احترام امام هادي ـ عليه السّلام ـ به عالم
6ـ يكي از فقهاي شيعه بر امام هادي ـ عليه السّلام ـ وارد گرديد، در حالي كه جمعي از علويين و بني هاشم در محضر امام ـ عليه السّلام ـ بودند. حضرت به آن عالم احترام نمود و جاي خود را به او داد. اين كار بر علويين و بني هاشم گران آمد. يكي از آنها نتوانست تحمل كند، به خدمت امام ـ عليه السّلام ـ رفت و عرض كرد: «يابن رسول الله! آيا شما يك عالم را بر بني هاشم مقدّم ميداري؟» حضرت فرمود: مگر خداوند در قرآن نفرموده: «... اِذا قيلَ لَكُمْ تَفَسَّحوُا فِي الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللهُ لَكُمْ...[15]؛ اي مؤمنان! هرگاه به شما گفته شد كه جايي را در مجلس بگشاييد، چنين كنيد تا خداوند نيز نسبت به شما در كارهايتان گشايش به وجود آورد.»
و بعد فرمود: «... يَرْفَعِ اللهُ الَّذينَ امَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ اُوتُوا العِلْمَ دَرَجاتٍ...[16]؛ خداوند، مؤمنان و عالمان را بر ديگران به درجاتي برتري داده است.» پس چرا ناراحتيد از اينكه من يك عالم را به خاطر اينكه خداوند او را بالا برده و عظمت داده برتري دادهام؟ اين عالم فلان ناصبي را با اقامهي دليل و برهان محكوم كرده است و اين فضيلت بزرگي است.»
«احتجاج طبرسی،جلد۲،ص۴۵۵»
https://eitaa.com/neroly1402
🪴🪴🪴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبحت پر از صدای جویبار...🪴
https://eitaa.com/neroly1402
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه کنم با تو
ای خوش تعبیر ترین رؤیا!
در کنارت در هر بهشتی را می بندم
وکلیدش را می دهم به دست باد!
به خدا تو خود بهشتی ...
تو چه کردی با این دل غمزده
که فقط تبسم تو شادش می کند
و غمت آن را به خاکستر می کشد
مرا بخوان آرام و دلنشین
چون رد شدن نسیم از میانه ی رود
باز دوباره بخوان
که در میانه ی قلبم نشسته ای
و نبضم با عطر نفست می زند
فقط نفس بکش تا زنده بمانم!
#انتظار
#دلنوشته
#مهدا
neroli🍒
https://eitaa.com/neroly1402
استاد فاضل موحدی درباره آیة الله العظمی مرحوم بروجردی داستان کوتاهی نقل فرمود:
بعلت درد پائی که آیة الله بروجردی داشت همراه ایشان سفری به آب گرم محلات کردیم و چند روزی در آنجا توقف کردیم. چون مردم فقیر و مستضعف آن ناحیه از تشریف فرمائی آقا آگاه شدند برای زیارت ایشان و استفاده از وجود ایشان به آن محل زیاد آمده بودند. یک روز آقا دستور دادند چند راس گوسفند خریداری شده و کشتند و گوشت همه را بین فقراء قسمت کردند و مقدار کمی نگهداشتند. موقع نهار سه سیخ کباب پخته و در میان سفره نهادند که آقا میل بفرمایند. ولی آقا نان با ماست و چند عدد خیاری که در سفره بود میل می فرمودند و هیچ توجهی به کبابها نداشتند. عرض کردند: آقا گوشت تمام گوسفندها را بین فقراء قسمت کردیم و اگر سهم سرانه هم حساب کنیم این مقدار سهم شما است چرا میل نمی فرمائید؟ فرمود: غیر ممکن است از کبابی که بوی آن به مشام فقراء رسیده من میل نمایم.
پس ما هم بواسطه احترام ایشان نخوردیم تا آنکه آن کبابها را بردند به فقرای مجاور دادند.
https://eitaa.com/neroly1402
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امیدم کربلاست..
آرزویم کربلاست...
کربلا را از من مگیر...
12.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آرام باش ،آرام باش عزیز من
حکایت دریاست زندگی...
گاهی درخشش آفتاب...🪴
حرمت مرجعیت🪴
سالهای اول مرجعیت مرحوم آیة الله بروجردی (اعلی الله مقامه الشریف) روزی یکی از بازاری های معروف و متدین تهران مبلغ زیادی پول بابت وجوه شرعیه به شکل یک حواله روی تکه کاغذی نوشته بود و به وسیله شخصی که به قم می آمد، خدمت آقا فرستاد، تکه کاغذ را که بدست آقا دادند. ایشان آن را به کناری انداختند و فرمودند:
«دیگر از این نوع وجوهات برای ما نفرستید، شما خیال می کنید دارید سرما منت می گذارید روحانیت شریفتر و عزیزتر و محترمتر از این است که این چنین مورد توهین قرار گیرد».
این افتخاری است که روحانیت شیعه، هیچگاه بخاطر مزایای مادی و دنیوی به دولتها و قدرتها نچسبیده است و حتی در جهت کسب آن پیش مردم نیز دست دراز نکرده است، بلکه این خود مردم بوده اند که بنابر اعتقادشان همواره دیون شرعی خویش را به روحانیت تقدیم می داشته اند.( پیرامون انقلاب اسلامی، ص195،به نقل از حکایت ها و هدایتها)
منبع: مردان علم در میدان عمل، سید نعمت الله حسینی، دفتر انتشارات اسلامی(وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم)، جلد 1.
https://eitaa.com/neroly1402
☘☘☘
هان گذران است جهان شادباش☘
علامه طباطبایی می گفت:« در ایام تحصیل در نجف مدتی ارتباط با ایران به سختی برقرار می شد . در نتیجه مبلغی که از ایران می رسید برای گذران زندگی از آن استفاده می کردم. قطع شد.
آهسته آهسته وضع زندگی برایم خیلی سخت شد. تحت فشار بودم و خیلی غصه می خوردم...
روزی با خودم گفتم به محضر استادم آقای قاضی بروم و مشکلم را شرح بدهم شاید کمکی کند تا بتوانم از این اوضاع فلاکت بار خارج شوم.
رفتم و سفره دل را باز کردم. دلم خیل یپر بود. وقتی درد دلهایم تمام شد استاد سرش را بالا آورد و لبخند زد نصایحی کرد و سخنانی گفت که حال من را زیر و رو کرد. چند دقیقه بعد وقتی از پیش او بیرون آمدم آن چنان سبک بار بودم که گویی هیچ مشکلی در زندگی ندارم.
به خانه که رسیدم نشستم و پند او را در قالب شعر درآوردم:
در برِ استاد خرد پیشه ام
طرح نمودم غم و اندیشه ام
کاو به کف آیینه تدبیر داشت
بخت جوان و خرد پیر داشت
پیر خرد پیشه و نورانی ام
بُرد ز دل، زنگ پریشانی ام
گفت که در زندگی آزاد باش
هان گذران است جهان شاد باش
رو به خودت نسبت هستی مده
دل به چنین مستی و پستی مده
زآنچه نداری، ز چه افسرده ای
وز غم و اندوه، دل آزرده ای
ور ببرد ور بدهد دست اوست
ور ببرد ور بنهد ملک اوست
ور بکِشی ار بکُشی دیو غم
کج نشود دست قضا را قلم
آنچه خدا خواست همان می شود
وآنچه دلت خواست نه آن می شود
https://eitaa.com/neroly1402
🪴🪴🪴