اسنپ نوشت :
مسافری سوار کردم ،جلوی یک کفش فروشی ،آنطور که خودش می گفت وارد کننده کفش بود و کرایه ۲۶تومانی را پنجاه داد.(مثل دنباله دار هالی هر هفتاد و پنج سال یکبار به پست آدم میخورند)خلاصه آدم لارجی بود .
تا نشست توی ماشین ،گفت اجازه هست ببینیم چی نوشتی ،گفتم البته
فلش گوشی اش را روشن کرد ،
گفت چه نوشته ای
چی ...ما نویسندگان ایرانی ،فرزندان زن زیادی جلال هستیم ،رضا امیرخانی ...
گفتم اینجا و آنجا و آینجا هم از جلال نوشته ام .گفتم عاشق ادبیاتیم دیگر چه کنیم
گفت ،عاشق چیز خوبی هستی
گفتم ،حیف که پول ندارد
گفت ،عشقی که بدون پول تورو بخواد ،اون عشق واقعی است .
از اینکه در یک چرخش کپرنیکی ناگهان جای عاشق و معشوق را عوض کرد و لحظه ای به این اندیشه واداشتم که ادبیات نیز به مثابه یک موجود زنده است و او نیز عاشق من هست ،با اینکه پول ندارم و رگه هایی از رانت متصل نیستم ،با اینکه کله سبزیجاتی ام ،اما ادبیات مرا انتخاب کرده
این حرفش برایم جالب بود
ما همیشه این مزخرفات را در عشق بین دو نفر می گوییم .
اما کسی تا به حال بین یک فرد و یک گستره،یک دریای کلمات ،یک بوی معطر آشپزخانه واژه های حاج عباس اشراقی و پسران و ....تا به حال کسی این دریچه را
به رویم باز نکرده بود .
از او ممنونم
و از ادبیات که مرا لایق دانست
و از خداوندگار ادبیات ،خالق واژگان و کلمه،آفریننده انسان و قلم
بیش از همه از او ممنونم
که گلبرگ به گلبرگ حروف را تبدیل به گل کرد و مرا چون زنبور عسل در این دشت پر کلمه رها ساخت .
بار خدایا از تو میخواهم که حقیقتا زنبور عسلم گردانی که از این گرده گل های کلمات ،به اذن تو عسلی سازم که فیه شفا للناس باشد ،نه این که خدایی نکرده مگسی شوم که بر پی پی (میدانم که در این نثر ادبی پی پی نمی نشیند ،اما نشسته دیگر،پی پی است بچه آدمیزاد که نیست که حرف گوش کن باشد ،هرجا بخواهد می نشیند و فضا را معطر می کند)
آری مثل مگسی بر پی پی نشینم و سوبژکتیو شوم و فکر کنم بر کل نشسته ام و بگویم حقیقت این پندار تو است و از این جور مزخرفات
#اسنپ
#تنبه
#عشق
#عالم
#کلمه
#کلام
@neveshtanijat