eitaa logo
مدرسه نویسندگی مبنا
2.6هزار دنبال‌کننده
401 عکس
70 ویدیو
18 فایل
سلام اینجا کانال نویسندگی مبنا هست. جایی‌که سعی‌مون بر این هست خودمون رو میون جنگ روایت‌ها ببینیم و به عنوان کنشگر توی این عرصه نقش‌مون رو ایفا کنیم. پیوند ثبت‌نام نویسندگی خلاق: https://B2n.ir/n15090 ارتباط با ادمین: @mabna_school
مشاهده در ایتا
دانلود
🔖 یکی را از حکما شنیدم که می‌گفت هرگز کسی به جهل خویش اقرار نکرده است مگر آن کس که چون دیگری در سخن باشد همچنان ناتمام گفته سخن آغاز کند. ▫️سخن را سر است اى خداوند و بن میاور سخن در میان سخن ▫️خداوند تدبیر و فرهنگ و هوش نگوید سخن تا نبیند خموش 📝 @nevisandegi_mabna
🔖 شخصی را پسر در چاه افتاد. گفت: جان بابا! جایی مرو تا من بروم ریسمان بیاورم و تو را بیرون بکشم. 🖋 عبید زاکانی 📝 @nevisandegi_mabna
🔖 مردی به دیدن بیماری رفت. پرسید: «چه بیماری داری؟». گفت: «تب دارم و گردنم درد می‌کند. اما سپاس که یک دو روز است تبم شکسته است. اما گردنم هنوز درد می‌کند». مرد گفت: «نگران نباش. آن نیز همین یکی دو روز می‌شکند.» 📚بهارستان 🖋 جامی 📝 @nevisandegi_mabna
🔖 خواهنده مغربی در صف بزّازان حلب می‌گفت: ای خداوندان نعمت، اگر شما را انصاف بودی و ما را قناعت، رسم سؤال از جهان برخاستی. اى قناعت! توانگرم گردان كه ورای تو هیچ نعمت نیست 📚گلستان سعدی 📝@nevisandegi_mabna
✨ موشی چند سال در دکان خواجه بقال از نُقل‌های خشک و میوه‌های تر مالامال به سر می‌برد و از آن نعمت‌های خشک و تر می‌خورد. خواجه بقال آن را می‌دید و اغماض می‌کرد و از مکافات وی اعراض می نمود، تا روزی به حکم آن‌که گفته‌اند: سفله دون را چو گردد معده سیر بر هزاران شور و شر گردد دلیر 📝@nevisandegi_mabna
مدرسه نویسندگی مبنا
✨ موشی چند سال در دکان خواجه بقال از نُقل‌های خشک و میوه‌های تر مالامال به سر می‌برد و از آن نعمت‌ها
✨ حرصش بر آن داشت که همیان خواجه را ببرد و سرخ و سفید هرچه بود به خانه خود کشید. چون خواجه به وقت حاجت دست به همیان برد، چون کیسه مفلسانش تهی یافت و چون معده گرسنگان خالی. دانست که کار موش است. 📝@nevisandegi_mabna
مدرسه نویسندگی مبنا
✨ حرصش بر آن داشت که همیان خواجه را ببرد و سرخ و سفید هرچه بود به خانه خود کشید. چون خواجه به وقت حا
✨ گربه‌وار کمین کرد و وی را بگرفت و رشته دراز بر پای وی بست و بگذاشت تا به سوراخ خود درون رفت و به اندازه رشته غور آن بدانست، دنبال آن گرفت و آن سوراخ را بکند تا به خانه وی رسید. 📝@nevisandegi_mabna
مدرسه نویسندگی مبنا
✨ گربه‌وار کمین کرد و وی را بگرفت و رشته دراز بر پای وی بست و بگذاشت تا به سوراخ خود درون رفت و به ا
✨ خانه‌ای دید چون دکانچه صرافان سرخ و سفید بر هم ریخته و دینار و درهم با هم آمیخته، حق خود را تصرف نمود و موش را بیرون آورد و به چنگال گربه سپرد تا جزای خود دید آنچه دید و مکافات حق ناشناسی خود کشید آنچه کشید. گر شور و شری هست حریصان جهان راست خرم دل قانع که ز هر شور و شری رست در عِزّ قناعت همه روح آمد و راحت در حرص فزونیست اگر دردسری هست 📚بهارستان/ جامی 📝@nevisandegi_mabna
🔖 یکی را از اکابر که در ثروت قارون زمان خود بود اجل در رسید. امید زندگانی قطع کرد. جگرگوشگان خود را که طفلان خاندان کرم بودند حاضر کردند. گفت: ای فرزندان، روزگاری دراز در کسب مال زحمت‌های سفر و حضر کشیده‌ام و حلق خود را به سرپنجه گرسنگی فشرده تا این چند دینار ذخیره کرده‌ام؛ 📝@nevisandegi_mabna
مدرسه نویسندگی مبنا
🔖 یکی را از اکابر که در ثروت قارون زمان خود بود اجل در رسید. امید زندگانی قطع کرد. جگرگوشگان خود را
🔖 زینهار از محافظت آن غافل مباشید و به هیچ وجه دست خرج بدان میازید، و یقین دانید که: زر عزیز آفریده است خدا هرکه خوارش بکرد خوار بشد 📝@nevisandegi_mabna
مدرسه نویسندگی مبنا
🔖 زینهار از محافظت آن غافل مباشید و به هیچ وجه دست خرج بدان میازید، و یقین دانید که: زر عزیز آفریده
🔖 اگر کسی با شما سخن گوید که «پدر شما را در خواب دیدم قلیه حلوا می‌خواهد»، زنهار به مکر او فریفته مشوید که آن نگفته باشم و مرده چیزی نخورد. 📝@nevisandegi_mabna
مدرسه نویسندگی مبنا
🔖 اگر کسی با شما سخن گوید که «پدر شما را در خواب دیدم قلیه حلوا می‌خواهد»، زنهار به مکر او فریفته مش
🔖 اگر من خود نیز در خواب با شما نمایم و همین التماس بکنم بدان التفات نباید کرد که آن را اضغاث احلام خوانند؛ آن دیو نماید، و من آنچه در زندگی نخورده باشم در مردگی تمنا نکنم. این بگفت، و جان به خزانه مالک دوزخ سپرد. 📚 اخلاق الاشراف 🖋 عبید زاکانی 📝@nevisandegi_mabna
🔖 نابینایی در شب تاریک چراغی در دست و سبویی بر دوش در راهی می‌رفت. فضولی به وی رسید و گفت: ای نادان روز و شب پیش تو یکسان است و روشنی و تاریکی در چشم تو برابر، این چراغ را فایده چیست؟ 📝 @nevisandegi_mabna
مدرسه نویسندگی مبنا
🔖 نابینایی در شب تاریک چراغی در دست و سبویی بر دوش در راهی می‌رفت. فضولی به وی رسید و گفت: ای نادان
🔖 نابینا بخندید که این چراغ نه از بهر خود است، از برای چون تو کوردلان بی خرد است تا با من پهلو نزنند و سبوی مرا نشکنند. 📝@nevisandegi_mabna
✨ خلیفه بغداد در موکب حشمت و شوکت خود می‌راند. دیوانه‌ای پیش وی رسید و گفت: ای خلیفه عنان کشیده دار که در مدیح تو سه بیت گفته‌ام. گفت: بخوان! بخواند، خلیفه را خوش آمد. 📝 @nevisandegi_mabna
مدرسه نویسندگی مبنا
✨ خلیفه بغداد در موکب حشمت و شوکت خود می‌راند. دیوانه‌ای پیش وی رسید و گفت: ای خلیفه عنان کشیده دار
🔖 دیوانه چون آن را بدید، گفت: مرا سه درم عنایت کن تا روغن و خرما خَرَم و سیر بخورم. خلیفه فرمان داد تا به هر بیتی وی را هزار درم بدهند. 📝@nevisandegi_mabna
مدرسه نویسندگی مبنا
🔖 دیوانه چون آن را بدید، گفت: مرا سه درم عنایت کن تا روغن و خرما خَرَم و سیر بخورم. خلیفه فرمان داد
🔖 چون ذل فاقه زور کند بر سخنوری گر مدح پادشاه سخاور کند سزاست ممدوح چون کریم بود مزد شعر او هر بیت را خزینه گوهر کند رواست 📚بهارستان جامی 📝@nevisandegi_mabna
🔖چون در امضای کاری متردّد باشی آن طرف اختیار کن که بی آزارتر برآید. 📚گلستان سعدی 📝nevisandegi_mabna
🔖 مردکی را چشم درد خاست. پیش بیطار رفت که دوا کن. بیطار از آنچه در چشم چارپای می‌کند در دیده او کشید و کور شد. حکومت به داور بردند. گفت برو هیچ تاوان نیست اگر این خر نبودی پیش بیطار نرفتی. مقصود ازین سخن آنست تا بدانی که هر آن که ناآزموده را کار بزرگ فرماید با آنکه ندامت برد به نزدیک خردمندان بخفت رای منسوب گردد. ندهد هوشمند روشن راى به فرومایه کارهاى خطیر بوریاباف اگر چه بافنده است نبرندش به کارگاه حریر 📚 گلستان سعدی 📝@nevisandegi_mabna
خشم بیش از حد گرفتن وحشت آرد و لطف بی‌وقت هیبت ببرد. نه چندان درشتی کن که از تو سیر گردند و نه چندان نرمی که بر تو دلیر شوند. درشتی و نرمی به هم در به است چو فاصد که جراح و مرهم نه است نه مر خویشتن را فزونی نهد نه یکباره تن در مذلّت دهد بگفتا نیک مردی کن نه چندان که گردد خیره گرگ تیز دندان 📚گلستان سعدی 📝@nevisandegi_mabna
مردمان را عیب نهانی پیدا مکن که مر ایشان را رسوا کنی و خود را بی اعتماد. هر که علم خواند و عمل نکند بدان ماند که گاو راند و تخم نیفشاند. 📚گلستان سعدی 📝@nevisandegi_mabna
زنی را از جماعتی که بر حجاج خروج کرده بودند، پیش وی آوردند حجاج با وی سخن می‌گفت و وی سر در پیش انداخته بود و نظر بر زمین دوخته، نه جواب وی می‌داد و نه نظر به وی می‌کرد. یکی از حاضران با وی گفت: امیر سخن می‌گوید و تو از وی اعراض می‌کنی. گفت: من از خدای تعالی شرم می‌دارم به مردی نظر کنم که خدای تعالی به وی نظر نمی‌کند! روی ظالم مبین که بر رویت آن ز دوزخ دریست بگشاده سوی او تا گشاده شد ز خدای نظر رحمتی نیفتاده 📚بهارستان جامی 📝 @nevisandegi_mabna
🔖مردی نزد ایاس بن معاویه آمد و گفت: اگر خرما خورم زیانیم باشد؟ گفت:نه. گفت:در صورتیکه سیاهدانه با نان خورم گناهی کرده ام؟ گفت:نه. گفت:اگر کمی آب بر سر آن نوشم؟ گفت:منعی ندارد. گفت:شراب خرما هم ترکیب همین چیزها باشد بعد از چه رو حرامست؟ ایاس گفت:اگر بر تو کمی خاک افشانند دردت آید؟ گفت:نه. گفت:اگر بر پیکرت آب پاشند، اندامیت بشکند؟ گفت:نه. گفت: اگر از آب و خاک خمیری کنند و در آفتاب نهند که خشک شود و بر سرت بکوبند چون باشد؟ گفت: آنم می‌کشد. ایاس گفت: آن هم چون این باشد. 🖋عبید زاکانی 📝@nevisandegi_mabna
یکی را شنیدم از پیران مربی که مریدی را همی‌گفت: "ای پسر چندان که تعلق خاطر آدمی زاد به روزیست اگر به روزی ده بودی به مقام از ملائکه در گذشتی." روانت داد و طبع و عقل و ادراک جمال و نطق و رای و فکرت و هوش کنون پنداری ای ناچیز همت که خواهد کردنت روزی فراموش 📚گلستان سعدی 📝@nevisandegi_mabna