eitaa logo
مدرسه نویسندگی مبنا
2.5هزار دنبال‌کننده
429 عکس
72 ویدیو
18 فایل
سلام اینجا کانال نویسندگی مبنا هست. جایی‌که سعی‌مون بر این هست خودمون رو میون جنگ روایت‌ها ببینیم و به عنوان کنشگر توی این عرصه نقش‌مون رو ایفا کنیم. ارتباط با ادمین: @mabna_school ارتباط مستقیم با استاد کاف‌گاف‌زاده: @kaf_gaf_zade
مشاهده در ایتا
دانلود
مدرسه نویسندگی مبنا
✨ موشی چند سال در دکان خواجه بقال از نُقل‌های خشک و میوه‌های تر مالامال به سر می‌برد و از آن نعمت‌ها
✨ حرصش بر آن داشت که همیان خواجه را ببرد و سرخ و سفید هرچه بود به خانه خود کشید. چون خواجه به وقت حاجت دست به همیان برد، چون کیسه مفلسانش تهی یافت و چون معده گرسنگان خالی. دانست که کار موش است. 📝@nevisandegi_mabna
مدرسه نویسندگی مبنا
🔖بعد از شانزده‌ هفده سال، دوباره خمره را دست گرفته‌ام. برای منی که شب و روزم شده چپ‌چپ نگاه کردن به
🔖 ذهنم کل قسمت اول را با پس‌زمینه صدای همهمه بچه‌ها توی راهروی مدرسه خواند. و صدای شیرین مجید، که با بالا بردن انگشت کشیده‌اش می‌گفت: "آقا اجازه!" 📝@nevisandegi_mabna
مدرسه نویسندگی مبنا
✨امروز که از خواب بیدار شدم مرداد شصت‌و‌دو بود و سعی کردم بعد از صبحانه‌ای که فقط چای‌اش را می‌خورم
✨ اگر از تک‌تک مردانی که روزگاری برای این سرزمین جانشان را فدا کرده‌اند عکس شاهکاری هم می‌داشتیم هیچ‌کدام از عکس‌ها جای خالی آن‌ها را نمی‌توانست پر کند. عکس‌ها فقط ما را تسلی می‌بخشند تا غم فراق مردی در زمان، برای ما کاهش یابد؛همین. 📝@nevisandegi_mabna
مدرسه نویسندگی مبنا
🔖 یکی را از اکابر که در ثروت قارون زمان خود بود اجل در رسید. امید زندگانی قطع کرد. جگرگوشگان خود را
🔖 زینهار از محافظت آن غافل مباشید و به هیچ وجه دست خرج بدان میازید، و یقین دانید که: زر عزیز آفریده است خدا هرکه خوارش بکرد خوار بشد 📝@nevisandegi_mabna
مدرسه نویسندگی مبنا
🔖 نابینایی در شب تاریک چراغی در دست و سبویی بر دوش در راهی می‌رفت. فضولی به وی رسید و گفت: ای نادان
🔖 نابینا بخندید که این چراغ نه از بهر خود است، از برای چون تو کوردلان بی خرد است تا با من پهلو نزنند و سبوی مرا نشکنند. 📝@nevisandegi_mabna
مدرسه نویسندگی مبنا
🔖 همسرم یکی دو باری تشر زد که با آدم‌ها سخت حرف نزنم. می‌گوید:" هر چقدر فارسیت جذابه انگلیسیت حوصله
🔖 سال‌ها ریاضی خواندن من را با سختی و سخت‌خوانی عادت داده. برای همین است که از خواندن کتاب‌های سخت فراری نیستم با این حال به نظرم قسمت‌هایی از سخت خوان بودن کتاب "ویرانه های من" قابلیت تغییر دارد البته که مفهوم سخت را به زبان ساده بیان کردن خودش کار خیلی سختی است ولی حتما ممکن است. 📝 @nevisandegi_mabna
مدرسه نویسندگی مبنا
✨ خلیفه بغداد در موکب حشمت و شوکت خود می‌راند. دیوانه‌ای پیش وی رسید و گفت: ای خلیفه عنان کشیده دار
🔖 دیوانه چون آن را بدید، گفت: مرا سه درم عنایت کن تا روغن و خرما خَرَم و سیر بخورم. خلیفه فرمان داد تا به هر بیتی وی را هزار درم بدهند. 📝@nevisandegi_mabna
مدرسه نویسندگی مبنا
یک مشت بسته.همین.دل مگر چیست؟توده‌ای گوشت قرمز اندازه مشت بسته هر آدم. مگر چقدر توان دارد؟ دل شما را
🔖 ... این بود:«من به کسی رای می‌دهم که برای ظهور، برنامه داشته باشد»،شهادت برنامه‌ات بود؟ نگفتی دل مردم چه؟ شما رییس جمهور مردمی بودی که یک ساعت است اشک‌هایم بند نمی‌آید. هربار خاطره‌ای از زخم زبان‌ها و بعد نجابت‌هایت یادم می‌آید و باز از نو می‌سوزم. راحت شدی. از زخم زبان ها، از متلک ها، از مسخره کردن‌ها،جوک‌ها، استوری‌ها و... 📝@nevisandegi_mabna
🔖 شب‌های احیا حسابش جدا؛ ولی حتی شب‌های انتخابات هم هیچ‌وقت بیدار نمانده‌ام. شگفتیِ بی‌خبری در صبحِ رأی‌شماری شیرین‌ترین ناشتایی من است؛ وقتی یک نامزد بی‌هوا از رقبا پیشی می‌گیرد، دل توی دلم نمی‌ماند. معرکه‌ای می‌شود تماشایی. ولی رئیسی هم مرد شگفتی‌های بی‌هوا نبود. از همان اول که شناختمش تکلیفش با همه روشن بود؛ ساده و روراست، مثل کف دست. چه توی انتخابات، چه آن شب. از همان سر شب، که خبر سقوط سخت را دادند، چشمم مات ماند به زیرنویس شبکهٔ خبر تا گرگ‌ومیش صبح. زبانم بی‌مکث و نشمرده می‌چرخید، به هر ذکری که بلد بودم. انتظار شگفتانه‌ای نبود. هر چقدر دوست داشتم صحیح و سالم برگردد، عقلم زیر بار نمی‌رفت. آخر در آن جنگل سنگلاخیِ پوشیده از انبوه درختان سوزنی، فرود سخت چه معنی داشت؟ | @mabnaschoole |
مدرسه نویسندگی مبنا
📌دست ننه‌ام درد نکند! 📚بریده‌ای از کتاب «پشت شیشه‌های مات» 🔹پیرزن تعریف کرد یکی از دفعاتی که از قم
🔸 من، عزت الشریعه، نوه‌ی عمویمان را برای او در نظر گرفته بودم. رفتم و دیدمش و بعد به سید محمد گفتم. او هم گفت:« بگویید عمه‌ها و خاله‌هایم که با من محرم هستند، بیایند و با هم برویم آن دختر را ببینیم. پیش از دیدن باید صیغه بخوانیم تا بتوانم ببینمش.» | @mabnaschoole |
مدرسه نویسندگی مبنا
امام عکسی دارد در دیدار با شواردنادزه، نماینده شوروی، این عکس، تاریخی‌ترین عکس امام است به نظر من. ا
🔖 بالاترین مقام سیاسی کشور، نشسته توی اتاق شخصی‌اش، لباس غیر رسمی تن کرده، پایش را روی چهارپایه‌ای دراز کرده، لم داده به دسته مبل راحتی‌اش و روبه‌روی او، نماینده پهناورترین کشور آن زمان، یکی از دو قدرت بزرگ جهان، با لباسی رسمی، بدون کفش، روی یک صندلی ساده‌ و دم‌دستی نشسته و دارد حرف می‌زند. اگر فیلم این دیدار را دیده باشید، می‌دانید شواردنادزه هنوز همه حرف‌هایش تمام نشده که امام بلند می‌شود، حتی صبر نمی‌کند گفتگو سرانجام بگیرد، انگار با همه زبان بدن می‌گوید شما برای بازی در زمین خاکی دارید برنامه‌ می‌ریزید، من دارم از لیگ برتر حرف می‌زنم، خاک بر سرتان که هنوز بچه‌اید. 📝 @nevisandegi_mabna
مدرسه نویسندگی مبنا
رسانه‌ها امام را در کربلا تشنه نگه داشتند سال ۳۵ قمری، یعنی ۲۶ سال قبل از فاجعه کربلا، شهر مدینه پر
. رسانه‌ها امام را در کربلا تشنه نگه داشتند (ادامه …) معاویه در همان روزهای بعد از کشته شدن عثمان یک روایت جعلی را به همه خبرگزاری‌های داخلی و خارجی داد، روایتی که بخشی از منبر همه علمای درباری شد، روایتی که آن قدر در رسانه‌ها تکرار شد تا تبدیل به بخشی از تاریخ قطعی در ذهن هواداران جبهه بنی‌امیه شد. معاویه در روایتش گفته بود: خلیفه سوم در حصر خانگی شهید شده. گفته بود: حصر خانگی را چه کسی درست کرده بوده، معلوم است دیگر، علی بن ابی‌طالب باعث و بانیش بوده، اصلا عثمان مخالفی سر سخت‌تر از علی مگر داشته؟ از قتل عثمان چه کسی جز علی بن ابی‌طالب بیشترین سود را برده؟ معاویه گفته بود: قتل عثمان یک قتل عادی نبوده، یک محاصره ناجوانمردانه بوده، فقط محاصره هم نبوده، اصلا لباس‌شخصی‌های تیم علی بن ابی‌طالب راه ورود همه چیز حتی آب را به خانه عثمان بسته بودند. 📝 @nevisandegi_mabna