوام بیشتر اذیت بشید
ــ این بچه بازیا چیه دیگه؟چند روز معده درد داشتید و نگفتید؟اونم به خاطر چندتا دلیل مزخرف،از شما بعید بود
ــ من نمیخوا...
ــ بس کنید،هر دلیلی بگید هم قانع کننده نیست،شما از درد امروز بیهوش شده بودید،حالتون بد بوده،متوجه هستید چی میگم
میخواست ادامه بدهد اما با دیدن اشک های سمانه ،حرفی نزد:
ــ این گریه ها برای چیه؟درد دارید؟
سمانه به علامت نه سرش را به سمت راست و چپ تکان می داد
ــ چیزی میخواید؟چیزی اذیتتون میکنه،خب حرف بزنید ،بگید چی شده؟
سمانه متوجه صدای نگران کمیل شد، اما از شدت درد و گریه نمی توانست حرفی بزند!
ــ سمانه خانم،لطفا بگید؟درد دارید؟دکترو صدا کنم
سمانه با درد نالید:
ــ خسته شدم،منو از اینجا ببرید
ادامہ دارد...
#مثل_زهرا_پای_حق_میایستیم
@negaheqods
✴️چند نکتهای که فراموش کردم در مورد دیدارهای آقای لاریجانی از سوریه و لبنان بنویسم.
🔸نخست آنکه این نخستین سفر خارجی او در قامت «فرستاده ویژه» نیست. در این چند وقت پیش از این هم سفر داشته و حامل پیام بوده است. آن سفر به دلایلی رسانهای نشد و به نظرم نشود هم بهتر است که به کجا بود. به زودی چند سفر دیگر هم میرود که اگر ضرورت پیدا کرد رسانهای میشود.
🔸دیگر آنکه لاریجانی در سفر به لبنان همانگونه که گفتم حامل پیام بود، پیامی از طرف رهبر انقلاب خطاب به آقای نبیه بری که نقش مذاکرهکننده مقاومت در لبنان را بازی میکند، در واقع آقای بری دیپلمات ارشد مقاومت در تحولات این روزهای لبنان به شمار میرود. اینکه پیام چه بود را به صورت کلی در بالا گفتم که محتوای آن، حضور کامل، 100درصدی و تمام عیار ایران در کنار ملت، دولت و مقاومت لبنان است.
🔸سوم، باید در نظر داشت که مقاومت بخشی از ایران است و ایران نیز بخش مهمی از مقاومت؛ از اینرو کمک به لبنان و «جریان مقاومت» در این کشور، دفاع از ایران است. نبرد در لبنان جریان دارد و دشمن آنجا زمینگیر خواهد شد. لبنان و مقاومت آن هزینهها را دادهاند پس چیز بیشتری برای از دست دادن نیست. این دشمن کودککش است که خیلی چیزها برای از دست دادن دارد.
🔸چهارم؛ پیروزی در این نبرد 100درصدی و قطعی است. دشمن میخواهد از شکست حتمی فرار کند و به همین دلیل پس از هر روز جنایت، سفیر امریکا را به عنوان مذاکرهکننده نزد مقامات لبنانی میفرستد که دست از پا درازتر بر میگردد. سفر لاریجانی باطلالسحر اقدامات عفریته امریکایی و ماموران سیا و موساد در بیروت است. نبیه بری در این دیدار از انجام عملیات وعده صادق 3 آگاه شد و سطح ضربهای که دشمن دریافت میکند را بهتر فهمید. این مساله در تثبیت مواضع لبنانیها اثر قطعی دارد.
@negaheqods
🔸پنجم؛ ضربهای که در وعده صادق 3 وارد میشود، آلت قتاله و ماشین جنگی دشمن را متوقف میکند، نتانیاهو میداند که فرصت اندکی برای ثبت یک پیروزی حتی به صورت محدود دارد و ایران میداند که فقط چند هفته تا پیروزی نهایی زمان است و این پیروزی وقتی به دست میآید که دشمن را به شکل اساسی و سنگین در هم بکوبد. با همه این احوال، پس از سفر قالیباف به بیروت، حضور لاریجانی قوت قلب مهمی به مردم و مقاومت لبنان بود.
🔸مساله اساسی و مهمتر این است که دشمنان و منافقان منطقهای باید بدانند که ایران غزه و لبنان را رها نکرده و نمیکند؛ در این جنگ تهران به صورت کامل در کنار مقاومت و متحدانش ایستاده و تا آخرین لحظه هزینههای آن را پرداخت میکند. این موضوع به ویژه برای سعودیها و اماراتیها بسیار سنگین است. آنها فکر میکنند که ایران از سطح نفاقشان خبر ندارد و نمیداند که چه فتنههایی به دست آنها شکل میگیرد. عملاً لبنان جدید بعد از جنگ در این سفر در حال رقم خوردن است...
#مثل_زهرا_پای_حق_میایستیم
@negaheqods
#صلی_الله_علیک_یااباعبدالله
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ
وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ
عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ
وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ
آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
#مثل_زهرا_پای_حق_میایستیم
@negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
#مثل_زهرا_پای_حق_میایستیم
@negaheqods
#سلام_امام_زمانم♥️
به شما سلام میکنم و جان میگیرم
تازه میشوم، به شما سلام میکنم
و امید در تک تک رگ هایم جاری میشود
به شما سلام میکنم و غم ها و اضطراب ها
و دلواپسی ها رنگ میبازند
به شما سلام میکنم و یادم میآید که
تنها نیستم، شکر خدا که شما را دارم ...
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج🌤
#مثل_زهرا_پای_حق_میایستیم
@negaheqods
نگاه قدس
﴾﷽﴿ پلاک پنهان 🔻 قسمت چهل و هشتم دکتر زند،وقتی متوجه ناراحتی زیاد کمیل و نگاه نگران امیرعلی به
﴾﷽﴿
پلاک پنهان
🔻 قسمت چهل و نهم
کمیل چشمانش را محکم بر روی هم فشار داد،تا نبیند شکستن سمانه را،دختری که همیشه خودش را قوی و شکست ناپذیر نشان می داد.
سریع از اتاق بیرون رفت.
به پرستار گفت که به اتاق برود و،وضعیت سمانه را چک کند.
تا رسیدن به اتاق امیرعلی کلی به سهرابی و بشیری بد و بیراه گفت،امیرعلی با دیدن کمیل از جایش بلند شد:
ــ چی شد کمیل؟حالشون بهتره؟
ــ خوبه،امیرعلی حکم دستگیری رضایی کی میاد؟
ــ شب میرسه دستمون،صبح هم میریم میاریمش
ــ دیره،خیلی دیره،پیگیر باش زودتر حکمو بفرستن برامون
ــ اخه
ــ امیرعلی کاری که گفتمو انجام بده
ــ نباید عجله کنیم کمیل،باید کمی صبر کنیم
ــ از کدوم صبر حرف میزنی امیرعلی؟سمانه حالش بده؟داغونه؟میفهمی اینو
با صدای عصبی غرید:
ــ نه نمیفهمی این حالشو والا این حرف از صبر نمیزدی
با خودش عهد بسته بود ،که تا آخر هفته سمانه را از اسنجا بیرون ببرد ،حالا به هر صورتی،فقط نباید سمانه اینجا ماندنی شود.
امیرعلی انقدر خیره کمیل بود که متوجه خروج او نشد ،با صدای بسته شدن در به خودش آمد.
از حرف ها و صدای بلند کمیل دلخور نشده بود، چون خودش هم می دانست ،که کمیل در شرایط بدی است،مخصوصا اینکه به سمانه هم علاقه داشت،امروزانقدر حالش بد بود ،که به جای اینکه خانم حسنی بگوید،سمانه می گفت،و این برای کمیل حساس نشانه ی آشفتگی و مشغول بود ذهنش بود.
هیچوقت یادش نمی رفت،آن چند روز را که سمیه خانم کمیل رامجبور به خواستگاری از سمانه کرده بود،با اینکه کمیل آرزویش بود اما به خاطر خطرات کارش قبول نکرد و چقدر سخت گذشته بود آن چند روز بر رفقیش.
سریع به سمت تلفن رفت و باهماهمنگی ها ی زیاد،بلاخره توانست حکم دستگیری رویا صادقی را تا عصر آماده کند
ادامہ دارد...
#مثل_زهرا_پای_حق_میایستیم
@negaheqods