✨زنی را از جماعتی که بر حجاج خروج کرده بودند، پیش وی آوردند حجاج با وی سخن میگفت و وی سر در پیش انداخته بود و نظر بر زمین دوخته، نه جواب وی میداد و نه نظر به وی میکرد.
یکی از حاضران با وی گفت: امیر سخن میگوید و تو از وی اعراض میکنی. گفت: من از خدای تعالی شرم میدارم به مردی نظر کنم که خدای تعالی به وی نظر نمیکند!
روی ظالم مبین که بر رویت
آن ز دوزخ دریست بگشاده
سوی او تا گشاده شد ز خدای
نظر رحمتی نیفتاده
📚بهارستان جامی
#کهن_داستان
📝 @nevisandegi_mabna
نمایشنامه خوانی #چند_مسافر
اپیزود دوم
مسافر دوم: پرستو رضوی
نقشخوان: #پرستو_مقدمی
فردا ساعت هشت صبح در هُرنو...
{اونوقت... دیگه از از هیچی نمیترسم...}
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
مسافر دوم.mp3
40.38M
🎭 نمایشنامه خوانی #چند_مسافر
🎧 اپیزود دوم
مسافر دوم: پرستو رضوی
نقشخوان: #پرستو_مقدمی
{اونوقت... دیگه از هیچی نمیترسم...}
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
نمایشنامه خوانی #چند_مسافر
اپیزود سوم
مسافر سوم: سیدغلامرضا نادری
نقشخوان: #امیررضا_باقریان
{این دنیا بیمعجزه، ارزش زندگی نداره...}
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
مسافر سوم.mp3
36.6M
🎭 نمایشنامه خوانی #چند_مسافر
🎧 اپیزود سوم
مسافر سوم: غلامرضا نادری
نقشخوان: #امیررضا_باقریان
نوازندهٔ دوتار و آواز: #جمشید_پورعطایی
{این دنیا بدون معجزه، ارزش زندگی نداره...}
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
نمایشنامه خوانی #چند_مسافر
اپیزود چهارم
مسافر چهارم: گلین استادجعفر
نقشخوان: #نفیسه_شیرینبیگی
{امشب جبلالنور، نوربارون میشه...}
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
مسافر چهارم.mp3
20.27M
نمایشنامه خوانی #چند_مسافر
اپیزود چهارم
مسافر چهارم: گلین استادجعفر
نقشخوان: #نفیسه_شیرینبیگی
آواز: مرحوم #عاشیق_مسیحالله_رضایی
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
آغاز فروش اشتراک چهار شمارهٔ آیندهٔ مدام
از امروز میتوانید از طریق تکمیل پیوند ثبتنام اشتراک، شمارههای دوم، سوم، چهار و پنجم مدام را تهیه کنید.
✅ با پرداخت هزینهٔ سه شماره، چهار شماره با ارسال رایگان برای شما ارسال خواهد شد.
ما همهٔ تلاشمان را میکنیم که قیمت مدام در سال جاری افزایش نداشته باشد. اما اگر با نوسان شدید قیمت در کاغذ و چاپ مواجه و ناچار به افزایش قیمت شویم، این موضوع شامل مشترکین نمیشود و با همان قیمت ابتدایی، مجله تقدیمشان میگردد.
دقت کنید که بیشترین میزان تخفیف، در همین حالت اشتراک است.
جهت تهیهٔ اشتراک شمارههای امسال، از طریق پیوند زیر اقدام کنید. 👇
https://survey.porsline.ir/s/S7j4KWSy
مدام؛ یک ماجرای دنبالهدار | @modaam_magazine
May 11
«ما رزق اشکهای محرم و صفرمان را از شما گرفتیم آقای امام رضا؛ آنجا که سفارش کردید: «یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ»
و حالا اجر اشکها و روضههامان را هم در شام آخر عزا از شما میخواهیم.
رزق و اجر اشکهایمان با شماست سلطان ایران»
عزاداریهاتون قبول
ربیعالاولتون مبارک 😊
| @mabnaschoole |
🔖مردی نزد ایاس بن معاویه آمد و گفت:
اگر خرما خورم زیانیم باشد؟
گفت:نه.
گفت:در صورتیکه سیاهدانه با نان خورم گناهی کرده ام؟
گفت:نه.
گفت:اگر کمی آب بر سر آن نوشم؟ گفت:منعی ندارد.
گفت:شراب خرما هم ترکیب همین چیزها باشد بعد از چه رو حرامست؟
ایاس گفت:اگر بر تو کمی خاک افشانند دردت آید؟
گفت:نه.
گفت:اگر بر پیکرت آب پاشند، اندامیت بشکند؟
گفت:نه.
گفت: اگر از آب و خاک خمیری کنند و در آفتاب نهند که خشک شود و بر سرت بکوبند چون باشد؟
گفت: آنم میکشد.
ایاس گفت: آن هم چون این باشد.
🖋عبید زاکانی
#کهن_داستان
📝@nevisandegi_mabna
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥وقتی مادری و بچهها رو به حال خودشون میذاری😁
🔻گوشهای از حال و روز هنرجوهای نویسندگی موقع نوشتن تمرینها😇
#طنز
📝@nevisandegi_mabna
✨مشکل اصلی!
📚حرکت در مه
🖋محمدحسن شهسواری
#یادگار_شب
📝@nevisandegi_mabna
سلام شبتون بخیر باشه😇
امیدوارم تعطیلات خوبی رو پشت سر گذاشته باشید🔥
✨خودتون رو آماده کنید که میخوایم یه کتاب متفاوت رو بهتون معرفی کنیم✌️🏻
#معرفی_کتاب
📝@nevisandegi_mabna
📚اگه تا حالا برای خرید کتاب برای کودک و نوجوان سری به کتابفروشیها یا سایتهای فروش کتاب زده باشید با انبوهی کتاب مواجه میشید که اگه یه ذره دقت کنید، میبینید محتوایی که دارن توی داستانها برای کودک و نوجوان ارائه میدن چندان با فرهنگی که ما داریم همخوانی نداره و همین انتخاب رو خیلی سخت میکنه🤦🏻♂
✨به خاطر همین امشب میخوایم یه کتاب کودک و نوجوان رو بهتون معرفی کنیم...
#معرفی_کتاب
📝nevisandegi_mabna
📚اسمِ کتاب هست:
هیچ کس جرئتش را ندارد
ماجراهای این کتاب توی یه روستای مرزی میگذره و از شبی شروع میشه که عروسی برادر قادر هست. برادر قادر برای اینکه بفهمه کی عروس رو ميارن قادر و دوستاش، حمید، فتاح، یونس و ... رو میفرسته تا براش خبر بیارن. اما توی مسیر چیزی میبینن که باعث میشه همگی بترسن و برگردن به جشن عروسی.
عروسی به خوبی و خوشی در حال گذر هست که یکدفعه فتاح داد میزنه و باعث میشه همه دورش جمع بشن. وقتی بقیه میان میبینن چیزی نبوده و فتاح الکی از ترس داد زده.
همین بهونه میده دست بقیه تا فتاح رو به خاطر ترسو بودن مسخره کنن و...
#معرفی_کتاب
📝@nevisandegi_mabna