eitaa logo
دردسر شیرین من
9.8هزار دنبال‌کننده
596 عکس
206 ویدیو
4 فایل
در دنیایی که سراسر جنگ است، تو پناه من باش🙂 خالق آثار: دردسر شیرین من«فایل شده در گوگل» زندگی به طعم آلبالو «تمام شده» رد خون «در حال تایپ» به قلم: نگین مرزبانی روزی یه پارت...
مشاهده در ایتا
دانلود
دردسر شیرین من
#رد_خون 👣🩸 #پارت28 دستی به سرش کشید و موهای کم پشتش را کنار زد. - ما نمی افتیم دنبالشون که ببینم
👣🩸 هر دو‌نگاهی به هم انداختنتد. سنشان زیاد بالا نبود و‌ حدودا همسن پدرم بودند. برگه ای را روی میز گذاشت و‌ خودکاری رویش انداخت. - همه چیو اینجا بنویس و فرم رو پر کن. خودش از روی صندلی بلند شد و بیرون رفت. مشغول نوشتن شدم و همه ماجرا را نوشتم. همین که تمام شد برگه را به او دادم که درست مقابلم دست به سینه ایستاده بود و تمام مدت حرکاتم را زیر نظر داشت. برگه را گرفت و بیرون رفت. بلند شدم و پشت سرش به راه افتادم. مشغول صحبت با چند نفر دیگر بود و سپس به عقب نگاه کرد. - میتونید برید، اگه چیزی باشه بهتون زنگ میزنیم. سرم را به نشانه ی مثبت تکان دادم و از آنجا دور شدم. «راوی» دور میز چهار شش نفره یشان نشسته بودند و سرهنگ در حال بازگو کردن حرف های دختر سرهنگ سعادت بود که خبر از مفقود شدنش بود. عصبی خودکار را در دستش تکان میداد و به صندلی که همیشه سرهنگ سعادت روی آن می نشست خیره شده بود، این بار صندلی خالی بدجور در ذوقش میزد. با اینکه فقط یک سال بود که به اینجا آمده بود اما او را خوب میشناخت. سرهنگ مصطفی سعادت از آن سخت گیر ها بود که هیچ وقت مو لای درز کارش نمی رفت و الان خبر از دزدیده شدند میداند. سرگرد رحمتی تکیه اش را به صندلی داد و خمیازه ای کشید. - اصلا از کجا معلوم حرف های این دختره درست باشه؟ شاید با هم دعوا کردند و اون بخاطر اینکه از دخترش عصبیه از خونه زده بیرون. سرهنگ بهروز که از حرف همکارش خوشش نیامده بود، همانطور که ایستاده بود دو دستش را روی میز گذاشت و‌ کمی به جلو‌ خم شد. - فکر می کنی یه سرهنگ برای تنبیه دخترش از خونه میزنه بیرون و‌ گوشیش رو خاموش میکنه؟ @negin_novel
اعضای جدید خیلی خوش اومدین😍❤️ دو رمان کاملا متفاوت از هم داریم که یکی در حال پارت گذاریه و دیگری تموم شده و میتونید بخونید😍🤤
دردسر شیرین من
بسم الله الرحمان الرحیم رمان: رد خون ژانر: عاشقانه، جنایی، معمایی، غمگین نویسنده: نگین مرزبانی رمان
ریپلای پارت اول رمان رد خون که در حال تایپ هست و به زودی وی آی پی اون فعال میشه در ژانر: عاشقانه، جنایی، معمایی. 💫🔥
دردسر شیرین من
#رد_خون 👣🩸 #پارت29 هر دو‌نگاهی به هم انداختنتد. سنشان زیاد بالا نبود و‌ حدودا همسن پدرم بودند. ب
👣🩸 همه سکوت کردند. سرهنگ حسام بهروز دستش را از روی میز برداشت. - سرگرد ماندگار دور و بر خونه آقای سعادت بچرخ و حواستو خوب جمع کن، اگه چیزی بود به من خبر بده. سرگرد رحمتی و سرگرد تهرانی. یه گزارش ضرب و شتم خانوادگی داشتیم با من بیاید. همه چشم گفتند و بلند شدند. دیاکو برای بار آخر به صندلی خالی مصطفی نگاهی انداخت و از جا بلند شد که به کارش برسد. * خسته و کوفته خودش را به خانه رساند. به محض رسیدنش کتش را روی دسته مبل انداخت و خودش هم مبل نشست. نفسش را با خستگی بیرون فرستاد و برای چند ثانیه چشمانش را روی هم بست. کل روز را جلوی در خانه سرهنگ سعادت ایستاده بود و آن اطراف را میپایید و هیچ چیز مشکوکی هم پیدا نکرد. حتی دخترش هم از خانه بیرون نیامد. بی توجه به خستگی پاهایش بلند شد و مانده ی غذای دیشب را از یخچال بیرون آورد و‌ درون ماکروفر گذاشت. تکیه اش را به کابینت داد و منتظر گرم شدنش شد. پوزخندی زد. ماجرا تازه داشت دوباره شروع میشد. * همین که داخل ایستگاه پلیس شد به تک تک همکارانش سلام داد. ساک کوچکش را کنار صندلی اش گذاشت و مشغول درآوردن کتش بود که سرگرد صفری با چند تا برگه آمد و آن ها را به سرهنگ بهروز نشان داد. - طبق اظهارات اون دختر ما رفتیم که پی بلیط هواپیماش بگردیم ولی هیچ بلیطی با اسم اون خریداری نشده. اینم لیست بلیط های خریداری شده اون روز. سرهنگ نگاهی به برگه ها انداخت و متعجب مشغول چک کردنشان شد. دیاکو کتش را روی صندلی مرتب کرد و‌ پشت سیستم نشست. زیر چشمی حواسش به همکارانش بود و در کامپیوترش مشغول خواندن اظهارات ثبت شده دختر سرهنگ سعادت شد. @negin_novel
اگه کسی پارتی از رمان رو یا قسمتی از رمان رو متوجه نشد میتونه تو ناشناسم بگه که براش توضیح بدم. چون داستان از زبون اول شخص و سوم شخص هست ممکنه بعضیا متوجه نشن واسه همین گفتم🙂 https://nazarbazi.timefriend.net/17329982569252
دردسر شیرین من
#رد_خون 👣🩸 #پارت30 همه سکوت کردند. سرهنگ حسام بهروز دستش را از روی میز برداشت. - سرگرد ماندگار دو
👣🩸 *** «آنیسا» نگرانی ام به خاطر بابا ذره ای کم نشده بود اما هنوز امیدم را از دست نداده بودم. دو روز از رفتم به اداره پلیس می گذشت و‌ هنوز هم‌خبری نبود و من در این دو روز سعی می کردم بیمارستان ها را چک کنم. از صبح که بیدار میشدم تاکسی می گرفتم و در بیمارستان ها بودم و تا نیمه شب بیرون بودم. باز هم مثل چند بیمارستان قبل این بار هم ناامید از از پله های بیمارستان پایین آمدم. روی نیمکت نشستم و سرم را میان دستم گرفتم. زیر لب گفتم: «خدایا من دیگه کم آوردم.» چشمانم شروع به باریدن کرد. باید چه کار می کردم؟ کجا را می گشتم؟ سرم هنوز میان دستم بود و در زندگی ام هزار علامت سوال و تعجب که چرا کارمان با زندگی به اینجا کشید. اصلا چه شد که کارمان به این جا کشید؟ ما که سرمان با زندگی خودمان گرم بود و‌ کاری به کسی نداشتیم پس چه شد که اول مهراد را از دست دادم و‌حالا دلشوره بابا لحظه ای امانم نمیداد. مهراد چه چیزی فهمیده بود که باعث مرگش شد؟ یعنی بابا مدرکی پیدا کرده بود که مهراد خودکشی نکرده برای همین گم شد؟ کاغذی کنارم افتاد. سرم را بلند کردمو یک خانم جوان و‌ خوش پوش را دیدم که از در حال خروج از بیمارستان بود. سریع کاغذ را برداشتم و از روی نیمکت سرد آهنی بلند شدم. - ببخشید خانم این از جیب شما افتاد! کاغذ را بالا بردم که برگشت و‌ نگاهم کرد. مو های مشکی صافش کمی از زیر شال آبی نفتی اش بیرون زده بود و با آن عینک آفتابی مشکی اش که نصف صورتش را پوشیده بود آن هم در این وقت شب به نظرم عجیب بود. - نه، مال من نیست. - ولی... منتظر حرفم نماند و از آنجا بیرون رفت. @negin_novel
هدایت شده از دردسر شیرین من
📌 دانلود رمان دردسر شیرین من 2 📝 نویسنده: نگین مرزبانی 🎬 ژانر: عاشقانه 📖 تعداد صفحات : 228 🌐 https://www.romankade.com/1402/11/27/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1%D8%AF%D8%B3%D8%B1-%D8%B4%DB%8C%D8%B1%DB%8C%D9%86-%D9%85%D9%86-2/
هدایت شده از دردسر شیرین من
📌 دانلود رمان دردسر شیرین من 2 📝 نویسنده: نگین مرزبانی 🎬 ژانر: عاشقانه 📖 تعداد صفحات : 228 ——————— خلاصه در فصل اول آرسام و رامش بعد از سختی هایی که طی کرده بودند به هم رسیدند اما یک روز قبل از ازدواج رامش تصادف کرد و... ادامه در فصل دوم... طولی نکشید که صدای آژیر آمد و مردم کم کم دورش را خلوت کردند. با ایستادن ماشین بزرگ و سفید رنگ چند مرد پیاده شدند و با برنکارد سمتشان آمدند. قبل از آن که رامش را همراه خود ببردند یکی از آن ها نبضش را چک‌ کرد و سپس با دست نگاهی به چشم های رامش کرد. 🔴 برای دانلود این رمان با فرمت های دلخواه به لینک زیر مراجعه کنید ⬇️ 🌐 www.romankade.com/1402/11/27/دانلود-رمان-دردسر-شیرین-من-2/ 📍 دانلود جلد اول این رمان از لینک زیر 🌐 www.romankade.com/1402/03/31/دانلود-رمان-دردسر-شیرین-من/ —————————————————